eitaa logo
قلـم رنـگـی
782 دنبال‌کننده
640 عکس
435 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عَزیـزِ فاطِـمـه تا کِـی به هَـر دَری بِـزَنَــم؟ بیا بیا که دِگَـر دَر به دَر شُـدَن کافـیست تو رحم کن به دلی که فقط تو را دارد   به من سری بزن، این خون‌جگر شدن کافیست @GalamRange ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
راهنمای والدین: حمایت از نوجوانان در مقابله با چالش‌های زندگی برای کمک به نوجوانان در مقابله با این تصور، والدین می‌توانند اقداماتی را انجام دهند: 1⃣ با نوجوان درباره ریسک‌ها و عواقب رفتارهای خطرناک صحبت کنند و از مثال‌های واقعی استفاده کنند. 2⃣ به نوجوان احترام بگذارند و از تنبیه و تحقیر اجتناب کنند. 3⃣ به نوجوان انتظارات و قوانین واضحی را بیان کنند و از رعایت آن‌ها تشویق و تقویت کنند. 4⃣ به نوجوان فرصت‌هایی برای ابراز خود و توسعه مهارت‌های اجتماعی و هوش هیجانی بدهند. 5⃣ به نوجوان کمک کنند تا اهداف معقول و قابل دستیابی برای آینده خود تعیین کنند و برای رسیدن به آن‌ها برنامه‌ریزی کنند. اگر نوجوان شما علائم افسردگی یا اضطراب شدید داشته باشد یا از رفتارهای خودکشی یا خودزنی بکار ببرد، بهتر است به یک مشاور یا روانشناس نوجوان مراجعه کنید و از کمک تخصصی برای درمان و پیشگیری از آسیب‌های جدی‌تر بهره ببرید. و با آموزش و آگاهی، از بروز اتفاقات بعدی جلوگیری کنید.
6⃣ ایجاد فضای امن: والدین باید فضایی فراهم کنند که نوجوانان احساس راحتی کنند و بتوانند بدون ترس از قضاوت، احساسات و نگرانی‌های خود را بیان کنند. 7⃣ مدل‌سازی رفتار مثبت: والدین می‌توانند با نشان دادن رفتارهای مثبت و سالم، به نوجوانان الگو بدهند. این شامل مدیریت استرس، حل مشکلات و ارتباط مؤثر است. 8⃣ تشویق به فعالیت‌های مثبت: والدین می‌توانند نوجوانان را به شرکت در فعالیت‌های ورزشی، هنری یا اجتماعی تشویق کنند که به تقویت اعتماد به نفس و مهارت‌های اجتماعی آن‌ها کمک می‌کند. 9⃣ گوش دادن فعال: والدین باید به نوجوانان گوش دهند و به آن‌ها نشان دهند که نظرات و احساساتشان برایشان مهم است. این کار می‌تواند به تقویت ارتباط و اعتماد بین والدین و نوجوانان کمک کند. 🔟 آموزش مهارت‌های مقابله‌ای: والدین می‌توانند به نوجوانان مهارت‌های مقابله‌ای و مدیریت استرس را آموزش دهند تا در مواجهه با چالش‌ها و فشارهای زندگی بهتر عمل کنند. با این اقدامات، والدین می‌توانند به نوجوانان کمک کنند تا با چالش‌های زندگی بهتر کنار بیایند و از سلامت روانی خود محافظت کنند. @GalamRange
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای_مادرانه💖 قسمت۷۴ چه غلطی کردم گفتم دو روز چرخ خیاطی رو بدی بهش ها! پرو شدن دیگه. میگن نباید رو داد به مردم! احمد گفت: بسه مامان! این حرف ها چیه؟ همسایه هاش هم هر چی داشتن رخت خواب دادن! تعدادشون زیاده! حالا با دو روز خوابیدن که رخت خواب کهنه نمیشه! زهره خانم گفت: اون تابه بزرگه روی گاز چی؟ نو بود، استفاده نشده، حالا خانم اومده واسه خودش همه چیز رو دست میزنه! احمد کلافه شد: بسه مامان، به همه چیز گیر نده! گناه داره بنده خدا! زن ساده و مهربونیه! زهره خانم گفت: تو هیچ وظیفه ای نداری! احمد بفهم که تو فقط فرمانده پسرش بودی که اون هم الان نیست!پس بس کن این رابین هود بازیاتو! خوشم نمیاد راه به راه به دم تو بسته است! دو روز دیگه توقعش بالا میره! تو قراره دو روز دیگه زن بگیری! احمد گفت: کی گفته دو روز دیگه قراره زن بگیرم؟ زهره خانم گفت: با زنداییت صحبت کردم بعد از عید میریم خواستگاری مائده، خواهر زاده زندایی ربابت! احمد اخم کرد: بدون خبر دادن به من قول و قرار می‌ ذارید؟ زهره خانم گفت: چه خبری باید میدادم؟ میدونی که اون دختر چند ساله منتظرته؟ احمد گفت: به من ربطی نداره! بهم میزنی قول و قرار رو! زهره خانم گفت: فکر نکن من میذارم اون زنه بیاد تو این خونه و زن تو بشه! حنانه خوب، خانم، اصلا همه چیز تموم! اما به درد تو نمی خوره! احمد گفت: من کی گفتم حنانه خانم؟ زهره خانم گفت: چشمات حرف زیاد می زنه‌ تا حالا ندیده بودم به کسی اینجوری نگاه کنی و نگران کسی بشی! من خر نیستم! این پنبه رو از گوشت در بیار! فهمیدی؟ من نمیذارم! بعد از اتاق بیرون رفت و گفت: خب حنانه جان! مهمونات کیا هستن؟ حنانه معذب دم در آشپزخانه ایستاده بود. صدایشان را میشنید اما بخاطر لهجه کاشانی آنها، چیزی از حرف هایشان نفهمید. فقط می دانست دعوا سر اوست! حنانه گفت: عمو ها و عمه های علی اومدن. زهره خانم گفت: پس اونجا باید خیلی سختت باشه؟ اذیتت که نکردن؟ حنانه سرش را پایین انداخت و هیچ نگفت. زهره خانم گفت: از من ناراحت نشو! اینجا دیدنت منو شوکه کرد! حنانه گفت: من همش مزاحم شمام! زهره خانم در دل گفت: این مظلومیتش آخر کار دست احمد میده! بعد لبخندی زد و گفت: انشالله یکی دو ماه دیگه عروس احمد میاد تو این خونه و تو هم راحت میتونی باهاشون رفت و آمد کنی. مائده رو یادته؟ برای بعد از عید قرار گذاشتم بریم خواستگاری! بالاخره عروسی احمدم رو می بینم! حنانه گفت: انشالله به دل خوش! زهره خانم گفت: انشالله! احمد گفت: بسه دیگه مامان! حنانه خانم، لطفا غذا رو بدید ببرم که سرد شد از دهن افتاد. شما هم امشب اینجا بمونید، دیگه مامان اومده و شما معذب نیستید. اونجا خیلی شلوغه! زهره خانم اول چشم غره ای به احمد رفت و بعد گفت: آره، امشب اینجا بمون. من که مجبور شدم برم و مراسم سوم و هفتم نبودم، گفتم واسه چهلم حتما بیام، می خواستم بیام پیشت که تنها نباشی! حالا تو بمون برام بگو این فامیلای شوهرت کی اومدن! آن شب حنانه نبود که حرف میزد. زهره خانم تا ساعت ها از مائده و کمالاتش سخن گفت و ندانسته دو داغ بر دل حنانه گذاشت. اول، آرزویی که آرزوی پسرش بود و پسری که دامادی اش را ندید! دوم، احمدی که محرمش بود و ... زهره خانم قبل از خواب گفت: اون سری که اومده بودم، همسایه ها می گفتن خیلی میای اینجا! خوبیت نداره، حرف در میارن براتون ها! حنانه گفت: گاهی، صبح ها که احمد آقا نیستن، میام خونه رو تمیز می کنم و غذا درست می کنم براشون! بهشون خیلی زحمت دادیم و کاری جز این ازم بر نمیاد. زهره خانم گفت: پس واسه همینه که خونه تمیزه و احمد هم چاق شده! بعد به حرف خودش خندید و ادامه داد: انشالله عروسش رو که بیاره دیگه نگران تنهایی و شام و نهارش نیستم! تو هم زحمت نکش دیگه، همسایه ها که نمی دونن برای چی میای، خیال بد می کنن! حنانه چشم هایش را بست و آرام گفت: چشم. شب بخیر! و احمد نگران حنانه در آن اتاق بود. نگران حرف های مادرش و دل نازک همسرش! نگران مراسم چهلم و عموهای علی که می دانستند احمد شوهر حنانه است و حرف هایی که ساغید جلوی مادرش گفته میشد! با وجود مادرش چگونه پشت و پناه حنانه اش شود؟ چگونه سینه سپر کند برای آرامش زنش، همسرش؟ ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @GalamRange ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رویای_مادرانه 💖 قسمت ۷۵ حنانه چادرش را سر کرد. احمد پرسید: جایی تشریف می برید؟ حنانه برگشت و به احمد نگاه کرد: میرم از خونه یک حلب روغن بیارم. احمد اخم کرد: روغن که هست! حنانه گفت: نه میارم از خونه. یکم گوشت هم دارم، اونم بیارم. سر راه سبزی هم بگیرم که نهار قرمه سبزی بذارم. احمد گفت: من میرم سبزی بخرم. روغن و گوشت هم تو خونه هست، لازم نیست شما این همه راه رو برید. زهره خانم از آشپزخانه بیرون آمد: من بهش گفتم، اما انگار خجالت می کشه! احمد با اخم به حنانه نگاه کرد: شما بقیه کار ها رو انجام بدید تا من برم سبزی بخرم بیام. حنانه گفت: آخه نمیشه. برنج هم میخوام، خب میرم خونه میارم. احمد با تاکید گفت: همه چیز هست، کم باشه هم میخرم! فقط همین را کم داشت که آنها فکر کنند احمد برای او کم می گذارد! حنانه از زهره خانم خجالت می کشید. احمد اصلا کوتاه نمی آمد و آخر کاری می کرد که زهره خانم همان یک ذره سیاستش را کنار گذاشته و گیس و گیس کشی راه بیندازد. احمد می خرید، حنانه می پخت و زهره خانم در همه حال سعی داشت نشان دهد که خانم خانه حنانه نیست! سر خاک علی، ظرف حلوا و خرما و میوه بود. همه فاتحه می خواندند و به حنانه تسلیت می گفتند. رمضان مقابل احمد ایستاد: شنیدم هنوز عقدش نکردی! اگه قراره دو روز دیگه جا بزنی، الان ببریمش! احمد اخم کرد: مردِ و حرفش! حرفم حرفه! رمضان رفت. زهره خانم گفت: چی گفت؟ احمد خدا را شکر کرد که آنها با گویش خود حرف می زنند و مادرش متوجه نمی شد. خودش هم با سالها خدمت کنار اقوام مختلف حرف هایشان را می فهمید. احمد: هیچی درباره کرایه خونه گفت منم گفتم حرفم حرفه و حنانه خانم تا وقتی بخواد میتونه بمونه. زهره خانم اخم کرد: یعنی چی احمد؟بذار با قوم و خویشش بره پی زندگیش! اینجوری سربارت میشه! احمد به چشمهای مادر نگاه کرد: پسرش سربازم بود. تو بغل من تموم کرد. لباسم از خونش سرخ شد! انصاف داشته باشید می دونید سربار نیست، افتخاره! زهره خانم غر زد: می دونی این چند روز چقدر خرج کردی؟اصلا می تونه پولت رو پس بده؟ احمد بی تفاوت گفت: اگه بخواد بده هم من نمی گیرم! زهره خانم غرید: جای صدقه دادن به این و اون، زندگیتو جمع کن! احمد از لای دندان های به هم فشرده گفت: صدقه چیه مادر من؟ دیگه این کلمه رو نشنوم از شما! از شما بعیده! بعد خدا را شکر کرد که مادرش هم به طور غلیطی کاشی صحبت می کرد و اطرافیان بعید است متوجه شوند. پایان مراسم احمد گفت: وصیت نامه رو باز نمی کنی؟ حنانه گفت: چیزی که مربوط به اینها باشه، توی اون کاغذ نیست. الان توانایی خوندنش رو ندارم! نمی تونم! باشه بعدا! احمد اصرار نکرد. دکتر زند گفته بود که طول می کشد تا به شرایط عادت کند. احمد باید هم نبود علی را برای حنانه عادت می کرد، هم حضور خودش را به عادت همیشگی حنانه تبدیل می کرد. کاش مادرش کمی با دل او راه بیاید! این داشتن و نداشتن حنانه دلش را می سوزاند. ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @GalamRange ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ان‌شاءالله عشق و محبت مـهربانی و سلامتی شادی و تندرستی همنشین شما باشه...🌈 آخر هفتـه‌تون دلپذير @GalamRange ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در زندگی، مانند ساحل آرام باشید. وقتی کسی بر دل‌تان خط می‌کشد، به جای واکنش تند، محبت و خوبی بفرستید. شما می‌توانید با هر چالشی که روبرو می‌شوید، آرامش را حفظ کنید و به دیگران یاد دهید که چگونه در برابر طوفان‌ها ایستادگی کنند. بیایید با هم، ساحل باشیم! @GalamRange
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رازهای همسرداری: حفظ اعتماد و احترام همسرداری هنر و مسئولیتی است که نیاز به درک عمیق و احترام متقابل دارد. رازهای همسرتان باید در دایره‌ای از اعتماد و محبت حفظ شوند، زیرا این رازها بخشی از هویت و احساسات او هستند. به یاد داشته باشید که هر چه بیشتر به رازهای یکدیگر احترام بگذارید و آن‌ها را در دل خود نگه دارید، پیوندتان قوی‌تر خواهد شد. این اعتماد و حفظ حریم خصوصی، پایه‌گذار یک رابطه سالم و پایدار است. پس با همسرتان در این مسیر همراه باشید و به یکدیگر اعتماد کنید. @GalamRange