قرارگاه فرهنگی مه شکن
25اسفند،سالروز شهادت #شهید_مهدی_باکری @Gharargah_mehshekan
🔹پیام حضرت امام(ره) به فرماندهان پس از شنیدن خبر شهادت #شهید_مهدی_باکری به روایت سردار محسن رضایی:
وقتی آقا مهدی شهید شد، حالت خاصی به فرماندهان دست داده بود. ما دور هم جمع شده بودیم. دوستان میدانستند من چه علاقهای به آقا مهدی دارم.
همیشه خبر شهادت فرماندهان را که به من میدادند، خودم را کنترل میکردم تا بعد که جای خلوتی پیدا میکردم، میگریستم؛ ولی خبر شهادت آقا مهدی را که دادند، در سنگر قرارگاه جزیره بودم، دیگر نتوانستم روی پا بایستم و نشستم و بغضم ترکید.
فرماندهان دور من جمع شدند. یکی از دوستان وقتی که دید حال من خوب نیست، گفت روضهای بخوانیم تا قدری تسکین پیدا کنیم. یک مرتبه تلفن قرارگاه زنگ زد. آقای انصاری بود از دفتر امام. وقتی خبر شهادت مهدی و تأثر فرماندهان را به ایشان گفتند، اندکی بعد مجدد تماس گرفت و حاج احمدآقا صحبت کرد.
ایشان گفت من اخبار جبهه، شهادت آقا مهدی و وضع روحی و تأثر فرماندهان را از شهادت باکری به امام منتقل کردم و امام پیامی داده اند. متن پیام امام را به این شرح خواندند:
«چون گزارش دادند بعضیها ناراحت هستند میخواستم بگویم هیچ جای نگرانی نیست. البته من برای شهدا و شمادعا می کنم و همه ما باید بدانیم ما تابع اراده خداوند هستیم. ما از ائمه که بالاتر نیستیم. آنها هم در ظاهر بعضی وقت ها موفق نبودند، هم پیغمبر(ص)، امام علی(ع) امام حسن(ع) و امام حسین(ع). ما که نسبت به آنها چیزی نیستیم. عمده مشیت خداوند است که هر چه او خواهد همان خوب است و آنچه او می خواهد باید با آغوش باز پذیرای او باشیم و از هیچ چیز نگران نباشیم. محکم باشیم و از هم اکنون برای عملیات بعد بدانید که پیروز هستید. امروز هم پیروز هستید. اگر کار برای خدا باشد، شکست ندارد.»
🔹🔹🔹
@Gharargah_mehshekan
وقتی #شهید_مهدی_باکری
شهردار ارومیه بود،یک شب باران🌧 شدیدی بارید.
به طوری که سیل جاری شد.
ایشان همان شب ترتیب اعزام گروههای امداد را به منطقه سیل زده داد و خودش هم با آخرین گروه عازم منطقه شد.
پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید،به کمک مردم سیل زده شتافت.
در این بین #آقا_مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد،از مردم کمک میخواست...
تمام اسباب و اثاثیه پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود
#آقا_مهدی بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغول کمک به او شد.
کم کم کارها روبه راه شد.پیرزن به مهدی که مرتب در حال فعالیت بود نزدیک شد و گفت:خدا عوضت بده مادر،خیر ببینی.
نمیدانم این شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما رو ببینه و یک کم از غیرت و شرف شما یادبگیره.
#آقا_مهدی خنده ای کرد و گفت
راست میگی مادر،کاش یاد میگرفت....
@Gharargah_mehshekan
#لبخندهای_خاڪی
🍃در سالهای دفاع مقدس ...
#چای مرهمِ #خستگی جسمیِ رزمندگان اسلام بود. در میان لشکرها رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا اُنس و الفت بیشتری با چـای داشتند.
🍃روزی در محضر آقا مهدی باکری و شهید حاج ابراهیم همت (فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله ﷺ) بودیم که در آن صحبت از #کنترل مناطق عملیاتی بود.
🍃حاج همت به آقا مهدی گفت :
نگهبانان لشکر شما برای نیروهـای سایر لشکرها #سخت میگیرند و اجازه نمیدهند راحت عبور و مرور کنند مگر #ترکی بلد باشند
🍃آقای مهدی در پاسخ گفت:
شما #یقین دارید که آنها نگهبانان لشکر ما هستند؟! حاج همت گفت: من نه تنها نگهبانان لشکر شما را میشناسم حتی حدّ خط #لشڪر_عاشورا را هم میشناسم!
🍃آقا مهدی با تعجب پرسید چطور چگونه میشناسید؟
حاج همت در جواب گفت :
شناختن حد و حدود لشکر شما
کاری ندارد، اصلاً #مشڪلی نیست!
🍃هر خطی ڪہ از آن دود به هوا بلند شده باشد آن خطِ لشکر عاشوراست چون همیشه #کتریهای_چای_لشکر شما روی آتش میجوشد ...
همگی خندیدیم 😂😂
#سرداران_دفاع_مقدس
#شهید_ابراهیم_همت🌷
#شهید_مهدی_باکری🌷
@Gharargah_mehshekan
7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#صوت_ماندگار
#شهید_مهدی_باکری🌷
💢«ظاهربین نباشید...»
.
#سردار_عاشورایی
#شهید_مهدی_باکری
@Gharargah_mehshekan
✳️ به همه از همین غذا دادند؟
🔻 در یکی از عملیاتها، برای ناهار چلوکباب برگ آوردند؛ با تمام مخلفاتش. آخ که چه طعمی داشت آن ناهار گرم! بوی برنج ایرانیاش، هوش از سر آدم میبرد. ما سفره را انداختیم و نشستیم که آقا مهدی آمد. تا چشمش به غذاها افتاد، اخم کرد. رو به من گفت: «این غذاها از کجا اومده؟» گفتم: «از آشپزخونه آوردم آقا مهدی.» گفت: «یعنی به همه از همین غذا دادند یا فقط برای فرماندهی آوردند؟» گفتم: «نه برای همه همینه. ناهار امروز چلوکبابه.» باز هم قانع نشد. بیسیم را برداشت و یکییکی با فرمانده گردانها تماس گرفت. و پرسید: «غذا چی آوردن براتون؟... نوش جان... کم نیومد؟...» ظاهرا یکیدوجا غذا کم اومده بود. سریع هماهنگ کرد تا برایشان ببرند. وقتی مطمئن شد غذای همه همین است و به تکتک بچههای خط مقدم هم غذا رسیده و کافی بوده و کسی گرسنه نمانده، آنوقت شروع به خوردن کرد.
📣 راوی: غلامحسن سفیدکاری؛ مسئول دفتر فرمانده لشکر عاشورا
📚 از کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی #شهید_مهدی_باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا
📖 ص ۶۵
✍️ علی اکبری مزدآبادی
❤️ #مثل_شهیدان_زندگی_کنیم
@Gharargah_mehshekan
🌷 #شهیدانه
وقتی سرلشکر مهدی باکری فرمانده نامآور لشکر ۳۱عاشورا به پشت تریبون رسید،
قبل از هر اقدامی خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند برداشت .
و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد و خیلی آرام تایش کرد و به جای زیر پایش بر روی تریبون نهاد
و آنگاه با لحنی آرام گفت :
خاک بر سرت مهدی آدم شدهای که بیتالمال را به زیر پایت انداختهاند؟!
#شهید_مهدی_باکری
┈ •~❅❥🌷🕊🌷❥❅~•┈
@Gharargah_mehshekan