eitaa logo
💕به #سمت_خــﷲـــدا💕
5.4هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
10.9هزار ویدیو
88 فایل
👈حضورشمادرکانال باعث افتخارماست♥ . . ☑️با فورواردکردن مطالب درثواب آن شریک شوید♥ . . . مدیر 👉 @MoRTEzA01993👈
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🍃 😍✋ اسلحہ اش را به سمتم نشانہ گرفته،من هم پاے راستش را نشانه مےروم و بدون لحظہ اے درنگ،هدفم را مےزنم،از شدت درد بہ خود مےپیچد،دستانش را روے پایش گذاشته و به سمت دیوار مےرود،فرصت را غنیمت مےشمارم و دستبند را از جیب شلوارم بیرون مےڪشم و دوانـ دوان به سمتش مےروم و از پشت غافلگیرش مےڪنم... سریع برمےگردد و اسلحه را به سمتم مےگیرد... صداے نفس هاے نا ارامش گوشهایم را ازار میداد،از شدت فشارو درد،عرق و خون بود ڪه از سر تا پایش میریخت... یڪ دستش را به ران پاے راستش گرفته و با دست دیگرش اسلحہ را به سمتم نشانه گرفته... به سمتش حمله ور مےشوم ،مےخواهم اسلحہ اش را بگیرمـ ڪه مقاومت مےڪند،در یڪ چشم بهم زدن او را به زمین میزنم و به رویش اوار مےشوم... با اینڪہ گلوله اے برایم نمانده بود،اما براے تهدید ڪارساز بود... مجبور مےشوم تا برش گردانم،پاهایش را با یڪ دست نگه میدارم و سعے در برگرداندنش مےڪنم،تقلا مےڪند،اما با تقلا ڪردن ناخواسته کار خودش را بدتر مےڪرد و بیشتر درد مےڪشید،اخر دستم را روے زخمش گذاشته بودم و مدام فشار میدادم تا انقدر مقاومت نکند ڪہ بالاخره برمیگردانمش وـروے پایش مےنشینم و دست راستش را ڪہ به سمت دیوار بود را به عقب برمیگردانم و به میلہ اے استیل ڪہ در ان سمت قرار داشت دستبند میزنم... مےخواهم اسلحہ اش را از دستش بیاندازم ڪہ در یڪ چشم بهم زدن پهلوے چپم را نشانه مےرود و بعد اسلحہ اش را به سمتے مےاندازد و سر به زمین مےگذارد... دست چپم را روے جراحت مےگذارم،خون گرم با فشار زیاد از پهلویم خارج مےشود و حالم را بد مےڪند،ڪنار او به زمین مے افتم و ڪشان ڪشان خود را به سمت دیوار مےرسانم و تڪیه ام را به دیوار مےدهم... ڪار خودش را ڪرد و بیحال روے زمین دراز به دراز نیمه جان افتاده بود... هرچه بیشتر مےگذشت،ضربان قلبم ارام تر مےشد و تنفس برایم دشوار... به سمت زخم خم مےشوم و با نفس هاے بریده بریده بیسیم مےزنم... _سوژه اصلے شڪار شد،تیر خورده امبولانس خبر ڪنید،یاعلے تمام ـتوانم را مےگذارم تا یڪ جمله را بگویم و به محض تمام شدنش بیسیم از دستم به روے زمین مےافتد... دو دستم را محڪم به روے جراحت گذاشته بودم و فشار میدادم تا خونش بند بیاید،اما بے فایده ترین ڪار ممکڽ بود... یڪ ان صداے اذان بلند مےشود و براے لحظہ اے هرچہ درد و غم است را فراموش مےڪنم... شاید این اخرین اذانے باشد ڪہ گوشهایم قرار است،بشنود... عاشقانہ همراه موذن نجوا مےڪنم... چشم هایم را ارام روے هم مےگذارم،بگذار حس ڪنم دارم به ارزویم مےرسم... :اف.رضوانے 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🍃 😍✋ چشمان مادرم لحظه اے از جلوے چشمانم نمےگذشت،گویے مقابلم ایستاده و زل زده به من... مےخواهم چشم باز ڪنم ڪہ دوباره صدایے اشنا مرا مےخواندم و التماسم مےڪند تا بمانم... متعجب چشم باز مےڪنم،بازهم توهم هاے دم اخرے... خدایا اگر دارے امتحانم مےڪنے من این امتحان ها را قبلا پس داده ام... دل بریده ام زهرچه در این دنیاست...دل بریده امـ از اغوش مادرم... میدانم تا دل نبرم دلم را نمےبرید،پس چرا معلقم بین زمین و اسمان؟ نڪند نخواهے مرا براے وصال؟ نڪند لایق دیدارت نباشم؟ زیر لب ارام مےگویم _یَا مَنْ هُوَ إِلَى مَنْ أَحَبَّهُ قَرِیبٌ ای آن کـه نزدیک است به هرکس کــه دوستش دارد... خدایا ببین دستانم را ڪه چگونه التماس دستانت را مےڪند،خدایا ببین دیگر میلے به زنده ماندن،ندارم ببین ڪہ چگونه محتاج نیست شدنم،محتاج تو! نفسهایم به شماره مےافتد،تنم رعشه مےرود،چشمانم بسته مےشود و تنها گوشهایم صداے قدم هاے چند نفر را مےشنود ڪہ به این سمت مےامدند...لب میزنم هر چند بےصدا _اشهد ان لا اله الی الله، اشهد ان محمد رسول الله خدایا تو را بہ عزت حسینت قسم این بار دیگر من جامانده از قافله را با خود ببر.. ☆محنا☆ امروز سومین روزے است ڪہ مادر با من حرف نمیزند تنها مدرڪے هم ڪہ داشتم نیست شد ،احساس مےڪنم،اشتباه بزرگے ڪردم از اینڪہ قضیه را به مادر نگفتم،یعنے گفتم و او باور نڪرد،اشتباهم این بود ڪہ دست دست ڪردم و وویس را به او نشان ندادم و حالا تنها مدرڪے ڪہ داشتم را هم از دست دادم... تلفن خانه را برمیدارم و شماره سمانه را مےگیرم... پس از سه بوق جواب میدهد... سمانه_ بله،بفرمایید به سمت اتاق قدم برمیدارم و لب میزنم _سلااام سمانه من چطوره؟ سمانه_ای خوبم،شکر،تو چطوري خوبے؟ _الحمدلله،خوبم،راستش باید همو ببینیم یه سرے جریاناتے پیش اومده ڪہ میخوام بدونے! سمانه_یاخدا! چیشده محے جونم... _پشت تلفن نمیشه بگم،فقط بگو ڪجا بیایم همو ببینیم؟ سمانه_بیا خونمون،ڪسے هم نیست،راااحت _باشه،ببینم مامانم اجازه میده سمانه_نداد بگو من خودم باهاش حرف بزنم...باشه؟ فعلا خداحافظ _باشه عزیزم خداحافظت تماس را قطع مےڪنم و مےروم و تلفن را سرجایش مےگذارم و به سمت اتاق مادر مےروم چند تقه به در مےزنم و وارد مےشوم ،وارد ڪہ نه همان ورودے مے ایستم... صدایش مےزنم،جوابے نمےشنوم،دوباره اینڪار را مےڪنم،اما جوابے نمےگیرم جلوتر مےروم،سرمےچرخانم و مےبینم ڪہ پشت میز مطالعه نشسته و ڪتابے مطالعہ مےڪند... به سمتش مےروم و مےگویم _مامان من مےخوام برم خونه سمانه اینا،میتونم برم؟ اجازه میدین؟ مامان‌_مگه اجازه منم برات مهمه؟ _مگه تا الان نبوده؟ مامان_گرچه برام دیگه اهمیتے نداره ڪجا میرے و واسه چے میرے...اگرم چیزے میگم چون پاے ابروے خودمم وسطه... دلم مےشڪند،یعنے شڪسته بود،بدتر مےشود...یعنی من مهم نبودم ابرویش مهم تر از من بود... این چیزے نبود ڪہ از مهر مادرے شنیده بودم! شڪ‌ مےڪنم به این ڪہ اصلا تا به حالا ڪہ نزدیڪ بیست سال دارم،مرا دوست داشته باشد... شاید هم مقصر همه این اتفاقات خودم بودم... به سمت اتاق مےروم و لباسهایمـ را عوض مےڪنم و اماده رفتن مےشوم... روسرے ابریشمے نسڪافہ ای رنگے را همراه پیراهنے بلند قهوه اے سر مےڪنم و چادرم را به دست مےگیرم و از اتاق خارج میشوم... قبل از رفتن دوباره به سمانه زنگ میزنم و خبر میدهم ڪہ مےایم... چادرم را به سر مےاندازم و از خانه خارج مےشوم... ماشینے دربست مےگیرم و پس از چند دقیقه به خیابانشان مےرسم... ڪرایه را حساب مےڪنم و از ماشین پیاده مےشوم... به پیاده رو مےروم و مغازه ی شیرینے فروشے اے در ان حوالے مےبینم،به سمتش قدم برمیدارم و قصد مےڪنم ڪیڪے بگیرم،از ان ڪیڪ ها ڪہ تماما ڪاڪائویے است و سمانه عاشقشان است... وارد شیرینے فروشے مےشوم و ڪیڪ مورد نظرم را انتخاب مےڪنم فروشنده میگوید ڪہ پخت امروز است و تازه... پولش را حساب مےڪنم و جعبه ڪیڪ را به دست مےگیرم و انجا را به مقصد خانه سمانه ترڪ مےڪنم... حدود سه دقیقه بعد مقابل درب خانه شان قرار مےگیرم و زنگ ایفون را مےزنم و کیک را مقابل دوربین ایفون مےگیرم ڪہ همزمان با صداے هین خفیف سمانه در باز مےشود و به داخل قدم برمیدارم... صداے قدمهایش را مےشنوم ڪہ در فضاے ارام و ساڪت راه پله پیچیپده بود،به سمتش مےروم و به اغوشم مےڪشمش... 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🎬 🔷سخنرانی آيـت الله مجـتـهـدى تـهرانـى 💠 نـظـرِ عـجـيـب يـك مسيـحـى درباره ى امـام زمــان (عــج) 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
4_6050664259187116260.mp3
1.9M
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 ⏰ 2 دقیقه 👆 ✅ حق مردم 🔹 مجازات ظلم کردن به مردم ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🎥خاطره جالب خادم امام رضا(ع) از سردار سلیمانی 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 هر وقت دلت گرفت توی خیالت یه خونه بساز بالای یه درخت کہ پنجره هاش رو به ماه و آبشاری زیبا باشہ و دلتو فقط بہ خدا بسپار چون فقط یاد خـداست که دلتو آروم میکنہ ....♡ شبتان سرشار از عشق بہ خدا 🌙✨ 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 ❣ ❣ تـا نشــد قسمتـــ مــا تاریڪے قبــــر بیـــا اے بہ عـالـم بعـد زینبــــ،جبـل الصبــر بـــیا السلام علیڪ یا بقیة الله فے ارضہ(عج) 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 به آیه آیه 🌸🍃 قرآن احمدی صلوات💖 به بهترین گل🌸🍃 گلزارسرمدی صلوات💖 به اهل بیت 🌸🍃 رسول گرامی اسلام 💖 به غنچه غنچه 🌸🍃 باغ محمدی صلوات💖 💖الّلهُمَّ 🌸صلّ 💖علْی 🌸محَمَّد 💖وآلَ 🌸محَمَّدٍ 💖وعَجِّل 🌸 فرَجَهُم 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🗓 امروز دوشنبہ ↯ ☀️ ١۶ تیر ١٣٩٩ 🌙 ١۴ ذی القعده ١۴۴١ 🎄 ٠۶ جولای ٢٠٢٠ 📿 ذکر روز : یا قاضی الحاجات 🍃🌸 چه بسيار است عبرتها و چه اندك است عبرت گرفتن! 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 صفحه_131 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🔴 انتشار نخستین‌بار 📹 ببینید | سردار سلیمانی: نگین انگشتری من از شیشه‌های حرم امام رضاست که از انفجار [۳۰خرداد۷۳] به‌جای مانده... فردا حرف درنیارید که زمرد دستش است... امام رضا(ع): 💎هرکس مرا زیارت کند روز قیامت سه جا به دادش می رسم 🍃🌸هنگام دادن نامه اعمال 🍃🌸هنگام عبور از پل صراط 🍃🌸هنگام سنجش اعمال 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🍃 😍✋ سمانه ڪیڪ داخل جعبه را ڪہ مےبیند،چشمانش برق میزند و بے معطلے دست میبرد و از جعبه بیرون مےڪشاندش و لب مےزند سمانہ_یعنیا من باید قربونت برم...ترڪوندے ڪہ! از جایش بلند مےشود و به اشپزخانه مےرود و بشقاب به دست به سمتم مےاید و مےگوید سمانه_‌پیش من باڪلاس بازے درنیار،ڪیڪم بیار،بشین زمین خودش دوـبشقاب به همرا شربت و شڪلات را روے زمین مےچیند و من هم ڪیڪ را وسط مےگذارم... سمانه_اون روسریتو باز ڪن،نترس نمےخورمت... _نه راحتم سمانه_اخه من ناراحتم،حس پسر بودن بهم دست میده،اینجورے رومیگرے و مےپوشونے خودتو روے پایش مےزند و شروع مےڪند به خندیدن... سمانہ بشقابمـ را برمیدارد و تڪہ اے ڪیڪ در ان مےگذارد و به سمتم مےگیرد سمانه_بفرما نوش جان ڪن ڪہ حرف هااا داریم... _بلـــہ بلـــہ حال ناخوشم را ڪہ مےبیند مدام سعے در خنداندم مےڪند... سمانه دو لپے چند تڪہ ڪیڪ را در ڪمتر از سه دقیقه مےخورد... _مگه دنبالت ڪردن سمانه...خفه میشی میمونے رو دستم،اروم یواش سمانه_تو نمیخواد به فکر من باشے،هنر ڪن یه فڪرے ڪن به حال خودت... سرم را پایین مےاندازم و لب میزنم _الان تو تقریبا هیچے از اتفاقاتے ڪہ افتاده نمیدونے سمانه_‌خیر خواهرم،اشراف ڪامل بر تمامے اتفاقات دارم،دست ڪم گرفتے مارو؟ چشمانم از تعجب چهارتا مےشود،یعنے او میدانست و چیزے نمیگفت؟ سمانه_چشاشو نگا،نه کاملا ولے دورادور یه چیزایے میدونم و کشف کردم شروع مےڪنم تنها ماجراے محبے را برایش شرح دادن،اینڪہ چگونه وارد زندگے ام شد... از حرفها و اعمالے ڪہ طی ان مدت ڪردم تعجب مےڪند و مےگوید سمانه‌_مگه مملڪت بی صاحابه؟ اینهمه بلا سره دختر مردم بیارے و راس راس واس خودت تو این مملکت راه بری و چیزی نگن سری تڪان میدهم و میگویم _خودمم موندم چرا ڪارے به ڪارش ندارن یڪ دفعه از دهنم در میرود و مےگویم _اگه بابام بود،حتما یڪارے مےڪرد متعجب مےپرسد سمانه_مگه بابات ڪجاست؟ _ماموریت سمانه_اها،وا خب مگه نمیشه تلفنے باخبرش ڪنے و بگے...چمدونم تلگرامے چیزے... _حتما نشده ڪہ نگفتم سمانه_عجب وسایل بینمان را ڪنار مےزند و خود را نزدیڪ تر مےڪند و دستانم را در دستانش مےگیردو ارام نوازششان مےڪند و مےگوید سمانه_عزیز دل خواهر خب چرا برادر و مادرت و ول ڪردے رفتے سراغ یه غریبه؟ _خودمم نمیدونم چرا به اون اعتماد ڪردم،ولی از طرفے ام تو اون وضعیت حرفمو قبول نمےڪردن،چند بار به مامان گفتم ولی انگار نه انگار،امیرمهدی ام چیݣار میخواست بکنه مثلا... _خب،اصلا گیریم من اشتباه کردم با نگفتنم،الان بگو چیڪار ڪنم،گذشته رو نمیشه کاریش کرد،حرصشم نباید زد سمانه‌_الانم دیر نشده ها میتونے بگے _عمرا اگه باور ڪنن،باید دوست بابامو ببینم و به اون بگم بیاد با مادرم حرف بزنه،البته باید تا اومدن پدرم صبر ڪنم،بعد... سمانه_الان یعنے میر امینے اون وویس و عکسارو داره؟ _اره باید داشته باشه،چون بهش فرستادم سمانه_گفتے اقای احمدے ڪہ دوسته باباته هم میدونه اره؟ _اره سمانه_خب،پس این وسط یه چیزے هست ڪه بخاطرش اقدامے نمےڪنن،نه اینڪہ نکنن،نه...منظورم اینه ڪہ بظاهر ڪارے نمےڪنن... _یعنے این وسط یه مسئله جدے ترے هست ڪہ ازش بےخبریم ؟ سمانه_اره جانم،پس الڪے نگران نباش 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🍃 😍✋ 🍃🌸بسمےتعالے🍃🌸 ماتم برده،سمانه دستم را مےڪشد و مرا به داخل جمعیت مےبرد،دیوانه وار اطرافم را دید مےزدم،براے چہ همه خون مےگریند؟ شمارش نفسهایم از دستم در مےرود،دستان لرزانم را در هم قفل مےڪنم،تمام بدنم یخ زده بود،تحمل این شوڪ را نداشت... صداے ناله ها و گریه ها دیوانه ام مےڪند،چشمانم همچنان بےدلیل مےباریدند،مداح مےخواند و مردم زجه مےزدند،مداح مےخواند و روح از تنم جدا مےشد... +پشت پات اب مےریزم،دل بے تاب مےریزم،دست حق پشت و پنات،دوباره خبر رسید که یه لاله پرکشید،کوچه مشڪے شد برات... همه جمعیت منتظر امدن پیڪرے بودند ڪہ نمیدانم ڪہ بود؟ اشڪ امانم نمےدهد،زانوهایم مےلرزیدند،سمانه به همراه یڪ زن دیگر به سمتم مےایند و از بازوهایم مےگیرند و ڪمڪم مےڪنند تا بروم... گریه ڪنان مےپرسم _سمانه اون ڪیه؟ سمانه اشڪ مےریزد و چیزے نمےگوید... دلم مےلرزد...قفسه سینه ام تنگے مےڪند... دستمـ را مشت مےڪنم و روے قلبم مےفشارم... جمعیت هر دقیقه ڪہ مےگذشت،بیشتر و بیشتر مےشد،سمانه مرا به سمت بلوار مےڪشاند و سعے مےڪند مرا بنشاند اما نمےگذارم... چند متر انطرف تر زنے را مےبینم ڪہ دو نفر همراهے اش مےڪنند و عڪسے به دست دارند... دقیق تر مےشوم،اما نمےتوانم چیزے ببینم! یڪ حس عجیبے مرا به ان سمت مےڪشاند! دستم را از دست سمانه رها مےڪنم و دیوانه وار جمعیت را ڪنار میزنم و دوان دوان به سمت ان زن مےروم... نفس نفس مےزنم خم مےشوم و دستم را روے قفسه سینه ام مےگذارم و ڪمے صبر مےڪنم...سمانه از بین جمعیت صدایم مےزند،اهمیتے نمےدهم... به سمت ان زن قدم برمیدارم ڪہ یڪ ان دستے مرا به عقب مےڪشد،عصبے مےشوم،دستانش را پس میزنم و با بغض مےگویم _چرا هیچکدومتون نمےگید،اون ڪیه؟ منتظر جوابے نمےمانم و دوباره به سمتش قدم برمیدارم... مےخواهد برود ڪہ با التماس چادرش را از پشت مےگیرم... سرش را به سمتم برمےگرداند و نگاه گذرایے به من مےاندازد... چشمانش غم زده و غرق در خون بود... این صورت و چشم ها را انگار قبلا جایے دیده بودم! هر چه سعے مےڪنم تا از لابه لاے جمعیت ان عکسے را ڪہ در دست دارد را ببینم نمےشود... مےخواهم جلوتر بروم ڪہ یڪ ان صداے جمعیت بلند مےشود... سرم را به سمت نگاه های خیره جمعیت مےچرخانم... تابوتے پوشیده شده از پرچم سه رنگ ڪشورم... تابوت را برمےگردانند،صداے ناله ے جمعیت بلند مےشود،تابوت هر لحظه نزدیڪ تر مےشد و تصویر و نام نقش بسته به روے ان واضح تر! چشمانم قفل شده بود به روے صورتش،یڪ ان حس مےڪنم قلبم دیگر نمےزند،متعجب نگاهے به سمانه مےاندازم... چند بار پلڪ میزنم،شاید اشتباه مےڪنم... دنیا به روے سرم مےچرخد،یڪبار دیگر سرم را به طرف تابوتے ڪہ تنها یڪ قدم با من فاصله دارد مےچرخانم و نامش را زیر لب مےخوانم _شهید میعاد میرامینے شهید! صداے گریه سمانه بلند مےشود... _اون نیست مگه نه؟ سمانه بگو اون نیست! قدمے به سمتش برمیدارم،هرچه جلوتر مےروم،دورتر مےشود،انقدر دور ڪہ دیگر چیزے از ان نمےبینم،به سمتش دیوانه وار مےدوم،یڪ ان زیر پایم خالے مےشود و نفس نفس زنان از خواب مےپرم... نگاهے به اطرافم مےاندازم،دو دستم را به سمت گونه هاے خیسم مےبرم...تمام بدنم خیس اب شده بود... زیر لب از اینڪہ تمام این اتفاق خواب بود خدارا شڪر مےڪنم و پتو را ڪنار مےزنم و پایم را روے زمین مےگذارم و لرزان از جایم بلند مےشوم... تمام بدنم مےلرزید به سمت دیوار مےروم و از دیوار براے راه رفتن ڪمڪ مےگیرم... همین ڪہ پایم را از اتاق بیرون مےگذارم،صداے اذان فضاے خانه را پر مےڪند... دلم ڪمے ارام مےشود...به سمت روشویے مےروم و ابے به صورت مےزنم و وضو میگیرم 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🎬 کلیپ: چطور برکت قرآن را حس کنیم ؟ 👤 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
4_5769646988551260113.mp3
2.3M
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 ⏰ 3 دقیقه 👆 ✅ خدا کافی است ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 ♦️یـکی از راه هـای رؤیت امـام زمـان (عجل الله فرجه) 🎤 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🎬 کلیپ: از فرصت ها استفاده کنیم 👤 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️ خدايا 🙏 ستاره هاى اسمانت🌟 را سقف خانه✨ دوستانم كن تا زندگيشان مانند ستاره🌟 بدرخشد ✨ آمین یا رَبَّ 🙏 از خدا کمک بخواه😊😇 و بدون در تاریکترین لحظه های زندگی هم یه روزنه ی امیدی هست✨🌺 امیدی به سمت 😇🌸 شبتون به نور خدا روشن ✨🙏 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 ❣️ ❣️ گفــــتا. برایم این خبر گرکنی مختصر می شود دل آرا،جلوه گر 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌼🍃سه شنبه خود را مزین و بیمه کنید به 💛🍃ذکر پر برکت صلوات بر 🌼🍃حضرت محمد(ص) 💛🍃و خاندان پاک و مطهرش 🌼🍃الّلهُمَّ 💛🍃صَلِّ عَلَی 🌼🍃مُحَمَّدٍ 💛🍃وَآلِ مُحَمَّدٍ 🌼🍃وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🗓 امروز سه شنبہ ↯ ☀️ ١٧ تیر ١٣٩٩ 🌙 ١۵ ذی القعده ١۴۴١ 🎄 ٠٧ جولای ٢٠٢٠ 📿 ذکر روز : یا ارحم الراحمین 🍃🌸 خداوند هیچ دری را بر روی مومن نمی‌بندد مگر اینکه بهتر از آن را به روی او باز کند. 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 صفحه_132 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🎥 حاج قاسم سلیمانی گفت حاج احمد متوسلیان همان شب اول شهید شده است داودآبادی پژوهشگر تاریخ و دفاع مقدس: 🔺در ۳۸ سال گذشته حتی یک پرونده هم در اینترپل، دستگاه قضائی ایران و لبنان و سفارت ایران در لبنان تشکیل نشده است! 🔺هرسال وزارت خارجه فقط بیانیه می‌دهد؛ امسال هم گاف داد و بیانیه سال گذشته را منتشر کرد! 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌