eitaa logo
قرارگاه منتظران
498 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
69 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهارشنبه با خادمین این هفته باهم يسر میریم پابوسی امام الرئوف با خادمین قرارگاه منتظران ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ظلم به سر میرسد ای یار از او خبر میرسد ای یار او می آید تکیه به دیوار حرم میزند او می آید قدم به چشمان ترم میزند او می آید او می آید متی ترانا و نراک و لا موعود سواک ذکر لبم به زیر خاک یابن الحسن روحی فداک او پناه عالمین است منتقم خون حسین است ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق علیه السلام : 🍀إنَّ العالِمَ إذا لَم يَعمَل بِعِلمِهِ زَلَّت مَوعِظَتُهُ عَنِ القُلوبِ كَما يَزِلُّ المَطَرُ عَنِ الصَّفا... 🍀 هرگاه عالم به علمش عمل نكند. [اثر]موعظه اش از دل ها زايل مى شود ؛ آن چنان كه باران از روى سنگ صاف مى لغزد... 📚منبع: الكافي ، ج 1 ، ص 44 🍀🍀🍀🍀 (ع) 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 🖤السلام علیک ایتها الصدیقةالشهیده🖤 📖 کشتی پهلو گرفته 📝 نويسنده: سيد مهدي شجاعي 👈قسمت پانزدهم ... من گفتم:« اين طعام از كجاست فاطمه جان؟» به جاي تو پدرت پاسخ فرمود:« اين بدل آن يك دينار توست كه به مقداد بخشيدي، تازه اين غذاي بهشتي، جزاي .دنياي توست، باش تا پاداش آخرت.» سپس اشك در چشمان پدرت نشست و فرمود:«شكر خداي را كه تو را به منزلة زكريا و فاطمه ام را به منزلة مريم ساخت كه برايشان.» از بهشت طعام مي‌آمد. تو در خانة من اينگونه صبوري كردي و دم برنياوردي. من چگونه ميتوانم فراق چون تو مهرباني را تحمل كنم؟ بيش از يكماه از عقدمان ميگذشت و من هنوز تو را در خانه نداشتم و شرم ميكردم از اينكه با پدرت در اين‌باره سخن بگويم . يك روز برادرم عقيل به خانه‌مان آمد و گفت:« برادر! چرا فاطمه را از پدرش نميخواهي تا زندگيتان سامان بگيرد و چشم ما و دوستان تو به وصلت شما روشني پذيرد .» گفتم: «اشتياق من در اين‌باره كم نيست، اما حيا ميكنم كه با پيامبر در ميان بگذارم .»عقيل مرا سوگند داد كه برخيزم و با او به خانة شما بيايم و ترا از پدرت بخواهم . در راه با ام‌يمين و ام‌سلمه مواجه شدم، آنها گفتند:« اين كار را به ما بسپاريد كه زنان اموري اينچنين را بهتر كارسازي ميكنند» ما در پشت در ايستاديم و آنان پيام آوردند كه پيامبر تو را فرا ميخواند. من حيادار و شرمسار، پيش رفتم و در كنار پيامبر نشستم. پيامبر، مهرآميز فرمود:«علي جان! ميخواهي فاطمه را به تو بسپارم؟ »گفتم:«بله، سر و جان به فدايت.»فرمود:« با همة ميل و اشتياقم علي جان! هم امشب يك ميهماني مختصر بگير و همسرت را .ببر.» سعد، گوسفندي هديه كرد، تني چند از صحابي ذرت آوردند، من هم با ده درهمي كه پيامبر به من داده بود روغن و خرما و كشك خريدم و سفره‌اي گسترده شد. پيامبر فرمود:«برو و هر كه را كه ميخواهي دعوت كن، اما خانه كوچك است، بگو كه ده نفر، ده نفر بيايند و غذا بخورند و جايشان را به ديگران بدهند. من به مسجد رفتم و هر كه را كه ديدم، دعوت كردم، بزودي خبر به ديگران رسيد و .جمعيت از گوشه و كنار مدينه راهي ضيافت شد پيامبر در كنار ظرف غذا نشسته بود و با دستهاي مباركش براي ميهمانان غذا ميكشيد، .صدها نفر آمدند و خوردند و رفتند و غذا به بركت دستهاي پيامبر، هيچ كم نيامد .بعد براي من و تو غذايي كشيد و كنار نهاد وقتي ميهمانان، همه رفتند، تو را و مرا فراخواند، دستهايمان را اول بر سينه‌اش نهاد و بعد در دستهاي هم. ميان چشمهاي هردومان را بوسه داد و به من فرمود:«علي جان! همسرت خوب همسري است.» و به تو فرمود:« فاطمه جان! شوهرت، خوب شوهري است . دخترم مبادا نگران باشي از فقر شوهرت. فقر براي من و اهل بيت من ماية افتخار است . دخترم من تو را به بهترين مرد روي زمين شوهر داده‌ام، همسرت بزرگ دنيا و آخرت است. دخترم مبادا كه از شويت نافرماني كني، شوهرت، مسلمان‌ترين، عالمترين و حليم‌ترين خلق روي زمين است . دخترم ذخاير دنيا و آخرت را بر پدرت عرضه كردند، بي‌آنكه هيچ از مقامش در نزد خداوند بكاهند، اما من نپذيرفتم و تن به مال و ثروت ندادم. دخترم! قدر علي را بدان.»و مرا به خلوت برد و فرمود:« علي جان! با فاطمه ام مهربان باش. با او نيكي كن. به او محبت كن كه او پارة تن من است و من به ملالت او ملول ميشوم و به شادي‌اش مسرور .شما دو تن را به خدا ميسپارم و او را بر شما خليفه ميگردانم.» ما را تنها گذاشت، در را بست و از پشت در نيز ما را دعا فرمود:« خداوند شما و نسل شما را پاكيزه گرداند، من دوستم با دوستان شما و دشمنم با دشمنان شما. و به خدايتان ميسپارم» من كه در زندگي از تو جز مهر و لطف و وفا نديدم خدا كند كه دل تو نيز از من ناخشنود نباشد. تو را از آنجا كه مادر پدر بودي، پيامبر ميخواست كه نزديك خويش ببيند. ميخواست كه خانه‌اي در نزديكي او داشته باشيم تا هر روز چشمش به ديدار تو روشن شود و چشم من به زيارت او. حارثه بن نعمان چند خانه در مدينه داشت، همه را در طبق اخلاص نهاد و نزديكترينش را پيامبر براي ما برگزيد و او را دعا فرمود و ما به خانه‌اي در جوار پيامبر فرود آمديم .سنت نبوي كارها را ميان من و تو تقسيم كرد و مرز اين تقسيم را درب خانه قرار داد .كارهاي داخل خانه بر دوش تو قرار گرفت و كارهاي بيرون بر عهدة من .اما تو حيف بودي براي كار كردن و آنهمه كار، وجود نازكت را مي‌آزرد. رفت و روي خانه، شستشوي لباس، پختن نان و غذا، آسيا كردن گندم و ... وقتي در كنار روزه‌هاي پي‌درپي و عبادتهاي شبانه تو قرار ميگرفت، توانت را مي‌ربود و خسته‌ات ميكرد :وقتي چشمم به تاول دستهاي تو افتاد، دلم آتش گرفت، گفتم:« بيا به نزد پيامبر برويم و از او خدمتكاري تقاضا كنيم رفتيم، اما دست پيامبر از ما تنگتر بود.» ولي انگار نه گفتن به تقاضا در قاموس پيامبر نبود، به تو تسبيحي آموخت كه پس از آن كارها سهل مينمود و گره‌ها گشاده. پس از هر نماز سي وچهار بار
الله اكبر بگوييد و خدا را به بزرگي ياد كنيد، سي‌وسه بار الحمدالله بگوييد و سپاس او را بگذاريد و سي‌وسه مرتبه خدا را تنزيه كنيد و سبحان الله بگوييد و پس از آن، اين گونه تسبيح به نام تو شهرت يافت كه تو باني اين فيض و مجراي آن به سوي خلايق شدي که خانة تو، خانه سكينه و آرامش بود و من هر گاه به خانه در ميآمدم، يك نگاه تو، تمامي غمها و غصه‌ها را از دلم مي‌زدود. كوله‌بار جهادها به دست تو بسته ميشد، جراحت سنگين جنگها به دست تو التيام مي‌يافت و حتي خون شمشيرهاي من و پيامبر با دستهاي مبارك تو شستشو ميگشت و من كلام پيامبر را در زندگي با تو، بيشتر و بهتر از هر كس ديگر دريافتم كه فرمود:«جهاد زن، خوب همسرداري است.» و چه كسي ميتواند نقش تو را در استحكام گامهاي من و قوت بازوهاي من و صلابت شمشيرهاي من انكار كند؟ تو اگر نبودي من با چه كسي ميتوانستم زندگي كنم؟ جز دل آسماني تو كدام آشيانِ دلي ميتوانست روح مرا در خويش جاي دهد؟ و جز من چه كسي ميتواند قدر و منزلت تو را بشناسد كه نه سال تمام با تو زندگي كرده‌ام و جز صفات الهي و خلق و خوي محمدي هيچ از تو نديده‌ام؟ روح تو آنقدر بزرگ بود كه در ازدواج، شفاعت پيروانت را به كابين طلبيدي و خداوند بر اين مهر صحه گذاشت كلام تو وحي محض بود و رفتار تو عين سنت. تو خود، مالك و ضابطه بودي. تو با هيچ معياري سنجيده نميشدي. تو خود محك بودي، شاهين سنجش بودي. عفت، از تو نشأت ميگرفت، حيا، وامدار تو بود، تقوي آن بود كه تو داشتي، روزه آن بود كه تو ميگرفتي، نماز آن بود كه تو ميخواندي، عمل صالح آن بود كه تو ميكردي. چشم نجابت به تو بود و نگاه پاكدامني، خيره به رفتار تو. زنانگي پاي درس تو مينشست .و خانمي از تو سرمشق ميگرفت . يادم نميرود آن روز را كه رسول خدا در مسجد و در ميان اصحاب، از ما سؤال كرد:«برترين چيز براي زن چيست؟» و ما همه مانديم، حتي من كه متصل به منزل وحي بودم ماندم، آمدم از تو سؤال كردم و پاسخ ترا پيش پيامبر بردم - بهترين چيز براي زن آن است كه نه مردي او را ببيند و نه او مردي را. پيامبر به فراست دريافت كه اين كشف، كشف من نيست، كشف فاطمي است گفت:« اين پاسخ از آن كيست؟» ادامه دارد... (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
بسم الله القیــوم 🍃بنام خداوند پاینده