باز برای آسمون
از راه رسید یه مهمون
یه ابر چاق سیاه☁️
با خنده های قاه قاه
ابر ِسیاه شیطون
دوید توی آسمون
نشست کنار خورشید
دامنشو روش کشید🌤
آسمونو سیاه کرد
خنده ای قاه قاه کرد
خورشید به ابر نیگا کرد
پرنده رو صدا کرد
پرنده زود پر کشید🕊
رفت تا به ابرک رسید
پاهاشو قلقلک کرد
به خنده هاش کمک کرد
ابر سیاه هی خندید😂
اشک چشاشو ندید
خنده ی ابر بارون شد🌧
خورشید خانوم خندون شد🌞
#شعر #کودکانه
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
10.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ معرفی #حضرت_محمد_(ص)
مناسب عید مبعث
حضرت محمد (ص)
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
وزغ بی دندون
سال ها قبل جادوگری بود که یک جادوی غیرعادی اختراع کرده بود. هر کسی از این جادو استفاده می کرد دندان هایی زیبا در دهانش نمایان می شد. جادوگر نمی دانست که این جادویش چطور عمل می کند پس تصمیم گرفت آن را روی وزغش امتحان کند. بعد از خواندن جادو،دهان وزغ پر از دندان های سفید و زیبا شد. از آن به بعد وزغ نه تنها می توانست هر چه دلش می خواهد بخورد بلکه می توانست صحبت کند.
وزغ با غرور می گفت: من از این تغییر بسیار راضی و خوشحالم. من ترجیح می دهم شیرینی و شکلات بخورم تا مگس ها و پشه های بدمزه.
جادوگر متوجه شد که وزغ از دندان هایش مراقبت نمی کند و هر چه دلش می خواهد می خورد. به خاطر همین به وزغ گفت: آقای وزغ مراقب دندان هایت باش. حتماً مسواک بزن تا دندان هایت درد نگیرد و شیرینی و شکلات هم زیاد نخور.
اما وزغ به حرف های جادوگر توجهی نکرد.
وزغ فکر می کرد دندان هایش خیلی محکم هستنند و احتیاجی به مسواک ندارند و می تواند هر چقدر دلش می خواهد شیرینی و شکلات بخورد.
یک روز یکی از دندان های وزغ شروع به پوسیدن کرد و کم کم تمام دندان هایش پوسیدند. وزغ دید که همه ی دندان هایش سوراخ شده و دارد می افتد. حالا وزغ خان تصمیم گرفت که از دندان هایش مراقبت کند ولی دیگر خیلی دیر شده بود. وقتی آخرین دندانش افتاد او دیگر نمی توانست صحبت کند.بیچاره آقای وزغ! اگر آخرین دندانش نمی افتاد او می توانست به آقای جادوگر بگوید که اگر دوباره دندان هایش را به او برگرداند او حتماً هر روز مسواک می زند و از آن ها مراقبت می کند.
وزغ بیچاره از این به بعد باز هم باید پشه و مگس بخورد. چقدر بد و رقت انگیز!
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
D1737835T14069300(Web)-mc.mp3
2.9M
روزی روزگاری حضرت سلیمان (ع) ، در کنار رودخانه ای قدم می زد که چشمش به مورچه ای افتاد که دانه ای را بر پشت گرفته و به سمت آب می رفت .
همان لحظه قورباغه ای از آب بیرون آمد و مورچه وارد دهان او شد و ...
#حضرت_سلیمان
#قصه #صوتی
منبع : ایران صدا
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شعر_درباره_امام_کاظم (ع)
بر خلق این جهان
مولا و رهبری
ای هفتمین امام
موسی بن جعفری(ع)
از هر فرشته ای
حتی تو برتری
ای هفتمین امام
موسی بن جعفری(ع)
بر شعیان خود
آقا تو سروری
ای هفتمین امام
موسی بن جعفری(ع)
بعد از تو آمده
خورشید دیگری
ای هفتمین امام
موسی بن جعفری (ع)
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏻 یا بابَ الحَوائِج....
▪️سالروز شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد. 🖤🖤🖤
#باب_الحوائج
14.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱
🦋 داستان بالا که درمورد زندانی بودن امام کاظم(ع) و غیبت امام زمان(عج) در زمان حال است.
🌻🌱🌻🌱🌻🌱🌻🌱
#زندان
#امام_کاظم
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
قصه امام کاظم علیه السلام و مرد کشاورز
سلام غنچه ها، بچه های خوب و زیبا، امیدوارم خوب باشید، همیشه محبوب باشید. قصه خیلی قشنگ و آموزنده ای داریم از امام هفتم، امام موسی کاظم علیه السلام. روزهای آخر تابستان بود و تمامی کشاورزان شهر مدینه بعد از گذشت روزهای سخت و طاقت فرسای کار کردن در زیر آفتاب گرم، از این که امسال باران بسیار زیادی باریده بود و تمامی درختان پر بار شده بودند بسیار احساس رضایت می کردند.
خوشه های گندم طلایی رنگ، سیب های آب دار سرخ و انگور های یاقوتی بسیار درشت از میان درختان خود نمایی می کردند. بلبل ها در بین گل ها و درختان چه چه می زدند و شادی می کردند. در آن سال کشاورزان که دست رنج زحمات خود را دریافت کرده بودند به خاطر آن همه نعمت شکرگزار خداوند متعال و بخشنده بودند. در میان این همه کشاورز که همگی خوش حال و شکرگزار بودند، یکی از این کشاورزان در کنار زمین کشاورزی خود با ناراحتی نشسته بود و زانوی غم بغل گرفته بود.
اتفاقاً این مرد غمگین یکی از دوستان نزدیک امام هفتم ما یعنی امام موسی کاظم بود. آن مرد که برای زمین کشاورزی خود بسیار زحمت کشیده بود ثمره خوبی از آن دید و تمام محصولات گندم را برداشت کرد. پس از اینکه آخرین خوشه های گندم را برداشت کرد نفس راحتی کشید و با خوش حالی به منزل رفت.
در تمام طول شب در فکر پول هایی بود که از فروش آن گندم ها به دست می آورد. صبح روز بعد بعد از نماز به سمت گندم های خود رفت بچه های خوب چشمتان روز بد نبیند مرد ملخ های قرمز رنگ بسیاری را دید که به محصولات گندم او حمله کرده بودند. با نا امیدی در کنار زمین خود بر روی زمین نشست و به خوشه های گندم خیره شد. چند دقیقه گذشت و تمامی ملخ ها رفتند اما دیگر گندمی باقی نمانده بود.
مرد کشاورز با ناامیدی و غصه بسیار زیاد بر روی زمین نشسته بود و آرام آرام اشک می ریخت، در همین حال بود که ناگهان متوجه حضور مردی شد. وقتی سرش را بالا آورد امام موسی کاظم علیه السلام را دید که به او لبخند میزند. مرد غمگین به احترام امام کاظم علیه السلام بلند شد و سلام کرد.
امام کاظم علیه السلام جواب سلام او را با لبخند داد. مرد با ناراحتی و گریه گفت: ای فرزند رسول خدا من تمام تابستان را تلاش کردم و در زیر نور خورشید با تحمل آفتاب طاقت فرسا محصولات خود را به ثمر رساندم اما ملخ ها تمام محصولات من را خوردند و دیگر هیچ چیز برایم باقی نمانده است. امام با مهربانی از مرد غمگین پرسید: ارزش این محصولات چقدر بود؟
مرد با ناراحتی آهی کشید و گفت: ۱۲۰ دینار.
امام کاظم علیه السلام فرمودند: صد و پنجاه دینار به همراه دو عدد شتر به این مرد بدهید.
مرد که بسیار خوشحال شده بود از امام بسیار تشکر کرد و گفت: لطف کنید و به زمین من وارد شوید تا زمین من با دعای شما پربار و پرثمر باشد.
امام کاظم علیه السلام در خواست او را پذیرفت، وارد زمین کشاورزی او شد و دست به دعا برداشت. پس از آن مرد کشاورز زندگی و کشاورزی پر رونق و با برکتی داشت. سالیان سال زندگی پربرکت و پر باری را تجربه کرد و حتی دو عدد شتری که امام به او هدیه داده بودند بچه های زیادی به دنیا آوردند که بعد از فروش آن ها بسیار ثروتمند شد.
بچه های خوب و نازنین ما در طول زندگی برای رسیدن به اهداف نیازمند تلاش فراوان هستیم. حتما می دانید که هیچ کس بدون تلاش به اهداف خود نمی رسد. در رسیدن به موفقیت علاوه بر تلاش و کوشش فراوان نیاز به کمک دیگران داریم. همه انسان ها برای رسیدن به آرزو ها و اهداف خود نیازمند حضور و کمک های دیگران هستند. در بین مردم بهترین انسان ها ائمه و امامان معصوم هستند. بهترین کار این است که همیشه در زندگی تلاش کنیم و در کنار تلاش از ائمه و امامان معصوم کمک بخواهید.
بله بچه های عاقل، امامان معصوم هر چند در این دنیا حضور فیزیکی ندارند اما هر وقت آن ها را صدا بزنید صدای شما را می شنوند و به شما کمک می کنند
#شهادت_امام_کاظم
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
من کِی بزرگ میشم؟ - @mer30tv.mp3
4.51M
آی قصه قصه قصه
#قصه_شب
من کی بزرگ میشم
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
باز برای آسمون
از راه رسید یه مهمون
یه ابر چاق سیاه☁️
با خنده های قاه قاه
ابر ِسیاه شیطون
دوید توی آسمون
نشست کنار خورشید
دامنشو روش کشید🌤
آسمونو سیاه کرد
خنده ای قاه قاه کرد
خورشید به ابر نیگا کرد
پرنده رو صدا کرد
پرنده زود پر کشید🕊
رفت تا به ابرک رسید
پاهاشو قلقلک کرد
به خنده هاش کمک کرد
ابر سیاه هی خندید😂
اشک چشاشو ندید
خنده ی ابر بارون شد🌧
خورشید خانوم خندون شد🌞
#شعر #کودکانه
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ترانه ی بازی خاطره انگیز اتل متل توتوله 💗
#بازی #نوستالژی #کودک
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
46.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه_مبعث_پیامبر_اکرم (ص) برای کودکان
#مبعث
•••❃ ⃟📕 ⃟
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6