eitaa logo
قرارگاه فرهنگی مه شکن
682 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
4.1هزار ویدیو
253 فایل
امام خامنه ای حفظه الله: "در فضای مه آلود فتنه چراغ #مه_شکن لازم است که همان بصیرت است." ارتباط با مدیر: @M_khaadem
مشاهده در ایتا
دانلود
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 گزارش 💢 حلقۀ شهید جابری 📚 سیر مطالعاتی کتب شهید مطهری 🗓 جمعه 12 بهمن 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ ش
🍀 ورقی از کتاب 🔰 تعریف هجرت‏ هجرت یعنی چه؟ اگر بخواهیم هجرت را تعریف کنیم، چگونه باید تعریف کنیم؟ هجرت یعنی دوری گزیدن، حرکت کردن، کوچ کردن از وطن، از یار و دیار، همه را پشت سر گذاشتن، برای چه؟ برای نجات ایمان. معلوم است که چنین چیزی نمی‌تواند از نظر منطق اسلام محدود به یک زمان معین و به یک مکان معین باشد ولی البته شرایطی دارد. هجرت یعنی دوری گزیدن از خانمان، و از زندگی و از همه چیز دست شستن برای نجات ایمان. پس معنایش این است که اگر ما در شرایطی قرار گرفته‌ایم که ایمانمان در خطر است، ایمان جامعه ما در خطر است، اسلام ما در خطر است، امر دایر است که ما از میان شهر و خانه و لانه، و ایمان یکی را انتخاب کنیم (یا در خانه و لانه خودمان بمانیم و ایمانمان یا ایمان دیگران به این وسیله از دست برود و یا برای اینکه ایمان را نجات بدهیم از خانه و لانه خود صرف نظر کنیم) اسلام دومی را انتخاب می‌کند. آیه‌ای در قرآن کریم هست که این آیه عذر افرادی را که به اصطلاحِ امروز به جبر محیط متمسّک می‌شوند، مثل اغلب ما مردم امروز، نمی‌‏پذیرد. امروز مسئله‌ «جبر محیط» برای بسیاری از مردم یک عذر شده است. از فردی می‌پرسند: آقا تو چرا این‏جور هستی؟ یا خانم! تو چرا لخت بیرون می‌آیی؟ می‌گوید: دیگر محیط است، محیط اینچنین اقتضا می‌کند. به آن دیگری می‌گویند: تو چرا در مجالسی که شرکت در آن مجالس حرام است شرکت می‌کنی؟ نشستن بر سر سفره‏‌ای که در آن شراب نوشیده بشود، ولو برای خوردن نان حلال، حرام است. چرا در چنین مجلسی شرکت می‌کنی؟ می‌گوید: اوضاع و شرایط اینجا اینچنین اقتضا می‌کند، چه کنیم، محیط فاسد است. چرا بچه هایت می‌روند فیلمهای خطرناک می‌بینند؟ می‌گوید: خوب دیگر، محیط است، مگر می‌شود جلویش را گرفت؟! چرا به مسجد نمی‌روند؟ ❌محیط فاسد است! مسئله‌ جبر محیط برای عده‌ای یک عذر شده است. از نظر اسلام این عذر به هیچ وجه مسموع نیست. محیط فاسد است، محیط اجازه نمی‌داد، در این محیط بهتر از این نمی‌شد عمل کرد، از نظر اسلام عذر غیرمسموع است. یعنی ما در درجه اول وظیفه داریم محیط خودمان را برای یک زندگی اسلامی مساعد کنیم ولی اگر محیطی که در آن هستیم به شکلی است که ما قادر نیستیم آن را به شکل یک محیط اسلامی و جوّ خودمان را به شکل یک جوّ اسلامی دربیاوریم، و احساس کنیم که در این جوّ و محیط، ایمان خودمان، ایمان زنمان، ایمان بچه هایمان، نسل آینده‏مان از بین می‌رود، اسلام می‌گوید محیط را رها کن. رها کردن محیط هم لزومی ندارد که معنایش این باشد که انسان شهری را رها کند به شهر دیگر برود یا کشوری را رها کند به کشور دیگر برود، بلکه در مورد محله‌ها هم صدق می‌کند. در شهرهای بزرگ مانند تهران، نسبت به محله‌ها صدق می‌کند؛ یعنی یک محله می‌تواند اسلامی باشد، جوّش می‌تواند جوّ اسلامی باشد و بچه انسان که در آن محل بزرگ می‌شود، تا حدی با آداب و تعالیم و تربیت اسلامی بزرگ می‌شود. اگر ما منطقه را عوض کنیم و به منطقه دیگری برویم، جوّ عوض می‌شود. مثلًا در بازاریها شاید این مطلب بیشتر از دیگران صدق کند؛ در یک محیط اسلامی زندگی می‌کنند... در این شهر محله‌ها و کوچه‌ها و جوّهایی هست که واقعاً اگر انسان زن و بچه‌اش را به آنجا ببرد، آن همسایه‌هایی که بر آنجا احاطه پیدا کرده‌اند، آن نبودن مسجد در آنجا، اینکه در آنجا چشم زن و بچه به یک زن و مردی که شعائر اسلامی را رعایت کنند هرگز نمی‏‌افتد، مسجدی وجود ندارد، جلسه وعظی وجود ندارد، اسم خدایی شنیده نمی‌شود، اسلامی شنیده نمی‌شود، برعکس به هر خانه که نگاه می‌کنی، صبح یک انسان بیرون می‌آید در حالی که یک سگ هم دارد او را بدرقه می‌کند، در اتومبیلش هم یک سگ هست، آوازی جز آواز موسیقی و لهو و لعب در آنجا شنیده نمی‌شود، به انسانی جز انسانهایی که هیچ علامتی از اسلام ندارند انسان برخورد نمی‌کند، [این امور بر آنها تأثیر می‌گذارند.] 🔹 قرآن در این زمینه (هجرت) می‌فرماید: انَّ الَّذینَ تَوَفَّیهُمُ الْمَلائِکةُ ظالِمی انْفُسِهِمْ قالوا فیمَ کنْتُمْ قالوا کنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْارْضِ قالوا الَمْ تَکنْ ارْضُ اللهِ واسِعَةً فَتُهاجِروا فیها «نساء/ 97». گروهی هستند که وقتی فرشتگان الهی برای قبض روح اینها می‌آیند، وضع اینها و به اصطلاح امروز پرونده اینها را خیلی خراب می‌بینند. به اینها می‌گویند: شما در چه وضعی بسر می‌برید؟ چرا اینچنین؟! چرا اینقدر سیاه و تاریک؟! آنها از این عذرهایی که در دنیا برای انسانها ذکر می‌کنند و به خیال خودشان عذر است. 📘 آزادی معنوی 🌷 @Gharargah_mehshekan
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 گزارش 💢 حلقۀ شهید زرگری 📚 سیر مطالعاتی 🗓 پنجشنبه ۱۸ بهمن 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ شهید ورزنده
🍀 ورقی از کتاب 🔰 خود حقیقی انسان ما در قرآن یک سلسله آیات داریم که بشر را متوجه می‌کند به اینکه خودش را فراموش نکند، خودش را گم نکند، خودش را به یاد داشته باشد؛ و این عجیب است. با اینکه تعلیمات اخلاقی بر اساس نفی خودی و فراموش کردن خودی و پا روی خودی گذاشتن است و خود قرآن هم آن را تأیید می‌کند، ولی در عین حال این منطق هم در قرآن هست که بشر باید خودش را به یاد داشته باشد، به خود توجه داشته باشد، خودش را گم نکند، خودش را فراموش نکند، بین خودش و خودش فصل واقع نشود. مثلاً در آیات آخر سوره حشر می‌فرماید: یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللهَ إنَّ اللهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ«حشر/ ۱۸». از آیات عجیب قرآن است و تعبیر چقدر لطیف است! دو تا کلمة إتَّقُوا اللهَ دارد که در وسط آنها این جمله است: وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ هر کس باید جداً دقت کند در آنچه که پیش می‌فرستد. ببینید قرآن وضع انسان را چگونه نسبت به عالم آخرت در نظر گرفته که هرکاری که انسان می‌کند «پیش‌فرست» برای آنجا تلقی می‌کند. بعد می‌فرماید: وَ لاتَکونُوا کالَّذینَ نَسُوا اللهَ فَأنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ از کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و در نتیجه خدا آنها را از خودشان فراموشاند. شاید این نکته در تعلیمات عرفانی ما وجود نداشته باشد و بلکه ندارد. این که چرا وجود ندارد، نکته‌ای دارد. اینها از بس به مسئله نفی خودپرستی پرداختند، به این نکته توجه نکردند که قرآن یک «خودی» را نفی می‌کند که باید نفی شود و یک خودی دیگری را اثبات می‌کند که باید بازیافته شود؛ چون تفکیک این دو خودی از یکدیگر خیلی مشکل بوده است. این است که هرچه که ما تا به حال شنیده‌ایم این است که خودی باید نفی بشود و راست هم می‌گویند، این خودی که عرفا می‌گویند، باید هم نفی بشود. ولی این خودی باید نفی بشود تا خودی دیگر اثبات بشود، این باید بمیرد تا یک خودی دیگر زنده شود. قرآن، نسیان نفس را برای کسانی که خدا را فراموش کردند عقوبت الهی می‌داند. 👈مقابل نسیان نفس چیست؟ یادآوری نفس است، یادآوری یعنی به یاد خود بودن و به خود آگاه بودن و خود را شناختن و توجه داشتن. 📘 انسان شناسی قرآن 🌷 @Gharargah_mehshekan
🖼 انتظار فرج انسان را به صورت سربازی در می‌آورد که مطمئن است فرضاً خودش از میان برود، ایده‏‌اش و هدفش قطعاً در آینده پیروز است و به فرزندان می‌گوید ممکن است ما روز پیروزی را درک نکنیم ولی چنین روزی هست و خوشا به حال کسی که چنین روزی را درک می‌کند، بر خلاف کسی که از پیروزی ایده‏‌اش هم ناامید است. لهذا انتظار عبادت است. 🌷 ┈ •~❅🤲🌷🤲❅~•┈ @Gharargah_mehshekan
🍀 ورقی از کتاب ⭕️ انکار «من» در غرب چون به این موضوع اشاره کردیم که حضرت امیر (ع) فرمود: مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعارِفِ«غرر الحکم»، خوب است اشاره کنیم که غربی‌ها مسئله روح را به کلی انکار کردند. در باب مسئله روح، اولین مسئله‌ای که مطرح بوده، همین مسئله «من» بوده است. روح همان من است، یعنی همان که تو او را به عنوان یک «من» ادراک می‌کنی و حس می‌کنی. خودت هستی که «حس‌کننده» و «حس‌کرده شده» هستی و هردوی اینها یکی است. دکتر ارانی در کتاب پیسیکولوژی نظیر همین تعبیر را دارد [که برگرفته از غربی‌ها و از جمله هیوم است.] می‌گوید «من» چیزی نیست، حقیقتی نیست، «من» یک سراب و خیال است. آنچه که وجود دارد یک سلسله «تجسمات» پی در پی یا «تصورات» پی در پی است. یا تجسّمات است، یعنی حواس ما کار می‌کند و ذهن ما حکم آینه‌ای را دارد که در مقابل اشیاء قرار گرفته و تصویر اشیاء پشت سر یکدیگر درآن منعکس می‌شود، مثل یک آینه‌ای که از مقابلش صورت‌هایی عبور کنند. اینها را در اصطلاح می‌گویند «تجسّمات». یا «تصورات» است، یعنی به حکم اینکه ما دارای نیروی حافظه هستیم یک سلسله اشیایی که قبلا از جلوی حواس ما عبور کرده و در خزانه حافظه ما محفوظ مانده است باز از حافظه ما می‌آید و در جلوی ذهن ما به اصطلاح رژه می‌رود. دائما تجسّمات (احساسات) و تصورات [( احساسات و صورت‌های حسی که از حافظه می‌آیند)] به دنبال یکدیگر به سرعت مثل حلقه‌های یک زنجیر عبور می‌کنند. اگر ما اینجا بایستیم و یک «صف سرباز» دائما از جلو ما عبور کنند خیال می‌کنیم که یک امر واحد است و شیئی در مقابل ماست و حال اینکه هیچ وقت چنین چیزی در مقابل ما نیست، بلکه در مقابل ما در ثانیه اول یک سرباز بوده به اسم حسن، در ثانیه دوم سرباز دیگری بوده به نام دیگر، ثانیه سوم سرباز دیگری بوده به نام دیگر و همین طور. اینجا اگر هزارها ثانیه گذشته است در هر ثانیه یک سرباز در مقابل ما بوده، یک شیء خاصی [به نام صف سرباز] در مقابل ما نبوده است، هرچه بوده سربازهایی بوده که عبور می‌کرده‌اند. مثل نهر آب است. وقتی نهر آب را نگاه می‌کنیم، خیال می‌کنیم چند ساعت است که یک شیء واحد را در مقابل خودمان می‌بینیم و حال اینکه هیچ چیز در مقابل ما نایستاده است، مجموع مولکول‌های آب است که رد می‌شوند. آن مولکول‌هایی که در لحظه اول دیدیم، در لحظه دوم دیگر وجود ندارد، آنهایی را هم که در لحظه دوم می‌بینیم در لحظه سوم وجود ندارد. در اینجا یک شیء واحد نیست. نهر به اصطلاح فلاسفه «واحد اعتباری» است نه «واحد حقیقی». وقتی ما مجموع را یک واحد در نظر می‌گیریم، این اعتباراً واحد است، واقعاً واحد نیست. مثل اینکه ما اینجا که نشسته‌ایم بگوییم مجموع خودمان یک واحد هستیم. ما واقعا واحد نیستیم، هر فردی یک واحد است ولی مجموع ما واحد نیست. مجموع اساساً یک شیء نیست، موجود نیست؛ اصلا مجموع وجود حقیقی ندارد بلکه اعتباراً وجود دارد. اینها گفتند مسئله «من» هم یک چنین چیزی است. شما تصوری از پدرتان دارید، تصوری از مادرتان دارید، تصوری از این دیوار دارید، تصوری از آن غذا و تصوری از آن بوی خوش دارید، تصوری از آن شیء دیگر دارید. «من» یعنی مجموع این خاطرات، یعنی همین‌ها. اگر این مجموع خاطرات را از شما بگیرند چیزی باقی نمی‌ماند، همچنان که اگر مجموع سربازها را از شما بگیرند صف باقی نمی‌ماند و یک شیء [به نام صف] باقی نمی‌ماند؛ اگر همه سربازها نباشند، هیچ چیزی نیست. مادیین از اروپایی‌ها خیلی روی این مسئله‌ تأکید کردند که «من» چنین حقیقتی است. 📘 انسان شناسی قرآن 🌷 @Gharargah_mehshekan
🍀 ورقی از کتاب 🔰رد نظر غربی‌ها درباره حقیقت «من» 🔹 اتفاقا درست قضیه برعکس است. اگر ما تمام اینها را بگیریم تازه آن وقت می‌بینیم من وجود دارد. در مقام تشبیه، مثَل «من» و مثل این خاطرات، بیشتر شبیه دریا و امواج است که اگر ما همه امواج را هم جدا کنیم باز آن دریا وجود دارد. اینها خیال کردند این که اشخاص می‌گویند «من» در اینجا وجود دارد فقط به این دلیل است که وقتی من می‌گویم دست من، پای من، فکر من، به خاطر صرف این انتساب، یک چیزی هست که همه اینها را به او نسبت می‌دهیم. اگر به این صورت بخواهیم بگوییم می‌گوییم تو، چرا بگوییم من؟ می‌گویم تو، دست تو، پای تو. یا در مورد این اتاق می‌گوییم: دیوار اتاق، سقف اتاق، در اتاق، کف اتاق. اتاق هم که یک مجموعه بیشتر نیست، اتاق که خودش غیر از در و دیوار و سقف و پنجره چیز دیگری نیست. نه، به خاطر صرف انتساب نمی‌گوییم «من» وجود دارد، به خاطر اینکه لفظ را در قالب مضاف و مضاف‌الیه تعبیر می‌کنیم نمی‌گوییم «من» وجود دارد، بلکه می‌گوییم شما در خودت دقیق شو و در خودت فرو برو، این تصورات را که می‌بینی، هر تصوری را متکی به چیزی می‌بینی که از آن چیز به «من» تعبیر می‌کنی. 🔹 این تصورات، مطلق نیست. شما که می‌گویید «من می‌اندیشم» یا «اندیشه در من وجود دارد» آیا «اندیشه» در تو وجود دارد یا «اندیشه‌ام» در تو وجود دارد؟ اندیشه‏ ام وجود دارد نه اندیشه مطلق، یک اندیشه بریده از میمِ من وجود ندارد. هرچه که شما در ذهن می‌بینید، اینها بریده از جای دیگر یا از خودشان - مثل سربازها که عرض کردم - نیستند، تمام اینها به آن چیزی متصل است که شما آن را به عنوان «من» احساس می‌کنید. وقتی می‌گوییم اگر در خود دقت کنید خود را پیش خود حاضر می‌بینید، یعنی وقتی که خوب در خودتان دقیق بشوید می‌بینید که همه چیزهایی را که در ذهن دارید وابسته به یک واقعیت درک می‌کنید. لذت را احساس می‌کنید ولی لذتِ مطلق احساس نمی‌شود، لذت من احساس می‌شود، لذت وابسته به یک واقعیت؛ رنج را که شما درک می‌کنید رنج مطلق را درک نمی‌کنید، رنج وابسته به من را درک می‌کنید. ❌ این حرف معروف دکارت که «من می‌اندیشم پس وجود دارم» اصلا حرف غلطی است. عین حرف دکارت را بوعلی نقل و رد کرده است. استدلال انسان معلّق در فضا را که بوعلی بیان می‌کند همین است. می‌گوید اگر انسان را از تمام اندیشه‌هایش ببُرند و اگر او را در حالی قرار بدهند که هیچ چیز را حس و لمس نکند و درِ حافظه‌اش را هم به روی او ببندند که هیچ چیز دیگری غیر از خودش را نبیند، خودش را درک می‌کند. خودش غیر از تصوراتی است که از حافظه‌اش بیرون می‌ریزد، خودش غیر از صورت‌هایی است که حواسش از بیرون برایش وارد می‌کنند، خودش چیز دیگری است. ✅ بعد می‌گوید بر این وجود «من» نمی‌شود استدلال کرد؛ نمی‌شود چیز دیگری را دلیل وجود من گرفت. اگر بگویی من چون فکر می‌کنم پس من وجود دارم، می‌گوید آن فکری که پیدا می‌کنی فکر مطلق است یا فکر وابسته به خودت؟ اگر فکر مطلق را پیدا کنی، فکر مطلق دلیل بر مفکر مطلق است؛ دلیل بر وجود تو نمی‌شود. این که فکری هست پس مفکری هم هست، چه ارتباطی به تو دارد؟ از کجا که مال تو باشد؟ اما اگر آن فکری که پیدا کرده‏‌ای فکر وابسته به خودت است، پس قبل از اینکه تو فکر را پیدا کنی خودت را پیدا کرده‌ای. چطور می‌خواهی از فکر، وجود خودت را پیدا کنی؟ قبل از اینکه اندیشه‌‏ات را پیدا کنی خودت را پیدا کرده‌ای. قبل از همه این تصورات و قبل از همه این تجسمات، انسان خودش را می‌یابد. من، حقیقی‌ترین شیئی است که انسان آن را کشف کرده و به دست آورده است چون هرچیز دیگر را انسان پیدا کند، تصویری از او دارد که معلوم نیست این تصویر چقدر با خود آن چیز انطباق دارد و چقدر انطباق ندارد. 📘 انسان شناسی قرآن 🌷 @Gharargah_mehshekan
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 گزارش 💢 حلقۀ شهید جابری 📚 سیر مطالعاتی کتب شهید مطهری 🗓 جمعه ۲۶ بهمن 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ ش
🍀 ورقی از کتاب 🔰 مهاجرت از عادات‏ 🔷 انسان به یک چیزهایی عادت پیدا می‌کند؛ عرف جامعه برای او یک اصل می‌شود و یک عادت جسمی یا روحی برای او پیدا می‌شود. عادت جسمی مثل عادت به سیگار کشیدن. خیلی از افرادی که سیگار می‌کشند، وقتی پزشک به آنها می‌گوید: سیگار نکش، جواب می‌دهند: عادت کرده‌ام، نمی‌توانم عادتم را ترک کنم، ترک عادت موجب مرض است! که حرف مفتی است. الْمُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیئاتِ. مرد آن است که بتواند از آنچه که به او چسبیده است جدا شود و هجرت کند. تو اگر از یک سیگار کشیدن نتوانی هجرت کنی، انسان نیستی. 🔸 مرحوم آیة الله حجّت (اعلی الله مقامه) یک سیگاری‌‏ای بود که من واقعاً هنوز نظیر او را ندیده‌ام؛ گاهی سیگار از سیگار قطع نمی‌شد، گاهی هم که قطع می‌شد طولی نمیکشید. ایشان اکثر اوقات سیگار میکشید. وقتی مریض شدند، برای معالجه به تهران آمدند و در تهران اطباء گفتند چون بیماری ریوی هم دارید باید سیگار را ترک کنید. ایشان ابتدا به شوخی گفته بود: من این سینه را برای سیگار می‌خواهم؛ اگر سیگار نباشد، سینه را می‌خواهم چه کنم؟ گفتند: به هر حال برایتان خطر دارد و واقعاً مضر است. فرمود: مضر است؟ گفتند: بله. گفت: نمی‌کشم. یک «نمی‌کشم» کار را تمام کرد. یک عزم و یک تصمیم، این مرد را به صورت یک مهاجر از یک عادت قرار داد. 🔸 انسان نباید اینقدر اسیر عادات باشد. متأسفانه باید عرض کنم که عادات اجتماعی، بیشتر در میان خانمها رایج است تا آقایان. مثلًا رسم چنین است که در روز سوم و هفتم و چهلم میت، چنین و چنان کنند یا در عروسی رسم این است که روی سر عروس قند بسایند و امثال اینها. می‌گویند: رسم است، چه می‌شود کرد؟ مگر می‌شود آن را زیر پا گذاشت؟! حال چه فلسفه‌ای دارد و چرا؟ جواب می‌دهند: رسم است دیگر، رسم را که نمی‌شود انجام نداد. این یعنی زبونی، حقارت و بیچارگی. انسان نباید اینقدر اسیر عرفها باشد. آدم باید تابع منطق باشد. البته مثل امروزیها هم نباید بی‌‏جهت سنت‌شکن بود و گفت: من با هرچه سنت است مخالفم! خیر، من با هرچه که سنت است مخالف نیستم؛ با هر چیزی که منطق دارد موافق و با هرچه که منطق ندارد مخالفم. آن هم از آن طرف افتادن است. ✅ بنابراین اسلام هجرت را در زندگی انسان‌ها یک اصل می‌داند. معنایش چیست؟ احیا و پرورش شخصیت انسان، مبارزه با یکی از اساسی‌ترین عوامل زبونی و اسارت انسان: ای انسان! اسیر محیطی که در آن متولد شده‌ای نباش، اسیر خشت و گل نباش‏. انسان باید برای خود این مقدار آزادی و حریت و استقلال قائل باشد که نه خود را اسیر و زبون منطقه و آب و گل کند و نه اسیر و زبون عادات و عرفیات و اخلاق زشتی که محیط به او تحمیل کرده است باشد. الْمُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیئاتِ‏ مهاجر کسی است که بتواند از سیئات، بدی‌ها، پلیدی‌ها، زشتی‌ها و صفات بدجدا شود. هجرت یعنی جدا شدن از زشتی‌هایی که بر انسان احاطه پیدا کرده، آزاد کردن خود از پلیدی‌های مادی و معنوی که بر انسان احاطه پیدا کرده است. پس نتیجه می‌گیریم که هجرت، خود یک عامل تربیتی است. برویم سراغ جهاد. 📘 آزادی معنوی 🌷 @Gharargah_mehshekan
✳️ «سکون» یعنی «پسرفت»! 🔻 ما سکون نداریم؛ سکون خودش پسرفت است! چرا؟ چون «مَن ساویٰ یَوماه فَهُوَ مَغبون»؛ اگر كسی دو روزش با هم مساوی باشد، فريب خورده و زیان کرده است. یعنی اگر من دقیقا امروز مثل دیروز باشم، امروز به هیچ مناسبتی هیچ حرکت رو به جلو نداشته باشم، باخته‌ام. چرا؟ من که عقبگرد نکردم! همین که یک روز از دستت رفته و جلو نرفته‌ای خود این یعنی پسرفت. 👤 🎙 از سلسله دروس «سیری کامل در آثار »؛ سطح یک | آزادی معنوی #️⃣ ┄┅═✧❀💠❀✧═┅┄ @Gharargah_mehshekan
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 گزارش 💢 حلقۀ شهید زرگری 📚 سیر مطالعاتی 🗓 پنجشنبه ۲۱ فروردین 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ شهید ورزند
🍀 ورقی از کتاب 🔰 زهد و آزادی از اسارت طبیعت فلسفۀ سومی در اینجا هست که مسئله فوق‌العاده مهمی است ولی روحش اخلاق اجتماعی نیست، بلکه اخلاق فردی است و آن، تربیت کردن نفس خود و آزاد ساختن نفس خود از اسارت طبیعت و مادیات و به عبارت دیگر شخصیت اخلاقی پیدا کردن در مقابل تمایلات شهوانی و تمایلات طبیعی است. 🔶 انسان در مقابل جاذبۀ لذایذ زندگی یکی از دو حالت را می‌تواند داشته باشد: 🔸گاهی انسان اسیر است و نمی‌تواند در مقابل لذایذ اولیه و حوائجی که موجب لذت است قرار بگیرد و زانویش خم نشود. مثلا یک خوردنی ببیند ولی آن خوردنی او را به طرف خودش نکشاند. گاهی انسان در مقابل یک پوشیدنی، در مقابل مسکن، در مقابل زن (یا زن در مقابل مرد) ضعیف است. ولی گاهی انسان اراده‌اش بر خودش حکومت می‌کند و در مقابل این امور نوعی آزادی دارد. بدون شک اگر انسانی (در هر زمانی) بخواهد شخصیت اخلاقی داشته باشد و یک انسان بااراده باشد و هدف‌هایی انسانی داشته باشد، باید تا حد زیادی از اسارت طبیعت آزاد و رها باشد. مسلما مردمی که کارهای بزرگ کردند، از اسارت طبیعت آزاد بودند یا لااقل اگر اسیر یک جاذبۀ طبیعت بودند از جاذبه‌های دیگرش آزاد بودند که توانستند خودشان را به آن هدف بزرگ برسانند. این حتی اختصاص به اخلاق دینی ندارد، در اخلاق غیر دینی هم این طور است. شما در دنیا یک رهبر نظامی یا سیاسی بزرگ که کار بزرگی انجام داده باشد پیدا نخواهید کرد که اسیر شهواتش باشد. البته ممکن است اسیر همان جاه‌طلبی‌اش باشد ولی مسلما خودش را از سایر شهوات آزاد کرده است. اگر یک آدم زن­باره زن‌پرست یا یک آدم شکم‌باره شکم‌پرست بود یا اگر یک آدم راحت‌طلبی می­‌بود که باید همیشه روی متکای پر قو بخوابد، محال بود به این موقعیت برسد. نادر هم اگر نوعی زهد نمی‌داشت نادر نمی‌شد. در مورد شخصیت‌ها و رهبران دینی به طریق اولیٰ چنین است. محال است یک پیغمبر بتواند مردم را رهبری کند- قطع نظر از مسئله [عصمت و] آخرت خودش- و خود آن پیغمبر اسیر شکم، اسیر دامن و یا اسیر جاه‌طلبی خودش باشد؛ تا از این جاذبه‌های دنیا آزاد نباشد، فرد باشخصیتی نخواهد بود. 📘 انسان شناسی قرآن 🌷 @Gharargah_mehshekan
🔰 مبنا را تفکرات شهید مطهری بگذارید 📌 مبنا را تفکرات بگذارید و کارهای بعدی را روی آن بنا کنید. ۸۳.۴.۱۵ ✳️ اگر کتاب‌های آقای مطهری مورد مطالعه و مداقه قرار بگیرد، انبوهی از را به ذهن و دل هر خواننده سرازیر می‌کند؛ این‌ها مهم و لازم است. ۸۴.۲.۱۱ 🌹 مطهری به‌صورت سنگری امن برای جوانان طالب و علاقه‌مند فکر اسلامی در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها درآمد تا بتوانند زیر سایهٔ این تفکر عمیق و مستحکم خود را حفظ کنند و دستاوردهای نوین فکری داشته باشند و از آن دفاع نمایند. ۸۳.۲.۶ ✅ ما واقعاً بدیل و عدیلی برای مجموعهٔ كتاب‌های شهید مطهری نداریم و با این‌كه كارهای خوبی هم شده، بلاشك از لحاظ اهمیت و تأثیرگذاری و جذابیت و اتقان، هنوز هم در بالاترین سطح قرار دارد. ۸۲.۱۲.۱۸ 📚 کتاب‌های شهید مطهری، قابل مردن و تمام‌شدن نیست. ۷۰.۲.۱۱ 🌻 آنچه که کهنه نمی‌شود، معارف و حقایقی است که هنوز جامعهٔ ما محتاج دانستن و تکرار کردن و از بر کردن آن‌هاست، و آن همان محتوای کتاب‌های شهید مطهری است. مبادا وسوسهٔ خناسان و زمزمهٔ دشمنان که با فکر شهید مطهری مخالف بودند و به همین جهت هم او را از دست ما گرفتند موجب شود که کتاب‌های آن بزرگوار از رواج بیفتد. ۷۰.۲.۱ 👤 گزیده‌ای از بیانات در اهمیت مطالعهٔ آثار @Gharargah_mehshekan
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 گزارش 💢 حلقۀ شهید جابری 📚 سیر مطالعاتی کتب شهید مطهری 🗓 جمعه ۱۲ اردیبهشت 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حو
🍀 ورقی از کتاب ✳️ اختیار و مسئولیت انسان‏ 🔴 از جمله سؤالاتی که درباره انسان مطرح است، مسئله‌ آزادی و اختیار انسان و مسئله‌ مسئولیت و رسالت انسان است. آیا واقعاً انسان یک موجود آزاد و مختار است؟ و آیا مسئولیتی دارد؟ و آیا رسالتی دارد که باید آن رسالت را انجام بدهد؟ 💯 البته اگر جواب را از نظر منطق اسلامی بخواهید، باید بگویم صددرصد. 💠 در قرآن سوره‌‏ای است به نام سوره انسان که «الدَّهر» هم به آن می‌گویند، و از این جهت سوره «انسان» نامیده می‌شود که در اول این سوره، از انسان نام برده شده است و از اختیار و آزادی و رسالت و مسئولیت انسان. این سوره با این آیات شروع می‌شود: هَلْ اتی‏ عَلَی الْانْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکنْ شَیئاً مَذْکوراً. انّا خَلَقْنَا الْانْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ امْشاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً. انّا هَدَیناهُ السَّبیلَ امّا شاکراً وَ امّا کفوراً « (انسان)/ 1- 3». بنابراین انسان یک موجود مجبور در مقابل دستگاه و خالق خلقت نیست. 🔹 خالق خلقت از او چه خواسته است؟ از او آزادی خواسته است، او را به صورت یک موجود آزاد آفریده است، به صورت یک موجود مسئول، به صورت موجودی‏ که رسالتی به عهده دارد. و حتی بزرگترین تعبیرات که دیگر شما تعبیری از این بالاتر نمی‌توانید پیدا کنید، تعبیری است که قرآن درباره انسان کرده، می‌فرماید: «خَلیفَةُ الله» جانشین خدا. قطعاً هیچ کتابی مثل قرآن انسان را تمجید و تقدیس نکرده است؛ می‌گوید در آغاز خلقت انسان به فرشتگان اعلام کردیم: انّی جاعِلٌ فِی الْارْضِ خَلیفَةً « بقره/ 30» می‌خواهم جانشین در زمین بیافرینم. فرشتگان به اعتراض و سؤال برخاستند. خدا به ایشان گفت: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید. خدای روی زمین (وقتی می‌گوییم نیمه خدایی، معنایش همین است). این، حکایت از چه می‌کند؟ از استعدادهای فراوانی که در وجود این موجود هست. 📘 آزادی معنوی 🌷 @Gharargah_mehshekan
🍀 ورقی از کتاب ✳️ سعادت و لذت انسان‏ انسان دنبال لذت می‌رود. طبعاً لذتها را از کجا باید جستجو کند؟ آیا لذت را از بیرون باید جستجو کند یا از درون، و یا هم از بیرون و هم از درون، و به چه نسبتی؟ بسیاری از اشخاص که کانون لذت را در بیرون از وجود خودشان جستجو می‌کنند و دائماً دنبال این هستند که به خیال خودشان از زندگی کام بگیرند، همانها هستند که خودشان را به عنوان یک انسان نمی‌شناسند؛ یعنی خود را به عنوان کانون اصلی لذت و بهجت- که از درون خود انسان برمی‏‌خیزد- نمی‌شناسند. کیف را از کجامی خواهد جستجو کند؟ از جام می، از کاباره. ... انسان اگر لذت می‌خواهد، نباید بپندارد که تمام لذتها را در مادیات بیرون از وجود خودش می‌تواند پیدا کند. کانون اصلی لذت در وجود خودش است، یا لااقل باید توازنی میان این دو برقرار باشد. درباره انسان مطالب زیاد دیگری هست که مختصری از آن را برای شما عرض می‌کنم. آن مکتبی که خودش را مکتب انسانیت می‌داند، حتماً باید به یک سلسله سؤالها جواب بدهد. اگر به آن سؤالها جواب داد، آن وقت می‌تواند مکتب انسانیت به معنای واقعی باشد. همان‏طور که عرض کردم انسان دریچه و دروازه دنیای معنویت بود. اصلًا بشر از وجود خودش به دنیای معنویت پی برد. معنویت و انسانیت، دین و انسانیت دو امر تفکیک ناپذیرند؛ یعنی یا باید دین و انسانیت هر دو را یکجا رها کنیم یا اگر بخواهیم به یکی بچسبیم، باید به دیگری هم بچسبیم؛ نمی‌توانیم به دین بچسبیم و انسانیت را، قداست انسانیت را رها کنیم، همچنان که نمی‌توانیم به انسانیت بچسبیم و دین را رها کنیم. ایندو با یکدیگر توأمند، تفکیک ناپذیرند. 📘 آزادی معنوی 🌷 @Gharargah_mehshekan
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 گزارش 💢 حلقۀ شهید جابری 📚 سیر مطالعاتی کتب شهید مطهری 🗓 جمعه ۱۶ خرداد 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ
🍀 ورقی از کتاب 🔴 سقوط انسانیت از مقام خود در قرون اخیر در قرون اخیر با پیشرفت عظیمی که علم کرد، انسانیت از آن مقام قداستی که بشر سابق برای آن قائل بود یک‌مرتبه سقوط کرد، سقوط بسیاربسیار خردکننده‌ای؛ چون یک موجود هرقدر بالاتر رفته باشد، وقتی سقوط کند قهراً سقوطش خردکننده‌‏تر است. انسان درست به یک مقام نیمه خدایی رسیده بود. در دو سه قرن اخیر، انسان از این مقام شامخ و عالی که خود برای خود فرض کرده بود، یک‌مرتبه سقوط کرد، سقوط بسیار خردکننده‌ای. اولین اکتشافاتی که بشر کرد مسئله‌ هیئت عالم بود که آنچه که سابق درباره زمین فکر می‌کرد و زمین را مرکز جهان می‌دانست و افلاک و ستارگان را سیار به دور زمین، یک‌مرتبه عوض شد و زمین به صورت ستاره کوچکی درآمد که گرد خورشید باید بچرخد، و تازه خود خورشید اهمیت زیادی در جهان ستارگان ندارد. آن وقت اینکه انسان مرکز دایره امکان و هدف خلقت است، سخت مورد تردید و انکار واقع شد و دیگر کسی جرأت نکرد از این حرفها بگوید: «ای مرکز دایره امکان وای زبده عالم کون و مکان! تو شاه جواهر ناسوتی، خورشید مظاهر لاهوتی.» گفتند: نه، پس آن جورها که ما درباره انسان خیال می‌کردیم، نیست. انسان آن فکر مرکزیت خودش در جهان را که با فکر مرکزیت زمین برای ستارگان و افلاک توأم کرده بود، با این ضربه علمی از دست داد. بعداً ضربه‌های بسیاربسیار خردکننده دیگری بر پیکر انسان وارد شد. یکی از آنها این بود که انسان خود را موجودی تقریباً آسمانی‌نژاد می‌دانست، خلیفة الله می‌دانست، خود را نفخه الهی می‌دانست و بر این اعتقاد بود که روح خدا در این کالبد دمیده شده که انسان به وجود آمده است. تحقیقات بیولوژی در مسئله‌ تحول و تطور انواع، یک‌مرتبه نسب و نژاد انسان را متصل کرد به همین حیواناتی که انسان آنها را خیلی پست و حقیر می‌شمارد؛ گفت: ای انسان! تو میمون‌نژاد هستی و یا فرضاً میمون‌نژاد نباشی، از نسل یک حیوانی مثل حیوانات دیگر و بالاخره با حیوانات هم‌نژاد هستی. آن جنبه به اصطلاح خدا زادگی به این شکل از انسان گرفته شد، و این ضربه دیگری بود که بر پیکر انسان و تقدس انسانی وارد شد. یکی دیگر از آن ضربه‌های بسیار مؤثر، ضربه‏‌ای بود که به سابقه و پرونده و عملیات ظاهراً درخشان انسان وارد شد. یعنی انسان در فعالیت خودش نشان می‌داد که می‌تواند فعالیتی داشته باشد پاک و منزّه و خدایی که جز عشق الهی انگیزه‌ای نداشته باشد، جز احسان و نیکی انگیزه‌ای نداشته باشد، هیچ جنبه حیوانی و عادی نداشته باشد. یک‌مرتبه فرضیه‌هایی پیدا شد و در آنها چنین وانمود گردید که خیر، این پرونده‌‏ای که انسان برای خود درست کرده است اینچنین مقدس‏ و پاک و پاکیزه، این‏جور نیست؛ تمام عملیاتی که بشر به آنها نام دانش‌دوستی و دانش‌طلبی داده است، نام هنر و زیبایی داده است، نام اخلاق و وجدان داده است، نام تسبیح و تقدیس و تعالی داده است و به آنها جنبه ماوراء الطبیعی داده است، از نوع همان فعالیت‌هایی است که در حیوانات هم پیدا می‌شود ولی در انسان با یک مکانیزم و شکل پیچیده‌تری است. 📘 آزادی معنوی 🌷 @Gharargah_mehshekan