eitaa logo
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
88.5هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
4.1هزار ویدیو
25 فایل
‍ ❣دوست واقعى فقط خداست "خدا" تنها دوستيه ❣ ڪه هيچوقت پشتت رو خالى نمیڪنه و ❣ تنها دوستيه ڪه هميشه محبتش یڪ ❣طرفه است با خدا دوستى ڪن ❣ڪه محتاج خلق نشی تبلیغاتــــ ما🤍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1016528955C6f8ce47ae9
مشاهده در ایتا
دانلود
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی ✍نسل سوختــه ((پاڪ تر از خاک)) 🔘✍🏻نفهمیدم ڪی خوابم برد. اما با ضرب یه نفر به پنجره از خواب بیدار شدم. یه نفر چند بار، پشت سر هم زد به پنجره. چشم هام رو باز ڪردم و چیزے نبود ڪه انتظارش رو داشتم.صورتم گر گرفت و اشڪ بی اختیار از چشمم فرو ریخت. آروم در ماشین رو باز ڪردم و پا روے اون خاڪ بڪر گذاشتم. 🔘✍🏻حضور براےمن قوے تر از یڪ حس ساده بود. به حدے قوے شده بود ڪه انگار می دیدم و فقط یه پرده نازڪ، بین ما افتاده بود. چند بار بی اختیار دستم رو بلند ڪردم، ڪنار بزنمش تا بی فاصله و پرده ببینم، اما ڪنار نمی رفت. به حدے قوے ڪه می تونستم تڪ تڪ شون رو بشمارم. چند نفر و هر ڪدوم ڪجا ایستاده.پام با ڪفش ها غریبی می ڪرد. انگار بار سنگین اضافه اے رو بر دوش می ڪشیدند. 🔘✍🏻از ماشین دور شده بودم ڪه دیگه قدم هام نگهم نداشت. # بسم_الله_اگر_حریف_مایی نشسته بودم همون جا، گریه می ڪردم و باهاشون صحبت می ڪردم. درد دل می ڪردم، حرف می زدم، و می سوختم. می سوختم از اینڪه هنوز بین ما فاصله بود، پرده حریرےڪه نمی گذاشت همه چیز رو واضح ببینم. 🔘✍🏻شهدا به استقبال و میزبانی اومده بودن. ما اولین زائرهاےاون دشت گمشده بودیم. به خودم ڪه اومدم، وقت نماز شب بود و پاڪ تر از خاڪ اون دشت براے سجده فقط بود. وتر هم به آخر رسید. … گریه می ڪردم و می خوندم. انگار ڪل دشت با من هم نوا شده بود. سرم رو از سجده بلند ڪردم. خطوط نور خورشید، به زحمت توے افق دیده می شد. . . ✍ادامه دارد.....   ➢ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃
💙🍃 🍃🍁 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی ✍نسل سوختــه ((پاڪ تر از خاک)) 🔘✍🏻نفهمیدم ڪی خوابم برد. اما با ضرب یه نفر به پنجره از خواب بیدار شدم. یه نفر چند بار، پشت سر هم زد به پنجره. چشم هام رو باز ڪردم و چیزے نبود ڪه انتظارش رو داشتم.صورتم گر گرفت و اشڪ بی اختیار از چشمم فرو ریخت. آروم در ماشین رو باز ڪردم و پا روے اون خاڪ بڪر گذاشتم. 🔘✍🏻حضور براےمن قوے تر از یڪ حس ساده بود. به حدے قوے شده بود ڪه انگار می دیدم و فقط یه پرده نازڪ، بین ما افتاده بود. چند بار بی اختیار دستم رو بلند ڪردم، ڪنار بزنمش تا بی فاصله و پرده ببینم، اما ڪنار نمی رفت. به حدے قوے ڪه می تونستم تڪ تڪ شون رو بشمارم. چند نفر و هر ڪدوم ڪجا ایستاده.پام با ڪفش ها غریبی می ڪرد. انگار بار سنگین اضافه اے رو بر دوش می ڪشیدند. 🔘✍🏻از ماشین دور شده بودم ڪه دیگه قدم هام نگهم نداشت. # بسم_الله_اگر_حریف_مایی نشسته بودم همون جا، گریه می ڪردم و باهاشون صحبت می ڪردم. درد دل می ڪردم، حرف می زدم، و می سوختم. می سوختم از اینڪه هنوز بین ما فاصله بود، پرده حریرےڪه نمی گذاشت همه چیز رو واضح ببینم. 🔘✍🏻شهدا به استقبال و میزبانی اومده بودن. ما اولین زائرهاےاون دشت گمشده بودیم. به خودم ڪه اومدم، وقت نماز شب بود و پاڪ تر از خاڪ اون دشت براے سجده فقط بود. وتر هم به آخر رسید. … گریه می ڪردم و می خوندم. انگار ڪل دشت با من هم نوا شده بود. سرم رو از سجده بلند ڪردم. خطوط نور خورشید، به زحمت توے افق دیده می شد. . . ✍ادامه دارد.....   ➢ @Ganje_aarsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃