تو يك گل معطري یا مهدی🌸
از همه گلها بهتري يا مهدی🌸
تو گل خوب نرگسی يا مهدی 🌸
خوشبوتری از اطلسی يا مهدی🌸
امام باغ و شبنمی يا مهدی🌸
براي من تو همدمی يا مهدی🌸
تويي تو يار و ياورم يا مهدی 🌸
دستی بكش روی سرم يا مهدی🌸
✨خداي خوب و مهربون✨
فرج آقامون امام زمان (عج) را نزديك بگردان
«الهي آمين»🤲
#شعر #امام_زمان
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#قصه_کودکانه
🌿🦌 بچه گوزن اخمو 🦌🌿
گوزن کوچکی بود که فکر میکرد با بقیه حیوانها فرق دارد. او همیشه اخم میکرد و غر میزد و به حرفهای دیگران گوش نمیداد.گوزن کوچک فکر میکرد باید حرف، حرف خودش باشد.
یک روز، گوزن کوچک همراه بچه روباه و بچه خرگوش به جنگل رفت. خرگوش کوچولو این طرف و آن طرف پرید، بچه روباه پشتک زد. آنها خوشحال بودند که با هم هستند. اما گوزن کوچک مثل همیشه قیافه گرفته بود. مرتب سرش را تکان میداد و میگفت:
- شما دو تا خیلی شیطانی میکنید، ممکن است پنجه هایتان درد بگیرد. شاید هم گردنتان بشکند.
بچه روباه و بچه خرگوش گوششان به این حرفها بدهکار نبود، آنها آنقدر بازی کردند تا خسته شدند. بعد، روی علفها دراز کشیدند.
یک دفعه خرگوش کوچولو داد زد:
- نگاه کنید! در آسمان یک خرگوش سفید و چاق است.
بچه روباه با خوشحالی گفت:
- یک بچه روباه هم هست.
گوزن کوچک گفت:
- آنها فقط ابرهای کوچکی هستند که با خودشان باران می آورند. ناگهان باران شروع به باریدن کرد. هوا سرد شد و عطر گلها و بوی خوش علفها، همه جا را پر کرد. بچه روباه و خرگوش کوچولواز باریدن باران خیلی خوشحال شدند. بلند بلند خندیدند و چرخیدند. پوزه هایشان را بالا گرفتند تا قطرههای باران را بقاپند، اما گوزن کوچک همانطور یک گوشه ایستاده بود و اخم کرده بود و میگفت:
- بهتر است برویم زیر یک سقف بنشینیم.
خرگوش کوچولو داد زد؛
- میبینی؟ از ابر من یک عالم خرگوش رنگی پایین میآید!
بچه روباه همانطور که به قطرههای باران خیره شده بود، گفت:
- از ابر من هم هزار تا بچه روباه به زمین میآید.
گوزن کوچک خیلی سعی کرد مثل همیشه قیافه بگیرد، اما فقط غمگین تر شد و آهسته گفت:
- شما این حرفها را از خودتان درآورده اید. این فقط یک باران معمولی است. پس چرا من یک بچه گوزن هم نمیبینم که از آسمان بیاید؟
خرگوش و روباه پرسیدند:
- تو واقعاً چیز دیگری غیر از باران نمیبینی؟
خرگوش کوچولو با دقت به دور و برش نگاهی انداخت و گفت:
- تو باید با شادی به همه جا نگاه کنی؛ تا همه چیز را خوب و قشنگ ببینی.
گوزن کوچک، خیلی جدی گفت:
- من نمیتوانم. آخر...
بعد، سرش را تکان داد و با بغض گفت:
- شما همه چیز را قشنگ میبینید؛ ولی من نه.
وقتی باران بند آمد، هنوز گوزن کوچک بیچاره همینطور گریه میکرد.
خورشید از پشت ابرها بیرون آمد. خرگوش کوچولو گفت:
- نگاه کن! خورشید آمده که ما را خشک کند.
نور سفید، چشم گوزن کوچک را زد. گوزن کوچک اشکهایش را پاک کرد. تا آمد حرفی بزند، خورشید پشتش را گرم کرد. گوزن کوچک سعی کرد باز هم قیافه جدّی بگیرد، اما خورشید گردنش را قلقلک داد. گوزن خندهاش گرفت و گفت:
- خورشید خیلی مهربان است. من خیلی خوشحالم.
خورشید یک خنده داغ به گوزن کوچک کرد؛ آنقدر گرم که تمام اشکهای گوزن کوچک خشک شد. گوزن کوچک با خوشحالی به دور و برش نگاه کرد و با خوشحالی داد زد:
- چه جنگل قشنگی!... چه آسمان زیبایی! نگاه کنید! نگاه کنید! آن دور دورها، توی آسمان یک بچه گوزن نرم و چاق از آسمان پایین میآید.
دوستهای گوزن کوچک، دستهای او را محکم گرفتند و با خوشحالی گفتند:
- آره، میبینیم.
گوزن کوچک گفت:
- من حالا گوزن کوچولویی را میبینم که توی آسمان بالا و پایین میپرد.
خرگوش کوچولو گفت:
- همین طور یک خرگوش کوچولو.
بچه روباه خندید و گفت:
- و یک بچه روباه.
#قصه_متنی
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
1621341022_L1eZ6_2.mp3
16.1M
☆قصه حلزون و بوته گل سرخ ☆
#حلزون_و_بوته_گل_سرخ
#قصه #صوتی
#کودک
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
شعر کودکانه وفات حضرت زینب (س)
مادرم اِی مهرَبان
روشنی بخشِ شَبام
میشه لطفاً تو بِگی
از صِفاتِ خوب بَرام ؟
تا که روشن تر شود
کوله بارِ باوَرام
گفت که بِنشین دخترم
تا شود کارَم تمام
پاسُخَت را می دهم
باشه رو جُفتِ چِشام
مادرم با جان و دل
خوبی ها را هر کدام
یک به یک گفت و نِوِشت
در یکی از دَفتَرام
چون رسیدیم ما به صبر
مادرم با احترام
زیرِ لب با گریه گفت
حضرتِ زینب (س) سلام
مادرم گفت دخترم
صبر یعنی یک کلام
زینبِ کُبریٰ گلم
خواهرِ خوبِ امام
او که در کَرب و بَلا
دیده ظُلمی نا تمام
او که بوده شاهدِ
آن ستم های مُدام
شاهدِ جان دادنِ
هر شهیدِ تشنه کام
شد پرستارِ حرم
در مسیرِ شهرِ شام
زیرِ آن بارونِ سنگ
از زمین و پُشتِ بام
او بِمانْد با بچه ها
شد بَراشان اِلتیام
بانوی صبر و حیا
زینبِ والا مقام
خوانده او در شهرِ شام
خُطبه ای با این پیام
حقْ حسین است و علی (ع)
غیر از این نیست وَالسَّلام
#شعر_کودک_و_نوجوان
#شعر_کودکانه_وفات_حضرت_زینب(س)
#شعر_حضرت_زینب(س)
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
صبر حضرت زینب علیهاالسلام
بندگان خوب خدا اگر در زندگی مشکل و مصیبتی برایشان پیش بیاید در مقابل مشکلات صبر می کنند.
صبر، یکی از صفت های خوب است که به ما قدرت و توانایی می دهد تا بتوانیم در مقابل رنج ها و سختی ها مقاومت کنیم و هیچ وقت شکست نخوریم.
اما هر وقت کلمه صبر را به زبان می آوریم به یاد حضرت زینب علیهاالسلام می افتیم؛ زیرا او دارای صبر زیادی بود.
او از کودکی با صبر آشنا شد؛ زیرا از همان دوران، مصیبت ها و رنج های او شروع شد؛ مثلاً مادرش حضرت فاطمه علیهاالسلام را از دست داد. بعد هم پدر و سپس برادرش امام حسن علیه السلام را از دست داد.
در کربلا هم شهادت همه برادران و دو پسرش را دید؛ اما با صبر همه آن مصیبت ها را تحمل کرد.
#وفات_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
#شهادت_حضرت_زینب
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
4_5879845365351453398_2.mp3
9.66M
قارقاری کوچولو و پاییز
قصه گو: سمینا❤️
موضوع: ترس
#قصه #صوتی
#قارقاری_کوچولو_و_پاییز
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
💭🎲سلام🎲💭
صبح به مامان سلام میدم
همین که چشمم وا میشه
اونم واسه بوسیدنم
هرجانشسته پا میشه
مهمونمون هر کی باشه
مامان بزرگ یا عمه جون
در وا بشه میگم سلام
خوشحال وخیلی مهربون
به آسمون سلام میدم
ستاره چشمک میزنه
تو دنیاهرچی خوبیه
بایک سلام مال منه
#شعر
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
13.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_کودکانه
#کلیپ_کارتونی
کارتون تام و جری 🐭🐱
#پویانمایی
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#قصه_متن
🍂پرنده ي عجيب-قصه کودک🍂
🍂گنجشك كوچولو گرسنه بود. دنبال غذا مي گشت. جيك جيك مي كرد. از اين شاخه به آن شاخه مي پريد. روي يك شاخه نشست. چشمش به يك كرم سبز كوچولو افتاد كه داشت از يك شاخه ي درخت بالا مي رفت. خوش حال شد. كرم كوچولو تا متوجه گنجشك كوچولو شد، ايستاد.🌵
🍂آرام كمرش را صاف كرد و با مهرباني گفت: «مي خواهي مرا بخوري؟ من تازه از تخم درآمده ام. گرسنه هستم. خواهش مي كنم مرا نخور.» گنجشك كوچولو دلش سوخت؛ ولي شكمش قار و قور مي كرد. آب دهانش را قورت داد و گفت: «نه! چشمانم را مي بندم، ولي زود از اين جا برو.» كرم سبز كوچولو با خوش حالي گفت: «باشد، الان مي روم.»🌵
🍂گنجشك كوچولو چشم هايش را كه باز كرد، كرم كوچولو نبود. دوباره شكمش صدا كرد. پريد روي زمين نشست تا دانه پيدا كند. با نوكش برگ هاي رنگارنگ را كنار زد . گشت و گشت تا يك دفعه چند تا دانه ي زرد خوش مزه پيدا كرد. شروع كرد به خوردن . تمام كه شد، پر زد و نشست روي درخت.🌵
🍂چند بار نوك زد به شاخه ي درخت و گفت: «متشكرم درخت مهربان! دانه هاي خوش مزه اي بود.» گنجشك كوچولو همان جور كه استراحت مي كرد، يك دفعه چشمش به يك پرنده ي عجيب افتاد. تا حالا او را نديده بود. پرنده ي كوچولو رفت و پشت چند برگدرخت روبه رو نشست.🌵
🍂گنجشك كوچولو كنجكاو شد. پريد و روي نزديك ترين شاخه ي درخت مقابل نشست و داد زد: «سلام!» پرنده كوچولو از پشت برگ ها بيرون آمد. از گنجشك ما كمي كوچك تر بود. تمام بدنش را پرهاي سياه براق پوشانده بود، به جز روي سه تا بالش كه آبي تيره بود. مثل رنگ آسمان شب هاي مهتابي نوك دراز و باريكي هم داشت . گنجشك كوچولو با شادي گفت: «واي تو چه قدر قشنگي ! از كجا آمدي؟ من تا حالا پرنده اي به قشنگي تو نديده ام.»🌵
🍂پرنده گفت: «من داشتم پرواز مي كردم كه باغ شما را ديدم، فكر كردم بيايم كمي استراحت كنم.»🌵
🍂گنجشك كوچولو گفت: «تو كه مرا نمي شناسي چه جوري مي خواهي با من دوست بشوي؟» بعد پريد روي يك شاخه ي ديگر و گفت: «اما من دلم مي خواهد با تو دوست بشوم.»🌵
🍂گنجشك كوچولو گفت: «راست مي گويي ؟ ولي تو هم مرا نمي شناسي ؟» پرنده كوچولو گفت: «من تو را شناختم. ديدم كه با اين كهگرسنه بودي، كرم كوچولو را نخوردی. وقتي هم كه دانه خوردي، از درخت تشكر كردي. اين ها براي دوست شدن با تو كافي است.🌵
🍂تو هم دلي مهربان داري و هم شكرگزار هستي.» گنجشك كوچولو گفت: «اما تو هم خيلي زيبا هستي.» پرنده ي كوچولو گفت: «من فكر مي كنم تو به خاطر اين كارهاي قشنگت از من خيلي زيباتري! كاش من هم بتوانم مثل تو باشم!» گنجشك كوچولو خنديد و گفت: «پس بيا تا باغ را با همه ي دوستانم به تو نشان بدهم؛ دوستاني كه حتما تو از آن ها خوشت مي آيد.»🌵
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
4_5974355270296405031.mp3
1.91M
فلفل تند و تیز🌶
❣️با صدای بانو مریم نشیبا
#قصه #صوتی
#فلفل_تند_و_تیز
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6