kore-asb-o-rood.mp3_97641.mp3
1.18M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
📢داستان کره اسب و رودخونه
موضوع: قبل از انجام هر کاری بايد خوب فکر کرد و بعد تصميم گرفت.
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شعر #آیت_الکرسی🌸
وقتی که بیرون میریم
از خونه جایی میریم
پیاده یا سواره
چی رو باید بخونیم
آیت الکرسی
سوار ماشین شدیم
بریم یه جای دیگه
چی رو باید بخونیم
آیت الکرسی
وقتی تو خواب ترسیدیم
یا که تنهایی موندیم
چی رو باید بخونیم
آیت الکرسی
آیت الکرسی چه خوبه
به یادمون می مونه
میگه خدا بیداره
زنده و ماندگاره
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#قصه_روز
🌷 به نام خدای قصه های قشنگ 🌷
خورشید خانم تازه از خواب بیدار شده بود. موهای طلایی رنگ و پرنورش را شانه زد و به زمین نگاه کرد.🌞
بچه ها دستهایشان رابه هم گره کرده بودند و میچرخیدند.👧🧒👦👧🧒👦
گلها و درختان سرسبز، شبنم روی برگهایشان را نوازش میکردند. پروانه ها خنده کنان دور گلها پرواز میکردند و بالاخره همه و همه شاد و خوشحال بودند.
خورشید خانم با نوک انگشتش پشت گنجشک کوچکی را قلقلک داد. اما گنجشک عرق پیشانی اش را خشک کرد و گفت: وای ...چقدر امروز هوا گرم شده، فکرکنم بهتره بروم جایی که خورشید به هم نتابد. بعد هم پرواز کرد و در سایه درختی نشست.🐤
خورشید خانم خیلی دلش گرفت. او دلش میخواست مثل همه موجودات، شاد و دوست داشتنی باشد وهمه او را دوست داشته باشند. خورشید خانم با دلخوری انگشتش را روی سر قورباغه ای که کنار برکه نشسته بود کشید و گفت: سلام دوست من. قورباغه جستی در برکه زد و بعد از چند دقیقه سرش را بالا آورد و گفت: آخی ...چقدر خنک شدم. خیلی گرمم شده بود.🐸
اشک در چشمهای خورشید خانم پیچید. با خودش گفت: مثل اینکه هیچ کس من را دوست ندارد. باهر کسی که میخواهم بازی کنم خودش را از من دور میکند. کسی از بودن من خوشحال نیست. آن شب خورشید خانم گریه کنان پشت کوهها رفت و تصیم گرفت دیگر هیچ وقت از خانه اش بیرون نیاید.🌑
آن شب حیوانها هر چقدر خوابیدند، صبح نشد. با اینکه ساعتها بود که از خوابشان میگذشت اما هنوز هم شب بود وهوا روشن نمیشد.
حیوانها در تاریکی شب دنبال غذا رفتند اما چیزی برای شکار پیدا نکردند. بچه ها دیگر نتوانستند در دل شب دور هم جمع شوند و بازی کنند. گلهای رنگارنگ و قشنگ که هر روز با سپیده صبح گلبرگهایشان را باز میکردند دیگر نتوانستند گلبرگها یشان را باز کنند. خانم گنجشکه نمیتوانست در آن تاریکی غذایی برای بچه هایش پیدا کند و جوجه هایش گرسنه مانده بودند.
بالاخره بعد از چند روز عقاب بزرگ روی شاخه درخت بلوط نشست و گفت: همه گوش کنید. به نظر من خورشید خانم با همه ما قهر کرده او تصمیم گرفته دیگر از خانه اش بیرون نیاد.🦅
همه با تعجب به عقاب نگاه کردند و گفتند: خواهش میکنیم پیش خورشید خانم برو و ازش بخواه که یک بار دیگر برگرده. اگر او از خانه اش بیرون نیاید همه ما میمیریم. عقاب به طرف کوههای بلند و دوردست پرواز کرد. چند روز در راه بود تا اینکه به پشت کوهها که خانه خورشید خانم بود، رسید. خورشید خانم را دید که غمگین و ناراحت نشسته بود. عقاب فریاد زد: آهای ...خورشید خانم! نمیخواهی از خانه ات بیرون بیایی؟ خورشید خانم با صدای غمگینی گفت: نه ...وقتی هیچ کس از بودن من خوشحال نمیشود برای چی برگردم. عقاب روی قله کوه نشست و گفت: وقتی تو نباشی هیچ کسی نمیتواند زندگی کند. همه از گرسنگی و تاریکی میمیرند. برگرد پیش ما تا یک بار دیگر شادی و زندگی شیرین را برای همه بیاوری.🦅
خورشید خانم گفت: یعنی الان که من نیستم شما دیگر شاد نیستید؟ شما از نبودن من ناراحتید؟ عقاب بالهایش را به هم زد و گفت: خب معلومه که همه ناراحتند. ما برای برگشتن تو لحظه شماری میکنیم. خورشید خانم لبخندی زد و آهسته از پشت کوه سرک کشید.🌞
آقا عقاب راست میگفت، چقدر دنیا عوض شده بود. هیچ کس و هیچ چیز سرجای خودش نبود. حالا دیگر خورشید خانم مطمئن بود که همه دوستش دارند و به او حتیاج دارند. آرام آرام از پشت کوه بیرون آمد و خودش را به وسط آسمان رساند. همه جا روشن و نورانی شد. حیوانها از خوشحالی شروع به جست وخیز کردند، گلها باز شدند. درختها شاخه هایشان را بالا گرفتند. بچه ها با صدای بلند فریاد کشیدند: خورشید خانم دوستت داریم.😌
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
8.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون زیبای #پوکویو
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
30-didi-kari-nadasht(1).mp3
16.14M
#قصه_کودکانه
اسم قصه: قصه صوتی دیدی کاری نداشت لپ قرمزی🍬
گروه سنی: ۱ تا ۷ سال
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🐴🐠🦀🐱🐭🐹🐰🦊🐼🦁🐌🦋
#شعر_کودکانه
حیوونای رنگارنگ
حیوونا خیلی هستن
وحشی و اهلی هستن
گاو، بچه اش گوساله
بز، بچه اش بزغاله
گوسفند و میش و بره
می چرند توی دره
اسب و شتر تو صحرا
بار می برند به هر جا
روباه و شیر و پلنگ
حیوونای رنگارنگ
تو دشت و کوه و بیشه
پیدا می شه همیشه
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#قصه_کودکانه
🌹🐝 وفاداری
در یک روز گرم و آفتابی چهار زنبور عسل که با هم خواهر بودند در دشت سرسبزی پرواز می کردند. زنبور آخر بسیار از آن ها کوچک تر بود و همیشه او را اذیت می کردند.
آن روز وقتی در حال پرواز کردن و بازی کردن بودند زنبور کوچولو چشمش به سه
عدد گل سرخ افتاد و به خواهرانش گفت بچه ها بیایید یک مسابقه دهیم.
خواهرها که دست به یکی کرده بودند تا دوباره زنبور کوچولو را اذیت کنند گفتند چه مسابقه ای؟
یکی از آن ها گفت بیایید قایم باشک بازی کنیم، زنبور کوچک گفت نه، آن گل های زیبا را می بینید؟
من تا ۳ میشمارم هر کسی زودتر به روی گل ها بشیند برنده است و نفر آخر که باخته و گلی ندارد تا رویش بشیند باید برقصد.
خواهران زنبور قبول کردند و زنبور کوچولو شروع به شمردن کرد، به عدد ۲ که رسید خواهرانش با سرعت روی گل ها نشستند و با خنده گفتند که تو باختی.
زنبور کوچولو گفت: نه شما صبر نکردید تا آخر بشمارم و زود رفتید، کارتان درست نبود و باید از اول بازی کنیم.
خواهران بزرگترش که او را اذیت می کردند گفتند قبول دوباره بازی می کنیم.
این دفعه هم مانند قبل تا ۲شمرد و آن ها سریع به روی گل ها نشستند و به خواهر کوچکشان می خندیدند.
زنبور کوچولو ناراحت شد و رفت روی شاخه ای نشست که گلی نداشت، لابه لای شاخه ها چشمش به غنچه ای افتاد، غنچه با ناراحتی گفت چه شده؟ چرا گریه می کنی زنبور کوچولو همه ی ماجرا را برای او تعریف کرد.
غنچه ی گل رز به او قول داد تا زودتر بزرگ شود و برای او باشد. زنبور خوشحال شد و هر روز به کنار او می آمد تا بالاخره او تبدیل به یکی از رزهای بسیار زیبا شد.
خواهران زنبور از دیدن این صحنه و وفاداری گل رز بسیار شرمنده شدند و از زنبور کوچولو به خاطر رفتارهای بدی که کرده بودند معذرت خواستند و قول دادند که همیشه با او مهربان باشند.
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
AUD-20210722-WA0003.mp3
13.48M
#قصه_کودکانه
مردی که از بازار گذشت
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت اول آموزش آیه الکرسی✨
#قرآن
#آیت_الکرسی
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
D1737409T14297606(Web)-mc.mp3
4.22M
روزی روزگاری خاله سوسکه ای بود که هر روز خانه اش را آب و جارو می کرد. 🏅یک روز سکه ای پیدا کرد و برای خرید یک سِری وسیله به بازارچه رفت. سر راه باغبانی او را دید و از خاله سوسکه پرسید که کجا می رود....
قصه «خاله سوسکه» از داستان های قدیمی ایرانی است.
با صدای بانو نشیبا 🌸
#قصه #صوتی
#خاله_سوسکه
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#قصه_کودکانه
🔸️شعر
امام رضای مهربون
علیه السلام
🌸اینجا که شهرِ مشهده
🌱چه باصفایه هی
🌸شهرِ امامِ هشتم و
🌱امام رضایه هی
🍃🌼
🌸هر روز میان از همه جا
🌱زائرا اینجا هی
🌸بزرگ و کوچک همگی
🌱عاشق و شیدا هی
🌼🍃
🌸رازِ دلاشونو میگن
🌱با آه و ناله هی
🌸یاد میکنن مامان بابا
🌱دایی و خاله هی
🍃🌼
🌸به یادِ دوستا هستن و
🌱عمو و عمه هی
🌸قرآن قرائت میکنن
🌱یاسین و عَمًَ هی
🌼🍃
🌸پاکمیشن و سبکمیشن
🌱به زیرِ گنبد هی
🌸باز میخوان از خدا بیان
🌱دوباره مشهد هی
🍃🌼
🌸دربِ حرمِ آقامون
🌱بسته نمیشه هی
🌸هزار تا هم دعا کنیم
🌱خسته نمیشه هی
🌼🍃
🌸ظهورِ صاحب الزمان
🌱چقد شیرینه هی
🌸دعای کلِ مردمِ
🌱دنیا همینه هی
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شعر
#امام_زمان
بعد از خواب خوش
من به آن امام🌸
از صمیم قلب❤️
می دهم سلام
صاحب الزمان(عج)✨
یادمان کند
با دعای خود
شادمان کند🌷
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6