eitaa logo
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
87.3هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
4.1هزار ویدیو
25 فایل
‍ ❣دوست واقعى فقط خداست "خدا" تنها دوستيه ❣ ڪه هيچوقت پشتت رو خالى نمیڪنه و ❣ تنها دوستيه ڪه هميشه محبتش یڪ ❣طرفه است با خدا دوستى ڪن ❣ڪه محتاج خلق نشی تبلیغاتــــ ما🤍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1016528955C6f8ce47ae9
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍂افزایش رزق🍃🍂 👈🏻 خواندن "آیة الڪرسـے" تا ۱۰ روز روزے ۱۰ مرتبه موجب دولت خواهد بود 📖 گوهر شب چراغ ۳۵۴/۲ ❤️ @Ganje_arsh
🔅 ✍ امروز را از دست ندهید 🔹شخصی دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است. تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط‌نخورده باقی بود. 🔸پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد. 🔹داد زد و بدوبيراه گفت اما خدا سكوت كرد. جيغ زد و جاروجنجال راه انداخت اما خدا سكوت كرد. آسمان‌وزمين را به‌هم ريخت اما خدا سكوت كرد. به پروپای فرشته ‌و انسان پيچيد اما خدا سكوت كرد. كفر گفت و سجاده دور انداخت اما خدا سكوت كرد. 🔸دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد. خدا سكوتش را شكست و گفت: عزيزم، يک روز ديگر هم رفت. تمام روز را به بدوبيراه و جاروجنجال از دست دادی. تنها يک روز ديگر باقی‌ست، بيا و لااقل اين يک روز را زندگی كن. 🔹لابه‌لای هق‌هقش گفت: اما با يک روز چه‌كار می‌توان كرد؟ 🔸خدا گفت: کسی كه لذت يک روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را درنمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد. 🔹آن‌گاه سهم يک روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: حالا برو و يک روز زندگی کن. 🔸او مات‌ومبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند. می‌ترسيد راه برود. می‌ترسيد زندگی از لابه‌لای انگشتانش بريزد. 🔹قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: وقتی فردايی ندارم، نگه‌داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟ بگذار اين مشت زندگی را مصرف كنم. 🔸آن وقت شروع به دويدن كرد. زندگی را به سر و رويش پاشيد. زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد. چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود. می‌تواند بال بزند. می‌تواند پا روی خورشيد بگذارد. 🔹او در آن يک روز آسمان‌خراشی بنا نكرد. زمينی را مالک نشد. مقامی را به دست نياورد. 🔸اما در همان يک روز دست بر پوست درختی كشيد. روی چمن خوابيد. كفش‌دوزكی را تماشا كرد. سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد. 🔹به آن‌هايی كه او را نمی‌شناختند، سلام كرد و برای آن‌هایی كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد. او در همان يک روز آشتی كرد و خنديد و سبک شد. لذت برد و سرشار شد و بخشيد. عاشق شد و عبور كرد و تمام شد. 🔸او در همان يک روز زندگی كرد. 💢 زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می‌انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است. 🔺امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
🍃🍂 افزایش شیر مادر 🍃🍂 🖊 سوره مبارکه حجر را با زعفران نوشته و بشویند و آبش را به زن شیر ده دهند تا بخورد شیرش زیاد می گردد ❤️ @Ganje_arsh
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 #خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲 #پارت_شانزدهم برای لحظاتی به صورتم زل زد و بعد گف
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🎭🔪🚬🎲 تجربه به من دو چیز را ثابت کرده بود اول اینکه با آدمی که شرف ندارد همکاری نکن چون هرگز سر قولش نمی ماند. دوم وقتی در چنگ ناکسی گرفتار شدی با صداقت رفتار نکن. سری تکان دادم و پرسیدم: تو که مدام میگی از هیچکی نمی ترسی نوچه هاتم که کم نیستن. منو میخوای چیکار؟ترانه پوسخندی زد و در حالی که یقه ام را مرتب می کرد، گفت: نوچه های من مثل خودم تو چشم همه ان. باس یکی که تا حالا سروصدایی نداشته بیاد وسط... چیزی نگفتم. پرسید: هستی دیگه؟ به نشانه تایید سرم را تکان دادم و با اشاره اش نوچه هایش از جلویم کنار رفتند. هنوز یک قدم دور نشده بودم که ترانه گفت: امشب سر میز ما شام میخوری فهمیدی بچه همانطور که دور میشدم دستم را بالابردم و به راهم ادامه دادم. بوی دردسر مشامم را آزار میداد. وارد ساختمان که شدم، فاطمه را دیدم آن روز روسری و مانتوی گلبهی پوشیده بود. همانطور که قدم برمیداشت، شبیه گلبرگ یک گل به نظر می رسید. آهی کشیدم و راهم را کج کردم که یکدفعه خانم مدیر جلویم ظاهر شد و گفت: بدو به فاطمه بگو آقای دکتر جلو در کارش داره.پرسیدم: آقای دکتر؟ دستی به کمرم زد و با عجله گفت: آره دیگه باباش هنوز جلو دره برو صداش کن.💼 با حال عجیبی که داشتم، به طرف نماز خانه رفتم. در را کشیدم. فاطمه را دیدم که همه دورش حلقه زده اند و هرکس از او چیزی می پرسد. به لبخندش خیره شدم و بلند گفتم: آقای دکتر جلو در کارت داره.بعد بلافاصله رفتم و در اولین اتاق گم و گور شدم. دستم را مشت کردم و با خودم گفتم: منم اگه ننه بابای درست و حسابی داشتم اینجا نبودم. بعد از حرفم خنده ام گرفت که حالا که او اینجاست! خنده خودم را به خشم درآمیختم و رفتم جلوی پنجره گرچه توجهی نداشتم که کسی در اتاق نیست ولی بی مهابا رو به آسمان گفتم: اگه منم جای اون بودم بنده خوبت میشدم. اصلا خیلیم از اون بهتر میشدم...چرا یهو انداختیش جلو چشمم...😡 یکدفعه صدایش را از پشت سرم شنیدم. با ترس برگشتم. با لبخند پرسید: دورهمی امروزو میای؟ میخواستم سرش داد بزنم که: گمشو! ولی با خودم فکر کردم اگر بخواهم با ترانه در اذیت کردن فاطمه همدست شوم باید ظاهرم را عادی جلوه دهم. نمی توانستم لبخند بزنم اما دنبالش رفتم. 👊 ادامه دارد.... به قلم ✍️: سین. کاف. غفاری ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇       ✴️ شنبه 👈28 مهر/ میزان 1403 👈15 ربیع الثانی 1446👈19 اکتبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر: ✅خواستگاری و عقد و عروسی. ✅خرید کردن. ✅معاملات. ✅دیدار با قاضی و روسا و اشراف و درخواست از آنها. ✅اقدامات قضایی. ✅آغاز نویسندگی و نگارش. ✅شکار و ماهی گیری. ✅و مسافرت خوب است. 🚘مسافرت: مسافرت خوب است. 👶زایمان خوب نیست. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج ثور و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️عقد و عروسی و خواستگاری. ✳️خرید جواهرات و طلا. ✳️تفریحات و سرگرمی و شادی. ✳️مسافرت. ✳️خرید املاک و مستغلات. ✳️ارسال جنس به مشتری. ✳️نقل و انتقال. ✳️بردن جهیزیه به خانه داماد. ✳️دیدار با دوستان و روسا و مسئولین. ✳️و آغاز بنایی نیک است. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث سرور و شادی می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، سلامت آفرین است 💑حکم مباشرت امشب شب یکشنبه: مباشرت برای سلامتی توصیه می شود. 😴😴 تعبیر خواب: خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 16 سوره مبارکه "نحل" است. و علامات و بالنجم هم یهتدون... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده حالتی غیر از آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد و از این قبیل امور قیاس شود. کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶ 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه با حضـــــرت ❤️❤️ 🍁✨خداوندا 🍂✨فردایمان را همانطور 🍁✨که میخواهی 🍂✨نقاشی کن 🍁✨ما به قلم رحمتت 🍂✨ایمان داریم. آمیـــن یا رَبَّ 🙏 🍁✨شب تون قشنگ و رویایی 🍂✨لحظه هاتون لبریز از آرامش 🍁✨و شروع هفته ای پراز خیر و برکت 🍂✨براتون آرزو میکنم 🍁✨شبتـون سرشار از نڪَاه خُدا ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
🌸سلام صبح زیباتون بخیر ☕️سـلام به دوسـتـان خـوبـم 🌸شنبه تون سرشار از لطف خدا ☕️و گرمای عشق امید بخش 🌸زنــدگــیــتــون 🌸آرزو مـیـکـنـم ☕️سبد اول هفته تون 🌸پرشود از عشق به خدا ☕️و پر شود از برکت و روزی فراوان 🌸شروع هفتـه تون عـالی ☕️بـه شـنـبـه خـوش آمـدیـد ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁فقط چند روز مانده تا بی مهری! 🍂اما مهر را بر سر آبان بگذار 🍁مـــهـــربــــان مــيــگـــردد، 🍂مـن تــو را بـا هـمـه ی مـهـر، 🍁بـه آبـان دادم مـهـربـان بـاش 🍂كــه پــايــيــز ، بـهـارت گــردد 🍁آخرین روزهای مهر ماهتون پر مهر ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸تقدیم به گلهای گروه 💓آخرین شنبه 🌸مهر ماهتون زیبا 💓آرزومندم 🌸پر رنگترین لبخندها 💓بر لبانتون و پرمهرترین 🌸نگاه بدرقه راهتون 💓و پربرکت ترین هفتـه 🌸سهم شما عزیزان باشـه 💓شروع هفتـه تون عالی ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
به کائنات بگو 👌👌👌 نوبتی هم باشه نوبت منه نوبت منه که به مراد دلم برسم نوبت برنده شدن منه نوبت منه که طعم خوشبختی رو بچشم نوبت شادیهای بی حدو ‌مرز منه نوبت پیروزیهای بزرگ منه نوبت آروزهای منه نوبت خوشبختی های بی حد و مرز منه نوبت منه که کتاب ترجمه کنم و چاپ کنم نوبت منه که به خواسته هام برسم♡ نوبت منه که کاری عالی با درآمدی عالی داشته باشم نوبت منه که طعم آرامشو بچشم🥰✌️ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
انسانهای بزرگ دو دل دارند: دلی که درد میکشد و پنهان است دلی که میخندد و آشکار است        ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 #خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬🎲 #پارت_هفدهم تجربه به من دو چیز را ثابت کرده بود اول اینکه با آدمی که
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🎭🔪🚬🎲 وارد نماز خانه که شد همه دورش جمع شدند، با حوصله با یکی یکی دخترها سلام و احوال پرسی کرد. حتی آن دختر رنگین چشمی که روز اول در میان حرفهایش صدای گربه درآورده بود. میدانستم یادش هست اما به روی خودش نمی آورد. انگار ذهنش شبیه یک کتابخانه مرتب و قفسه بندی بود که هروقت میخواست یک کتاب از آن درمی آورد و شروع میکرد به خواندن، اصلا هیاهو و سوالات مکرر و بحث های جدید و جنجالی، فکرش را بهم نمی ریخت بازهم می توانست برگردد سر آخرین خطی که ساعتها پیش گفته بود! 🗺 دلم میخواست بپرسم چطور چنین حافظه ای دارد و اگر جواب داد بخاطر مطالعه زیاد، تف کنم کف دستش.چیزی حدود نیم ساعت بعد بلاخره رفت سر اصل مطلب. جملاتش مثل موج ساحل بود. یکدفعه بالای سر ذهنت ظاهر می شد و وجودت را میکشید سمت خودش!به خودت که می آمدی دریای گفته هایش دور و برت را گرفته بود. لبهایش را روی هم فشار داد و بعد از مکثی گفت: "بن بازِ روزگار"برای آدم با خدا، درِ دیگه ای توی بن بستها باز میشه که باز شدن اون در، درهای دیگه رو، درهای شرف کُش رو به روش می بنده. این چه دریه؟ "درِ توکل به خدا" بهش میگن: اینجا بن بسته! میگه: خدایی که من می شناسم بن بستو هم میشکافه!بن بست چیه؟! از نظر خدا بن بست نداریم. همه بن بست ها با دستِ قدرت خدا بن بازه، راه داره... دیگر نتوانستم جلوی دهنم را بگیرم. بدون ترس از قضاوت بقیه گفتم: یکیو به زور کتک و کلک میبرن تویه پارتی میبینه نه راه پس داره نه پیش، یه مشت کفتار عوضی دوره اش کردن، بن باز این بدبخت کجاس؟نگاهش را از بین چشم های خیره به من، عبور داد تا به چشم های طلبکارم رسید و گفت: امام علی(ع) میفرماید: "اگر آسمان ها و زمين راه را بر بنده اى ببندند و او تقواى الهى پيشه كند، خداوند حتما راه گشايشى براى او فراهم خواهد كرد و از جايى كه گمان ندارد روزى اش خواهد داد."به لحظه فرارم از آن جهنم پر سر و صدا فکر کردم. به خیالم با تلاش خودم از آن مرداب مطعفن فرار کرده بودم بخاطر همین هم مدام با خدا کلنجار میرفتم که... یک لحظه تمام وجودم درگیر این جمله شد. اصلا چطور توانستم از آن همه جمعیت با گرگهای نگهبانی که گوگو دورتا دور سالن گذاشته بود، فرار کنم؟! یعنی قطع و وصل شدن برق سالن...اینکه به فکرم رسید بروم داخل ماشین مستخدم پشت شیشه های شراب قایم شوم...برنگشتن راننده تا چند دقیقه بعد...همه اینها نمی توانست چیزی غیر از دخالت یک نیروی ماورایی باشد!از نمازخانه زدم بیرون. مدام در ذهنم میگفتم. پس چرا بعدش دوباره وسط پارک گیر افتادم؟ با عصبانیت زیر لب نجوا کردم: نمیشه! دستی خورد روی شانه ام. برگشتم دستش را پیچاندم. دیدم فاطمه ست! دستش را رها کردم و پرسیدم: پس چرا دوباره گیر افتادم؟ چرا خدا گذاشت باز اون کثافتا بگیرنم چشمهایش پر از تاسف شد. آرام گفت: سهل انگاری خودتو پای.... داد زدم : لااقل مثل بقیه هم قطارات میگفتی یه حکمتی داره، ولی تو کلا بقیه رو خطاکار میبینی...با صدای بلندتری گفت: شایدم حکمتی باشه...گیر افتادن تیم قاچاق آدم و مواد چیز کمیه؟!دهنم باز مانده بود، پرسیدم: تو از کجا میدونی؟😧 ادامه دارد.... به قلم ✍️: سین. کاف. غفاری ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @Ganje_arsh