مرد به دنبال شخص معتمدی بود تا اموال خود را به او بسپارد. تصمیم گرفت تا پول‌هایش را به قاضی شهر بسپارد تا با اطمینان به سفر برود. نزد قاضی رفت و با اصرار، امانت را به او واگذار کرد. بعد از بازگشت از سفر، نزد قاضی رفت. قاضی گفت: برو و از همان جایی که کیسه را گذاشتی، بردار و برو. مرد با دیدن کیسه ای که زیرش سوراخ بود و سکه ای در آن نبود، بسیار متعجب و ناراحت شد. او نزد قاضی برگشت و موضوع را با او در میان نهاد... @Ghesehshabaneh

نام داستان:ماهی و شاه نام کتاب:قصّه ی ما مثل شد نام قصّه گو:فرشته طایفه هاشمی https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a

نام داستان: الاغ تنها نام کتاب: قصه های شیرین مادر بزرگ قصّه گو:مریم کبیری https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a

قصه گو : فرهاد عسگری منش کتاب:۱۰۰۱ شب https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a

یه هنگ درام شیرازی هم بشنویم... #سفر_جنوب @Ghesehshabaneh

نام داستان:مرد و کدو نام کتاب:قصّه ی ما مثل شد نام قصّه گو: فرشته طایفه هاشمی https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a

داستان جوذر و گنجِ شهرِ دل قسمت اول کتاب:۱۰۰۱ شب قصه گو : فرهاد عسگری منش فکر می کنید در ادامه چه اتفاقاتی قراره رخ بده؟ @FarhadAsgariManesh

داستان بچه شیر و آدمیزاد قصه گوی خردسال:سارا اصلانی

گدایی که پادشاه شد قصه گو: زینب آقامحمدی

نام داستان: موش ناقلا نام کتاب: قصه های شیرین مادر بزرگ قصّه گو:مریم کبیری https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a