ثواب عبادت.pdf
97.1K
#قصه_متنی_و_تصویر
#قصه_کودکانه
🌼پی دی اف
🌼عنوان:ثواب عبادت
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
عصای پدر بزرگ .pdf
85.6K
#قصه_متنی_و_تصویر
#قصه_کودکانه
🌼پی دی اف
🌼عنوان:عصای پدر بزرگ
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
چه پای بدبویی_صدای اصلی_103608-mc.mp3
4.01M
#قصه_صوتی
#قصه_شب
🌼چه پای بد بویی
🦋بهار بود و پروانه ی زیبا رفت تا گل سرخ را ببیند.
سوسک سیاه هم از راه رسید،گل سرخ و پروانه از دیدن سوسک خوشحال شدند اما بوی بدی همه جا پیچید.
پاهای سوسک،بوی بد میداد، گل سرخ یکی از گلبرگ هایش را
به او داد تا به پایش بمالد.
بهتره ادامه قصه را بشنوید👆
🌸🌸🌼🌸🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
روز مادر.pdf
84K
#قصه_متنی_و_تصویر
#قصه_کودکانه
🌼پی دی اف
🌼عنوان:روز مادر
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
صدای کلید پدر که بر قفل خانه میچرخد، گاهی وقتها قشنگترین صدای دنیای بچههاست
نگاه منتظرشان را با محبت و توجه پاسخ دهید
حتی اگربیرون خانه، روز خوبی نداشته اید بچه ها مسئول مشکلات ما نیستند.
🌼🍃🌼
👈 کانال تربیتی کودکانه
@ghesehaye_koodakaneh
دیدار با گل محمدی.pdf
154.6K
#قصه_متنی_و_تصویر
#قصه_کودکانه
🌼پی دی اف
🌼عنوان: دیدار با گل محمدی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
مرغ دریایی_صدای اصلی_58072-mc.mp3
4.82M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
🌃 قصه شب 🌃
🌸مرغ دریایی
🌼در زمانهای خیلی قدیم پیرمردی بود که کنار رودخانه ایی زندگی میکرد و هر روز از صبح تا شب کنار رودخونه می نشست تا چندتا ماهی بگیرد.
روزی مرغ ماهیگیری کنار پیرمرد نشست و به پیرمرد گفت: این ماهی را برای چه میخواهی؟ مرد گفت این ماهی را می فروشم و با پولش نان میخرم.
مرغ ماهیخوار گفت...
بهتره ادامه قصه را بشنوید👆
🌸🌸🌼🌸🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
احترام به پدر .pdf
109.3K
#قصه_متنی_و_تصویر
#قصه_کودکانه
🌼پی دی اف
🌼عنوان: احترام به پدر
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🦋🐰 ورزش 🐰🦋
یک و دو و سه و چهار
چپ و راست و چپ و راست
ما بچه های دانا
با هوشیم و زرنگیم
با ورزش و تحرک
با تنبلی می جنگیم
خوشحالیم و خندانیم
سالم و خوب و شادیم
با شادی و با ورزش
از غصه ها آزادیم
#شعر
🐰
🦋🐰
🐰🦋🐰
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
از مدرسه سرخ پوستها.pdf
135.5K
#قصه_متنی_و_تصویر
#قصه_کودکانه
🌼پی دی اف
🌼عنوان: از مدرسه سرخ پوستها
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
راستگویی.pdf
154.4K
#قصه_متنی_و_تصویر
#قصه_کودکانه
🌼پی دی اف
🌼عنوان: راستگویی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#داستان_کودکانه_امام_جواد(ع)
مامون سوار بر اسب بود.همراهانش دنبال او به طرف شکار گاه می رفتند. مردم از لای در و دریچه خانه مامون و همراهانش را نگاه می کردند.
بعضی ها هم با شیرینی و شربت از آن ها پذیرایی می کردند. ماموران راه را برای مامون باز می کردند تا راحت از کوچه ها بگذرد.
مامون هم با غرور به مردم نگاه می کردند و از تعظیم و احترام آن ها لذت می برد.
آن ها همین طور که از کوچه ها می گذشتند به کوچه پهنی رسیدند.
چند تا از بچه محل توی کوچه بازی می کردند در میان آن ها امام جواد(ع) هم بود. صدای اسب و ماموران به گوش بچه ها خورد.
یکی از بچه ها با ترس گفت:
وای خلیفه، خلیفه دارد می آید.
چند مامور که جلوتر از خلیفه بودند خودشان را به بچه ها رساندند. بچه ها از ترس پا به فرار گذاشتند اما جواد بدون ترس سر جای خود ایستاد.
مامون با تعجب به کودکی که سر جایش ایستاده بود نگاه کرد جلو رفت و همان طور که سوار بر اسب بود پرسید:
تو چرا با دیگران فرار نکردی؟🐎
امام جواد(ع) با اعتماد به نفس گفت: من که اهی نکرده ام که لازم باشد فرار کنم.
با این حرف جواد، روی پیشانی مامون چند خط افتاد. ابروهایش از خشم گره خورد و سرش را پایین انداخت و گفت: خواب
امام جواد(ع) گفت: راه تنگ نبود که با فرار خود راه را برای تو باز کنم. از هر کجا که می خواهی می توانی بروی.
مامون خلیفه بود و آدم ها ازاو حساب می بردند. حالا برای اولین بار کودکی جلوی او ایستاده بود و با شجاعت حرف می زد. با تعجب پرسید: تو کیستی؟
امام جواد(ع) گفت: من محمد پسر علی پسر موسی ابن جعفر پسر محمد پسر علی علیه السلام هستم.
🌸🖤🍃🌼🍃🖤🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4