هدایت شده از شرطه الخمیس
شهید مصطفی احمدی روشن:
خداوندا؛ ما را حسینی آفریدی...
ما را حسینی زنده بدار..
و ما را به حق حسین(ع) به شهادت برسان...
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
#شهادت
@daremtedadghadir
هدایت شده از شرطه الخمیس
✍🏼سختی هارا تحمل کنید...
🌹این انقلاب با نهایت اقتدار و توان به انقلاب جهانی امام زمان(عج) اتصال پیدا میکند...✨🕊💌
#شهید_ابراهیم_همت@daremtedadghadir
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻
☑️ تلاش هواداران سلطنت پهلوی و تربیت شدگان مکتب کوروش برای تحقیر ایران
👈🏻 پس از راهیابی ایران به جام جهانی، طرفداران کوروش و هواداران سلطنت پهلوی در پیجهای عراقی به آنها گرا میدهند که مهدی طارمی باید طبق قوانین فیفا یک شبانه روز در قرنطینه میماند (و نماند) پس شما بروید در فیفا شکایت کنید که ایران بازنده بازی بشود!
👈🏻 این همه شعار وطن پرستی و... همه و همه دروغ محض است. چهره پلید اینها را این گونه بشناسیم.
هدایت شده از صابرین نیــوز
🔴مامورین ناجا که در طول یکسال گذشته به شهادت رسیدند
ـــــــــــــــــــــــ
پایگاه خبری صابرین نیوز↙️
🆘@sabreenS1_official
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۰ فرمان رسانه های دشمن
هدایت شده از خطابه
معجزه امام هادی (ع) در بین شیرها زمان متوکل عباسی🏴
در عهد متوکل، زنی در خراسان ادعا کرد که من زینب کبری، دختر حضرت فاطمهی زهرایم و از همینرو عدهای از دور و نزدیک دور او جمع شده بودند و از اطراف، مرد و زن به دیدن او میآمدند و تحف و هدایا برای او میآوردند و از او التماس دعا میکردند.
این خبر به متوکل رسید، پس آن زن را فراخواند و به او گفت: «زینب، دختر امیرمؤمنان در صدر اسلام میزیسته و در سیصد سال قبل در زمان یزید از دار دنیا رفته است ولی تو جوانی و حتی پیر هم نشدهای!» آن زن گفت: «من زینب کبری هستم، جدم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در حق من دعا کرده است و در نتیجه هر چهار سال (و طبق نقلی هر پنجاه سال) جوانی به من برمیگردد!» متوکل به ناچار سادات بنیهاشم و رؤسای قریش را احضار کرده و با آنان در این مورد به تبادل نظر پرداخت. آنان به اتفاق گفتند: «زینب علیهاالسلام دختر امیرمؤمنان(علیهالسلام) در تاریخ فلان و روز فلان از دنیا رفته است و ادعای این زن پوچ و بیمعناست.» زن سوگند یاد کرد که در گفتارش صادق است و گفت: «تا این زمان کسی از حال من مطلع نبوده و مردم نمیدانستند که من مردهام یا زندهام ولی اکنون از روی ضرورت و فقر، خود را آشکارا معرفی کردهام.» «فتح بن خاقان» وزیر متوکل گفت: «ابن الرضا (حضرت هادی علیهالسلام) را طلب نما تا او مشکل را حل نماید.» در آن زمان حضرت هادی (علیهالسلام) در سامرا زندانی بود، پس او را احضار کرد و حکایت آن زن را برای او نقل کرد.
حضرت (علیهالسلام) فرمود: «این زن دروغ میگوید و حضرت زینب (علیهاالسلام) وفات یافته است.» متوکل گفت: «این سخن را دیگران هم گفتند، دلیل شما بر دروغگو بودن این زن چیست؟» حضرت فرمود: «من این زن را از فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) نمیدانم و نسب او را زیر سؤال میبرم.» زن گفت: «اگر تو در نسب من شک داری من هم در اینکه تو فرزند پیامبری شک دارم.» حضرت رو به متوکل کرد و فرمود: «خداوند گوشت فرزندان حضرت زهرا (علیهاالسلام) را بر حیوانات درنده حرام کرده است، اگر او در ادعای خود صادق است میتوانید وی را در میان حیوانات وحشی بیاندازید تا حقیقت معلوم شود.»
زن دروغگو گفت: «من از پدرم و مادرم حضرت علی (علیهالسلام) و حضرت فاطمه (علیهاالسلام) این کلام را نشنیدهام و قبول ندارم. حیوان درنده هر که را ببیند میدرد. شما میخواهید مرا بکشید!» امام (علیهالسلام) فرمود: «در میان این جمعیت عدهای از اولاد حضرت حسن (علیهالسلام) و حضرت حسین (علیهالسلام) حاضرند، هرکدام را میخواهید نزد حیوانات درنده اندازید تا واقعیت سخن معلوم شود.»
سادات بنیفاطمه از شنیدن این پیشنهاد به شدت وحشت کردند و رنگ از روی آنان پرید.
«علی بن جهم» یکی از منکرین امام به متوکل گفت: «چرا ابن الرضا (حضرت هادی علیهالسلام) میخواهد دیگران را به چنگ شیر اندازد، اگر راست میگوید خودش به میان حیوانات درنده داخل شود.» متوکل از این سخن بسیار خوشحال شد و با خود گفت: «عجب اسبابی فراهم آمد. هم اکنون ابن الرضا طعمهی شیرها میشود و مقصر مرگ خود خواهد شد و خیال ما از بابت او راحت می شود.» پس گفت: «یا ابالحسن! چرا شما خودتان داوطلب این کار نمیشوید؟» فرزند معصوم زهرا (علیهاالسلام) فرمود: «حرفی ندارم و خود به میان درندگان میروم.» پس نردبانی آوردند و حضرت را از آن طریق به زیرزمینی که شیرهای درنده را در آنجا نگاه میداشتند وارد کردند. مردم بسیاری برای تماشا جمع شدند و دشمنان شادمان بودند که هم اکنون درندگان امام را پارهپاره میکنند. حضرت از نردبان فرود آمد و در وسط آن محل ایستاد.
شش قلاده شیر قویپنجه که در آن موضع بودند برخاستند و با سرعت به جانب حضرت دویدند و خود را به خاک انداخته و دستهای خود را کشیدند و سرهای خود را به نشانهی تسلیم و تواضع روی دستهای خود گذاشتند و دم خود را حرکت میدادند! حضرت (علیهالسلام) دست مبارک بر سر آنان میکشید و آنها را نوازش میکرد و آنگاه اشاره کرد که برخیزید و بروید. پس شیرها یکایک برخاستند و کمی دورتر ایستادند. امام هادی (علیهالسلام) در آن میان به نماز ایستاد و در نهایت اطمینان دو رکعت نماز خواند. متوکل چون این کرامات شگفت را ملاحظه کرد گفت: «تا این خبر منتشر نشده، فوراً امام را خارج کنید چرا که در غیر اینصورت موجب خواهد شد فضائل او بر سر زبانها رائج شود.» آنگاه گفت: «ای پسر رسول خدا! شکر خدا که درستی سخنت بر همگان واضح شد، اکنون به نزد ما تشریف آورید.» شیرهای درنده متواضعانه تا پای پلهها حضرت را بدرقه میکردند، امام (علیهالسلام) چون خواست از نردبان بالا رود یکی از شیرها همچنان سر خود را به قدمهای امام (علیهالسلام) میمالید و همهمه میکرد.
حضرت (علیهالسلام) سخنی به آن شیر گفت و به دست اشاره کرد که برگرد و آن شیر نیز بازگشت، آنگاه امام (علیهالسلام) از آن میان خارج شد. متوکل پرسید
هدایت شده از خطابه
: «آن شیر آخری چه میگفت؟» فرمود: «آن شیر شکایت داشت و میگفت: «من پیر شدهام و دندانهایم ریخته است، هرگاه طعمهای به میان ما میاندازند شیرهای دیگر که جوانند زودتر میخورند و سیر میشوند و من گرسنه میمانم، شما سفارش کنید که شیرها مرا مراعات کنند.» من نیز سفارش او را کردم.» وزیر که هنوز در تیرگیهای غفلت غرق بود گفت: «خوب است که این سخن را نیز تجربه کنیم.» پس متوکل دستور داد که طعمهای نزد شیرها انداختند، در آن حال هیچ کدام از شیرها بر سر طعمه نرفت مگر همان شیر پیر که آمد و سیر غذا خورد و برگشت، آنگاه سایر شیرها به سوی طعمه حمله کردند. حضرت (علیهالسلام) فرمود: «ای خلیفه! این زن دروغگو از ما نیست و اگر خود را فرزند علی (علیهالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام) میداند پس او نیز به میان حیوانات درنده رود.» متوکل به او گفت: «اکنون نوبت توست.» زینب کذابه گفت: «این مرد ساحر و جادوگر است و شیرها را جادو کرده است، ولی من علم سحر نمیدانم.» متوکل با عصبانیت دستور داد تا او را به میان درندگان اندازند. در اینجا آن زن به فریاد گفت: «من دروغ گفتم، فقر و گرفتاری مرا مجبور ساخت که اینگونه ادعا کنم.» مادر متوکل چون صدای ناله و گریهی آن زن را شنید دلش به رحم آمد و از او شفاعت کرد. متوکل در آخر امر نمود که او را به الاغی سوار کنند و در کوچهها بگردانند و او خود همواره فریاد میزد: «انا زینب الکذابه.» «منم آن کسی که به دروغ خود را زینب کبری معرفی میکرد.» [۱] .
برگرفته از دانشنامه امام هادی(ع) به قلم تعدادی از نویسندگان پی نوشت ها:
(۱) مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص
هدایت شده از رادار انقلاب
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پخش برای اولین بار
💢صحبت های شاه در رابطه با تورم و گرانی گسترده در کشور
♦چراباید یه کشور ۳۰میلیونی بدون تحریم و نداشتن جنگ طی۵۰سال حکومت پدر وپسر
و نیز علی رغم دوستی باآمریکا وغرب تورم داشته باشد؟؟؟؟
✅ به رادار انقلاب بپیوندید:
@Radar_enghelab
هدایت شده از رادار انقلاب
🔅 امام على عليه السلام:
💠 هرگاه گناهى مرتكب شدى، به محو آن با توبه بشتاب
❇️ إنْ قارَفْتَ سَيّئةً فعَجِّلْ مَحْوَها بالتَّوبةِ
📚 تحف العقول صفحه ۸۱
✅ به رادار انقلاب بپیوندید:
@Radar_enghelab
هدایت شده از مجـمَـعمُـعَـظَّـممُـحـسِـنـیـن
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #کلیپ |
◼️ امام علی بن محمد النقی الهادی #سر_الله است.
🎙 بیان آیت الله العظمی وحید خراسانی
📆 ۳/ خرداد/ ۱۳۹۱
◼️ #امام_هادی
@majmaemohsenin
این بخشی از پیام یک شخص غیر طلبه در یکی از گروههای واتساپی هست.
... تو ذهنمم میاد لعن بفرستم به همه ی آخوندهایی که ایمان مردم براشون مهم نبود، کم کاری کردند و شغل و فکر درآمد و بعدها استفاده از بیت المال و دزد شدن شون و ......
خدا امام رو رحمت کنه و مقام ش رو بالاتر بداره که تاریخ چندصدسال دیگه شاید بفهمه کی بود و چکار کرد برای اسلام و یک کشور بنام اسلامی، و جمله معروف امام رضوان الله که: از نعفّن بعضی آخوندها جهنمی ها فراری اند.
خدا عاقبت ما و جوانان و مملکت مارو ختم بخیر کنه ببرکت صلوات بر پیامبر و آلش🙏🌷🌹