eitaa logo
گلچین تجربه ✍ 📚 🎬
1هزار دنبال‌کننده
717 عکس
1.9هزار ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹شام سوم دی ماه ۱۳۶۵ شبی که غواصان عزیز با دلی آرام برای عملیات کربلای ۴ خودشان را به آب زدند و ۳۰ سال بعد با دستان بسته بازگشتند و کشورمان را معطر به عطر و نورانیت خود کردند .... 🌹گرامی می داریم یاد و خاطره شهدای عزیز کربلای چهار و به ساحت مقدس شهیدان سر تعظیم فرود می آوریم و به ارواح نورانی و مطهرشان سلام درود می فرستیم ... ✔تا ابد مدیون شماییم.... ✔خوشا به حال آنان که در مسیر شما شهداء در حرکتند و بدا به حال آنان که پا بر خون شما عزیزان گذاشتند... ✔دستمان را بگیرید و برای ما دعا کنید تا پاسدار حرمت خون شما باشیم.... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Golchintajrobeh 🎬
30.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ا 🔴 🔴 🔴 جرثقیلش از ما 👈 اعدامش با شما 🔷🔷🔷 حتما شنونده باشید 🌷👌👌👌 ❤️ ✍ @Golchintajrobeh 🎬
ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺑﭽﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﯾﮏ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﻌﻠﻢ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﺩﻓﺘﺮ ﻧﻘﺎﺷﯿﺶ ﺭﻭ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ! ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﭘﺮﯾﺪ ﺑﻐﻞ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻭ ﺯﺩ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ! ﻣﺎﺩﺭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻭ ﺁﺭﻭﻣﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﻩ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻪ. ﺩﻓﺘﺮ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻭﺭﻕ ﺯﺩ. ﻧﻤﺮﻩ ﻧﻘﺎﺷﯿﺶ ﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ! ﭘﺴﺮﮎ, ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻭ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ, ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﭼﺸﻢ! ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺩﻭﻡ, ﺩﺍﯾﺮﻩ‌ﺍﯼ ﺗﻮﭘﺮ ﻭ ﺳﯿﺎﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ! ﻣﻌﻠﻢ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺍﻭﻥ, ﺩﺍﯾﺮﻩ ﺍﯼ ﻗﺮﻣﺰ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﭘﺴﺮﻡ ﺩﻗﺖ ﮐﻦ!» ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺯﺩ. ﺍﺯ ﻣﺪﯾﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ: «ﻣﯽ‌ﺗﻮﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻢ؟» ﻣﺪﯾﺮ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ: «ﺑﻠﻪ, ﻟﻄﻔﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺷﯿﺪ.» ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻓﺘﺮ ﺷﺪ ﺧﺸﮑﺶ ﺯﺩ! ﻣﺎﺩﺭ ﯾﮏ ﭼﺸﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ! ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﺋﯽ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﮔﻔﺖ: «ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ, ﻣﻦ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻭﻧﺴﺘﻢ..., ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ‌ﺍﻡ.» ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﻪ ﮔﺮﻣﯽ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ. ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﯼ ﺩﻓﺘﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﻣﻌﻠﻢ ﻣﻮﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻤﺮﻩ ﺍﻡ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺴﺖ!» ﺯﯾﺮﺵ ﻫﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ: «ﮔﻠﻢ, ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﯾﻪ ﺩﻧﺪﻭﻧﻪ ﮐﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ!» ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﻤﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﭘﺎیین ﻭ ﻣﻨﻔﯽ ﻧﺪﯾﻢ. ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﺭﺍﺣﺖ ﺩﻟﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻗﻀﺎﻭﺕ غلطمون ﻧﺸﮑﻨﯿﻢ. @Golchintajrobeh 🎬
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگرصبـــور بـــاشی... هــم حکـــمت را می فهمـــی، هــم قسمـــت را می چشـــی، هــم معجـــزه می بینـــی... 🌸شبتون پراز معجزه های الهی🌺 ✍ @Golchintajrobeh 🎬 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌​​​ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️نیایش صبح گاهی ﺧﺪﺍﯾﺎ !!! ﻣﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻢ ، ﺁﯾﻨﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ . ﻭﻟﯽ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﻡ ؛ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ !!! ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ، ﻋﺸﻖ ﺣﻘﯿﻘﯽ ،،، ﺳﻼﻣﺘﯽ ،،، ﺁﺭﺍﻣﺶ ،،، ﻭ ﻧﯿﮑﺒﺨﺘﯽ ،،، ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ . ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻋﻄﺎ ﮐﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻫﺮ ﺁنچه ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻟﺒﺮﯾﺰ ﮐﻦ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﻟﺒﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻞ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﮐﻦ . ﺁﻣﯿﻦ ﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺎﻥ سلام صبح زیباتون بخیر و سلامتی ❤️ @Golchintajrobeh 🎬
💢استاد فاطمی نیا : شخصی گرفتاري و مشکل مهمی برایش پیداشده بود. کسی به او عملی یاد داده بود که چهل روزانجام دهد تا مشکلش حل شود. عمل را انجام میدهد و چهل روز تمام میشود اما مشكل برطرف نميشود. میگوید: روزی اضطرابی دردلم افتاد و از منزل خارج شدم، پیرمردی به من رسید و گفت: آن مرد را میبینی (اشاره کرد به پیرمردی که عبا به دوش داشت و عرقچین سفیدی بر سر) ؛ گفت:مشکلت به دست او حل ميشود! (بعدا معلوم شد که آن شخص آقاشیخ رجبعلی خیاط است) آقاشیخ رجبعلی آدم خاصی بود، مجتهدین خدمت او زانو میزدند و التماس میکردند نظری به آنها بکند! میگوید: خودم را باسرعت به شیخ رساندم و مشکلم را گفتم! تا سخنم تمام شد گفت : چهار سال است که شوهر خواهرت مرده و تو یک سری به خواهرت نزده ای! توقع داری مشکلت حل شود!؟ میگوید: رفتم به خانه ی خواهرم ، بچه هایش گریه کردند و گله کردند؛ بالاخره راضیشان کردم و خوشحال شدند و رفتم. فردا صبح اول وقت مشکلم حل شد. تمام رفتارها و اعمال ما در زندگي مان تاثير دارد. براي مثال همان طور كه اگر دلي را بشكنيم ، ممكن است تاثير منفي بر زندگي مان بگذارد ، اگر دلي را هم بدست آوريم ، تاثير مثبت خواهد گذاشت. منشا بسياري از مشكلات و گره ها در زندگي مردم ، اعمال و رفتار آنهاست. @Golchintajrobeh 🎬
💢اهمیت گفتن و نوشتن "ان شاءالله" در نامه روزی امام صادق (علیه السلام) به خدمتكاران دستور داد،برای كاری نامه ای بنويسند. آن نامه نوشته شد و آن را به نظر آن حضرت رساندند،حضرت آن را نامه خواند،ديد در آن،ان شاءالله (بخواست خدا) نوشته نشده است. به تنظيم كنندگان نامه،فرمود: چگونه اميد دارید كه مطلب اين نامه به پايان برسد و نتيجه بخش باشد،با اينكه در آن "ان شاءالله" ننوشته ايد! نامه را با دقت بنگريد،در هر جای آن كه لازم است و "ان شاءالله" نوشته نشده، "ان شاء الله" بنويسيد... پیوست: گروهى از يهود چيزى از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند،حضرت فرمود: فردا بياييد تا جوابتان را بدهم و اِن شاءاللّه نگفت. پس تا چهل روز از آمدن جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر جلوگيرى شد. و پس از آن،بر پيامبر فرود آمد و گفت: «هرگز در مورد چيزى مگوى كه: من آن را فردا انجام خواهم داد! مگر اینکه در ادامه بگویی:مگر اینکه خداوند بخواهد... و چون فراموش كنى،پروردگارت را به ياد آور و بگو:اميد كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديك تر از اين به صواب است، هدايت كند» @Golchintajrobeh 🎬
ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﺗﺎﺟﺮ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯿﺎﻥ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻓﺮﻭﺵ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻗﺪﯾﻢ , ﺗﺎﺟﺮﯼ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﻫﺎﯼ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺁﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺭﺍ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﺑﻪ ﺍﺯﺍﯼ ﻫﺮ ﻣﯿﻤﻮﻥ ۱۰ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ . ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮐﻪ ﺟﻨﮕﻞ ﻣﺠﺎﻭﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﺸﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ . ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ ﺭﺍ ۱۰ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺗﺎﺟﺮ ﻓﺮﻭﺧﺘﻨﺪ . ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﺮﺩ ﺗﺎﺟﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯿﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﺍ ۲۰ ﺩﻻﺭ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ . ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯿﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﻼﺷﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺑﮑﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ . ﺍﻣﺎ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﻗﯿﻤﺎﻧﺪﻩ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻓﻘﻂ ۵۰۰ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﻓﺮﻭﺧﺘﻨﺪ . ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻣﺠﺪﺩﺍ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺗﺎﺟﺮ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ۵۰ ﺩﻻﺭﯼ ﺑﻪ ﺍﺯﺍﯼ ﻫﺮ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺎﮐﻨﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺩﺍﺩ . ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻔﺖ : ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺧﺮﺩ . ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺸﺘﺎﻕ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﻫﺮ ﻣﯿﻤﻮﻥ ۵۰ ﺩﻻﺭ ! ﺍﻣﺎ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﻭﺧﺘﻦ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ! ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯿﺎﻥ ﻧﺰﺩ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺗﺎﺟﺮ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ . ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻤﯽ ﺗﺎﻣﻞ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯿﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ ؟ ﻣﻦ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﻣﯿﻤﻮﻥ ۳۵ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻔﺮﻭﺷﻢ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﺎﺟﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ۵۰ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﻔﺮﻭﺷﯿﺪ . ﻇﺎﻫﺮﺍ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﯼ ﭘﺮ ﻣﻨﻔﻌﺘﯽ ﺑﻨﻈﺮ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ , ﻭﻟﯽ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺣﯿﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ... ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﺍ ﺑﻤﺒﻠﻎ 35 ﺩﻻﺭ ﺍﺯ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺗﺎﺟﺮ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺑﻠﻪ . ﭼﺸﻤﺘﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺪ ﻧﺒﯿﻨﺪ ! ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺗﺎﺟﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺭﺳﯿﺪ ! ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯿﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺳﺎﮐﻦ ﺷﺪﻧﺪ ... ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻠﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﻧﻔﺮﻭﺷﯿﺪ! @Golchintajrobeh 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا