چند عمل مشترک در ماه رجب
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود: هر کس در ماه رجب صد مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذِی لا إلهَ إِلاّ هُوَ، وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَأَتُوبُ إِلَیْهِ» و در پایان صدقه اى بدهد، خداوند کارش را به رحمت و مغفرت پایان دهد و هر کس چهارصد مرتبه آن را بگوید فضیلت شهیدان را دارد.
همچنین رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود: کسى که در ماه رجب هزار مرتبه «لا اِلهَ اِلاَّ اللّه» بگوید، خداوند عَزَّ وَجَلَّ برای او صدهزار حسنه بنویسد و براي او صد شهر در بهشت بنا فرمايد.
در روایتى آمده است: «هر کس در ماه رجب، در وقت صبح، هفتاد مرتبه و شبانگاه نیز هفتاد مرتبه بگوید: «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَأَتُوبُ اِلَیْهِ» و پس از آن، دستها را بلند کند و بگوید: «أَللّهُمَّ اغْفِرْ لی وَتُبْ عَلَىَّ» اگر در همان ماه رجب بمیرد، خداوند از او راضى خواهد بود.
در طول این ماه هزار مرتبه بگوید: «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ ذَاالْجَلالِ وَالاْکْرامِ مِنْ جَمیعِ الذُّنُوبِ وَالاْثامِ» تا خداوند رحمان وى را بیامرزد.
منبع: مفاتیحالجنان
وَ قَالَ الصَّادِقُ ع إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَی مُنَادٍ فِی بُطْنَانِ الْعَرْشِ أَیْنَ الرَّجَبِیُّونَ فَیَقُومُ أُنَاسٌ یُضِیءُ وُجُوهُهُمْ لِأَهْلِ الْجَمْعِ عَلَی رُءُوسِهِمْ تِیجَانُ الْمَلِکِ مُکَلَّلَةً بِالدُّرِّ وَ الْیَاقُوتِ مَعَ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ أَلْفُ مَلَکٍ عَنْ یَمِینِهِ وَ أَلْفُ مَلَکٍ عَنْ یَسَارِهِ....... ثُمَّ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع هَذَا لِمَنْ صَامَ شَیْئاً مِنْ رَجَبٍ وَ لَوْ یَوْماً وَاحِداً فِی أَوَّلِهِ أَوْ فِی وَسَطِهِ أَوْ فِی آخِرِه
امام صادق علیهالسلام می فرماید: «روز قیامت منادی از درون عرش ندا میدهد کجایند رجبیون( اهل ماه رجب)؟
گروهی برمیخیزند که چهره هایشان برای مردم محشر میدرخشد، بر سرشان تاج پادشاهی آکنده از مروارید و یاقوت است. همراه هر یک از ایشان هزار فرشته از سوی راست و هزار فرشته از سوی چپ ایستادهاند.....
سپس امام صادق(ع) می فرماید: این پاداش کسی است که چیزی از ماه رجب را روزه بگیرد، هر چند یک روز از دهه اول یا دوم یا آخر آن باشد.»
.
وسائل الشیعه، ج 7، ص 355.
معجزه امام هادی (ع) در بین شیرها زمان متوکل عباسی🏴
در عهد متوکل، زنی در خراسان ادعا کرد که من زینب کبری، دختر حضرت فاطمهی زهرایم و از همینرو عدهای از دور و نزدیک دور او جمع شده بودند و از اطراف، مرد و زن به دیدن او میآمدند و تحف و هدایا برای او میآوردند و از او التماس دعا میکردند.
این خبر به متوکل رسید، پس آن زن را فراخواند و به او گفت: «زینب، دختر امیرمؤمنان در صدر اسلام میزیسته و در سیصد سال قبل در زمان یزید از دار دنیا رفته است ولی تو جوانی و حتی پیر هم نشدهای!» آن زن گفت: «من زینب کبری هستم، جدم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در حق من دعا کرده است و در نتیجه هر چهار سال (و طبق نقلی هر پنجاه سال) جوانی به من برمیگردد!» متوکل به ناچار سادات بنیهاشم و رؤسای قریش را احضار کرده و با آنان در این مورد به تبادل نظر پرداخت. آنان به اتفاق گفتند: «زینب علیهاالسلام دختر امیرمؤمنان(علیهالسلام) در تاریخ فلان و روز فلان از دنیا رفته است و ادعای این زن پوچ و بیمعناست.» زن سوگند یاد کرد که در گفتارش صادق است و گفت: «تا این زمان کسی از حال من مطلع نبوده و مردم نمیدانستند که من مردهام یا زندهام ولی اکنون از روی ضرورت و فقر، خود را آشکارا معرفی کردهام.» «فتح بن خاقان» وزیر متوکل گفت: «ابن الرضا (حضرت هادی علیهالسلام) را طلب نما تا او مشکل را حل نماید.» در آن زمان حضرت هادی (علیهالسلام) در سامرا زندانی بود، پس او را احضار کرد و حکایت آن زن را برای او نقل کرد.
حضرت (علیهالسلام) فرمود: «این زن دروغ میگوید و حضرت زینب (علیهاالسلام) وفات یافته است.» متوکل گفت: «این سخن را دیگران هم گفتند، دلیل شما بر دروغگو بودن این زن چیست؟» حضرت فرمود: «من این زن را از فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) نمیدانم و نسب او را زیر سؤال میبرم.» زن گفت: «اگر تو در نسب من شک داری من هم در اینکه تو فرزند پیامبری شک دارم.» حضرت رو به متوکل کرد و فرمود: «خداوند گوشت فرزندان حضرت زهرا (علیهاالسلام) را بر حیوانات درنده حرام کرده است، اگر او در ادعای خود صادق است میتوانید وی را در میان حیوانات وحشی بیاندازید تا حقیقت معلوم شود.»
زن دروغگو گفت: «من از پدرم و مادرم حضرت علی (علیهالسلام) و حضرت فاطمه (علیهاالسلام) این کلام را نشنیدهام و قبول ندارم. حیوان درنده هر که را ببیند میدرد. شما میخواهید مرا بکشید!» امام (علیهالسلام) فرمود: «در میان این جمعیت عدهای از اولاد حضرت حسن (علیهالسلام) و حضرت حسین (علیهالسلام) حاضرند، هرکدام را میخواهید نزد حیوانات درنده اندازید تا واقعیت سخن معلوم شود.»
سادات بنیفاطمه از شنیدن این پیشنهاد به شدت وحشت کردند و رنگ از روی آنان پرید.
«علی بن جهم» یکی از منکرین امام به متوکل گفت: «چرا ابن الرضا (حضرت هادی علیهالسلام) میخواهد دیگران را به چنگ شیر اندازد، اگر راست میگوید خودش به میان حیوانات درنده داخل شود.» متوکل از این سخن بسیار خوشحال شد و با خود گفت: «عجب اسبابی فراهم آمد. هم اکنون ابن الرضا طعمهی شیرها میشود و مقصر مرگ خود خواهد شد و خیال ما از بابت او راحت می شود.» پس گفت: «یا ابالحسن! چرا شما خودتان داوطلب این کار نمیشوید؟» فرزند معصوم زهرا (علیهاالسلام) فرمود: «حرفی ندارم و خود به میان درندگان میروم.» پس نردبانی آوردند و حضرت را از آن طریق به زیرزمینی که شیرهای درنده را در آنجا نگاه میداشتند وارد کردند. مردم بسیاری برای تماشا جمع شدند و دشمنان شادمان بودند که هم اکنون درندگان امام را پارهپاره میکنند. حضرت از نردبان فرود آمد و در وسط آن محل ایستاد.
شش قلاده شیر قویپنجه که در آن موضع بودند برخاستند و با سرعت به جانب حضرت دویدند و خود را به خاک انداخته و دستهای خود را کشیدند و سرهای خود را به نشانهی تسلیم و تواضع روی دستهای خود گذاشتند و دم خود را حرکت میدادند! حضرت (علیهالسلام) دست مبارک بر سر آنان میکشید و آنها را نوازش میکرد و آنگاه اشاره کرد که برخیزید و بروید. پس شیرها یکایک برخاستند و کمی دورتر ایستادند. امام هادی (علیهالسلام) در آن میان به نماز ایستاد و در نهایت اطمینان دو رکعت نماز خواند. متوکل چون این کرامات شگفت را ملاحظه کرد گفت: «تا این خبر منتشر نشده، فوراً امام را خارج کنید چرا که در غیر اینصورت موجب خواهد شد فضائل او بر سر زبانها رائج شود.» آنگاه گفت: «ای پسر رسول خدا! شکر خدا که درستی سخنت بر همگان واضح شد، اکنون به نزد ما تشریف آورید.» شیرهای درنده متواضعانه تا پای پلهها حضرت را بدرقه میکردند، امام (علیهالسلام) چون خواست از نردبان بالا رود یکی از شیرها همچنان سر خود را به قدمهای امام (علیهالسلام) میمالید و همهمه میکرد.
حضرت (علیهالسلام) سخنی به آن شیر گفت و به دست اشاره کرد که برگرد و آن شیر نیز بازگشت، آنگاه امام (علیهالسلام) از آن میان خارج شد. متوکل پرسید
: «آن شیر آخری چه میگفت؟» فرمود: «آن شیر شکایت داشت و میگفت: «من پیر شدهام و دندانهایم ریخته است، هرگاه طعمهای به میان ما میاندازند شیرهای دیگر که جوانند زودتر میخورند و سیر میشوند و من گرسنه میمانم، شما سفارش کنید که شیرها مرا مراعات کنند.» من نیز سفارش او را کردم.» وزیر که هنوز در تیرگیهای غفلت غرق بود گفت: «خوب است که این سخن را نیز تجربه کنیم.» پس متوکل دستور داد که طعمهای نزد شیرها انداختند، در آن حال هیچ کدام از شیرها بر سر طعمه نرفت مگر همان شیر پیر که آمد و سیر غذا خورد و برگشت، آنگاه سایر شیرها به سوی طعمه حمله کردند. حضرت (علیهالسلام) فرمود: «ای خلیفه! این زن دروغگو از ما نیست و اگر خود را فرزند علی (علیهالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام) میداند پس او نیز به میان حیوانات درنده رود.» متوکل به او گفت: «اکنون نوبت توست.» زینب کذابه گفت: «این مرد ساحر و جادوگر است و شیرها را جادو کرده است، ولی من علم سحر نمیدانم.» متوکل با عصبانیت دستور داد تا او را به میان درندگان اندازند. در اینجا آن زن به فریاد گفت: «من دروغ گفتم، فقر و گرفتاری مرا مجبور ساخت که اینگونه ادعا کنم.» مادر متوکل چون صدای ناله و گریهی آن زن را شنید دلش به رحم آمد و از او شفاعت کرد. متوکل در آخر امر نمود که او را به الاغی سوار کنند و در کوچهها بگردانند و او خود همواره فریاد میزد: «انا زینب الکذابه.» «منم آن کسی که به دروغ خود را زینب کبری معرفی میکرد.» [۱] .
برگرفته از دانشنامه امام هادی(ع) به قلم تعدادی از نویسندگان پی نوشت ها:
(۱) مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص
فضیلت ماه رجب در کلام امام کاظم علیه السلام
قَالَ موسیبنجعفر«ع»: رَجَبٌ شَهْرٌ عَظِيمٌ يُضَاعِفُ اللَّهُ فِيهِ الْحَسَنَاتِ وَ يَمْحُو فِيهِ السَّيِّئَاتِ مَنْ صَامَ يَوْماً مِنْ رَجَبٍ تَبَاعَدَتْ عَنْهُ النَّارُ مَسِيرَةَ مِائَةِ سَنَةٍ وَ مَنْ صَامَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّة.(۱)
ماه رجب، ماه بزرگى است كه در آن حسنات چند برابر و گناهان در آن محو می شود. كسى كه يك روز در ماه رجب روزه بگيرد، آتش جهنّم به اندازه يكصدسال از او فاصله می گيرد، و كسى كه سه روز در آن ماه روزه بگيرد، بهشت براى او واجب می شود.
امام موسى بن جعفر علیه السلام:
«رَجَبٌ نَهَرٌ فِي الْجَنَّةِ أَشَدُّ بَيَاضاً مِنَ اللَّبَنِ وَ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ مَنْ صَامَ يَوْماً مِنْ رَجَبٍ سَقَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذَلِكَ النَّهَر».(۲)
رجب، نام رودى است در بهشت كه از شير سپيدتر و از عسل شيرين تر است، كسى كه يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد خداوند متعال از (زلال جارى) آن رود به او می نوشاند.
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۵۴.
به کانال ما بپیوندید👇👇
@mooezee
میلاد امام جواد علیه السلام مبارک
الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلی ثَلاثِ خِصال: تَوْفیق مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.
امام محمد تقی جواد الائمه - علیه السلام - فرمود: مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: توفیق از طرف خداوند متعال، واعظی از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت کسی که او را نصیحت نماید.
«بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۶۵
، لطفا به کانال ما بپیوندی
@mooezee
حضرت امام محمدتقي(ع) امام نهم، در سال195 قمری در مدينه ي منوره به دنيا آمد. ابوجعفر، كنيه و جواد، تقي، قانع، مرتضي و نجيب از القاب آن امام همام مي باشند. آن حضرت در 8 سالگي و در زمان مأمون به امامت رسيد و در عصر معتصم عباسي در 25 سالگي به شهادت رسید.
فرزندان امام جواد(ع) را چهار تن ذكر كرده اند. آن امام بزرگوار، از محبوبيت فوق العاده اي در ميان مردم برخوردار بود. و به واسطه ي بخشندگي زيادي كه داشت به جواد به معناي بخشنده مشهور شد. خانه ي امام جواد(ع) پناهگاه نيازمنداني بود كه از هر سو نا اميد شده و به مساعدت امام چشم دوخته بودند.
در دوران امام جواد(ع) حوزه ي نفوذ اسلام، پهنه ي گسترده اي را شامل مي شد. اين امر زمينه را براي انتقال و نشر آراء مختلف فراهم آورد و باب مباحثه و گفت و گو بين انديشمندان مسلمان و غيرمسلمان را باز كرد. در اين ميان، آن امام به عنوان يادگار پيامبر اسلام(ص)، از هر فرصتي بهره مي برد تا مردم را با علوم و معارف والاي اسلامي آشنا سازد و از نفوذ انديشه هاي غير الهي جلوگيري كند.
@mooezee
طلبهای که به لوسترهای حرم حضرت امیر المؤمنین (عليه السلام) اعتراض داشت
فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده :
یکى از طلبههاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود. روزى از روى شکایت و فشار روحىکنار ضریح مطهّرحضرتامیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه مىدارد :
شما این لوسترهاىقیمتى و قندیلهاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذاردهاید ، در حالى کهمن براى اداره امور معیشتم درتنگناى شدیدى هستم ؟!
شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) رادرخواب مىبیند که آن حضرت به او مىفرماید : اگر مىخواهىدر نجفمجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مىخواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
به آسمان رود و کار آفتاب کند .
پس از این خواب،دوباره به حرم مطهّر مشرف مىشود و عرضه مىدارد: زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است، شما مرا به هندوستان حواله مىدهید !!
بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مىفرماید : "سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مىتوانى استقامت ورزى اقامت کن، اگر نمىتوانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان مهاراجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: *(به آسمان رود و کار آفتاب کند)*
پس از بیدار شدن و شب را بهصبح رساندن، کتابها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مىرساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مىکنند تا خود را به هندوستان مىرساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن مهاراجه را مىگیرد ،
مردم از اینکه طلبهاى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب مىکنند !!
وقتى به در خانه آن راجه مىرسد در مىزند، چون در را باز مى کنند ، مىبیند شخصى از پلههاى عمارت به زیر آمد، طلبه وقتى با او روبرو مىشود مىگوید: *(به آسمان رود و کار آفتاب کند)*
فوراً راجه پیشخدمت هایش را صدا مىزند و مىگوید :"این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگىاش وى را به حمام ببرید، و او را با لباسهاى فاخر و گران قیمت بپوشانید "
مراسم به صورتى نیکو انجام مىگیرد ، و طلبه در آنعمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مىشود.
فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند، و هر کدام در آن سالن پر زینت درجاى مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصى که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟
گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحبخانه است.
پیش خود گفت: وقتى به این خانواده وارد شدمکه وسایل عیش براى آنان آماده است.
هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه بهسالن درآمد، همه به احترامش از جاى برخاستند، و او نیز پساز احترامبهمهمانان در جاى ویژه خود نشست.
نگاه رو بهاهل مجلسکرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مىشود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه بهاین طلبه که تازه از نجف اشرف بر من واردشدهمصالحه کردم، و همه مىدانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى اوعقد مىبندم، و شمااى عالمان دین، هماکنون صیغه عقد را جارى کنید.
چون صیغه جارىشد، طلبه کهدر دریایىاز شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم . به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعراى ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمىزد، پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است، لذا باخود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوببگوید، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را بهعقد اودر آورم.
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ مهاراجه گفت : من گفته بودم :
"به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند"
طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. مهاراجه سجده شکر کرد و خواند :
*به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند*
*به آسمان رود و کار آفتاب کند*
در آستانه میلاد حضرت علی علیه السلام هستیم به جمال نورانی آن حضرت صلوات
منبع : کتاب عبرت آموز تالیف استاد شیخ حسین انصاریان
به کانال ما بپیوندید👇👇
@mooezee
عــطیــه رو میشـناسـین؟
جالبه بدونید اسم عطیه رو حضرت علی(ع) انتخاب کرد. عطیه عوفی یکی از دوستداران حضرت علی، دانشمند، مفسر و اسلامشناس عصر خودش بود جوری که حتی اهل سنت هم او رو مورد اعتماد میدونستن و تاییدش میکردن.
اون تفسیر قران رو در پنج جلد نوشته و از شاگردان ابن عباس بود.
خطبه فدک رو برای پسر امام حسن نقل کرده و در زیارت اربعین با جابر عبدالله انصاری بود و اولین زائر اربعین محسوب میشه.
زمانی که حَجاج ابن یوسف به فرمانروایی رسید، دستور داد عطیه رو دستگیر کنن و به نزدش بیارن.
حجاج رو به عطیه کرد و
گفت: میدونی در زمان حکومت من، بردن اسم علی(ع) جرمه؟
گفت: میدونم.
میدونی در زمان من کسی پسربچه دنیا بیاره و اسم بچهشو علی یا از مشتقات علی بذاره جرمه؟
گفت: میدونم.
میدونستی کسی اگه حتی تو چاردیواری خونهش فضائل علی رو برای خانوادهش بگه، من اون خونه رو بر سرش خراب میکنم؟
گفت: میدونم.
حجاج با چکمه لگد زد تو صورت عطیه و گفت پس تو غلط میکنی تو این فضا، فضایل علی رو میگی...
صورت عطیه پرخون شد و دماغش شکست.
حجاج گفت الان میدم صورت و سرتو بتراشن و گردنتو بزنن. عطیه هیچی نگفت...
یه کم که حجاج آرومتر شد، گفت: اما اگه یه کاری بکنی از خونت میگذرم.
عطیه گفت چه کاری؟
حجاج گفت: روز جمعه، تو شلوغی مسجد، قبل از خطبههای نمازجمعه، بری بالای منبر جلوی همه مردم علی رو لعن کنی.
عطیه گفت باشه این کارو انجام میدم. حجاج گفت واقعا؟
عطیه گفت: بله بالاخره حفظ جون واجبه.
حَجاج دستور داد جارچیها جار بزنن همه جمعه بیان نمازجمعه، که عطیه میخواد علی رو لعن کن
تاریخ نوشته: اون روز خونهها خالی از سکنه شده بود و همه اومده بودن نمازجمعه. وقتی عطیه از پلههای منبر میرفت بالا، مردم جیغ میزدن. گریه میکردن که عطیه نکن این کارو.
ما حاضریم به جای تو جون بدیم، تیکه تیکه بشیم ولی تــو این کارو نکنی.
عطیه گفت واستین تماشا کنین. رفت بالای منبر...
بعد از حمد و ثنای خدا، فریاد زد و گفت:
پیغمبر فرمود خودم در عرش از خدا شنیدم گفت: عــلیٌ خــیر بــشر...
علی بهترین بشره، هرکس ابا کنه کافره...
و هیچ کس در این جمع مصداق این روایت نیس جز این ملعون، حجاجابنیوسف... این کافره...
با این سخن عطیه، همه تکبیر گفتند و ذکر علی گرفتند
اما...
حجاج دستور داد عطیه رو از منبر کشیدن پایین. موهای سر و محاسنش رو تراشیدن، زبون عطیه رو از پشت سر بیرون کشیدن... سرش رو بریدن و کنار منبر آویزون کردن...
تا یه ماه جارچیها جار میزدن، این پاداش کسیه که در زمان حجاج، بگه:
عــلی خیر بشر...
اینجوری پای علی وایستادن...
الان ما راحت به عنوان شیعه زندگی میکنیم.
الان راحت فضائل علی(ع) رو میگیم...
ولے ڪتڪاشو اونا خوردن...
اینجاس که عمیقا از ته دلمون میگیم:
الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین علی ابن ابی طالب(ع)
بگو به عشق حیدر فقط حیدر امیرالمومنین است
به کانال ما بپیوندید👇👇
@mooezee
#امیرالمومنین_ع_مدح
در الفبا از الف تا حرف یا یعنی علی
نقطه آغاز قرآن زیر با یعنی علی
آفرینش را علی آغاز و پایان است و بس
ابتدا یعنی علی و انتها یعنی علی
نوح کشتیبان نمی شد ، نوح کشتی ساز بود
کشتی از طوفان گذشت و ناخدا یعنی علی
بی علی آتش جهنم با علی آتش بهشت
با خلیل الله کرد آتش وفا یعنی علی
دستگیر هر اولوالعزم است موسی هم اگر
اژدهای معجز آورد از عصا یعنی علی
اینکه می گوییم : پیغمبر ، شباهنگام بود
در حرا گرم تکلم با خدا یعنی علی
گفت : اقرا باسم ربک ، در جواب جبرئیل
اینکه گفت احمد علی جان پیش آ ، یعنی علی
نفس پیغمبر علی و نفس حیدر مصطفی
مرتضی یعنی محمد مصطفی یعنی علی
پنج تن زیر کسا جمعند یعنی فاطمه
فاطمه در راه حیدر شد فدا یعنی علی
هرچه را حیدر بخواهد می پسندد فاطمه
هل أتی زهراست آری هل أتی یعنی علی
حق علی احمد علی حیدر علی زهرا علی
کُلُهُم نورند از این رو مجتبی یعنی علی
با شکستن می شود تکثیر هر آئینه ، پس
ای برادر ترجمان کربلا یعنی علی
به کانال ما بپیوندید👇👇
@mooezee
فضیلت ماه رجب در کلام امیرالمومنین(ع)
حضرت امیرالمؤمنین«ع» میفرمایند:
هركس يكروز از روزهاى نخست يا ميانه يا آخر رجب را روزه بگيرد، خداوند گناهان گذشته و آينده اش را می آمرزد، و هركس سه روز در دهه اول و سه روز در دهه دوم و سه روز در دهه سوم رجب روزه بدارد، گناهان گذشته و آينده اش آمرزيده می شود.
و هركس يك شب از شبهاى رجب را به عبادت زنده بدارد، خدايش از آتش آزاد می فرمايد و شفاعت او را در مورد هفتاد هزار خطا كار می پذيرد، و هركس در ماه رجب براى خشنودى خداوند صدقه اى بپردازد، خداوند روز قيامت در بهشت با پاداش هايى او را گرامى می دارد كه هيچ چشمی چنان پاداشهایی نديده و هيچ گوشی چنان پاداشهایی نشنيده و بر هيچ دلى خطور نكرده است.
متن روایت:
«مَنْ صَامَ يَوْماً مِنْ رَجَبٍ فِي أَوَّلِهِ أَوْ وَسَطِهِ أَوْ فِي آخِرِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ مَنْ صَامَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ مِنْ رَجَبٍ فِي أَوَّلِهِ وَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فِي وَسَطِهِ وَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فِي آخِرِهِ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ
وَ مَنْ أَحْيَا لَيْلَةً مِنْ لَيَالِي رَجَبٍ أَعْتَقَهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ وَ قَبِلَ شَفَاعَتَهُ فِي سَبْعِينَ أَلْفَ رَجُلٍ مِنَ الْمُذْنِبِينَ وَ مَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فِي رَجَبٍ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ أَكْرَمَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي الْجَنَّةِ مِنَ الثَّوَابِ بِمَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَر».
روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج2 ، ص401.
به کانال ما بپیوندید👇👇
@mooezee