شعر: بی کران شاعر: فاضل نظری باصدای سرکار خانم فائزه ماهری https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a

نام داستان:کوزه ی خیّاط نام کتاب:قصّه ی ما مثل شد قصّه گو:فرشته طایفه هاشمی https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a

نام داستان: پسران آسیبان نام کتاب: قصه های شیرین مادر بزرگ قصّه گو:مریم کبیری https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a

قصه گو : فرهاد عسگری منش کتاب:۱۰۰۱شب https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a

#قصه_ظهر_جمعه افسانه ها همیشه جذاب و دوست داشتنی‌اند. با شنیدن افسانه‌های قدیمی انگار مسافر زمان می‌شیم و همراه با شخصیت‌های داستان به روزهای دور می ریم؛ روزهایی که دلمون می‌خواست افسانه‌ها رو باور کنیم، حتی اگه بدونیم افسانه اند. @Ghesehshabaneh

نام داستان:فرمان حاکم نام کتاب:قصّه ی ما مثل شد قصّه گو: فرشته طایفه هاشمی https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a

نام داستان: پسران آسیبان نام کتاب: قصه های شیرین مادر بزرگ قصّه گو:مریم کبیری https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a

قصه گو : فرهاد عسگری منش https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a

قصه گو : فرهاد عسگری منش https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a

مرد به دنبال شخص معتمدی بود تا اموال خود را به او بسپارد. تصمیم گرفت تا پول‌هایش را به قاضی شهر بسپارد تا با اطمینان به سفر برود. نزد قاضی رفت و با اصرار، امانت را به او واگذار کرد. بعد از بازگشت از سفر، نزد قاضی رفت. قاضی گفت: برو و از همان جایی که کیسه را گذاشتی، بردار و برو. مرد با دیدن کیسه ای که زیرش سوراخ بود و سکه ای در آن نبود، بسیار متعجب و ناراحت شد. او نزد قاضی برگشت و موضوع را با او در میان نهاد... @Ghesehshabaneh

نام داستان:ماهی و شاه نام کتاب:قصّه ی ما مثل شد نام قصّه گو:فرشته طایفه هاشمی https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a

نام داستان: الاغ تنها نام کتاب: قصه های شیرین مادر بزرگ قصّه گو:مریم کبیری https://eitaa.com/joinchat/3564306654C41f201da1a