32.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶بررسی رسالت روحانیت و خواص در حوادث اخیر
🔸میزگرد تلویزیونی تکاپو
📆 ۲۲ آبان ۱۴۰۱
🔸مشاهده و دریافت این کلیپ در کیفیت های مختلف 👇
🔗🎥 https://aparat.com/v/lQqiv
#سیدجوادسلیمانی
#امام_جمعه_لاهیجان
#ارسالی_کاربران_عزیز
•┈••┈••┈•••┈•✾••┈••┈••┈••┈•
🆔 @Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥رهبر انقلاب: روحیه بسیجی را حفظ کنید، مغرور نشویم به اسم ۱۴۰۱/۹/۵
#پایان_مماشات | #لبیک_یا_خامنه_ای
💠@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥توصیه رهبر انقلاب به مطالعه شرح حال شهدا ۱۴۰۱/۹/۵
#پایان_مماشات | #لبیک_یا_خامنه_ای
💠@Gilan_tanhamasir
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
🔶 ما برای کمک خیریه به تعدادی از دانش آموزان نیازمند برنامه داریم تا تعداد 100 تا بسته آموزشی و لباس تهیه کنیم و به دانش آموزان برسونیم
❇️ بزرگوارانی که میخوان در این کار خیر شرکت کنند مبلغ مورد نظرشون رو به شماره کارت زیر واریز کنند
5892-1013-6167-8754
سید محمد باقر حسینی، بانک سپه
🌹 هر کسی هرچقدر میتونه در این کار جمعی حضور داشته باشه.
ممنون از همگی
#استادعشق
#قسمت_بیست_وهفتم
#کتابخوانی
🔸‹‹مادرم زنی قانع و فداكار بودند و اصلا تمايلات مادی و ثروت اندوزی نداشتند. اما برعكس مادرم پدر مدام در حال حساب و كتاب بود.
اين كه املاك اش در ايران چه وضعی پيدا كرده؟ يا اين كه از دولت چه سمتی بگيرد كه بهتر باشد؟ مدام برای كسب پست های بالاتر با تهران مكاتبه می كرد و همين كارها باعث می شد مادرم ناراحت بشوند اما مادر زنی نبودند كه به روی خودشان بياورند.
🔸‹‹بعد از مدتی پدر تصميم خودش را گرفت تا برای به دست آوردن خواسته های مادی و كسب قدرت به ايران بازگردد.
او همچنين تصميم گرفته بود كه من و برادرم را به يك شبانه روزی در بيروت بسپارد. زيرا بيروت به اروپا نزديك تر بود و مدارسش به مراتب بهتر و پيشرفته تر از تهران بود.
پدر برای نگهداری از ما دايه هايی را در نظر گرفته بود و می خواست با مادرم به ايران بازگردد.
🔸‹‹وقتی من و برادرم از اين تصميم با خبر شديم چيزی نمانده بود كه از غصه دق مرگ شويم. چطور ممكن بود بدون پدر و مادر در بيروت بمانيم
تنهايی و وحشت بی پناه بودن تمام وجودمان را گرفته بود. آيا فقط به بهانه ی تحصيل من و برادرم پدر می توانست ما را بی خانواده و بی تكيه گاه رها كند؟
🔸‹‹اما خداوند مادری با گذشت، مهربان، فداكار و دلسوز به ما داده بود. مادرم تصميم خودشان را گرفته بودند. يك شب كه من و برادرم احساس بی پناهب می كرديم و در بغل مادر در گوشمان گفتند: ..
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir
#استادعشق
#قسمت_بیست_وهشتم
#کتابخوانی
🔹‹‹محمد جان محمود جان شما ديگر بزرگ شده ايد بايد قول بدهيد مثل يك مرد قوی باشيد من هميشه پيش شما می مانم و هرگز تنهايتان نمی گذارم.››
‹‹مادر مصمم و محكم در مقابل پدر ايستاده بودند و به او گفته بودند محال است به
بهانه تحصيل بهتر دو بچه معصوم سيد اولاد پيغمبر را در مملكتی غريب تك و تنها بگذارم و برای ترقی و پيشرفت شما به تهران بيايم
من جايی می مانم كه بچه هايم باشند من طاقت يك روز دوری از آن ها را ندارم من می خواهم خودم بچه هايم را بزرگ كنم نه دايه ها.
🔹‹‹پدر برای كسب لذايذ دنيا تصميم خود را گرفته بود او يكباره و در كمال خونسردی ما و مادرم را در بيروت گذاشت و راهی تهران شد.
‹‹از آن پس پدرم هزينه ی زندگی ما را هر چند ماه يك بار مرتب به سفارت بيروت می فرستاد و ما از اين بابت مشكلی نداشتيم.
پيشخدمت سفارت كه همشهری ما و اهل
‹‹ترخوران تفرش›› بود همه ی كارهای ما را در نهايت ادب و بزرگواری انجام می داد
و سعی می كرد به گونه ای رفتار كند كه ما احساس تنهايی و بی پناهي نكنيم.
🔹‹‹حاج علی پيشخدمت سفارت در خانه ی سنگی نسبتا كوچكی كه چند اتاق داشت و در انتهای باغ بود زندگی می كرد.
من و برادرم با اسد پسر بزرگ و نرگس دختر حاج علی بازی می كرديم. زمستان ها كه نمی شد در باغ سفارت بازی كرد به خانه حاج علی مي رفتيم و زير كرسی او می نشستيم و حاج علی برايمان قصه هايی از..
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir
#استادعشق
#قسمت_بیست_ونهم
#کتابخوانی
🔸شاهنامه و پهلوانی ها و جوانمردی های ايرانيان تعريف می كرد. همين طور قصه های
زيبايی از زادگاه و شهر اجدادمان تفرش برايمان نقل می كرد.
‹‹حدود يك سال از سفر پدرم به ايران می گذشت يك روز عصر پيشكار پدرم كه اوامر او را اجرا می كرد و مردی خشن و سرد بود و خيلی با پدرم هم خلق و خو بود
به منزل ما آمد و در خانه را زد وقتی در را باز كردم گفت با خانم جناب قنسول می خواهم صحبت كنم.
🔸‹‹من فوری به داخل رفتم و به مادرم خبر دادم. مادرم بعد از تعويض لباس به داخل سرای جلوی عمارت آمدند به من اشاره كردند كه پيشكار را به داخل سرا راهنمايي كنم.
مادرم همواره نكات دقيق و ظريفی را رعايت می كردند. مادرم كنار ميز بلند داخل سرا ايستادند تا پيشكار هم مجبور شود بايستد.
🔸مادرم به ما ميگفتند من تربيت اجتماعی را كه لازم است يك زن بداند از حاجيه طوبی خانم مادرم آموختم .
زنی مقدسه و مدبر و خيلی سرشناس بود طوری كه فرمان او در تمام تفرش حتی درشهرهای اطراف مثل ماستر فراهان و روستاهای آن عمل می كردند و به او اعتقاد و علاقه فراوانی داشتند.
‹‹من در صورت پيشكار يك نوع خشونت كينه و شيطنت می ديدم و در چهره ی مادرم نوعی نگرانی را احساس می كردم البته رفتار با صلابت و جدی و چهره ی..
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir
#استادعشق
#قسمت_سی_ام
#کتابخوانی
🔹مطمئن مادرم باعث شده بود پیشكار جرات بيان خواسته اش را از دست بدهد. پيشكار
من و من می كرد تا مادرم به او گفتند :
- حرف تان را بزنيد. چرا اين دست و آن دست می كنيد؟
‹‹ای كاش لال شده بود و حرف نمی زد.
🔹پيشكار گفت :
البته بنده مامورم و معذور جناب قنسول منظورش (پدرم معز السلطنه بود) نامه ای مرقوم فرموده اند و دستور داده اند خدمت برسم و عرض كنم كه شما بايد اينجا يعنی كاخ سفارت را ترك بفرماييد و ضمنا مبلغی را هم كه به عنوان خرجی حواله می فرمودند قطع كرده اند و دستور داده اند كه ديگر ما وجهی تقديم شما نكنيم.
🔹‹‹و بدون اين كه مكثی كند ادامه داد كه فلان روز می آيد تا خانه را تحويل بگيرد.
‹‹بايد بگويم كه اگر من جای مادرم بودم همان جا بی هوش می شدم. اما مادرم با تمام قدرت خودشان را كنترل كردند و رو به پيشكار كردند و با رنگی پريده و لحنی عصبی با صدای بلند گفتند :
مگر عقلتان كم شده است ؟ آيا متوجه هستيد كه چه می گوييد؟ كجاست اين فرمان ؟ در چه تاريخی اين نامه را نوشته اند؟ بچه های ايشان چه می شوند؟
پيشكار با لحنی بی اعتنا گفت :
عرض كردم بنده مامورم و معذور نامه امروز رسيده است.
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir
آیا شما رو از #هدیه_همراه_اول آگاه نکنم؟😂
🎁 بسته اینترنت هدیه همراه اول،
ویژه پیروزی تیم ملی فوتبال ايران✌️
🎁 *2022*3*3#
برین حالشو ببرین😎
🌛شبتون بخیر و شادی
🇮🇷@Gilan_tanhamasir
شاید یکی از دلایلی که امید دانا و امثالهم ابتدا حرفهایی میزنن که مذهبیها رو جذب کنند، افزایش فالوره...
زیاد بودن فالور به معنای محبوبیت، اثرگذاری و قدرتمند بودنه ...
توی #زیارتعاشورا خیلیها لعن شدن
دقت کنید چه کسایی رو با چه نیتی فالو میکنید
@Gilan_tanhamasir