eitaa logo
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
89.3هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
4هزار ویدیو
25 فایل
‍ ❣دوست واقعى فقط خداست "خدا" تنها دوستيه ❣ ڪه هيچوقت پشتت رو خالى نمیڪنه و ❣ تنها دوستيه ڪه هميشه محبتش یڪ ❣طرفه است با خدا دوستى ڪن ❣ڪه محتاج خلق نشی تبلیغاتــــ ما🤍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1016528955C6f8ce47ae9
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 ✅پرسش:در خصوص شخصیت‌های کربلا می خواستم بیشتر بدانم؟ 〰️ بخش1: عبدالله ابن حسن(ع) 〰️ ▪️عبدالله فرزند امام مجتبی (علیه السلام) کودکی یازده ساله بود و روز عاشورا در خیمه گاه با زنان به سر می برد. ▫️امام حسین (علیه السلام) از شدت جراحات بر زمین افتاده بودند و در محاصره دشمن بودند که عبدالله از خیمه بیرون دوید و شتابان به جانب امام رفت. سید الهشدا (علیه السلام) به حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند: «خواهرم ! او را نگه دارید.» عبدالله در حالی که زینب او را گرفته بود، فریاد زد: «سوگند به خدا زا عمویم جدا نمی شوم!» . سپس به سختی از دستان عمه اش زنیب جدا شد و به میدان رفت. ▪️هنگامی که ابجربن کعب شمشیر خود را به سوی امام پائین آورد. عبدالله فریاد زد: ▫️«ای ناپاک زاده، وای بر تو! می خواهی عمویم را بکشی؟!» ▪️این را که گفت دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور کند ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد . فریاد عبدالله به «وامتاه» بلند شد. امام او را به سینه چسبانیدند و فرمودند : ▫️« ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیده است، صبر کن و آن را حساب خیر بگذار.» 🔘سرانجام عبدالله در آغوش امالم حسین (علیه السلام) به دست حرمله به شهادت رسید. ■⇨ @Ganje_arsh
⚫️🔘⚫️🔘⚫️ 💢 ✅پرسش:در خصوص شخصیت‌های کربلا می خواستم بیشتر بدانم؟ 〰️〰️ قاسم ابن الحسن(ع) 〰️〰️ ▪️قاسم نوجوانی نابالغ بود. به همین دلیل امام موافقت نمی کردند به میدان نبرد برود؛ اما سرانجام با اصرار زیاد اجازه جهاد گرفت. ▫️حمید بن مسلم می گوید: نوجوانی چون پاره ماه در وسط میدان کربلا برای مبارزه طلوع کرد. او پیش می رفت و شمشیر می زد که ناگاه بند کفشش پاره شد. قاسم ایستاد تا بند کفشش را محکم کند؛ یعنی جمعیت فراوان سپاه دشمن، جرات پیش آمدن برای مبارزه را نداشت و قاسم، آن هزار جنگنده را به حقیقت بی اعتنا می نگریست! ▪️در گرماگرم نبرد، ناگهان ضربه ای به فرق مبارک قاسم خورد که در اثر آن با صورت به زمین خورد و فریاد برآورد؛ «عموجان» ▫️ امام حسین (علیه السلام) به سرعت خود را به قاسم رساند. زمان اندکی گذشت و گرد و غبار فرو نشست. قاسم پاهایش را به زمین می سایید و در حال پر کشیدن به ملکوت اعلی بود. پس از شهادت این نوجوان، سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: « بر عمویت سخت است که او را بخوانی و پاسخت نگوید یا پاسخت دهد ، اما آن پاسخ، تو را نفعی نرساند!» ■⇨ @Ganje_arsh
⚫️🔘⚫️🔘⚫️ 💢 ✅پرسش:در خصوص شخصیت‌های کربلا می خواستم بیشتر بدانم؟ 〰️〰️ علی اصغر (ع) 〰️〰️ ▪️عصر عاشوراست هیچکس نیست.نه عباس نه بریر نه عابس نه اکبر و قاسم نه هیچ یاور و همراهی دیگر..سید الشهدا به یاری خواهی فریاد می زنند آیا کسی هست برای خدا یاورمان باشد؟ صدای گریه علی اصغر در خیمه اوج میگیرد یعنی من هستمیعنی هنوز آخرین سرباز در خیمه هست.. امام به سمت خیام می آید و می فرماید خواهرم شیرخوار رابیاورید سپس در مقابل سپاه می ایستد و علی اصغر را بر فراز دست می گیرد.یعنی ممکن است به خاطر علی از سنگستان دل ها چشمه کوچک عاطفه ای بجوشد؟صدای امام در میدان پیچید: آخر گناه این کودک چیست؟ کدام یک ازشمارا آزرده است؟اگر به من رحم نمی کنید به کودکم رحم کنید.حرمله زانو می زند و تیر رها می شود فواره گلوی اصغر می جوشدو خون در مشت حسین(ع) به آسمان افشانده می شود. ■⇨ @Ganje_arsh
⚫️🔘⚫️🔘⚫️ 💢 ✅پرسش:در خصوص شخصیت‌های کربلا می خواستم بیشتر بدانم؟ 〰️〰️ علی‌ اکبر (ع) 〰️〰️ ▪️کاروان حسینی که به منزل قصر بنی مقاتل رسید، امام حسین (علیه السلام) از حتمی بودن شهادت خود و اصحاب خبر دادند. علی اکبر (علیه السلام) پرسیدند: «پدر جان، مگر ما بر حق نیستیم؟» سخن علی اکبر (علیه السلام) پس از پاسخ مثبت امام، نشان گویای معرفت به امام است: «هنگامی که بر حق استوار باشیم، از مرگ ابائی نداریم.» ▪️بعد از شهادت اصحاب درعصر عاشورا علی اکبر (علیه السلام) اولین نفر از بنی هاشم بود که اجازه میدان گرفت. هنگام وداع این عزیز از خیمه ها امام به بانوان فرمودند:« رهایش کنید؛ علی اکبر شیفته ذات خداوند و کشته در مسیر حق تعالی است!» ▫️هنگامی که علی عازم میدان شد امام پشت سرش راه افتادند و فرمودند: « خدایا تو شاهدباش در برابر این قوم، شخصی به رزم آمده است که در ظاهر و اخلاق و گفتار، شبیه ترین مردم به رسول توست . پروردگارا هرگاه مشتاق دیدار پیامبر بودیم به او می نگریستیم!» ▪️پس از شهادت علی اکبر (علیه السلام) امام چهره بر چهره علی گذاتشند و فرموند: « پسرم، بعد از تو اف بر این دنیا باد!» ■⇨ @Ganje_arsh
⚫️🔘⚫️🔘⚫️ 💢 ✅پرسش:در خصوص شخصیت‌های کربلا می خواستم بیشتر بدانم؟ 〰️〰️ ابوالفضل العباس(ع) 〰️〰️ ▪️حضرت ابوالفضل (علیه السلام) کمالات ظاهری و باطنی بسیار و قامتی رشید چهره ای زیبا و شجاعتی کم نظیر داشتند. ▫️به خاطر سیمای جذابشان به قمر بنی هاشم مشهور بودند. مقام حضرت عباس (علیه السلام) تا به آنجاست که امام معصوم به ایشان می گویند: ▪️«جانم به فدایت!» شب تاسوعا دشمن قصد حمله داشت. سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: ▪️« ای عباس جانم به فدایت! برو و از آنان بپرس که چه شده و چه اتفاقی افتاده است؟» ▫️عصر عاشورا هم که از رزم آوران، فقط اباالفضل العباس (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) مانده بودند حضرت عباس (علیه السلام) نزد امام رفتند تا اجازۀ جهاد بگیرند. ▪️سیدالشهدا(علیه السلام) فرمودند: «ای برادر، تو پرچم من هستی!» حضرت عباس (علیه السلام) عرض کرد: « سینه ام از منافقین به تنگ آمده است! بگذار تا به خونخواهی شهیدانمان به میدان روم». ▫️ بعد از شهادت عباس (علیه السلام) امام حسین (علیه السلام) در کنار پیکر برادر فرمودند: «برادرم اباالفضل! اکنون کمرم شکست و رشتۀ تدبیرم گسست». سپس، درحالی که اشک بر گونه و محاسن داشت، برادر را بوسید. امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: « برای عباس نزد خداوند تبارک و تعالی مقامی است که همۀ شهدا به آن غبطه می خورند.» ■⇨ @Ganje_arsh
⚫️🔘⚫️🔘⚫️ 💢 ✅پرسش:در خصوص شخصیت‌های کربلا می خواستم بیشتر بدانم؟ 〰️〰️ مسلم بن عوسجه 〰️〰️ از احد تا حنین و از حنین تا جمل و صفین و نهروان،هزاران بارخورشید شمشیر او در مغرب قلب های سیاه و سرهای تباه، فرو خفته بود.شبانگاه چهارم محرم به همراه همسر و فرزندش مخفیانه از کوفه به کربلای حسین پیوست. ▪️شب عاشورا سید الشهدا(ع) به اصحاب فرمودند: “هنگام نبرد و خون و شمشیر و پاره پاره بر خاک افتادن است. بیعتم را از شما برداشتم، بروید و فرصت شب را گریزگاه جان بسازید.” ▪️مسلم بن عوسجه از جای برخاست و گفت: “هرگز! به خدا سوگند،از تو جدا نمی شوم و با دشمنانت می جنگم تا آنگاه که نیزه ام بشکند. اگر هیچ سلاحی نماند،با سنگ خواهم جنگید تا در رکابت جان سپارم! “ ▪️روز عاشورا هنگامی که مسلم در نبرد با حرامیان به خون خود غلتیده بود،یار دیرینه اش حبیب سرش را به دامان گرفت و خواسته ی او را جویا شد.مسلم،این عاشق پاک باخته، به سختی با انگشت به امام حسین (ع) اشاره کرد و گفت: “ای حبیب،وصیت می کنم که تا پای جان یاور و حامی او باشی.” ■⇨ @Ganje_arsh
⚫️🔘⚫️🔘⚫️ 💢 ✅پرسش:در خصوص شخصیت‌های کربلا می خواستم بیشتر بدانم؟ 〰️〰️ حبیب ابن مظاهر 〰️〰️ ▪️سید الشهدا (علیه السلام) آخرین پرچمی را که بعد از تقسیم پرچم ها در کف داشتند، به شوق برداشتند و فرمودند:« آن که باید این پرچم ار در کف داشته باشد، می رسد!» ▪️سردار پیر از راه رسید تا در فردای عاشورا فرمانده جناح چپ سپاه حسین باشد. روز عاشورا امام حبیب را به فرماندهی جناح چپ گماشتند و هنگام اذان ظهر به او فرمودند: «ای حبیب، از دشمن فرصتی بخواه تا نماز بخوانیم.» حبیب از لشکر عمر سعد درنگ خواست؛ ولی حصین بن تمیم فریاد زد: « نماز شما پذیرفته نیست.» ▪️حبیب خشمگین پاسخ داد:« نماز از آل رسول قبول نیست و از شما پذیرفته است؟!» حصین تیغ کشید و راهی میدان شد. حبیب نیز اذن از میدان گرفت و بر دشمن چیره شد؛ ولی دیگران به کمک حصین آمدند و دیری نپایید که سر پیرمرد اصحاب به دنبال اسب، در میدان طواف می کرد.امام بالای پیکر حبیب آمدند و چنین فرمودند: ▪️« ای حبیب، خدا برکتت داد! چه گزیده مردی بودی؛ هر شب را به سپیده می رساندی و آغاز قرآن را به پایان». ■⇨ @Ganje_arsh
⚫️🔘⚫️🔘⚫️ 💢 ✅پرسش:در خصوص شخصیت‌های کربلا می خواستم بیشتر بدانم؟ 〰️〰️ بریر ابن خضیر 〰️〰️ ▪️سیدالقراء کوفه اش می گفتند. کودکان و جوانان کوفه در مسجد به طنین دلنشین قرآنش گوش می سپردند. بریر با شنیدن خبر حرکت امام حسین (علیه السلام) خود را به مکه رساند و تا کربلا همسفر امام خویش شد. هنگامی که سپاه حر با کاروان امام روبه رو شد، امام در جمع اصحاب فرمودند: « یاران من! آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پروا نیست؟! من مرگ را جز کامیابی و زیستن با ستمکاران را جز ناکامی نمی دانم.»آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پروا نیست؟! من مرگ را جز کامیابی و زیستن با ستمکاران را جز ناکامی نمی دانم.» بریر با صدای گیرایی گفت : «فرزند شایسته رسول! این منت خداست بر ما که نگاه تو باشد و جان سپردن ما، کدام شکوه و شوکت از این فراتر که بدنهایمان قطعه قطعه بر خاک افتد , و شفاعت جد تو در قیامت پناهمان باشد.» شب عاشورا بریر در جمع اصحاب شوخی و مذاح می کرد. گفتند: « بریر، هیچگاه این گونه ندیده بودیمت!» بریر گفت: «میان ما و دوست،شمشیری فاصله است. ای کاش این فاصله زودتر برخیزد. در این حال مگر جز شادی رسم دیگری می شناسید؟!» ■⇨ @Ganje_arsh
⚫️🔘⚫️🔘⚫️ 💢 ✅پرسش:در خصوص شخصیت‌های کربلا می خواستم بیشتر بدانم؟ 〰️〰️ حر ابن یزید ریاحی〰️〰️ ▪️دشت کربلا دو سو بیشتر ندارد: سعادت یا شقاوت. پاکی یا پلیدی، بهشت یا جهنم، حسین (علیه السلام) یا عمر بن سعد! ▫️حر کجا ایستاده بود؟ چه باید می کرد؟ حر پشت سر امام به نماز ایستاد. هنگام مذاکره فرزند پیامبر را به تسلیم خواند و به مرگ تهدید کرد! امام بر سرش خروشید: «مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی بکنی؟» و او گفت: «اگر فرزند فاطمه نبودی. پاسخت می گفتم.» ▪️در روز عاشورا، صدای مظلومیت حسین (علیه السلام) وجدان خفته اش را بیدار کرد. اندکی بعد، چکمه آویزان گردن بر در خیمه مولا ایستاد: «آقای من! آیا خداوند توبه مرا می پذیرد؟» پاسخ دلنشین امام، آبی بود بر آتش دلش: «آری، توبه ات را می پذیرد و از گناهت می گذرد.» ▪️اجازه جانبازی خواست و سیدالشهدا (علیه السلام) او را آزاد خواندند: « تو آزادی حر، هر چه می خواهی بکن.» بعد از مبارزه ای نفس گیر نیزه بر سینه حر فرود آمد. بر زمین افتاد و از هوش رفت. چشمش را که گشود سرش را بر زانوی امام عاشقان دید که فرمودند: « تو حری، همانگونه که مادرت تو را نامید. تو در دنیا و آخرت آزاده ای!.» ■⇨ @Ganje_arsh
⚫️🔘⚫️🔘⚫️ 💢 ✅پرسش:در خصوص شخصیت‌های کربلا می خواستم بیشتر بدانم؟ 〰️ عابس بن ابی شبیب شاکری 〰️ ▪️عابس بن ابی شبیب شاکری، پیک مسلم بن عقیل بود که خبر بیعت مردم کوفه را به سید الشهدا (علیه السلام) در مکه رساند. روز عاشورا هنگامی که عازم میدان شد. به حضور امام رسید و گفت: 🔳 « در این زمین و زمان، هیچ کس نزد من محبوبتر از تو نیست. اگر گران بهاتر از خون داشتم تا تقدیم راهت کنم. دریغ نمی ورزیدم.» ▫️عابس روانه میدان شد و دلبرانه شمشیر از نیام کشید. یکی از کوفیان فریاد زد: «به خدا سوگند هرکس به نبرد او رود، جان بر سر این کار نهاده است!» عابس مبارز می طلبید و هیچ کس جرئت مقابله نداشت که عمر سعد فریاد زد : سنگ بارانش کنید!» ▪️زیربارش تیر و سنگ، ناگهان عابس کلاه خود از سر برافکند، زره از تن بیرون کشید و بر سپاه حمله برد. به هر سو هجوم می برد، از مقابلش می گریختند. سپاهیان از همه طرف محاصره اش کردند. با اصابت سنگ ها و تیرها خون از بدن عابس می چکید. سرانجام بدن خونین عابس بر زمین افتاد. لحظه ای بعد، سر عابس، با محاسن سپید خون رنگ، در دست ها می چرخید. ■⇨ @Ganje_arsh
⚫️🔘⚫️🔘⚫️ 💢 ✅پرسش:در خصوص شخصیت‌های کربلا می خواستم بیشتر بدانم؟ 〰️〰️ بشر بن عمرو 〰️〰️ ▪️ بشر بن عمرو از کوفه به امام حسین (علیه السلام) پیوست. روز تاسوعا پیکی از جانب کوفه به بشر خبر آورد که فرزندش عمرو در مرز ری به اسارت در آمده است و اگر اندیشناک و نگران سرنوشت اوست برای رهایی اش باید سریع چاره ای بجوید. کشمکش غریبی بود بین انتخاب ماندن و رفتن، عاطفه و عقل و کربلا و ری! در این اندیشه بود که امام رافت و رحمت او را فراخواندند: «خدایت رحمت کند بشر! تو یاور و دوستدار مایی. تو فداکار و وفاداری؛ اما بیعت خویش را از تو برداشتم. برو و برای رهایی فرزندت چاره ای بیندیش.» انگار تعلقی به دنیا نداشت که گفت: ▪️ « مولای من، نه، هرگز نمی روم. درندگان بیایان زنده زنده قطعه قطعه ام کنند، اگر از تو جدا شوم! من بروم و در این غربت و تنهایی رهایت کنم؟ ! بروم و عزیز پیامبر را به گرگان درنده و خون خواران این دشت بسپارم؟!» ▪️سید الشهدا (علیه السلام) او را ستوده و فرمودند: « اینک که نمی روی، این پارچه های برد یمانی را به پسرت محمد بسپار تا در آزادی برادرش هزینه کند.» ▪️بشر همچون ابراهیم (علیه السلام) از پسرش گذشت و لقا محبوب و شهادت در راه معشوق را برگزید. ■⇨ @Ganje_arsh
⚫️🔘⚫️🔘⚫️ 💢 ✅پرسش:در خصوص شخصیت‌های کربلا می خواستم بیشتر بدانم؟ 〰️ زهیر بن قین بجلی〰️ ▪️روزی که از مکه بیرون آمد، سر همراهی امام حسین (علیه السلام) نداشت و می گفت :« من بر دین عثمانم و مرا با حسین و علی کاری نیست.» کاروان زهیر و کاروان سیدالهشدا (علیه السلام) هم زمان از مکه به سمت کوفه راه افتادند. زهیر در طول مسیر از رویارویی با اباعبدالله ابا داشت. زهیر در منزل زرود، خیمه افراشته بود که کاروان امام رسید. امام پرسیدند:« اینجا خیمه گاه کیست؟» گفتند: «زهیربن قین بجلی.» امام حسین (علیه السلام) فرمودند: «سلام مرا به او برسانید و بگویید فرزند فاطمه به همراهی ات می خواند.» همسر زهیر سفره انداخته بود که از پشت خیمه صدای پیک امام برخاست.: «سلام ای زهیر. مولایم حسین تو را دعوت کرده است.» دست زهیر لرزید. مانده بود که بر سر دو راهی یقین و تردید و رفتن و ماندن، کدام را برگزیند! همسرش نهیب زد: « برخیز مرد! فرزند فاطمه تو را دعوت کرده است!» زهیر برخاست و نزد امام رفت. مولا به اشتیاق کسی که مسافرش را پس از سالها هجران زیات می کند، از او استقبال کردند. حرفهایی رد و بدل شد و از خیمه امام که بیرون آمد، دیگر خبری از تردید در چهره زهیر نبود. اینک او فرمانده جناح راست سپاه فرزند فاطمه (سلام الله علیها) بود. ■⇨ @Ganje_arsh