💙🍃
🍃🍁
💠✨ #یڪ_داستان_یڪ_پند
💢دوستی نقل می ڪرد، یڪی از دوستان مدتی سردرد عجیبے گرفت . مشڪوڪ به بیماری خطرناڪ مغزی بود. دڪتر به او آزمایشات از مغز نوشت.
💢بعد از تحمل استرس طولانے برای اخذ نتیجه آزمایشات و صرف هزینه زیاد، روزی ڪه برای دریافت پاسخ آزمایش با من و یڪی دیگر از دوستان بیمارستان رفتیم، چشمانش و قلبش می لرزید. متصدی آزمایشگاه با اصرار زیاد ما گفت : شڪر خدا چیزی نیست.
💢از خوشحالے از جا پرید انگار تازه متولد شد. متصدی آزمایشگاه به من کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو ، چیزی نیست شڪر خدا سالم هستے.
💢در علت این ڪار او عاجز ماندم، متصدی ڪه مرد عارفے بود گفت: دوستت بعد از تحمل استرس و هزینه مبلغ زیاد، الان ڪه فهمید سالم است، دیدی چه اندازه خوشحال شد و اصلا ناراحت نشد هزینه ڪرده بود.
💢پس من و تو ڪه سالم هستیم اگر واقعا خدا را شاڪر باشیم ، باید الان دست در جیب برده حداقل یڪ صدم هزینه ای ڪه دوستمان ڪرد تا فهمید سالم است،صدقه ای به شڪرانه این نعمت الهے بدهیم ڪه بدون صرف استرس و پول، فهمیدیم مغزمان سالم است و بیماری نداریم ...
💢الشَّيْطانُ يَعِدُڪُمُ الْفَقْرَ (268 بقره)
شیطان با وعده و ترساندن شما از فقر ( مانع انفاق و بخشش شما و دیدن نعمت های الهے می شود)
➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
#یڪ_داستان_یڪ_پند
💜 گویند:
🌸 ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید
💜دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا میڪنند.
🌸به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری
💜 را با چوب ڪور کرد.
🌸یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را
💜 ترس چشم درآوردن، گردو را روی
🌸 زمین رها ڪردند و از محل دور شدند.
💜ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید،
🌸گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد.
💜 پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟
🌸گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه،
💜 سر گردویی دعوا میڪردند ڪه
🌸 پوچ بود و مغزی هم نداشت.
💜دنیا نیز چنین است،
🌸مانند گردویی است بدون مغز!
💜 که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم
🌸و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم،
💜چنین رها ڪرده و برای همیشه میرویم.
➣ @Ganje_arsh ❤️
#یڪ_داستان_یڪ_پند
💜 گویند:
🌸 ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید
💜دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا میڪنند.
🌸به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری
💜 را با چوب ڪور کرد.
🌸یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را
💜 ترس چشم درآوردن، گردو را روی
🌸 زمین رها ڪردند و از محل دور شدند.
💜ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید،
🌸گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد.
💜 پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟
🌸گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه،
💜 سر گردویی دعوا میڪردند ڪه
🌸 پوچ بود و مغزی هم نداشت.
💜دنیا نیز چنین است،
🌸مانند گردویی است بدون مغز!
💜 که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم
🌸و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم،
💜چنین رها ڪرده و برای همیشه میرویم.
➣ @Ganje_arsh ❤️
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
💠✨ #یڪ_داستان_یڪ_پند
💢دوستی نقل می ڪرد، یڪی از دوستان مدتی سردرد عجیبے گرفت . مشڪوڪ به بیماری خطرناڪ مغزی بود. دڪتر به او آزمایشات از مغز نوشت.
💢بعد از تحمل استرس طولانے برای اخذ نتیجه آزمایشات و صرف هزینه زیاد، روزی ڪه برای دریافت پاسخ آزمایش با من و یڪی دیگر از دوستان بیمارستان رفتیم، چشمانش و قلبش می لرزید. متصدی آزمایشگاه با اصرار زیاد ما گفت : شڪر خدا چیزی نیست.
💢از خوشحالے از جا پرید انگار تازه متولد شد. متصدی آزمایشگاه به من کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو ، چیزی نیست شڪر خدا سالم هستے.
💢در علت این ڪار او عاجز ماندم، متصدی ڪه مرد عارفے بود گفت: دوستت بعد از تحمل استرس و هزینه مبلغ زیاد، الان ڪه فهمید سالم است، دیدی چه اندازه خوشحال شد و اصلا ناراحت نشد هزینه ڪرده بود.
💢پس من و تو ڪه سالم هستیم اگر واقعا خدا را شاڪر باشیم ، باید الان دست در جیب برده حداقل یڪ صدم هزینه ای ڪه دوستمان ڪرد تا فهمید سالم است،صدقه ای به شڪرانه این نعمت الهے بدهیم ڪه بدون صرف استرس و پول، فهمیدیم مغزمان سالم است و بیماری نداریم ...
💢الشَّيْطانُ يَعِدُڪُمُ الْفَقْرَ (268 بقره)
شیطان با وعده و ترساندن شما از فقر ( مانع انفاق و بخشش شما و دیدن نعمت های الهے می شود)
🦋 ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
💠 #یڪ_داستان_یڪ_پند
✍🏻گل زنبقی با گل آفتابگردانے در مزرعہ ای ڪنار هم روییدند. گل آفتابگردان سریع رشد مے ڪرد ولے زنبق بسیار آرام.
✨زنبق از آفتابگردان پرسید، ما هر دو از یڪ خاڪ آب و غذا مے خوریم، چرا تو ،این همہ خوب و سریع رشد مے ڪنے و بہ سمت آفتاب ڪمال قد مے ڪشے ولی من، از این رشد بی بهره ام؟
گل آفتابگردان گفت: چون ڪہ من روزها هر لحظہ به دنبال خورشید می گردم و جز خورشید، عشق دیگری ندارم.
✨شب ها هم ڪہ خورشید نیست و ستاره در آسمان جای خورشید می آید، من سر خود را پایین می اندازم ، تا چشمم بہ چشمڪ زدن ستاره نیفتد و بہ خورشید مهربانم خیانت ڪنم. من شرم دارم چشم در چشم خورشیدی ڪنم ڪہ شب در نبود او به ستاره ضعیفے نگاه ڪرده و دل سپرده بودم.
✨دل بہ یڪ عشق بسپار تا او تو را بہ سمت خود بڪشد و تو را در ڪمالات شبیہ خود ڪند، چناچہ مے بینے، آفتاب شڪل مرا شبیہ خودش ساختہ و سمت خودش بہ سرعت بالا می برد.
🦋 ➢ @Ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#یڪ_داستان_یڪ_پند
❣پـیرمـردۍ با پـسر و عـروس و نوه اش زندگے میڪرد...
او دستانـش می لرزید و چـشمانش خـوب نمیدید و به سختے می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شڪست...
پـسر و عـروس از این ڪثیف ڪاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ ڪاری بڪنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد...
💔آنها یڪ میز ڪوچڪ در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایۍ آنـجا غذا بخورد. بعد از این ڪه یڪ بـشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شڪست دیگر مجبور بود غذایش را در ڪاسه چوبی بخورد، هروقت هم خـانواده او را سرزنش میڪردند پدر بزرگ فقط اشڪ میریخت و هیچ نمیگفت...
💢یڪ روز عصر قبل از شـام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد ڪه داشت با چند تڪه چوب بازی میڪرد. پدر روبه او ڪرد و گفت: پسرم دارے چی درست میڪنی؟ پـسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان ڪاسه های چوبی درست میڪنم ڪه وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!
•••یادمان بماند ڪه:
"زمین گرد است..."•••
🦋 ➣ @ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋