✍ نقش زن در شاهنامه
شاهنامه کتابی است که زن در سراسر آن حضور دارد؛
در دوران پهلوانی شاهنامه، حضور زن لطف و گرمی و نازکی و رنگارنگی به ماجراها میبخشد. این زنها هستند که به داستانهای شاهنامه آب و رنگ بخشیدهاند.
اگر تهمینه نبود مرگ سهراب آن قدر موثر و غمانگیز جلوه نمیکرد. همین گونه است مرگ فَرود.
اگر جریره نبود، و مرگ سیاوش.
اگر فرنگیس نبود، و مرگ اسفندیار.
اگر کتایون نبود، و مرگ رستم و تراژدی زال،
اگر رودابه نبود.
در تمام داستانهای شاهنامه حضور زن را میبینیم. در تمام دوران پهلوانی، از سودابه که بگذریم، یک زن پتیاره دیده نمیشود. اکثر زنان شاهنامه نمونهی بارز زنِ تمام عیار هستند که در عین برخورداری از فرزانگی و بزرگمنشی، از جوهر زنانگی و زیبایی نیز به نحو سرشار بهرهمندند.
زن خوب در شاهنامه، زنی است که زیبایی و رعنایی را با آهستگی و فرزانگی، و شرم را با خواهش جمع داشته باشد.
شرم، نخستین صفت زن است. آوای نرم نشانهی ادب و آزرم است و آهستگی نشانهی بزرگمنشی.
صفت دوم، خرد و فرزانگی است.
از این لحاظ زن همپایهی مرد است، زیرا برای مرد نیز خردمندی مهمترین صفت شناخته شده است. در کنار آهستگی و خردمندی و شرم و شایستگی، چارهگری و زبانآوری نیز صفت مقبولی است.
نمونهی بارز زنان کدبانو و چارهگر و سخندان، سیندخت زن مهراب کابلی و مادر رودابه است. این زن در جریان عشقبازی دخترش با زال چنان پختگی و تدبیر به خرج میدهد و چنان ظرافت را با زیرکی میآمیزد، که امر مشکل ازدواج زال و رودابه به همت او آسان میشود و کشورش از بلایی بزرگ که تا آستانهاش آمده نجات مییابد.
عشق در شاهنامه در عین برهنگی، پاک و نجیبانه است. رابطهی زن و مرد بی آنکه به تکلّف و تصّنع گراییده باشد از تمدن و فرهنگ آن قدر مایه دارد که بتواند با ظرافت و پاکیزگی همراه باشد.
در دوران پهلوانی شاهنامه، تنها یک مورد میبینیم که عشق به کام نمیرسد و آن عشق ناگهانی و نافرجام سهراب به گردآفرید است. و تنها در یک مورد، عشق، ناپاک و نارواست و آن عشق سودابه به سیاوش است.
@Glorious_poem
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن
📕 آواها و ایماها