شب که شد وقتی مرد پنبه فروش خوابید و خانه در سکوت فرو رفت، خواب بدی دید.اون خواب دید که یک نفر به در خانه آمده و اون رو صدا می زنه.
پنبه فروش در را باز کرد و شاگرد بقال رو دم در دید. پرسید:
-چی شده؟
شاگرد بقال گفت:
-چه نشستی که انبار پنبه هایت آتیش گرفته.
پنبه فروش از شنیدن این حرف بیحال به زمین افتاد . ناگهان احساس کرد تمام مشتری ها به دورش جمع شده اند و او را روی دوش گرفته اند و با خود می برند.
پنبه فروش پرسید: مرا به کجا می برید؟
مشتری ها گفتند تو را می بریم تا در آتش پنبه ها بیندازیم.
پنبه فروش گفت:
– مگر من چه بدی به شما کرده ام؟
مشتری ها گفتند:
– سزای مرد خسیس و طمع کار و کلاهبرداری مثل توآتیشه . تو باید نتیجه کار خودت رو ببینی.
مرد پنبه فروش وقتی با ترس ولرز از خواب پرید، تمام بدنش از ترس و وحشت خیس عرق شده بود. صبح که شد بلافاصله پیش مرد دانا و دنیادیده ای که در آن شهر زندگی می کرد رفت و ماجرای خواب دیدن خودش رو برای اون تعریف کرد.
مرد دانا به اون گفت:
” تو متوجه کار اشتباه خودت شدی. اگر میخوای کار بدت رو جبران کنی به مردم کمک کن و سعی کن از خودت نام نیک و درخشانی برجای بگذاری.”
وقتی پنبه فروش از پیش مرد دانا بارگشت از کارهای بد گذشته خودش پشیمان شد و تصمیم گرفت تا به مردم محبت کند. دیگر پنبه ها را با آب قاطی نکرد و آنها را به قیمت مناسب به مشتریاش فروخت و از فقیرا و کسانی که تنگدست بودند دلجوئی کرد.
زن و بچه اش که عمری در ناراحتی به سر برده بودند، از دست و دلبازی پنبه فروش حیرت کرده بودند، ولی از یکطرف هم خوشحال و راضی بودن که بالاخره مرد پنبه فروش پی به اشتباهش برده و میخواد کارهای بدش رو جبران کنه.
از اون به بعد پنبه فروش مورد اعتماد همه فرار گرفت و مردم او را دوست داشتند. پنبه فروش وقتی دید که مردم او را بخاطر کارهای خوب و درستش این همه دوست دارند پشیمان شد که چرا از اول آدم مهربون و خیری نبوده.
🌱
.
بچه ها تصاویر قبلی راحت بودن😉
۸تا #تفاوت این عکس رو پیدا کن و برای من بفرست😍👇
@mahroo_rahimi
https://eitaa.com/joinchat/3323199545C79644ec516
☘
.
سلام دردونه مهربونم
چرا چرا😍
اتفاقا خبرای خوبی هم از قصه هست😍
امشب مهمون یکی از دردونه های گل کانالیم
نفیسه عزیزم که یه رمان زیبا رو برامون خونده و فرستاده😍
امشب منتظر یه #رمانِ زیبا باشید.......
🍃
#رمان_نوجوان غصه را باید خورد؟!
یه روز پدر که از سر کار بر می گرده، به اهالی خونه می گه که مهمون دارن.
اما مهمونشون کسی نبود جز موجود آروم و کوچکی به اسم غصه!!!!!!!!
که باید چند روزی مهمونشون باشه.....
با هم بشنویم قصه ی زیبای امشب رو با قصه خوانیِ دلنشینِ نفیسه🌹
غصه ی قصه ی ما ۳ قسمت داره
🌱
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
بچهها لطفا کانال ما رو به دوستاتون معرفی کنید و لینک پایین رو براشون بفرستید🌹🌹👇
#قصه_های_مهرو
https://eitaa.com/joinchat/3323199545C79644ec516
🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
مجموعه ای از خزندگان خوردنی😋
😁😁😁😁
.
خب خب ببینم چندتا #تفاوت می تونی توی این تصویر پیدا کنی؟😉
وقتی پیدا کردی برام بفرست تا بهت بگم چندتاس✌️
@mahroo_rahimi
🍃