eitaa logo
گلچین تجربه ✍ 📚 🎬
969 دنبال‌کننده
669 عکس
1.7هزار ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💢ادامه داستان قبل👆 او دست مرا گرفت و گفت: «نترس، بچه های رامان تو را با پای سالم نیاز دارند.» از خواب پریدم. در همان حال، صدای زن همسایه توجهم را جلب کرد. او یکی از همسایه های ما و زنی مسلمان بود که در مورد شفا یافتن یک بیمار لاعلاج به آلبرتین داستانی تعریف می کرد. من جریان خوابم را به او گفتم. زن همسایه رنگش مثل گچ سفید شد و گفت: به خدا قسم شما خوب می شوید. من حتم دارم آن بانو، حضرت معصومه بود. درست است که شما مسلمان نیستید، اما این خاندان کریم تر از آن هستند که لطفشان فقط شامل حال مسلمانان شود. حتما باید قبل از عمل به قم بروی. فردا راه افتادیم و هرچه نزدیک تر می شدیم انگار چراغ امیدی در دلم روشن تر می شد. وارد حرم شدیم و... نزدیک های صبح بود که باز آن بانو را در خواب دیدم. فرمود: «بچه های رامان منتظر هستند، مگر قرار نبود امروز برایشان سبزی پلو بپزی؟!» هنوز پاسخی نداده بودم که چیزی به پایم خورد و از خواب بیدار شدم، برخاستم و ایستادم. چند قدم راه رفتم و باورم شد که کاملا شفا گرفته ام. پای من کاملا خوب شد و پزشکانی که قرار بود مرا عمل کنند، بعد از معاینه مجدد، همه اعتراف کردند که در حق من معجزه شده است. پس از شفا گرفتن نذر کردم هر ماه یک بار به قم بروم و بالاخره بعد از یک سال و اندی مسلمان شدم و نام سمیه را برای خودم انتخاب کردم » کرامات معصومیه، ص 118 تا 123(با تلخیص فراوان)، نقل از مجله زن روز، 27/12 /1362. @Golchintajrobeh 🎬