فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یاامالبنین 💔
•° هرکس گره افٺاده بہ کارش خبر کنید
روضہ بہ نامِ مادر سقّای کربلاست....😔🕊
#ام_العباس
#ام_البنین
#اطلاعیه
بزرگداشت مقام مادر ادب حضرت ام البنین سلام الله علیها
شنبه ۱۷ دی ماه
مکان کلاس بالا در مسجد امام موسی بن جعفر ع
با حضور مادر شهید دفاع مقدس حاج امیر صالحی
ساعت :۱۵الی۱۷
آدرس:ميدان ولیعصر، بلوارکشاورز، خیابان کبکانیان، کوچه شهید رنجبر مسجد امام موسی بن جعفر ع
لطفا حضور به موقع داشته باشید
#قرارگاه_منتظران
#حدیث
✍اميرالمؤمنين علی علیه السلام: هر که بر خدا توکل کند دشواریها برایش آسان شده و اسباب برایش فراهم گردد.
📚غررالحكم ج۳۸۸۸ ص۱۹۷
#قرارگاه_منتظران
@gharargahemontazeran
✫⇠#خاکریز_اسارت(۱۹۰)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت صد و نود:چهار دونه و نصفی!
♦️شبهای جمعه به جای آبگوشت شام، خورش لوبیا داشتیم و هر دو نفر توی یه بشقاب می خوردیم. اون وقتها من و صادقزاده هم غذا بودیم. شام رو که گرفتیم دیدیم تو ظرف ما کلاً نُه دونه لوبیا هست. نه این که به ما کم داده باشن. اتفاقا مسؤل غذا خیلی عادلانه تقسیم میکرد ، ولی دیگه کرَم و سخاوت بعثیها در همین حد و اندازه بود.
🔸️روزی چند دونه بیشتر و روزی دیگه چند تا کمتر. چهارتا من برداشتم و چهارتا علی. یه دونه لوبیا مونده بود و هی به هم تعارف میکردیم. من به شوخی گفتم ببین علی آقا من بزرگترم و ایثارم بیشتره. امشب میخام ایثارمو به نمایش بزارمو نصف لوبیا رو بهت ببخشم. بخور نوش جونت. یکی سیر بشه بهتره تا هر دو مون گشنه بمونیم. علی هم با دو انگشتش لوبیا رو ورداشت انداخت بالا. تا مدتها سرِ به سر علی میذاشتم که ببین چه رفیق ایثارگری داری! اون شب من گشنه سرمو زمین گذاشتم و نصف لوبیام رو به تو بخشیدم که تو سیر بخوابی. علی هم میگفت! بابا کچلم کردی با اون نصف لوبیا. آخه یه نصفه چطور میتونه آدم رو سیر کنه و خلاصه این جر و بحث و استدلال ما ادامه داشت تا سوژه بعدی گیرمون بیاد.
🔹️یکی از چیزهای خندهدار زمان اسارت، سهمیهبندی خرما یا انگور بود که چند ماه یه بار با کلی منت گذاشتن بر سرِ بچهها به ما میدادن. وقتی سهمیه بین آسایشگاهها تقسیم میشد، انگار بین چند خانواده دو سه نفره تقسیم میکردن. اونقدر کم بود که مسئول تقسیم غذا خوشهها رو دونه میکرد و به هر نفر، چیزی در حدود ده یا دوازده دونه انگور بیشتر نمیرسید. خرما هم نهایتش سه چهار دونه بود.
📌قسمت خندهدارش این بود که گاهی، وقت تقسیم میوههایی مانند انگور و پرتقال میپرسیدن که شما همچین چیزایی توی ایران دارید یا تا حالا خوردین؟!! نمیدونم چی تو گوش این بینواها خونده بودن که کشور و مردم ایران رو با اون همه وفور نعمت مثل سومالی و اتیوپی میدیدن و حتی بدتر! بچهها به هم نگاه میکردن و با پوزخند به هم میگفتن والا گاوهای ما تو ایران از اینها نمیخورن تا چه برسه به ما. گاهی به خاطر همین پوزخندا یکی دو نفر زیر کتک میرفتن.
📍این بندگان خدا اونقدر توی جهالت و بیخبری خودشون دست و پا میزدن که چشم و گوش بسته هر چه از رادیو و تلویزیونشون علیه ایران پخش میشد رو باور میکردن. وقتی کمی وضع عادیتر شده بود و بعضی از بچهها از انواع میوهها و وسایل لوکس تا رفاهیات ایران و وضع عمومی و معیشت خانوارهای ایرانی براشون تعریف میکردن، نزدیک بود دو تا شاخ از کله شون بزنه بیرون . اکثرا هم باور نمی کردن و فکر میکردن بچه ها دارن گزافهگویی میکنن و میخان اونها رو دق بِدن.
💥وقتی کسی میگفت: مثلاً اکثر خونواده های ایرانی یخچال، تلویزیون، تلفن، فرش، ماشین لباسشویی دارن و قیمت گوشت، مرغ، برنج و حبوبات و میوهجات اینه و متوسط درآمد خانوار ایرانی اینقدره، براشون تازگی داشت و فکر میکردن ما داریم دستشون میندازیم...
#رمان
#داستان_دنباله_دار
#قرارگاه_منتظران
@gharargahemontazeran
ziarat-hazrat-rasol.mp3
1.5M
السلام علیک یا رسول الله🌸
یا رحمت للعالمين😍
#شنبه_های_نبوی
#رسول_مهربانی
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#سلام_بر_اهل_بیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر تو،🤚🏻
ای به جا مانده ی خدا در زمینش...🌹
#اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
امالبنینپیشهمهروضهخواندوگفت:
شرمندهامربابپسرمراحلالکن...
صلی الله علیک یا ساقی العطاشی
💢#برشی_از_کتاب
😍 بازیگر
✍از اهواز با هواپیما می آمدیم تهران.با پسرم رفته بودیم نمایش عروسکی برای بچه های سیل زده.روی صندلی،نگاهی به اطراف انداختم و چهره یک نفر به چشمم آشنا آمد؛حاج قاسم سلیمانی بود.زدم به پهلوی پسرم و گفتم:علی رضا! گمونم اون آقا،حاج قاسم باشه.پوز خندی زد:بابا مگه میشه سردارسلیمانی با همچین پروازی بره و بیاد؟دلت خوشه!هواپیما نشست و اتوبوس آمد پای پرواز تا برویم به سالن اصلی.باز حاجی را دیدم؛یک گوشه اتوبوس بین جمعیت ایستاده بود و سرش را انداخته بود پایین.رفتم سمتش.صورتش را بوسیدم:"سردار شما تنهایی بدون محافظ سفر می کنی؟"لبخندی زد این طوری راحت ترم.تا برسیم به خروجی فرودگاه، با هم صحبت کردیم.به شوخی گفتم:حاجی!اگه وسیله ندارید؛من شما رو می رسونم؛به جاش این پسر من بیاد سرباز شما بشه!خندید و گفت؛اگه می خوای بیاد حومه ی حلب و ادلب خدمت کنه،بفرستش بیاد.
بیرون فرودگاه دستی به شانه ام زد خداحافظی کرد و سوار تاکسی شد و رفت.
💢#جان_فدا
💢#حاج_قاسم
📚 منبع: کتاب#سلیمانی_عزیز۲ ص ۲۲۱
#قرارگاه_منتظران
@gharargahemontazeran
#شهیدانه
بعضی از روزهای جمعه تلفن همراهش خاموش بود، وقتی دلیلش رو میپرسیدم میگفت: « ارتباطم را با دنیا کمتر میکنم تا کمی زمانم را برای امام زمانم اختصاص بدهم؛ اینکه چطوری میتوانم برای ایشان مفید باشم!
🕊 #شهید_محسن_حججی
#امام_زمان
#قرارگاه_منتظران
@gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم اکنون مراسم بزرگداشت مادر ادب خانم ام البنین سلام الله علیها مسجد موسی بن جعفر (ع)
#قرارگاه_منتظران
🖋 شکوه دانش
❗️زمانی از گواتمالا و پاناما هم کمتر دانشجو داشتیم😅
🔆 اما امروز ورودی دانشگاههای ما دو برابر متوسط جهانیست و ۲۹ دانشگاه ما در جمع برترین دانشگاههای دنیا هستند...
🍃 #برگی_از_هزاران
#قرارگاه_منتظران
@gharargahemontazeran
✫⇠#خاکریز_اسارت(۱۹۱) قسمت دوم
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت صد و نود و یکم(۲):سربازهای ۱۳ و ۱۶ سال خدمت
♦️یکی از چیزهایی که هم برای ما و هم عراقیها تعجب برانگیز بود مدت خدمت سربازی تو دو کشور بود. بعضی از نگهبانهای اردوگاه در سنین بالای سی سال و سی وپنج سال بودن. اوایل نمیدونستیم قضیه چیه؟ و جرأت هم نداشتیم ازشون بپرسیم. اما کم کم، که ارتباطهایی ایجاد شد و بعضیاشون کم و بیش با بچهها میجوشیدن، یکی میگفت من هشت ساله سربازم یکی میگفت من ده ساله سربازم. یکی یازده سال و حتی سیزده سال و دیگری شانزده سال. این کاملا در عراق عادی بود ولی برای ما خیلی جای تعجب داشت! اونها میگفتن در زمان جنگ چیزی به اسم پایان خدمت نداریم. اگه کسی روز آخرِ خدمتش بوده و جنگ شروع شده، هنوزم سربازه و تا زمانیکه قرارداد صلح امضا نشه، همینه. بندگان خدا تعدادی ازشون هر کدوم چند سر عائله داشتن و ماهی شش هفت روز مرخصی با یه حقوق بخور و نمیر.
🔸️برعکسش وقتی ما میگفتیم خدمت سربازی تو ایران دو ساله و تو هر شرایطی دو سال که تموم بشه به فرد کارت پایان خدمت میدن، تعجب میکردن و گاهی با حسرت میگفتن خوش بحالتون! حتی اتفاق می افتاد که درد دل میکردن و طرف میگفت: من سیزده ساله سربازمو هیچ شغل و حرفه ای یاد نگرفتم. اگه فردا روزی بین ایران و عراق صلح بشه و ما رو ترخیص کنن، هیچ شغل و حرفه ای بلد نیستم. واقعا علیرغم اینکه بعضی از اونا خیلی بیرحم و قسی القلب بودن، ولی گاهی دلمون براشون میسوخت و فهمیدیم#اسیر_واقعی اینها هستن که گرفتار یه همچین دیکتاتور خونخواری شدن که به ملت خودشم رحم نمیکنه!!!
💢تنها مزیت سربازی براشون حقوق ناچیزی بود که بهشون میدادن و به گفته خودشون توی اون اوضاع جنگی کفاف زندگیشون رو نمی داد. رو حساب همین سربازی های طویل المدت بود که اکثر عراقی ها یک یا چند نفر از اعضای خونواده شون رو توی جنگ از دست داده بود.
💥پایان#خدمت_سربازی برای یک عراقی در زمان جنگ یا مرگ بود یا پایان جنگ. حتی بعد از پذیرش قطعنامه تا دو سال بعدش یعنی سال ۶۹ و آغاز تبادل اسرا وضعیت جنگی حاکم بود و بعد از اونم که جنگ کویت و آمریکا شروع شد و سربازهای نگون بخت عراقی فکر کنم مدت سربازیشون به ۲۰ سال هم رسید!!!...
#رمان
#داستان_دنباله_دار
#قرارگاه_منتظران
@gharargahemontazeran