7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻بهشتی، بهشتی، طالقانی رو تو کشتی!
💢 روایت عضو ستاد تبلیغات سپاه مشهد در دهه ۶۰ از برخورد شهید بهشتی با یکی از منافقین
🔻تهیه کتاب خاطرات شفاهی آقای حسن کمالیان به نام «آقای کاف میم» از لینک ذیل:
https://raheyarpub.ir/product/آقای-کاف-میم/
🔸 گنجنگار 💯 روایت *مَردُم قَهرِمان* ایران
http://eittaa.com/GanjNegar
🔺 مقاومت و جنگ بهای آزادی مهران
💠 مهران دست عراقیها افتاده بود. محمد تك و تنها با نیروهایش مقاومت میكرد تا نیروی كمكی برسد. وقتی نیروها رسیدند، ازش خواستند استراحت کند. جواب داد: «استراحت برای من فایدهای نداره. برای وجب به وجب این سرزمین خون دادیم. باید انتقام این خونها رو بگیریم. اگر اجازه بدیم عراق به خاك ما تجاوز كنه، روز قیامت باید جواب خون شهدا رو بدیم.» رزمندهها دور محمد حلقه زدند تا دستش را ببوسند ولی دستش را پس کشید و گفت: «دست من رو نبوسید، شرمندهی شما هستم. اگه میخواهید كاری كنید، اون كار مقاومت و جنگه تا دشمن از مهران بیرون بره.» بعد از چند روز و در دهم تیر سال 65، مهران آزاد شد.
▫️ قسمتی از کتاب «همیشه فرمانده» به مناسبت سالروز آغاز عملیات آزادسازی مهران در هشت سال دفاع مقدس
🔸 گنجنگار 💯 روایت *مَردُم قَهرِمان* ایران
http://eittaa.com/GanjNegar
May 11
20.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻️ روایت یک شاهد عینی از حج خونین ۶۶
💠 شُرطهها مردم را با چوب میزدند، فرار کردیم در یک کوچه و دیدیم امدادگرها همینطور جنازه میبردند. یکی از امدادگرها با صدای گرفته گفت: از آن طرف بروید سمت بعثه...
▫️به بهانه سالروز واقعه حج خونین
🔸 گنجنگار 💯 روایت *مَردُم قَهرِمان* ایران
http://eittaa.com/GanjNegar
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید عرفه
🔻مرتضی عطایی از شهدای مدافع حرم مشهدی است. برای اینکه بتواند به جمع مدافعان حرم اضافه شود، خود را افغانستانی جا میزند و در کنار دلاوران لشکر فاطمیون عازم نبرد با تروریستهای دستپرورده استکبار میشود.
🔻«ابوعلی کجاست» خاطرات خودگفته شهید عطایی از روزهای مبارزه و مقابله با تروریستهای تکفیری است. این خاطرات، قرار بوده برای نگارش کتابی درباره [شهید مصطفی صدرزاده] یار غار او استفاده شود اما مرتضی عطایی یا همان «ابوعلی» هم، در نبرد با تکفیریها در سوریه به شهادت میرسد، از همین رو، بخشی از خاطراتش در کتاب مستقلی (ابوعلی کجاست) منتشر میشود.
🔻«ابوعلی» چند روز قبل از شهادت با انتشار متنی خطاب به شهید صدرزاده از او میخواهد که به وعدهاش عمل کند و او نیز به خیل شهیدان ملحق شود. استجابت خواستهاش، زیاد طول نمیکشد و در روز عرفه قسمت او نیز رقم میخورد. او با اصابت گلوله به گلویش به شهادت رسید.
🔻مرتضی عطایی ۲۱ شهریور ماه سال ۱۳۹۵ و همزمان با روز عرفه در منطقه لاذقیه سوریه به شهادت رسید.
💢سفارش کتاب با تخفیف15درصد و ارسال رایگان(بالای 200هزار تومان):
raheyarpub.ir
@Raheyar97
🔸 گنجنگار 💯 روایت *مَردُم قَهرِمان* ایران
http://eittaa.com/GanjNegar
32.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 روایت آیتالله قدرتالله نجفی قمشهای، بازمانده واقعه ۷ تیر از حزب جمهوری، شهید بهشتی و روز واقعه
🔸به مناسبت سالگرد واقعه انفجار دفتر حزب جمهوری و شهادت ۷۲ تن از یاران با وفای انقلاب اسلامی
🔻کاری از واحد رسانه دفتر تاریخ مردمی انقلاب اسلامی اصفهان_ مِنار
🔸 گنجنگار 💯 روایت *مَردُم قَهرِمان* ایران
http://eittaa.com/GanjNegar
24.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 چرا باید کتاب «سلولهای بهاری» رو بخونیم؟
🔻 رهبر معظم انقلاب: «کتاب دکتر بهاروند را منتشر کنید. خدا به آن و به خود آن انسان عزیز برکت دهد و او را برای اسلام و مسلمین حفظ فرماید.»
▫️ تهیه کتاب:
https://raheyarpub.ir/product/سلول-های-بهاری/
🔸 گنجنگار 💯 روایت *مَردُم قَهرِمان* ایران
http://eittaa.com/GanjNegar
🔺 در اوج نیاز
🔹 جوان بود و سرپرست خانوار. تا جایی که از همسایهها دستگیرمان شده بود، جز دوسه تا بچۀ قدونیمقد کسوکاری نداشت، نه شوهر و نه پدر و مادر. ایام نوروز بود. بهکمک کارگروه جهادی، بستۀ معیشتی تهیه کردیم و برایش بردیم. هنوز خیلی از در خانهشان فاصله نگرفته بودیم که صدایمان زد و گفت: «قربان دستتان! شما که دارید کار خیر میکنید. اگر ممکن است این کیسۀ برنجی را که برای من آوردهاید، بدهید به نیازمندتر از من، خیرات پدر و مادرم. من نه چیزی دارم که این شب عیدی برایشان خیرات بدم، نه کسی که این کار را برایم انجام دهد. زحمتِ خودتان.»
▫️ قسمتی از کتاب "سفیر سردار" تهیه کتاب:
خرید کتاب
🔸 گنجنگار 💯 روایت *مَردُم قَهرِمان* ایران
http://eittaa.com/GanjNegar
🔻خدا رضاخان را بیامرزد!
▫️ یادداشتی بر کتاب «ننگ سالی»
🔺معمولا عادت ندارم کتابی خارج از نوبت کتابهایی که به ترتیب برای خودم در نظر گرفتهام بخوانم اما این بار قضیه متفاوت شد. اولین چیزی که جذبم کرد طرح جلد بود. زنی چادر به سر که در محاصره دو آژان اسبسوار قرار گرفته با عنوان « ننگ سالی» که ذهن کنجکاو را درگیر کرد:کدام سال منظورش است؟! تا در نهایت رد چشمانم رسید به توضیح روی جلد که میگفت این کتاب خاطرات مردم محله علی قلی آقای اصفهان از دوران کشف حجاب، ممنوعیت روضه و قحطی است. ماجرا دست روی سه نقطه از تاریخ معاصر ایران گذاشته که نه تنها تاکنون به آنها پرداخته نشده بلکه به جرات میتوان گفت مغرضانه سانسور شدهاند...
🔺 بعد از اینکه مقدمه فائزه درهگزنی با ادبیات اواخر قاجاری را که به زیبایی به نگارش درآورده خواندم، وارد فصل اول با عنوان «پرده نشین» شدم که ناگفتههایی از دوران کشف حجاب را بازگو کرد و بلافاصله سراغ خاطرات دیدهها و شنیدههای راویان رفت. فصل دوم با عنوان «شاهنشین» با توضیحی درباره ناگفتههایی از روزهای ممنوعیت روضه شروع شد و سپس به روایت مصداقهای از این ادعا پرداخت. نهایتا فصل سوم هم با عنوان «خاک نشین»، با ناگفتههایی از روزهای قحطی همهگیری که اجنبیها در هر دو جنگ جهانی با وجود اعلام بیطرفیمان، گریبان گیرمان کردند خاتمه یافت.
🔺 دوست ندارم حتی اندکی از خاطرات این کتاب را که توسط انتشارات راهیار منتشر شده در این نوشتار بازگو کنم. بلکه دوست دارم تا خودتان حین خواندن مثل من با اشکهایتان خلوت کنید. فقط به همین مقدار بسنده میکنم که هر کس، با هر عقیده و مسلک، این کتاب را بخواند، از این به بعد اگر چندباری هم از سر ناآگاهی گفته بود: خدا رضاخان را بیامرزد که چنین کرد و چنان کرد، از این به بعد میگوید: رحمت بر مومنین و مومناتی که در آن سالها جان دادند اما نگذاشتند حجاب و ناموس ایران مسلمان به یغما برود.نگذاشتند روضههای کوچک خانگی حتی فقط با وجود همان زن و شوهر خانه به وقت کله سحر هم تعطیل بشود. پس هزاران بار لعنت بر رضاخان و اجنبیهای بدخواه همیشه در لباس خیرخواه.
✍️علی هاجری
💠 تهیه کتاب «ننگ سالی»:
https://raheyarpub.ir/product/ننگ-سالی/
🔸 گنجنگار 💯 روایت *مَردُم قَهرِمان* ایران
http://eittaa.com/GanjNegar
47.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 از قبرمیر نوغان تا بیتالصادق مکتب جعفری
👈 #مردم_قهرمان | روایتی کوتاه از زندگی و زمانه مداح و پیر غلام اهلالبیت «سید جعفر کشمیری»
🔸گنجنگار 💯 روایت *مَردُم قَهرِمان* ایران
▫️eitaa.com/GanjNegar
🔻 تن به تانک
🔺 افتاده بودیم توی محاصره. آنطرف خاکریز تا چشم کار میکرد، تانک بود که بهسمتمان میآمد. یکجا بند نبودی. همهجایِ خطِ درگیری حضور داشتی. آن لحظه که تانکها داشتند به خاکریز میرسیدند، رفته بودی پانصد متر آنطرفتر کمین کنی برای زدنشان. غافل از اینکه تانکهای سمت ما سریعتر خودشان را به خاکریز رساندهاند. یکی از تانکها داشت میآمد روی خاکریز که متوجه شدی. دیدمت که پریدی روی موتور و آرپیجی را گذاشتی روی دوشت. لولۀ تانک روی خاکریز بود که رسیدی. نزدیک خاکریز، موتور را رها کردی و خودت پریدی پایین. معطل نکردی و تانک را زدی. گلولۀ آرپیجی را دیدم که توی بدنۀ تانک جا خوش کرد و آتش و دود به هوا بلند شد. بقیۀ تانکها حسابِ کار دستشان آمد و ایستادند. حالا تو بودی و دماری که باید از روزگارشان در میآوردی. آنقدر آرپیجی زدی و تانک ترکاندی که محاصره شکست. ما را فرستادی عقب؛ اما خودت و چند نفر دیگر ماندید تا خط سقوط نکند.
▫️ تهیه کتاب «در آغوش هور»:
https://raheyarpub.ir/product/در-آغوش-هور/
🔸گنجنگار 💯 روایت *مَردُم قَهرِمان* ایران
▫️http://eitaa.com/GanjNegar