هدایت شده از امیر
#استجابت_دعا
پادشاهی بیمار شد و پزشک گفت:
تنها راه درمان تو،تزریق تمام خون بدن یک جوان هست.
شاه از قاضی شهر فتوی مرگ جوانی را برای زنده ماندن گرفت.
از پدر و مادری که از فقر در حال مرگ بودند؛پسر جوان آنها را خریدند.
پسر جوان را نزد پادشاه خواباندند تا خون او را به پادشاه تزریق کنند.
جوان زیر لب دعایی کرد و اشکش سرازیر شد.
بدن شاه لرزید و پرسید چه دعایی کردی که اشکت در آمد؟
جوان گفت:در لحظات آخر عمرم گفتم: خدایا، والدینم به پول شاه نیاز دارند که به مرگم رضایت دادند.
قاضی شهر به مقام شاه نیاز دارد که با فتوای مرگ من به آن میرسد.
پزشک دنبال شهرت هست که با نجات شاه به شهرت میرسد.
و شاه به زندگی نیاز دارد که با کشتن من به زندگی میرسد.
ای خالق من، تنها تو هستی که مرا برای نیاز خودت نیافریدی و از وجود بندهات بینیازی،تنها تو هستی که من هیچ سود و زیانی به تو اگر بخواهم هم، نمیتوانم برسانم.
ای بینیاز مرا به حق بینیازیات قسم میدهم، بر خودم ببخشی و از چنگ این نیازمندانت به رهایم کنی.
شاه چون دعای جوان را شنید زار زار گریست و گفت: برو.
من مردن را بر این گونه زنده ماندن ترجیح میدهم.
شاه با چشمانی اشکآلود به جوان گفت: دل پاکی داری دعا کن خدای بینیاز مرا هم شفا داده و بینیاز ا بنده ها کند.جوان دعا کرد و مدتی بعد شاه شفای کامل یافت.
♦هر زمانیکه دلمان شکست، و دعا کردیم، دعای ما سریع براورده میشود.یکی از علت های مستجاب نشدن دعا این است که ما از ته دل با اضطرار دعا نمیکنیم.
#دعا #پادشاه #والدین #دکتر #قاضی #شهرت