#در_باب_عشق
چند روز پیش، تکه های پراکنده ای از کتاب "قانون در طب" از "ابن سینا" رو میخوندم. این قسمت، خیلی زیبا بود:
فصل یازدهم در مرض های دِماغ: عشق
عشق مرضی است وسواسی و به مالیخولیا شباهت دارد. سبب این بیماری آن است که انسان در خیالات خود غرق می شود و شاید آرزوی آن نیز در پدید آمدن بیماری کمک کند.
علامت ها
علامت آن گود رفتن چشم است و خشکی آن، مگر هنگام گریه کردن. نفسش بریده بریده است و آه بلند می کشد. گاهی در میان خنده به گریه می افتد. نبضش پریشان است، همچون نبض سوگواران، خاصه اگر ناگهان معشوق خود را ببیند.
می توان از این تغییر نبض، معشوق را شناخت، هر چند خودش اسم او را فاش نسازد. من این را آزمایش کرده ام.
علاج
وقتی دیدی چاره ای جز وصال نیست، کاری کن که مطابق دین و شریعت به هم برسند.
اگر وصال میسر نبود، او را سرگرم کن. از معالجات نافع آن است که به شکار رود و به بازی های گوناگون سرگرم شود. یا این که پیرزنان بگمار که نزدش از معشوق بدگویی کنند و کارهایی که مورد تنفر طبع است به معشوق نسبت دهند. پیرزنان در این کار از مردان تواناترند.
@Glorious_poem