#شرطشهیدشدن_شهیدبودناست.
#زندگی_شهدایی
🌷برای شب نشینی رفتیم منزل آقا میثم همکار حمید. از وقتیکه بچه دار شده بودند فرصت نشده بود به آنها سر بزنیم. حمید چنان گرم صحبت با رفیقش بود که اصلا انگار نه انگار اینها همکار هم هستند و هر روز همدیگر را میبینند.
ما هم داخل اتاق در مورد بچه و بچه داری صحبت میکردیم. تا من ابوالفضل را بغل گرفتم شیری که خورده بود را روی چادر من بالا آورد.😌
چادر خیلی کثیف شده بود. به ناچار از همسر آقا میثم یک چادر #امانت گرفتم تا خانه که رسیدم چادرم را کامل بشویم...
خانه که رسیدم هر دو تا چادر را با دست شستم و روی بخاری خشک کردم. بعد هم #چادرامانتی را اتو زدم و گذاشتم کنار وسایل حمید روی اپن و گفتم:
«عزیزم فردا داری میری محل کار این چادر رو هم برسون به آقا میثم. یه وقت خانمش نیازش میشه» صبح که بلند شدیم هوا بارانی بود. مثل همیشه برایش صبحانه آماده کردم...
حمید بر خلاف روزهای قبل خیلی با آرامش صبحانه میخورد گفتم: «همهش چند دقیقه وقت داریها. الآن سرویستون میره حمید حواست کجاست؟»
گفت: « حواسم هست خانم. امروز به خاطر این چادری که دادی ببرم به همکارم برسونم با #سرویسسپاه نمیرم. به اندازه سنگینی همین چادر هم نباید #کارشخصی با وسیله و اموال سپاه انجام بدیم.»🌷
🍀🍀🍀🌹🌹🌹🍀🍀🍀
📚📖 #یادتباشد شهید #حمیدسیاهکالی مرادی به روایت #همسرشهید ص155
#حقالناس
#خاطراتشهدا
#اختلاس
#حقوقنجومی
📌 قرارگاه معنویت 👇
🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈