#چگونه_فیلم_ببینیم
#قسمت_دوم 2⃣
✅ خوشم میآید، خوشم نمیآید
📌 بحثی که دربارهی چگونگی فیلم دیدن دنبال میکنیم، درواقع حد میانه است. فرض بر این است که روح یک شاعر و خرد یک دانشمند میتوانند در کنار هم قرار بگیرند و تجربهی فیلم دیدن برایشان پرمایه بوده و دشوار نباشد. برای تجزیه و تحلیل یک فیلم نیازی نیست که عشق به سینما را در خودمان از بین ببریم. با استفاده از ابزارهایی که برای تجزیه و تحلیل یک فیلم وجود دارد، میتوان به عمیقترین لایههای درک و فهم دست یافت که فقط شاعر درون ما میتواند قدرش را بداند. برای مثال تماشای درامهای کلاسیکی مانند مهر هفتم (۱۹۵۷) ساختهی اینگمار برگمان به ما کمک میکنند تا درونیات خود را با چنان عمقی درک کنیم که چه بسا ما را از تماشاگران دیگر متمایز کند.
📌داشتن یک رویکرد تحلیلی برای کسی که میخواهد هنر تماشای فیلمها را بیاموزد، امری حیاتی است، چون تنها در این صورت است که میشود دید و فهمید که اجزای هر فیلمی، چگونه انرژی حیاتیشان را به کلیت یک فیلم، تزریق میکنند. تحلیل به طور کلی به معنای تفکیک یک کل به اجزایی کوچکتر است تا ماهیت، تناسبها، کارکرد و روابط متقابل آن اجزا کشف شوند.
پس، در تحلیل فیلم فرض بر آن است که با یک کلیت هنری سر و کار داریم که ساختاری یکدست و معقول دارد.
📌 بنابراین هر فیلم (داستان گویی) یک مفهوم اصلی دارد که حول موضوعی محوری میچرخد. قطعاً نمیشود ادعا کرد که بدون تحلیل فیلمها، نمیتوانیم درکشان کرده و با آنها رابطهای حسی برقرار کنیم.
📌 وقتی فیلمی تأثیرگذار است، لاجرم با ابزار حس و شهود سراغ معنای کلیاش میرویم، مشکل اینجاست که چنین ابزارهایی نامشخص و کم دوام هستند و واکنش منتقدانهی ما در برابر کلیگوییهای مبهم و عقاید ناپخته را محدود میکنند.
رویکرد انتقادی به ما اجازه میدهد تا این ابزارهای شهودی را به سطحی خودآگاهانه رسانده و شفافشان کنیم و به نتیجهگیریهای واضحتر و قابل قبولتری در مورد معنا و ارزشهای یک فیلم برسیم.
البته قرار نیست که رویکرد انتقادی بگوید که یک فیلم را فقط باید از نظر عقلی تجزیه و تحلیل کرد و فیلم، اثری است که میشود کنترلش را در اختیار گرفت. نه تحلیل فیلم ادعا دارد و نه تلاش میکند که همه چیز را دربارهی یک فیلم توضیح دهد. جریان سیال و فریبندهی تصاویر هیچ وقت تن به تحلیل و ادارک کامل نمیدهند. درواقع هیچ پاسخ نهایی در مورد هیچ اثر هنری وجود ندارد. فیلم و سینما، مثل هر چیز دیگری که ارزش حقیقی زیباییشناسانه دارد؛ هیچ وقت به طور کامل قابل تحلیل نیست. برای لذت بردن از فیلمهایی مانند ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه (۲۰۰۳) باید مفهومی که از واقعیت در ذهن داریم، دستخوش تغییر بشود یا به عبارتی حسباورناپذیر بودن را در خودمان موقتاً کنار بگذاریم.
📌 یکی از دشوارترین پیش داوریها که باید بر آن غلبه کنیم؛ نادیده گرفتن طبقهبندیهایی است که درمورد فیلمها وجود دارد. اگرچه طبیعی است که نوع خاصی از فیلمها را ترجیح بدهیم اما خیلی از ماها ممکن است از هر نوع فیلمی خوشمان بیاید. مثلاً کسی که فیلم گنگستری دوست ندارد، ممکن است بانی و کلاید (۱۹۶۷) را نادیده بگیرد و دیگری که از فیلم موزیکال بدش میآید، چه بسا شیکاگو (۲۰۰۲) را از قلم بیندازد و کسانی باشند که فیلمهای فانتزی را دوست نداشته باشند و شاید ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه را نادیده بگیرند. بعضیها ممکن است فیلمهای سیاه و سفید را دوست نداشته باشند. یا سراغ فیلمهایی نروند که با زبان مادریشان بیگانه است، چون خوششان نمیآید دائماً زیرنویسها را بخوانند. تماشاگرانی هم هستند که فیلم تلخ دوست ندارند و دلشان میخواهد «سرگرم» شوند...
🌿 @Gerafilm1