eitaa logo
دانلود
🌸 پدر بزرگ دیشب پدربزرگم آمد به خانه ی ما باز او مرا بغل کرد بوسید صورتم را مادر برای او زود یک چای تازه آورد او خسته بود و پایش انگار درد می کرد با خنده باز از من پرسید : در چه حالی؟ کردم تشکر از او گفتم که : خوب عالی در دست پیر او بود باز آن عصای زیبا خندید و قلقلک داد با آن عصا دلم را ✍ شاعر: ناصر کشاورز 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6