eitaa logo
دانلود
🍎شعر کودکانه سیب 🍎 سیب، سیب، سیب، 🍎 چه رنگی چه میوه قشنگی🍎 رو سیب سرخ نوشته🍎 که میوه بهشته🍎♥️ چشمامو زود می‌بندم بو ش می‌کنم، می‌خندم سبزه و سرخ و زرده🍎🍎 کی سیب‌ها رو خوشگل و خوشبو کرده؟ خدا خدای خوب ما دوست تموم بچه‌ها 🍎🍎 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🐥🐣گنجشکی که می گفت چرا؟!🐥🐣 بهار بود. گنجشکی توی لانه اش سه تا تخم گذاشته بود و روی تخم ها خوابیده بود، او منتظر بود که جوجه هایش از تخم بیرون بیایند. چند روز گذشت. تخم اولی شکست، یک جوجه کوچولو از آن بیرون آمد و گفت:«جیک!جیک!» تخم دومی هم شکست، یک جوجه کوچولو از آن بیرون آمد و گفت: «جیک!جیک!» تخم سوم هم شکست، یک جوجه کوچولو از آن بیرون آمد، ولی این جوجه کوچولو نگفت جیک جیک، گفت:«چرا؟چرا؟» مادر گنجشک ها تعجب کرد و گفت:«نه!نه! تو نباید بگویی چرا؟چرا؟ باید بگویی «جیک جیک» ولی جوجه کوچولو باز هم می گفت: «چرا؟چرا؟» روزها گذشت، جوجه ها بزرگ و بزرگ تر شدند ولی جوجه سومی هیچ وقت یاد نگرفت که بگوید جیک جیک. هر وقت که می خواست بگوید جیک جیک میگفت: «چرا؟چرا؟» جوجه ها کم کم گنجشک های بزرگی شدند. هر کدام به طرفی رفتند. تابستان بود. زنبورهای عسل دور گلها می پریدند و می گفتند: «ما روی گلها می نشینیم و شیره گلها را می مکیم. گنجشکی که همیشه می گفت:«چرا» پیش آنها رفت و گفت:چرا؟چرا؟ زنبورها گفتند: معلوم است برای اینکه عسل درست کنیم. گنجشک چیز تازه ای یاد گرفت. مورچه ها تند تند دانه جمع می کردند و به لانه ی خودشان می بردند و می گفتند: ما دانه جمع می کنیم و به لانه می بریم. گنجشکی همیشه می گفت«چرا» پیش آنها رفت و گفت: چرا؟چرا؟ مورچه ها گفتند: معلوم است برای اینکه اگر حالا دانه جمع نکنیم، در زمستان گرسنه می مانیم. گنجشک چیز تازه ای یاد گرفت. دهقانی که گندم درو می کرد و می گفت: من گندم هایم را درو می کنم و آنها را به انبار می برم. گنجشک گفت:چرا؟چرا؟ دهقان گفت: معلوم است برای اینکه از آنها نان درست کنيم. گنجشکی که همیشه می گفت «چرا» هر روز صبح تا شب پرواز می کرد. اینجا و آنجا می نشست. چیزهای تازه می دید و می پرسید:چرا؟ چرا؟ تابستان و پاییز و زمستان گذشت. گنجشک مرتب می پرسید: «چرا؟چرا؟» از هر جوابی چیز تازه ای یاد می گرفت. برای همین بود که وقتی که دوباره بهار آمد. گنجشک ما یک عالم چیز تازه یاد گرفته بود و از همه ی گنجشک ها داناتر بود. 🐣 🐥🐣 🐣🐥🐣 🐥🐣🐥🐣 🐣🐥🐣🐥🐣 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
معلم و کودکان - @mer30tv.mp3
3.94M
هر شب یه قصه خوب و شیرین برای کودک دلبند شما 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🐱🐔چه كسي كمك مي كند؟🐔🐱 يك مرغ حنايي كوچولو همراه با دوستانش در مزرعه زندگي مي كرد.دوستان او يك سگ خاكستري، يك گربه ي نارنجيو يك غاز زرد بودند. يك روز مرغ حنايي مقداري دانه گندم پيدا كرد. او پيش خودش فكر كرد ، "من مي توانم با اين دانه ها ، نان درست كنم . مرغ حنائي كوچولو پرسيد: كسي به من كمك مي كند تا اين دانه ها را بكارم؟ سگ گفت: من نمي توانم. گربه گفت: من دلم مي خواهد ولي كار دارم و نمي توانم. غاز گفت: من امروز بايد به بچه هايم شنا ياد بدهم و نمي توانم. مرغ حنائي گفت: پس من خودم اين كار را خواهم كرد.او بدون كمك كسي دانه ها را كاشت. مرغ حنائي كوچولو پرسيد: كسي مي تواند در دروكردن گندم به من كمك كند؟ سگ گفت: من بايد به شكار بروم. گربه گفت: من تازه از خواب بيدار شدم و حال ندارم. غاز گفت: من بالم درد مي كند. مرغ گفت: پس خودم تنهايي آنرا انجام مي دهم. مرغ كوچولو بدون كمك كسي گندم ها را دروكرد. مرغ حنايي كه خسته شده بود، پرسيد: كسي به من كمك مي كند كه اين گندمها را به آسياب ببريم و آنها را آرد كنيم؟ سگ گفت: من نمي توانم. گربه گفت: من نمي توانم. غاز گفت: من هم نمي توانم. مرغ حنايي گفت: خودم اينكار را خواهم كرد. او گندمها را به آسياب برد و تنهايي آنها را آرد كرد بدون اينكه كسي به او كمك كند. مرغ حنايي كه خيلي خيلي خسته بود، پرسيد: كسي به من كمك مي كند تا با اين آرد نان بپزيم؟ ولي باز هم سگ و گربه و غاز به او كمك نكردند و هر كدام بهانه اي آوردند. مرغ حنايي گفت:خودم اين كار را خواهم كرد. و بعد مرغ خسته بدون كمك كسي نان پخت. نان تازه و داغ بوي خيلي خوبي داشت. مرغ حنايي پرسيد: آيا كسي به من كمك مي كند تا نان را بخوريم. سگ گفت: من كمك خواهم كرد. گربه گفت: من كمك خواهم كرد. غاز گفت: من كمك خواهم كرد. اما مرغ حنايي با عصبانيت فرياد كشيد، من نيازي به كمك شما ندارم و خودم تنها اين كار را خواهم كرد. مرغ حنايي نان را جلوي خودش گذاشت و همه آن را خورد. 🐔 🐱🐶 🐥🐱🐶 🐶🐥🐱🐔 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
شعر آش و دیگچه دیگچه می خواست آش بپزه یه آشِ ترش و خوشمزه عدس آورد؛ لوبیا و ماش نخودی پرید تو دیگ آش :« منم میام، منم میام تو دیگچه خیلی خوبه جام» دیگچه می خواست آش بپزه یه آشِ رشته خوشمزه کشکُ آورد با سبزی هاش نخودی پرید تو دیگه آش :« منم میام، منم میام تو دیگچه خیلی خوبه جام» دیگچه می خواست آش بپزه یه آش دوغ خوش‏مزه ماست رو آورد با کاسه ‏هاش نخودی پرید تو دیگ آش :« منم میام، منم میام تو دیگچه خیلی خوبه جام» دیگچه خانم جوش آمد صدایی از توش آمد :« نخود هر آشی نخودی قاطیِ هر آشی شدی 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
حمله به خانه‌وحی.mp3
11.56M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔹ماجرای دردناک😭 شهادت پسر سوم حضرت زهرا(س) 🔸یا همین که گفتم یا اینکه درب را آتش🔥 میزنیم. 🔺رده سنی ۹ سال به بالا 🔹قصه قهرمان ها🔸 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
لاک پشتی ک دریا نداشت - @mer30tv.mp3
3.89M
هر شب یه قصه خوب و شیرین برای کودک دلبند شما🥰 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
چه كسي كمك مي كند؟     يك مرغ حنايي كوچولو🐔 همراه با دوستانش در مزرعه زندگي مي كرد. دوستان او يك سگ خاكستري🐩، يك گربه ي نارنجي🐹 و يك غاز زرد 🐤بودند. يك روز مرغ حنايي مقداري دانه گندم پيدا كرد. او پيش خودش فكر كرد "من مي توانم با اين دانه ها ، نان درست كنم .   مرغ حنائي كوچولو پرسيد: كسي به من كمك مي كند تا اين دانه ها را بكارم؟ سگ گفت: من نمي توانم. گربه گفت: من دلم مي خواهد ولي كار دارم و نمي توانم. غاز گفت: من امروز بايد به بچه هايم شنا ياد بدهم و نمي توانم. مرغ حنائي گفت: پس من خودم اين كار را خواهم كرد. او بدون كمك كسي دانه ها را كاشت. ادامه دارد... 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🍎🐛کرم سیب خور🐛🍎 سیب حتی یک دانه سوراخ هم نداشت که دانه ها بتوانند از داخل سیب بیرون بپرند، دانه قهوه ای خیلی فکر کردند ولی به نتیجه ای نرسیدند تا این که: یکی از دانه ها با موبایلش زنگ زد به کرم سیب خور و گفت: بیا سیب  قرمز و  سوراخ کن تا ما بیایم بیرون. کرم سیب خور به حرف دانه های قهوه ای گوش کرد و خیلی سریع  آمد و  سیب قرمزو سوراخ کرد  کرم سیب خور با عجله  رفت توی سیب و به دانه قهوه ای گفت: زود باشید  از همین جا برید بیرون سوراخ داخل سیب مثل تونل بود دانه ها قل خوردند و پریدند تو باغچه یکی افتاد  یکی رفت این طرف باغچه و اون  یکی هم افتاد اون طرف باغچه . بعد از مدتی  هر کدام از اون دانه ها یه درخت بزرگ و خوشگل شدند و کلیسیب قرمز و زیبا دادند.  بعد از مدت ها یک دفعه کرم سیب خور آمد و گفت:  مزد من چی می شه من بودم به شما کمک کردم تا درخت  بزرگ بشوید. مزد من می شود: چهار تا سیب. درخت ها به کرم سیب خور چهار تا سیب دادند.    کرم سیب ها را گذاشت روی هم و برای خودش آپارتمان  بزرگ درست کرد. 🍎 🐛🍎 🍎🐛🍎 🐛🍎🐛🍎 🍎🐛🍎🐛🍎 🐛🍎🐛🍎🐛🍎 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
⬅موضوع شعر 🚺🚹🚼 شعر اشکال هندسی آی بچه های مهربان   سلام به روی ماهتان منی که رنگا رنگم     این همه هم قشنگم آدمکم آدمک عروسکم عروسک بچه ها کار دستی ام   شگفتی هستی ام معلم هندسه آورد من ومدرسه 🚺🚹🚼 نگاه کنید با دقت  با مهر وبا محبت ترکیب نازی دارم    شکل ریاضی دارم خوب و قشنگ وشکیل   مربع ومستطیل یک عالمه خاطره     مثلث و دایره شکل های خوب وزيبا  کوشید ؟ کجایید شما ؟ من که سه گوشم این جا       مثلثم بچه ها 🚺🚹🚼 چار تا دیوار چار دلیل به من می گن مستطیل 🚺🚹🚼 بی گوشه وبی دیوار     دایره ام من انگار شکل های نازو دیدیم   حرفا شونا شنیدیم 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
کوکو و زمستان - @mer30tv.mp3
3.59M
هر شب یه قصه خوب و شیرین برای کودک دلبند شما🥰 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
22.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ ترانه زیبای کودکانه ❤️ « » ❤️ 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6