هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
ناله از عشق به هروقت غنیمت باشد
خوردنِ زخـم، برآرندهی نعمت باشد
از اراده به فراقـت، دلِ خونابهی مـن
اشکها ریخت به چشمم که ارادت باشد
به جـز آییــنِ محبّـت به دلـت راه مــده
حیف از آیینهی جانت که کدورت باشد
قطـراتِ عرقـی کـز سـرِ شـرمت ریزی
لطفِمحضاستکهسرمنشاءِرحمتباشد
ماندهام چشم به راهِ نفست تا دمِ صبح
که درآمیخـتنِ شـوق به زحمـت باشد
۱۴٠۳/٠۴/۱۹
-❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
#دلتنگی
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
قوامی_دشتی(2).mp3
8.42M
🎵ترنّم مهــر🎼
دلودینوعقلوهوشمهمهرا بر آب دادی
ز کـدام باده ســـاقـی به مـنِ خـراب دادی؟
#فیض_کاشانی
گلهای رنگارنگ، شماره ۴۳۰
خواننده: حسین قوامی
مایهی دشتی✓
ـ ـ ـ ـــــ𑁍ـــــ ـ ـ ـ
🔘 قرارگاه ادبیات آیینی؛ مجالی برای اندیشیدن در عرصهی فرهنگ و هنر
_
_
「•🌷𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•」
•ꕥ◍⃟ کانال #قرارگاه_ادبیات_آیینی •
⇢「 https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini 」
#فرهنگ
#هنر
۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
✦۞✦✺رهاوردِ شعر✺✦۞✦ گرچه در زلف تو دل خون جگر مینوشد باز پیوسته به تسخیر دلت میکوشد تا ب
•༺•
هر که از حسن خودش همّت بالا طلبد
در رکابش همه ذرات جهان میکوشد
•༺•
-❀✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
💌
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
🤲📿
الهـی قلب تو از مـهـــر، لبریز
سعادت همدمت باد و طرب نیز
ادب در جـانِ پاکت جـاودانه
نفـسهـایت کلامِ عــالــمــانه
مــدام از لعـلِ تو شـوقـــی دمـیـدهاست
جهان سرمست و دل چون مِی تپیدهاست
ز شـــوق روی تو دل، آب گشته
چو زلفت شب رو و بی تاب گشته
به ذوق رویِش و لطفِ جوانه
ترنّم بر لب و دل پُر ترانه
امیـدِ زندگـی جـانـی دوباره
دمیده در تنم با یک اشاره
گَهی سرمست از آهِ سحرگاه
برآرم شـور و غوغا تا دلِ ماه
که ماه و انجـم از مهـرت گدازان
جهان از یک فروغت گشته تابان
تو ای سرمنشاءِ سرمستیِ ما
حلاوت بخشِ کلّ هستیِ ما
تبی ده در دلم تا این جهان هست
دلم پیوســته گردد در تبت مست
تو در اوجِ شکـوهِ با کمالت
لطافت میدهی با حُسنِ حالت
نهان کی مانَد از حالت هوایم
طـرب باریده در شـور و نوایم
من آن سازی که بی زخمه بنالم
بر احـوالِ بدیـعِ خود ببالم
جهانم غرقِ بحرِ وهم عشق است
که دنیایت ورای فهم عشق است
-❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
به نیّت شفای بیماران... 🤲📿
🌹۞اللّهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ۞🌹
اللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ
در قیامت حرفها دارم به درگاهِ خدا
بغضهای خفته فریادی شود بی انتها
#حوصلهی_بحر
#حق_الناس
آه سردم، اشک دردم
مجنونی چو آهوی وحشی، صحراگردم
تا به نگاهت دیده گشودم
لرزد و سوزد، شمع وجودم
رفتی و بردی، جان و دلم را
ای به فدایت، بود و نبودم
بیا و بنشین، تا یکدم می نوشم، از آن دو لب نوشین
ما را در دل صفا بوَد، فروغی از خدا بوَد
روی دل سوی او کن
تا روشندل چو اشک من، ز گرمی و صفا شوی
پیوندی با دلها کن
بی تو من دور از دل، چشم بد دور از دل
میتابد نور از دل، چشم بد دور از دل
گر این سخن، تو را رسد، شبی گذر به سوی ما کن
مجنون شو، به کعبهی دلها، ره پیدا کن
تا به نگاهت دیده گشودم
لرزد و سوزد، شمع وجودم
رفتی و بردی، جان و دلم را
ای به فدایت، بود و نبودم
بیا و بنشین، تا یکدم می نوشم، از آن دو لب نوشین
#رهی_معیری