May 11
قرارگاه منتظران
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
به نام خدا
ضمن عرض سلام و احترام لطفا لینک کانال رو به دوستان خادم و اطرافیانتون ارسال کنید تا همه عضو بشوند و کار کانال رو به امید خدا شروع کنیم
1_1720189928.mp3
18.59M
🔈#مهر_و_قهر
📣 جلسه اول
🔹 نسبت ما با پیامبر اکرم صَلَى اْللّٰهُ عَلَيْه وَ آله
* احساس فاصله ای که راهگشاست
* فاصله ما با پیامبر باعث نشود که کلا ایشان را نادیده بگیریم
* باور ما این باشد که باید پیامبر تکیه گاه ما باشد
* کجای کار ما در تکیه به پیامبر دچار اشکال است؟
* ارادت قلبی که سر از ناکجا آباد در می آورد
* پدیده ی فرهنگی که بسیار با شکوه است
* مکانیزم حفظ نعمت
* شناخت دقیق پیامبر، باعث می شود که بازی نخوریم
* دو گروه کاملا متفاوت که نقطه اشتراک آنها پیامبر اکرم است!!
* آسیب های جدی در عدم شناخت پیامبر اکرم
* اصل جهاد تبیین
* فاصله یکسان ولادت و شهادت حضرت زهرا و پیامبر اکرم سلام الله علیهما
* عده ای که بر اساس تحلیل غلط از پیامبر، مقابل امام زمان علیه السلام می ایستند
* معرفی نامه پیامبر اکرم در تورات
* آیه استثنایی در توصیف پیامبر اکرم
* روحیه حضرت موسی سلام الله علیه
* معنای ذوالعَینَین در وصف پیامبر
* پیامبر اکرم، نماد اعتدلال
* تعادل مهر و قهر درسیره پیامبر اکرم
* فرق شدَّت و خشونت
* یکی از ابزار های تحریف
* مِهری که قهر را در خود جای می دهد
* مِهر عاقلانه يا مِهر عاطفی
* اصل و ضابطه در رابطه با پیامبر اکرم
* قهر پیامبر تابع مهر اوست
* دعا برای کسانی که...
* جنس توبیخ پیامبر اکرم در قرآن
* عشق پیامبر اکرم نسبت به همه موجودات
* اجر رسالت پیامبر اکرم
⏰مدت زمان:٤٥:٢٤
📆1401/07/02
پايان ماه روضه شده ، غم گرفته ام
هيئت تمام گشته و ماتم گرفته ام
بعد از دو ماه گرفت صدا هاي ذاكران
تازه دلم شكسته شده دم گرفته ام
بعد از دو ماه كه در مطبت هستم اي طبيب
از درد عشق گفتم و مرهم گرفته ام
عزاداری هاتون قبول🙏🏻
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
با اجازه مادر سادات رخت عزای پسرش را
نه از جان بلکه از تن در میآوریم و میگوییم
ای حسین داغ تو تا ابد در سینه ما خواهد ماند...
🔹حلولِ ماهِ ربیع الاول ماهِ شادی و شادمانیِ اهل بيت(ع) را تبریک عرض مینماییم🌸🌸
#ربیع_الاول
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
#ما_ملت_امام_حسینیم
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
شب اول قبر آيتالله شيخ مرتضی حائری
رحمة الله برايش نماز ليلة الدفن خواندم
همان نمازی که در بين مردم به نماز
وحشت معروف است
بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم
و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم
چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم
حواسم بود که از دنيا رفته است
کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز
زندگی دنیائی چه خبر است؟!
پرسيدم: آقای حائری اوضاعتان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال بنظر
میآمد رفت توی فکر و پس از چند لحظه
انگار که از گذشتهای دور صحبت کند
شروع کرد به تعريف کردن
وقتی از خیلی مراحل گذشتیم
همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند
روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد
و از آن فاصله گرفت
درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری
کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون
و به طور کامل میديدم
خودم هم مات و مبهوت شده بودم
اين بود که رفتم و يک گوشهای نشستم
و زانوی غم و تنهائی در بغل گرفتم
ناگهان متوجه شدم که از پائین پاهايم
صداهایی میآید صداهائی رعبآور
صداهایی نامأنوس که موهايم را بر بدنم
راست میکرد به زير پاهايم نگاهی انداختم
از مردمی که مرا تشيع و تدفين کرده بودند
خبری نبود، بیابانی بود برهوت با افقی
بیانتها و فضائی سرد و سنگين
و دو نفر داشتند از دوردست به من نزديک
میشدند تمام وجودشان از آتش بود
آتشی که زبانه میکشيد و مانع از آن میشد
که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم
انگار داشتند با هم حرف میزدند
و مرا به يکديگر نشان میدادند
ترس تمام وجودم را فرا گرفت
و بدنم شروع کرد به لرزيدن
خواستم جيغ بزنم ولی صدایم در نمیآمد
تنها دهانم باز و بسته میشد و داشت نفسم
بند میآمد بدجوری احساس غربت کردم
خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده
در اينجا جز تو کسی را ندارم
همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم
متوجه صدایی از پشت سرم شدم
صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا
و زيباتر از هر موسیقی دلنشين
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم
نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دوردست
به سوی من میآمد هر چقدر آن نور به من
نزديکتر میشد آن دو نفر آتشين عقبتر
و عقبتر میرفتند تا اينکه بالاخره
ناپديد گشتند
نفس راحتی کشيدم و نگاه دیگری به بالای
سرم انداختم آقایی را ديدم از جنس نور
نوری چشم نواز آرامش بخش
ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود
و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم
اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش
شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید:
آقای حائری ترسیدی؟
من هم به حرف آمدم که بله آقا ترسيدم
آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم
تا به اين حد نترسيده بودم
اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد
حتماً زهره ترک میشدم و خدا میداند
چه بلایی بر سر من میآوردند
بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم:
راستی نفرموديد که شما چه کسی هستيد
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی
سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی
به من مینگريستند فرمودند:
من علی بن موسی الرضا هستم
آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زيارت من
آمديد من هم ۳۸ مرتبه به بازديدت خواهم
آمد اين اولين مرتبهاش بود ۳۷ بار ديگر هم
خواهم آمد
✍ناقل آيتالله سيد شهاب الدين
مرعشی نجفی ره
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
✧✾════✾✰✾════✾✧