فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «داستان کفاش امام زمان»
👤 استاد #رائفی_پور
🔸 وجه مشترک تمام کسانی که به محضر حضرت مشرف شدن مدارا با مردم بود...
👞 ماجرای کفاشی که کفش امام زمان رو واکس نزد...
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
#اللهم_ارزقنا_کربلا🖤
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
☑️ کانال بهترین #مداحی ها
@golchine_maddahi
.
چهار عامل ما را« جهنـمی» کرد:
☄در قیامت بارها میان اهل بهشت و جهنم گفت و گو رخ می دهد ٬ که قرآن ترسیمی از آن گفت و گوها را بیان فرموده است٬ یکی از آن صحنه ها که در سوره مدثر آمده که: اهل بهشت از مجرمان می پرسند: چه عاملی شما را به دوزخ روانه کرد؟
⚫️ آنها می گویند : ۴ عامل :
۱ - « لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلّینَ »
٬ پای بند به #نماز نبودیم .
۲ - « لَمْ نَکُ نُطْعِمُ المِسْکینَ »
به #گرسنگان اعتنا نمی کردیم.
۳ - « کُنّا نَخوُضُ مَعَ الْخائِضینَ »
٬ ما در جامعه #فاسد هضم شدیم (همراه با فاسدان شدیم)
۴ - « کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدّین »
٬ #قیامت را هم تکذیب میکردیم
📚 قصص الصلاة - ص ۱۸۹
🟣 ماجرای عجیب قیامت یکی از علما، که فرشتگان یکی یکی اعمال خوبش را دور میانداختند!
⏱زمان مطالعه ۱ دقیقه⏱
☘یکی از علمای بصره تعریف میکند: شبی از شبها دیدم که #قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شدهاند. مردم را دیدم که گناهانشان را بر پشتشان حمل میکنند تا جایی که شخص فاسق بار بسیار سنگینی از بدنامی و رسوایی را بر پشتش حمل میکرد اما من #خوشحال بودم که به میزان و بررسی اعمال رسیدم گناهانم را در کفه ای و حسناتم را در کفه دیگر قرار دادند.
☘کفه حسناتم #سنگین و کفه گناهانم سبک بود. سپس به حسناتم نگاه کردند و یکی یکی حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند! آن حسنات برای ملائک #ارزشی نداشت. چون در زیر هر حسنه ریای پنهانی وجود داشت. گناهانی مثل غرور، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم و.... من کارهای خوب زیادی انجام داده بودم اما دوست داشتم دیده شوم!
☘چیزی برایم باقی نماند و در آستانه #نابودی بودم. گناهانم مانده و حسناتم رفته بود. در آن وانفسا که بسیار ناراحت بودم، صدایی شنیدم: آیا چیزی برایش باقی مانده؟ گفتند فقط همین برایش باقی مانده و آن عمل تکه نانی بود که از روی #دلسوزی به یک زن و پسر یتیمش بخشیده بودم!
☘من گریه های آن زن را به خاطر کمکی که به او کرده بودم دیدم. آن را در کفه حسناتم قرار دادند. کفه سنگین شد و همینطور سنگین تر شد تا جایی که صدایی آمد و گفت: نجات یافت.
📕کتاب نسیمی از ملکوت