زنگ زدم دکتر تا یکم حرف بزنیم ، میگه :
بارها گفتم حلي ، تو فقط یک دارو داری و
اون اینه که فکر نکنی . بلند میخندم پشت
تلفن ، نفس تازه میکنم و میگم : من تازه
میخواستم بگم جدیداً متوجه شدم قلبمم
میتونه فکر کنه ، حتیٰ بیشتر از مغزم:)))
افکارِ قلبم خیلی قشنگترن اما هنوز مغزم
هفت پله جلوتر از قلبمه در فکر کردن💘
هدایت شده از سانتیمانتالیسم ؛
انگار کلماتی که تصمیم دارم آنها را به جملاتی برای بیان احساساتم تبدیل کنم ، ظرفهای غذا در سفرههای شلوغی هستند که تا دست به سمتشان میبرم ، کسی زودتر آنها را چنگ زده و از کام من آن را میگیرد:)
– زندگی تکنفره - قابلمه تکنفره - وعدههای تکنفره:)
— تلاش برای تکنفره بودن به روایت تصویر 🥣
این گوشىهاى هوشمندِ توى دستمون راستش چندان هم هوشمند نيستند . درسته که طول و عرض جغرافيايى و ساعت جهانى و دماى هوا رو مىدونن و بهمون آدرس رسیدن به مقصد در شهر بیگانه رو میدن يا به مغزهای فراموشکارمون یادآوری میکنن چهارشنبهی هفتهى آینده ساعت چهار قرار داریم اما همين گوشی ، نمىتونه بفهمه آدمى كه رفته رو هى نبايد بياره جلوى چشم ما ! بايد نامش رو از سرچ تمامی اَپها پاک کنه ؛ يا حداقل لبخندهاى بعد از ما رو ، توى عكسهاش كمرنگ كنه .. سیاهی چشماشو بچرخونه سمت دیگهای که مستقیم زل نزنه به چشمِ صاحبِ گوشیِ مثلاً هوشمند ! که سرآخر هزارسال خاطرهى فشردهى ازدسترفته رو یادآوری نکنه و شب آوار شه روی سرش :')
امیدوارمم عمرتون رو با پاراگرافهای
طولانی برای آدمهایی که حتیٰ ارزش
یک کلمه نداشتن ، هدر نداده باشید:)
ای خدای پر زور من:))
زور تو فقط به نااُمیدی
من میچربه ، به ما امید
امیدواری ، امیدوار بودن
و مشتقاتش رو بده لطفاً .