#چگونه_فیلم_ببینیم
#قسمت_🔟
✅ تعلیق
📌 یك فیلمساز برای این كه نگذارد میل و توجه ما نسبت به فیلمش از دست برود از چند تمهید و تكنیك استفاده میكند كه بیشتر آنها به تعلیق ربط پیدا میكنند. این عناصر كنجكاوی ما را تشدید میكنند و این كنجكاوی یا به این شكل تحریك میشود كه پیشاپیش از مسائلی در فیلم باخبر هستیم و یا ممكن است كه ناگهان در پایان شگفتزده شویم. فیلمساز اطلاعاتی را از ما پنهان میسازد كه ممكن است جوابگوی پرسشهای دراماتیك داستان فیلم باشند یا برخی پرسشها را بیجواب میگذارد و به این ترتیب به ما انگیزه میدهد تا دائماً با جریان فیلم همراه باشیم.
📌 كوئنتین تارانتینو در حرامزادههای بیآبرو (۲۰۰۹) با شروع خارقالعادهی فیلم، كاری میكند كه تماشاگر چشم از فیلم برندارد و درگیر تعلیق چند جانبهی آن بشود.
✅ پویایی
📌اگر داستانی قرار است جذاب باشد، باید عناصر پویایی در آن به چشم بخورد. داستانها هیچگاه ایستا نیستند و اگر بنا باشد داستانی ارزش روایت كردن را داشته باشد، به نوعی پویایی و تغییر باید به آن راه پیدا كند. البته پویایی صرفاً محدود به كنشهای فیزیكی مانند پرواز كردن، تعقیب و گریز، جدال دونفره و مبارزههای بزرگ نیست. پویایی میتواند در فیلمی درونی، روانشناسانه یا عاطفی باشد. در مجموعه فیلمهای جنگ ستارگان، آخرین بازماندهی موهیكانها (۱۹۹۲) و مجموعه فیلمهای ایندیانا جونز پویایی بیرونی و فیزیكی است. مثلاً در ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین (۲۰۰۸) عملاً نمیتوانیم فكر كنیم كه چه اتفاقی رخ میدهد. در سرتاسر فیلم مبهوت هستیم و تحت تأثیر تنشهای شدید فیلم قرار داریم. در فیلم در حالوهوای عشق (۲۰۰۰) ساختهی وونگ كاروای و ستارهی سوزان (۲۰۰۹) به كارگردانی جین كمپیون، پویایی داستان ذهنی و عاطفی است. در هر دو نوع یاد شده شاهد تغییر و حركت و پویایی هستیم. داستانهایی با پویایی درونی نیاز به تمركز بیشتری از سوی مخاطبان دارند و از نظر سینمایی، دشوارتر میشود با آنها روبرو شد اما موضوع ارزشمندی دارند و نسبت به فیلمهایی كه بر كنشهای بیرونی و فیزیكی تأكید میكنند؛ آثار هیجانانگیز و جذابی هستند.
📌 یك داستان خوب، هم ساده است و هم پیچیده. داستان یك فیلم خوب، باید آنچنان ساده باشد كه بتوان به زبان سینما بیان و جمعوجورش كرد. نظر ادگار آلنپو این بود كه داستان كوتاهی را میتوان به فیلم برگرداند كه ظرفیت خوانده شدن در یك نشست را داشته باشد. تجربهی تماشای یك فیلم، كمتر از خواندن یك كتاب ما را خسته میكند و نهایت زمان نشستن در یك سالن برای تماشای یك فیلم حداكثر دو ساعت است. تنها فیلمهای درجه یك از این قاعده مستثنی هستند و تماشایشان ما را خسته نكرده و حواسمان را پرت نمیكند. بنابراین، كنش داستانی یا درونمایه معمولاً باید آنچنان فشرده شده و وحدت ساختاری واحدی پیدا كند كه در حدود دو ساعت همه چیز داستان روایت شود.
📌 در بسیاری موارد، درونمایهی ساده و محدودی مانند آن چه كه در فیلم ۸ مایل (۲۰۰۲) میبینیم كه بخشی از زندگی شخصی یك فرد را زیر ذره بین میگذارد؛ برای سینما مناسب تر است تا داستانی كه دورههای مختلفی را مثل تعصب (۱۹۱۶) ساختهی دیوید گریفیث در بر میگیرد و در جستوجوی درونمایه هایی است كه انتها ندارد. عموماً یك داستان باید آنقدر ساده باشد كه بتوان آن را در وقت معینی روایت كرد...
🌿 @GeraFilm1