Maher Zain - Asalamo Alaik Ya Rasoulolah (320).mp3
4.87M
ـ صلیاللهعلیکیارسولالله🌱🌸 ـ
‹ رقت عینای شوقا
ولطیبه ذرفت عشقا ›
#شنبه #پیامبر #عربی
#ماهر_زین #قرارگاه_منتظران
🦋 ||
🍂💚🍂 قرارگاه منتظران🍂💚🍂
اگر میخواهید شجاعان را بیابید،کسانی را جست و جو کنید که قادر به بخشیدن هستند و اگر میخواهید قهرمان را بیابید،کسانی را بجویید که قادرند در مقابل نفرت عشق بورزند.
#جملات_انگیزشی #انرژی_مثبت #قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
#حکایت ✏️
روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود، ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به استاد پیرش تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: "آب بسیار بد مزه است."ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:"آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟"
استاد در جواب گفت:"تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد."
🌹قرارگاه منتظران
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
🔴💭 #توئیت_جهان| سلحشور: دخترکان افغان را ندیدید که مبادا گرین کارتتان مشکل پیدا کند
🌹قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها)
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
💠 انقلاب تا قیام
دنباله این فتنه چه میشود؟
ممکن است به مو برسد اما قطعا پاره نمیشود؛ زیرا اتصال انقلاب به قیام، تضمین شده و اگر بنابر انقطاع بود، با تفضلات حضرت تا اینجا ادامه پیدا نمیکرد
وظیفه ما چیست؟
توسل و صدقه
تبعیت از رهبری
روشنگری
حضور در راهپیماییها
و در صورت لزوم دفاع از کوی و برزن
🌹قرارگاه منتظران
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
قرارگاه منتظران
مجموعه داستانی ✫⇠#خاکریز_اسارت ✍نویسنده:قهرمان آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت اول: #شوق_عملیات 🔹️منط
خاکی که به قیمت جان به دست آمد❤️
✫⇠#خاکریز_اسارت
✍نویسنده:قهرمان آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت دوم:تبلیغ بهترین بهانه بود
🔹️رزمنده ها برای رفتنِ جبهه باید به یکی از پایگاهای بسیج مراجعه می کردند و بعد از طی مراحل ثبت نام ، منتظر می موندند تا خبر اعزام به آنها داده بشه. گاهی از ثبت نام تا اعزام چند روز و حتی چند هفته طول می کشید. از آغاز عملیات کربلای پنج ۱۷ روز گذشته بود و اگه منتظر اعزام بعدی می موندم احتمال داشت عملیات تمام بشه و نتونم به ادامه عملیات برسم. راه میان بُر این بود که بصورت نیروی رزمی-تبلیغی از طرف حوزه علمیه روانه اهواز و شلمچه می شدم. تعدادی از طلبه ها جمع شدیم و با اصرار از مدیریت حوزه علمیه خواستیم که با اعزام ما بعنوان روحانی مبلغ موافقت کنند.
🔸️بالاخره موفق شدیم موافقت مسئولین رو جلب کنیم و کاروان روحانیون و طلاب مبلغ متشکل از هفده یا هیجده نفر در تاریخ ۲۵ دیماه ۱۳۶۵ به سرپرستی شهید حجت الاسلام صالحی-که بعدا تو عملیات مرصاد به شهادت رسید- روانه اهواز شدیم و خودمون رو به مرکز اعزام مبلغ اهواز معرفی کردیم. یکی دو روز تو این مرکز موندگار شدیم تا هماهنگیای لازم با یگانای مختلف انجام شد و هر کدوم از ما رو به یگانی معرفی کردند. همه معرفی نامه ها برای مراکز و یگانای پشت خط بود و منطقه عملیاتی اصلا مجالی برای تبلیغ نبود.
🔹️دقیقا یادم نیست که به کدوم یگان معرفی شدم، اما همین که معرفی نامه رو دستم دادند بشدت ناراحت شدم و رفتم پیش شهید صالحی و گفتم: استاد شما که می دونی من برای تبلیغ نیومدم، بهانه ای بود که خودمو زودتر به عملیات برسونم. خلاصه با اصرار و التماس تونستم ایشون رو متقاعد کنم. سماجت منو علاقه اون شهید بزرگوار به حقیر که از شاگردای درسخونش بودم نتیجه داد و ایشان شفیع و واسطه من شد پیش مسئولین مرکز که با مسئولیت خودم به یگان رزم اعزام بشم. معرفی نامه را عوض کردند و منو به لشکر هشت نجف اشرف و گردان فتح که آماده اعزام به عملیات بود معرفی کردند.
🔹️از خوشحالی تو پوست خود نمی گنجیدم.#شوق_حضور در ادامه عملیات منو از خودم بیخود کرده بود. زمانی که به گردان معرفی شدم فقط یک دست لباس بسیجی و یک عمامه داشتم که برای خالی نبودن عریضه که مثلا من به عنوان روحانی گردان آمده ام به سرم گذاشتم...
🌹قرارگاه منتظران
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داده خدا مقام مرا خادم الحسین
ارباب خوانده نام مرا خادم الحسین
من بی حسین گمشدهای بی نشانهام
بنویس پس تمام مرا خادم الحسین
مثل ازل در اول روز تولدم
برداشته است کام مرا خادم الحسین
هر صبح و شام همدم فطرس شود دلم
یعنی برَد سلام مرا خادم الحسین
نامردمان زنند اگر طعنهام چه غم
دارند احترام مرا خادم الحسین
ارباب من به دستِ کریمش نوشته است
نسلِ علیَ الدوامِ مرا خادم الحسین
داده قلم به دستِ دلم صاحبِ علَم
تا بشنود پیام مرا خادم الحسین
میگفت آیههای سرِ روی نیزه ها
احیا کند قیام مرا خادم الحسین🍎
از حنجرِ بریده صدا زد اناالغریب
تکرار کن کلام مرا خادم الحسین
#اربعین_1401
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#انتظامات
#انا_من_حسین
#كربلا
#صحن_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#خادم_ارباب
#خادم_الحسين
#حجاب
السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ، وَالدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ، الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ بِالْإِمَامَةِ، وَعَلىٰ ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَنُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ🍎🍎😍🍎🍎
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ، امْتَحَنَكِ الَّذِى خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً، أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ صَابِرٌ عَلَىٰ مَا أَتىٰ بِهِ أَبُوكِ وَوَصِيُّهُ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِما،
🍎🍎😍🍎🍎
#یکشنبه
#به_تو_از_دور_سلام
#قرارگاه_منتظران
#قطعهای_از_بهشت
#پدرم
#امیر_المومنین
#مادرم
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
خدایا!
سلامت دل های مارا در توجه به بزرگیات و آسایش بدنهایمان را در شکر نعمتت و
گشوده شدن زبانمان را در وصف عطایت قرار ده.
#جملات_انگیزشی #انرژی_مثبت #قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
من اگر الآن توی این وضعیت، حرف بزنم و دفاع کنم، برام بد میشه!
دقیقاً از کی میترسی الآن؟
#استاد_شجاعی
🌹قرارگاه منتظران (خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها)
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
📚 حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
خانم معلمی پس از چند بار آموزش درس از شاگردانش پرسید :
چه کسی متوجه نشده است ؟
سه نفر از شاگردان دستشان را بالا بردند....
معلم گفت : بیایید جلوی تخته و چوب تنبیه خود را از کیفش بیرون درآورد .
تمام دانش آموزان جا خوردند و متعجب و ترسان به خانم معلم نگاه می کردند.
معلم به یکی از سه دانش آموز گفت :
پسرم! این چوب را بگیر و محکم به کف دست من بزن !
دانش آموز متعجب پرسید :به کف دست شما بزنم ؟به چه دلیل ؟
معلم گفت: پسرم مطمئنا من در تدریسم موفق نبودم که شما متوجه درس نشدید! به همین دلیل باید تنبیه شوم!
دانش آموز اول چند بار به دست معلم زد و معلم از درد سوزش دستش، آهی کشید و چهره اش برافروخته شد .
نوبت نفر دوم شد . دانش آموز دوم که گریه اش گرفته بود، به معلم گفت :
خانم معلم ! به خدا من خودم دقت نکردم و یاد نگرفتم . من دوست ندارم با چوب
به دست شما بزنم .
از معلم اصرار و از دانش آموز انکار !
دیگر ،تمامی دانش آموزان کلاس به گریه افتاده و از بازیگوشی های گاه و بیگاه داخل کلاس ،هنگام درس دادن معلم شرمسار بودند
از آن روز دانش آموزان کلاس از ترس تنبیه شدن معلمشان جرأت درس نخواندن نداشتند .
گاهی تربیت به نوع دیگری اثر گذار است ‼️
🌹قرارگاه منتظران
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
کومله ها به شدت شکنجش کرده بودن، هیچ ناخنی در دست و پا نداشت،موهای سرش رو تراشیدن تو روستاها می چرخوندن وگفتن شرط رهاییش توهین به حضرت امام(ره) بود که پس از یازده ماه اسارت در سن ۱۷ سالگی زنده به گورش کردن
"شهید ناهید فاتحی کرجو عند ربهم یرزقون"🕊
🌹قرارگاه منتظران
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتند کارتان؟
همه گفتیم نوکریم
چون بارِ عشق را
به سرِ شانه می بریم
ما را اگر چه بازیِ دنیا
خراب کرد ...
اما به لطفِ روضه ی ارباب بهتریم
از هر چه بگذری
سخن دوست خوشتر است
پس می شود به عشقِ تو
از هر چه بگذریم
فرقی نمی کند
چه کسی با چه منصبی ؟
در پایِ سفره ات ،
همه با هم برابریم !
گریه زبانِ مادریِ
نوکران توست !
احساس می کنم
همه با هم برادریم
« ما را سری است با تو
که گر خلقِ روزگار
دشمن شوند و سر برود
هم بر آن سریم »
مسجد برای زاهد و
کعبه برایِ خلق !
بگذار با حسین (ع)
بگویند کافریم !!
علامه ایم گاهی و
گاهی رسولِ ترک !
یک روز روضه خوانِ تو
یک روز منبریم ؟
با هر که گفت گریه چرا ؟
گفته ایم که ...
ما داغدارِ
حنجرِ در زیر خنجریم !
شاعر: #سعید_پاشازاده
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#خادم_ارباب
#خادم_الحسین_علیه_السلام
#صحن_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#نجف_اشرف
#پتو
#اسکان_زائر
#اربعین_1401
#اربعین_حسيني
#انا_من_حسين_عليه_السلام
@Gharargahemontazeran
قرارگاه منتظران
خاکی که به قیمت جان به دست آمد❤️ ✫⇠#خاکریز_اسارت ✍نویسنده:قهرمان آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت دوم:تبل
خاکی که به قیمت جان به دست آمد‼️
✫⇠#خاکریز_اسارت
✍نویسنده:قهرمان آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت سوّم: تمام تجهیزاتم برای جنگیدن
🔹️گردان به سمت خرمشهر حرکت می کرد و همه ی نیروها مسلح شده و تجهیزات لازم رو گرفته بودند. یه کلاش با ۵ خشاب و دو نارنجک و یک کوله پشتی و مقداری جیره جنگی و یه دونه سربند خوشگل. آها یه قمقمه آبم بود. ولی من از همه اینا بی نصیب بودم و هر چه گفتم پس اسلحه من چه می شه، می گفتند حاج آقا دیر شده و کار تسلیح تموم شده و همه مسئولین تدارکات و تسلیحات آماده حرکتند و بعضی قبلاً رفتن منطقه. اگر میخوای همینجوری همراه گردان حرکت کن یا بمون و با گردانای بعدی اعزام شو. گفتم نه میام، ان شاء الله تو منطقه خودم سلاح و مهمات پیدا می کنم.
🔸️نیروهای گردان همه با سلاح و مهمات و تجهیزات سوار شدند و روحانی گردان که من بودم با یک جفت پوتین یه جفت گوشو یه عمامه راه افتادم. بی انصافی نشه سربند رو بهم دادند که بستم رو عمامه.خب چکار باید می کردم مثل حسنی مدرسه م دیر شده بود. حالا هنوز فرصت بود و با دشمن درگیر نشده بودیم. اصلا به شما چه؟ خودم یجوری درستش می کنم. بعضی از بچه ها سر بسرم میذاشتند و با شوخی می گفتند حاج آقا پس اسلحَت کو؟ نکنه میخوای دشمن رو با وِرد و دعا نابود کنی؟ بسیجی اند دیگه ! از خوش مزگی بچه ها لذت می بردم و گاهی هم احساس شرم می کردم که چرا اینقدر دیر خودمو به جمع این عزیزا رسوندم.!
🔹️به هر حال روز ۲۸ دیماه ۶۵ سوار شدیم و به خرمشهر رسیدیم و تو ساختمونی که برای توجیه و آشنایی ما با عملیات آماده کرده بودند ، مستقر شدیم. بچه ها سر از پا نمی شناختن و هر کدوم بنحوی آمادگی خودشون رو برای مقابله با دشمن و رزم بی امان با خصم نشون می دادند. چهره ها بشاش انگار دارن میرن عروسی. دعا ؛ قرآن ؛ شوخی و مسخره بازی ، همه جورش بود. عجب حال و هوایی بود و چه روزگار خوشی!
🔸️یکی دو روزی که خرمشهر بودیم فرماندهان و مسئولین طرح و عملیات ،کالک ها و نقشه های عملیات رو برامون تشریح کردند و اجمالا با منطقه عملیاتی و وظیفه خودمون تو عملیات آشنا شدیم. بعد از توجیهات و تهیه مقدمات لازمه، سوار تعدادی لندکروز عازم منطقه عملیاتی#شلمچه شدیم. کم کم صدای انفجار و رگبار مسلسل و توپ و خمپاره ها به گوش می رسید. حسابی بساط سور و سات برقرار بود...
🌹قرارگاه منتظران
https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
زیر لب با یا غفور یا رحیم باز بسم الله الرحمن الرحیم
می پرم از ذهن شیطان الرجیم باز بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد دل می کنم از غیر او دل می نهم در بند او
دور از چشمان خناس جحیم باز بسم الله الرحمن الرحیم
کوچه در را می گشاید رو به رویم زیر لب آهسته می گوید به من
در پناه سایه ی رب العظیم باز بسم الله الرحمن الرحیم
پای بر دل می نهم دل را به پایم می کنم یک شاخه گل یک سیب سرخ
می گذارم بین دستان یتیم باز بسم الله الرحمن الرحیم
عطر می پاشد به لبها کوچه کوچه تا خیابان ابتدا تا انتها
وقتی از آغاز می گوید نسیم باز بسم الله الرحمن الرحیم
#بسم_الله
#قرارگاه_منتظران
#قطعهای_از_بهشت
@Gharargahemontazeran