فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 روزی فرزند قربانی عظیم خواهد آمد ...
▫️ #عید_قربان
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔅 روزی فرزند قربانی عظیم خواهد آمد ... ▫️ #عید_قربان ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ @Gilan_tanhamasir
من این بار در #عید_قربان نفسی که تو را چشم به راه گذاشته قربانی خواهم کرد...❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿⃟🌺؎•°
8⃣ روز مانده تا عیدالله الاکبر، عید سعید #غدیر
هر روز چشم مان را به نور یکی از #فضائل_مولا_علی_علیه_السلام روشنایی بخشیم.✨🌱
مبلغ #عید_غدیر باشیم. 👌🏻
❣@Gilan_tanhamasir
🔺وقتی تو #فضای_مجازی هستی، فکر میکنی تمام مردم آتئیست و بی خدا شدند؛ ولی وقتی به واقعیت نگاه میکنی، میبینی حقیقت چیز دیگهایه!
▪️ تصاویری هوایی از اجتماع بزرگ #دعای_عرفه در حرم علی بن موسی الرضا علیهالسلام
🌷@Gilan_tanhamasir
⬅️ این مرد אֱלִיָּהוּ בֵּן שָׁאוּל כֹּהֵן (الیاهو بن شائول کوهن) است.
🔹در سوریه او را باعنوان کامل امین و مخالف اسرائیل میشناختند!
🔹او مهندس مخابرات و مأمور مخفی اسرائیل بود و تا یک قدمی نخستوزیر شدن در سوریه رفت.
🔹روزها در مجلس سوریه علیه اسراییل فریاد میزد، شبها در خانه اطلاعات کشورش را برای اسرائیل میفرستاد و علیه مردمش برنامهریزی میکرد.
🔹تلآویو فقط از او میخواست با شلوغکاری وانمود کند دشمن قسمخوردۀ اسرائیل است!
آخر دوچیز گرفتارش کرد:
1⃣ شنود پیامهایش به اسرائیل
2⃣ اینکه هرچه میگفت و میخواست، نهایتاً بهسود اسرائیل بود!
🔹درواقع هنرش این بود که خواستههای اسرائیل را به بهترین شکل، در قالبی ضداسرائیلی بیان میکرد و برای تحقق آنها میکوشید.
بهنظر شما👇
❓اگر کوهن خودش مسئول مخابرات و ارتباطات سوریه بود، پیدا کردنش چقدر سختتر میشد؟
❓ارتباط اسراییلیها با کوهنهای جدید هم قابل شنود است؟
❓آیا امثال او در بالاترین سطوح مدیریت #فضای_مجازی کشور دیده نمیشوند؟
❓زمان انداختن طناب عدالت بر گردن امثال او در ایران، کی فرا میرسد؟
✍🏻 روحالله مومن نسب
🌷@Gilan_tanhamasir
💥شهادت ۲ مامور انتظامی در چهارمحال و بختیاری
🔹فرمانده انتظامی چهارمحال و بختیاری: ۲ نفر از ماموران در درگیری با گروگان گیر مسلح در شهرستان فارسان به شهادت رسیدند. گروگانگیر مسلح به هلاکت رسید و یکی از کارکنان شهرستان فارسان نیز در این حین مجروح شد.
🍃شادی روح پاکشان صلوات
🌷#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد
🌷#ارسالی_تنهامسیریها
🥀@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#رمان شب #بدون_تو_هرگز 14 "عشق تحصیل"😌 🔷 یه بار زینب، شش هفت ماهه بود، علی رفته بود بیرون، داشتم ت
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 15
"من شوهرش هستم "
🔸 ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد!!!
🔺 صورت سرخ با چشم های پف کرده ! از نگاهش خون می بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی!
🔸 بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش:
- تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ 😠 به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ ...
💢 از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ...
بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ...
✅ علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... اما الان نازدونه علی بدجور ترسیده بود...
🔸علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ ☺️
🔺 قلبم توی دهنم می زد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ...
💢 آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ...
✅ علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم :
- دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید ...
- این سوال مسخره چیه؟ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده!😤
- می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟☺️
💢همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد ...
- و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ... ✔️
⭕️ از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ...
- لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟😠
ادامه دارد....
🌹@Gilan_tanhamasir
🎆 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز ۱۶
🌹 ایمان واقعی
🔹علی سکوت عمیقی کرد ...
- هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم ... باید با هم در موردش صحبت کنیم، اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم.☺️
💢 دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید ... و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد ...
- اون وقت ... تو می خوای اون دنیا ... جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی؟ ...😠
🔸 تا اون لحظه، صورت علی آروم بود ...
اما حالت صورتش بدجور جدی شد ...
- ایمان از سر فکر و انتخابه ... مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ 😒
من همون شب خواستگاری فهمیدم که چون من طلبه ام، چادر سرش کرده... ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست.
🌷 آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط، ایمانش رو مثل ذغال گداخته ... کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه ... ایمانی که با چوب بیاد با باد میره ...
⭕️ این رو گفت و از جاش بلند شد ... شما هر وقت تشریف بیارین منزل ما...قدمتون روی چشم ماست.
عین پدر خودم براتون احترام قائلم...اما با کمال احترام ... من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه ...☺️
💢 پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد ... در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در ...
- می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ... تو آخوند درباری!!! در رو محکم بهم کوبید و رفت...💢
🔹پ.ن: راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم ... خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت ...
یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند ... و اکثرا نیز بدون حجاب بودند ...
⭕️ بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند. علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید ...
ادامه دارد....
🌹@Gilan_tanhamasir
✅🌹چه رسم های قشنگی داریم ما مسلمانان
🍃 وقتی کودکی متولد میشود برایش عقیقه میکنیم، گوشت آن باید بین فقرا تقسیم شود
🍃 عید فطر باید فطریه بدهیم ۳ برابر هر وعده غذایی به مستمندان و تنگدستان..
🍃 عید قربان مستطیع ها گوسفند قربانی می کنیم به نیازمندان و گرسنگان
🍃 عید غدیر رسم است سادات عیدی بدهند..
🍃 در عروسی مستحب است سور بدهیم به همه، فقیر و غنی
🍃 در روز جمعه که عید آل محمد است، مستحب است صدقه دادن به فقرا و هدیه به خانواده
💐 ما مسلمانها در هر جشن و عید، با کمک به فقرا همه باهم شاد و خوشحالیم💐
🌸#ارسالی_تنهامسیریها
🌸#شبتون_بخیرونیکی
🌹@Gilan_tanhamasir