eitaa logo
قصه های مهرو
455 دنبال‌کننده
527 عکس
76 ویدیو
9 فایل
بزارید امشب من برای بچه هاتون قصه بگم👌 🌻با من به دنیای قصه ها سفر کنید🌻 هر هفته یک انیمیشن رو با هم تحلیل می کنیم🤌 میتونیم اینجا با هم در ارتباط باشیم😍👇 @Mahroo_rahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
شب که شد وقتی مرد پنبه فروش خوابید و خانه در سکوت فرو رفت، خواب بدی دید.اون خواب دید که یک نفر به در خانه آمده و اون رو صدا می زنه. پنبه فروش در را باز کرد و شاگرد بقال رو دم در دید. پرسید: -چی شده؟ شاگرد بقال گفت: -چه نشستی که انبار پنبه هایت آتیش گرفته. پنبه فروش از شنیدن این حرف بیحال به زمین افتاد . ناگهان احساس کرد تمام مشتری ها به دورش جمع شده اند و او را روی دوش گرفته اند و با خود می برند. پنبه فروش پرسید: مرا به کجا می برید؟ مشتری ها گفتند تو را می بریم تا در آتش پنبه ها بیندازیم. پنبه فروش گفت: – مگر من چه بدی به شما کرده ام؟ مشتری ها گفتند: – سزای مرد خسیس و طمع کار و کلاهبرداری مثل توآتیشه . تو باید نتیجه کار خودت رو ببینی. مرد پنبه فروش وقتی با ترس ولرز از خواب پرید، تمام بدنش از ترس و وحشت خیس عرق شده بود. صبح که شد بلافاصله پیش مرد دانا و دنیادیده ای که در آن شهر زندگی می کرد رفت و ماجرای خواب دیدن خودش رو برای اون تعریف کرد. مرد دانا به اون گفت: ” تو متوجه کار اشتباه خودت شدی. اگر میخوای کار بدت رو جبران کنی به مردم کمک کن و سعی کن از خودت نام نیک و درخشانی برجای بگذاری.” وقتی پنبه فروش از پیش مرد دانا بارگشت از کارهای بد گذشته خودش پشیمان شد و تصمیم گرفت تا به مردم محبت کند. دیگر پنبه ها را با آب قاطی نکرد و آنها را به قیمت مناسب به مشتریاش فروخت و از فقیرا و کسانی که تنگدست بودند دلجوئی کرد. زن و بچه اش که عمری در ناراحتی به سر برده بودند، از دست و دلبازی پنبه فروش حیرت کرده بودند، ولی از یکطرف هم خوشحال و راضی بودن که بالاخره مرد پنبه فروش پی به اشتباهش برده و میخواد کارهای بدش رو جبران کنه. از اون به بعد پنبه فروش مورد اعتماد همه فرار گرفت و مردم او را دوست داشتند. پنبه فروش وقتی دید که مردم او را بخاطر کارهای خوب و درستش این همه دوست دارند پشیمان شد که چرا از اول آدم مهربون و خیری نبوده. 🌱
. بچه ها تصاویر قبلی راحت بودن😉 ۸تا این عکس رو پیدا کن و برای من بفرست😍👇 @mahroo_rahimi https://eitaa.com/joinchat/3323199545C79644ec516
. سلام دردونه مهربونم چرا چرا😍 اتفاقا خبرای خوبی هم از قصه هست😍 امشب مهمون یکی از دردونه های گل کانالیم نفیسه عزیزم که یه رمان زیبا رو برامون خونده و فرستاده😍 امشب منتظر یه زیبا باشید....... 🍃
غصه را باید خورد؟! یه روز پدر که از سر کار بر می گرده، به اهالی خونه می گه که مهمون دارن. اما مهمونشون کسی نبود جز موجود آروم و کوچکی به اسم غصه!!!!!!!! که باید چند روزی مهمونشون باشه..... با هم بشنویم قصه ی زیبای امشب رو با قصه خوانیِ دلنشینِ نفیسه🌹 غصه ی قصه ی ما ۳ قسمت داره 🌱
. بچه‌ها لطفا کانال ما رو به دوستاتون معرفی کنید و لینک پایین رو براشون بفرستید🌹🌹👇 https://eitaa.com/joinchat/3323199545C79644ec516 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. خب خب ببینم چندتا می تونی توی این تصویر پیدا کنی؟😉 وقتی پیدا کردی برام بفرست تا بهت بگم چندتاس✌️ @mahroo_rahimi 🍃
. جواب اینم میشه کلید🔑 🌱