صدور قرار «منع تعقیب» مجید نانکلی؛ رئیس اداره اوقاف بوئینزهرا توسط بازپرس شعبه اول بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان قزوین و امتناع از صدور «کیفرخواست» علیه نامبرده با نادیده گرفتن دروغهای شاخدار متهم در دادخواست فریبکارانهاش علیه اموات و اجداد ۱۸گانه اهالی روستای امامزاده علاءالدین (و در واقع به علت «محکمهپسند» نبودن متن شکوائیه کیفری پسران مرحوم سیدمیربابا در دادسرای قزوین)!!!
یعنی از نظر بازپرس پرونده؛ اگر کسی علیه متوفیانی که دهها سال از فوت آنها گذشته است، اعلام جرم کند و آنها را «مجهولالمکان» جلوه بدهد و علیرغم گذشت بیش از ۸۰ سال از اظهارنامه ثبتی اراضی و املاک خودشان (که اینک دیگر مرسوم نیست) گذشته باشد و آنها بر اساس آن اظهارنامهها اسناد رسمی از مراجع ذیربط دریافت کرده باشند، ادعا نماید که متهمین به «موقوفهخواری» مشغول «میباشند»، مرتکب توهین، افتراء، اهانت، بزه و جرم نشده است!!!
ولو اینکه شاکی، کارمند/رئیس ادارهای باشد که نه تنها کلیه «تشریفات اداری» ذیربط را زیرپا نهاده باشد بلکه دست به اقدامات نامتعارفی زده باشد که شائبه تعقیب اغراض شخصی در آنها قابل احراز است!!!
و در عینحال در دادگاه بدوی، «حکم بطلان دعوا» دریافت کرده باشد!!!
و در ارتکاب اینهمه، هیچگونه مدرک محکمهپسندی هم دال بر موقوفه بودن حتی یک وجب از روستا نداشته باشد!!!
قاعدتاً صدور چنین قراری (مقدمه مختومه شدن پرونده شکایت کیفری)، قابل اعتراض است.
ناگفته نماند؛ پرونده حقوقی موضوع دادگاه تجدیدنظر آوج، به قوت خود باقیست که در تاریخ ۱۴۰۲/۰۳/۰۳ برگزار خواهد شد.
اعتراض به رای بازپرسی قزوین علیه نانکلی.pdf
28.3K
متن اعتراضیه علیه رأی بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب (کیفری) قزوین که دیروز (۱۴۰۱/۱۲/۲۴) با پیگیریهای آ.سیدمیرشجاع در آوج به ثبت رسید.
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۳)
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(گزارش مغرضانه ممدشورا) ۱
بعد از شکست اهالی در «طرح گلهداری» (و بیاعتنائی صاحبان سهام به هشدارهای جدی اخوی در دهه هفتاد)، در دهه هشتاد، مبلغ ۶۰۰/۰۰۰ تومان به بقعه مبارکه امامزاده علاءالدین، تخصیص مییابد اما هیئت امناء وقت، بدون هیچگونه تعاملی با بخشداری آوج و تعلل عجیبی که بعمل میآورند، اخذ آن مبلغ از کف میرود!
(آیا صرفاً تعلل سادهای بود یا دستهای پشتپردهای هم داشته که ویرانی بقعه مبارکه و روستا را بر آبادانی و عمران آنها ترجیح میدهند؟! و چرا؟!)
تا اینکه با اطلاعرسانی دیرهنگام آقای حمداله داودی به آ.س.میرشجاع، وی وارد ماجرا میشود که البته بعلت منقضی شدن مهلت آن، احیاء نمیشود.
ولیکن مراجعه مذکور، سبب میشود که برای ایشان، تکلیفاً حکم دهیاری صادر گردد، بدون آنکه اهالی روستا نقشی در آن یا همتی برای بهرهمندی از فرصت (دورههای اول تا سوم) شورا داشته باشند!
آ.میرشجاع، انتخابات نخستین دوره شورا (همزمان با چهارمین دوره شورا در سایر روستاها) را در سال ۱۳۹۲ برگزار میکند که اولین انتخابات رسمی روستا به شمار میرود و آقایان؛ حسنشورا + علیشورا + آ.س.حسین حسینی، بیشترین رأی را کسب کرده و آ.س.حامد (پسر برومند آ.س.میرشجاع) را بعنوان دهیار انتخاب میکنند ولیکن دهیاری کماکان در اختیار پدرشان است.
و در همین اولین دوره شوراست که بین رئیس شورا (حسنشورا) و نانکلی، تبانی مخفیانه منجر به عملیات خائنانه چکمه سفید، صورت میگیرد!
در این دوره، دهیار بر شورا مسلط است که قاعدتاً مورد پسند اعضای شورا نیست. عضو سید شورا دچار کمکاری در فعالیتهای موظف خود میشود فلذا دهیار که با سفارشات خاص خود در روی کار آمدن این سه نفر دخیل بوده، تصمیم میگیرد که به عضویت او (که از قضا خواهرزاده خودشه) خاتمه داده و نفر چهارم از منتخبین اهالی را وارد شورا نماید که اعضای غیرسید التماس میکنند تا دهیار از این تصمیم خود منصرف شود و دهیار هم سادهانگارانه میپذیرد فلذا نخستین شورای روستا بصورت دو نفره و تقریباً تشریفاتی به فعالیت خود ادامه میدهد. آندو حسنآبادی در ظاهر مطیع بیچون و چرای آ.میرشجاع اما در خفی دنبال اغراض شخصی خود بودند و بنده چنین مماشاتی را از خطاهای مدیریتی اخوی میدانم!
در همین دوره، آقای احمد داودی هم وارد تبانی با اوقاف شده و حماسه مراسم بزرگداشت امامزادگان را میآفریند که با سخنرانی بنده در آن (با تدبیر دهیار)، نقشههایشان بر باد میرود و تبدیل «سادات مالک» به «سادات مستأجر» ابتر میشود!!
در سال ۱۳۹۶ دومین دوره شورای روستا (پنجمین دوره انتخابات سراسری شوراها) به آقایان؛ ممدشورا + کاظم موسوی + احمد حسینی میرسد (که هر سه نفر از سادات بودند و نشانگر آنکه اهالی، اعتمادی به غیرسادات نورزیدهاند که قاعدتاً نتیجه افشاگریها و هشدارهای بنده بود) ولیکن دهیار مد نظر آن (آ.س.محمود حسینی)، مقبول بخشداری/فرمانداری آوج قرار نمیگیرد! که این ظاهر قضیه، باطنی هم داشته است!
و بالاخره ششمین دوره شورا (در این روستا سومین دوره) مجدداً بنام آقایان؛ م.ش. + ع.ش. + ح.ش. ثبت میشود که ایضاً موفق به معرفی دهیار بومی نمیشود!
این دوره را میتوان «دوره رهاشدگی روستا» از طرف آ.میرشجاع تلقی کرد که نتیجه تغییرات مدیران سیاسی آوج هم بود!!
و اما بررسی «اطلاعرسانی دقیق» ممدشورا و رنگرزی خاصی که بدان معتاد است:
م.ش.: «انشاالله که بتونم اطلاع رسانی دقیقی انجام بدم
اول از وقفنامه..
تا آنجا که من اطلاع دارم و نظر شخصیه وقفنامه جعلی وجود نداره یک وقفنامه اصلی هست( که تا روز جلسه در اوقاف) اداره اوقاف نداشت
و یک برگه ایی هست که طبق گفته امام جمعه آوج و خود اداره اوقاف تایید نامه وقفنامه اصلی است که وارث و کاتب بعد از فوت وقف کنندگان با این برگه وقفنامه اصلی را تآئید کرده اند
و چون تا یک سال پیش اداره اوقاف وقفنامه اصلی را نداشت به هر دلیلی این برگه تآئیدیه را برای اداره اوقاف مستند کرده بود
که بعد از به دست آوردن وقفنامه اصلی(کپی) که در جسله اتفاق افتاد
عزیزانی که در جلسه شرف حضور داشتند مشاهده کردند که مدیر اداره بیان کرد که ما هم همینو که شما قبول دارید منم قبول دارم بعد از آن هم متکی شده اداره اوقاف به وقفنامه اصلی و صورت جلسه..
و در اوایل دوریه پنجم شورا با در خواست سید میرشجاع برای اولین بار با حضور آقاسید کاظم سید احمد و من بعنوان اعضا شورا و سید محمود فرزند مرحوم سید موسی همراه سید میرشجاع راهی اداره اوقاف شدیم در بویین زهرا وقتی به درب ورودی اداره رسیدیم سید میرشجاع گفتند که یک مقدار در درب اوقاف فاصله بگیر و ماشین را پارک کن بعد پیاده شدن از ماشین ایشون پیاده نشدن و گفتند من نمی آیم شما بروید 😇🤔
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند۱۴۰۱
برشی از یک گفتگوی صمیمانه (بین ح.م. و م.ش.) در موضوع وقفنامه معتبری که باید امین موقوفه در اختیار داشته باشد!
امین موقوفه در این گفتگو ادعا میکند که تنها مدرک معتبر همان وقفنامهای است که اداره اوقاف نداشت و آ.سیدمیرشجاع در جلسه 1400/11/23 تحویل نانکلی داد! و کمیته تحقیق اوقاف هم آنرا تأیید کرده است!
اولا) وقفنامه مذکور را آ.سیدمیرشجاع در سال 1395 هم طی یک نامه رسمی تحویل اوقاف داده بود و هامش رئیس وقت هم در آن ثبت شده و بنده عینا همه را به اشتراک گذاشتم.
ثانیا) اگر کمیته تحقیق اوقاف صحت و اعتبار آنرا تأیید کرده است، پس چرا نانکلی 40 روز پس از جلسه 1400/10/23 در بخشنامه خود برای شورای روستا، مجددا به وقفنامه جعلی استناد میکند؟! و شورا چرا در قبال این تخلف (نادیده انگاشتن وقفنامه مؤید) سکوت میکند؟!
و همچنین چرا نانکلی در شکوائیه خود (1401/5/12) علیه اجداد اهالی، هیچ اشارهای به وقفنامه اصلی (که به تأیید کمیته تحقیق اوقاف هم رسیده)، نمیکند؟! و فقط متن تایپشده وقفنامه جعلی را به دادگاه ارائه میدهد؟!
بنابراین گفتههای ممدشورا با واقعیتهای ماجرا هیچگونه همخوانی ندارد. چرا؟!
آیا وی کماکان در صدد فریب ما نیست؟!
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۴):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارش م.ش.) ۲
...اقا سید کاظم و سید احمد و سید محمود همراه من داخل دفتر رئیس وقت اداره رحمانی شدیم
بعد سلام ووو تا متوجه شد از روستای امامزاده آمده ایم با الفاظ زننده مثل این کلمه(برید پی کارتان موقوفه خوران)
حتی نزدیک بود بین ما و ایشون درگیری فزیکی بعمل بیاد
بدون هیچ نتیجه ایی اوقاف را ترک کردیم و نیامدن سید میرشجاع داخل اداره هم برایمان نامفهوم مانده..»
این گزارش ناقص م.ش. در سه قسمت قابل بررسی است:
۱) مسئله نحوه وصول وقفنامه به اوقاف
۲) مسئله تهمت رکیک رحمانی به اهالی
۳) مسئله کارکرد آ.سیدمیرشجاعالدین
در مسئله نحوه وصول وقفنامه به اوقاف، طی پیامهای سابق و لاحق خود، باندازه کافی، توضیح داده و مدارک و مستندات ذیربط را در حدفاصل پیامهای شماره ۱۲ و ۱۳ کانال سیدعلاءالدین به اشتراک گذاشتم و در پیام شماره ۱۹ در باره تفاوت وقفنامههای اصلی و جعلی، توضیح دادهام که با توجه به آنها و نیز تصاویر باشتراک گذاشته از وقفنامههای جعلی، دروغهای شاخدار ممدشورا آشکار میشود.
هدفگیری این قسمت از رنگرزی ممدشورا مقصر جلوه دادن آ.میرشجاع در قضیه ورود مداخلهجویانه اوقاف است که البته فرافکنی بسیار سخیفی است برای رد گم کردن خیانتهای خود!
در کانال قبلی (سید علاءالدین) خود مفصلاً توضیح دادم؛ کسانی که پای اوقاف را برای اولینبار (قبل از ۱۳۶۲ و بلکه قبل از انقلاب اسلامی) به این روستا باز کردند، هماکنون به رحمت خدا رفتهاند و ما احتمال میدهیم که نیّت خیری داشتهاند! حتی آنها که این روستا را خالی از سکنه (و سادات هجرتکرده!) جلوه دادهاند! و برایشان آرزوی عفو و غفران داریم.
و همچنین توضیح دادم که در ماجرای پیگیری احداث سد خاکی دلیکلیقیه بمنظور تأمین پایدار آب شرب اهالی، توسط آ.س.میرشجاع در سال ۱۳۷۵، اداره اوقاف صرفاً متوجه میشود که گزارش «هجرت سادات» از این روستا کذب بوده است و ظاهراً ۲۰ سالی را هم به سکوت میگذراند!
ولیکن به ضرس قاطع میتوان گفت که پای مداخلهجویانه اوقاف با چکمه سفید اما با قلب سیاه نانکلی به این روستا در بهمنماه ۱۳۹۴ رخ داده است و پیامد آن شاهد مکاتباتی بودیم که بین اوقاف و نخستین دهیار روستا (آ.میرشجاع) در سال ۱۳۹۵ روی داد که توضیحات و مدارک ذیربط را مفصلاً در کانال قبلی به اشتراک گذاشتم.
باز کردن پای دخالت بیترمز اوقاف به این روستا بمنظور تکمیل طرح هجرت [فراری دادن] سادات صورت گرفت که بلاتردید امری خیانتبار و شرارتآمیز بوده است. فلذا این سؤال خیلی جدی مطرح شد که مقصر/مقصرین قضیه کیست/کیستند؟!
میزبان ماجرای چکمه سفید و همپالگیهای وی، طی یک «جنگ روانی تمامعیار» و بهرهگیری از صنعت رنگرزی خود، آ.میرشجاع را چنان مقصر اصلی جلوه دادند که زمینههای ترور شخصیتی و حتی فیزیکی او و پسرش را براحتی فراهم ساختند.
و این شانتاژها و جوسازیهای ناجوانمردانه و رذیلانه خود را آنچنان دنبال کردند که برای خونخواهی «تنها دهیاران بومی روستا» کسی حتی جرأت طرح سؤال و استفهام هم به خود ندهد!
شورای جاری روستا (منتخبین ۱۴۰۰) در جوسازی و شایعهافکنی و دروغپردازی و رنگرزیهای مذکور، سنگ تمام گذاشتند تا با یک تیر چند نشان را بزنند:
۱) علت تحمیل دهیارهای غیربومی، عیان و بیان نشود تا تخلفات عدیده اعضای شورا مکتوم بماند که بدترین آنها همکاری با سیاستهای کثیف نانکلی برای پیشبرد توطئه خالیسازی روستا از سکنه است.
۲) کسی را که در مقابل نانکلیهای برونی و درونی، سینه ستبر کرده، از حیّز انتفاع ساقط گردانند تا بلعیدن ششدانگ امامزاده بمنظور دستیابی به دفینههای پراکنده در روستا برای آنها راحتالحلقوم باشد!
پیامهای مسلسل بنده در کانال قبلی، موجب رسوائی همه آنها شد که پیوسته در صدد خیانت علیه اهالی و شرارت علیه سادات بودند. فلذا گارد شدیدی علیه بنده بستند و ناخور روستا به حرکت در آمد تا مانع افشاگریهای بنده گردند، غافل از اینکه آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند!!
در این میان، شاهد فعالیت مجازی شگفتانگیزی از سوی یکی از اعضای خائن شورا بودیم و هستیم که علیرغم توضیحات مستند کانال سیدعلاءالدین، هنوز هم دست از توطئه کثیف مذکور نکشیده و کماکان در حال شانتاژ حرفهای کذبی است که پنبه آنها زده شده ولیکن وی هنوز هم میخواهد به رنگ کردن اهالی ادامه بدهد!
او در حالی که خود را ظاهراً معترض قضیه دخالت اوقاف در امور روستا وانمود میکند، خود به خدمت رسمی اوقاف بوئینزهرا در آمده است و عنوان توخالی امین اوقاف را هم با افتخار تمام، یدک میکشد بدون آنکه در این چند سال توانسته (یا خواسته؟!) باشد که حداقل ۱۰٪ از حدود ۱۰۰/۰۰۰ مترمربع از دو دانگ موقوفه امامزاده را از موقوفهخوارها پس بگیرد!!
..ادامه دارد
حم
اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۵):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارش م.ش.) ۳
ممدشورا در حالی منکر وقفنامه جعلی میشود که رؤسای سابق و فعلی اوقاف بوئینزهرا کلیه مکاتبات خود با شورا و دهیار روستا را بدان مستند کردهاند!
ممدشورا در حالی منکر وقفنامه جعلی میشود که نانکلی در پروندهسازی علیه اجداد اهالی، همان وقفنامه جعلی را ضمیمه مستندات خود و دادخواست ابطال اظهارنامههای ثبتی آنها کرده است!
ممدشورا در حالی منکر وقفنامه جعلی میشود که نخستین دهیار روستا (آ.میرشجاع) طی دو فقره نامه در سال ۱۳۹۵ به مقابله با مفاد آن پرداخته است و دومین شورای روستا هم اساسا بمنظور دریافت جواب همان نامهها عازم اوقاف بوئینزهرا شده است که آ.میرشجاع به علتی خاص، از ورود به اوقاف، منصرف میشود و حال وی دارد از آن مراجعه، گزارش میدهد. اگر وقفنامهای جعلی در کار نبود، نیازی هم به تحریر نامههای ۳ و ۵ صفحهای دهیار وقت در سال ۹۵ نبود که هر دو به امضاء تعدادی از اهالی سرشناس روستا هم رسیده بودند و بالتبع نیازی هم نبود که آ.میرشجاع اعضای جدید شورای روستا را به بوئینزهرا بکشاند تا پیگیر جواب رسمی آن نامهها باشند و حالا شاهد گزارش نحوه مراجعه و پاسخ هتاکانه رئیس وقت اوقاف توسط خود وی باشیم.
ممدشورا در حالی منکر وقفنامه جعلی میشود که جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ بمنظور مقابله با آن تشکیل شده تا اداره اوقاف بجای آن، وقفنامه اصلی را «معیار تفاهم و عمل» خود قرار بدهد.
ممدشورا در حالی منکر وجود وقفنامه جعلی میشود که بنده هر سه تصویر معطوف به آنرا در کانال خود به اشتراک گذاشتم. هم وقفنامه بدون هیچ مهر ۱۲۹۷ قمری ملاعبدالجواد را و هم وقفنامه با مهرهای ناشناس ۱۲۹۷ وی را و هم متن تایپ شده آنها توسط اوقاف قزوین را.
بنظر شما ممدشورا چرا علیرغم اینهمه مستندات مسلم و غیرقابل انکار در مسئله وقفنامه جعلی، لجوجانه منکر وجود آن میشود و مینویسد: «انشاالله که بتونم اطلاع رسانی دقیقی انجام بدم
اول از وقفنامه..
تا آنجا که من اطلاع دارم و نظر شخصیه وقفنامه جعلی وجود نداره»!!؟؟!!
خود اوقاف نه تنها منکر وقفنامه جعلی نیست بلکه با استناد بدان، خون اهالی را تو شیشه کرده است ولیکن ممدشورا منکر وجود آنست.
خود نانکلی طی صورتجلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ خود با اهالی پذیرفته که وقفنامه ناسخ ۱۲۹۹ قمری را معیار تفاهم و عمل خود قرار بدهد (نه وقفنامه منسوخ ۱۲۹۷ قمری را) و اهالی حاضر در جلسه هم آن را امضاء میکنند از جمله آ.میرشجاع ولیکن ممدشورا بر خلاف اهالی، آنرا امضاء نمیکند! چرا؟! زیرا معتقد است و اصرار دارد که وقفنامه جعلی، اصالت دارد؟!! (که طبق آن، میتوان سادات را از صحنه حذف کرد و چهاردانگ آنان را تصاحب کرد)!
دشمنی با سادات از این آشکارتر؟!!
آری! آیا ممدشورا گرگی در پوستین میش نیست؟! آیا چنین خائنی، صلاحیت دارد که امین موقوفه باشد؟! و نماینده اهالی که قریب باتفاقشان از سادات هستند؟!!
و اما وقفنامه اصلی؛
همانطور که در کانال سیدعلاءالدین توضیح دادم، مدرکی که بتوان آن را «وقفنامه» تلقی کرد، اساسا وجود خارجی ندارد. نه چنین مدرکی در اختیار احدی از اهالی است و نه در اختیار ادارات اوقاف و ثبت و غیرهما و نه اثری از واقفین یا بازماندگانی که در جای قابل قبولی، احراز هویت شده باشند!
ولیکن آنچه در دست سادات است، صرفاً صورتجلسهای است که دارای چندین ادعاست:
۱) واقفینی بنامهای محمدحسینخان و محمدکاظمخان که در زمان تحریر صورتجلسه مذکور (۱۲۹۹ قمری) «مرحومان مغفوران» بودهاند.
۲) چهاردانگ مزرعه امامزاده علاءالدین، وقف خاص سادات حسینی و موسوی خاصی شده است.
۳) دو دانگ مزرعه مذکور وقف خاص بقعه مبارکه امامزاده علاءالدین شده است. (یعنی که در زمان تحریر صورتجلسه، این قطعه - پلاک ۱۱۷ از ۱۰ فرعی قزوین - مزرعه بوده و هنوز به روستا تبدیل نشده بود!)
۴) تفکیک ششدانگ امامزاده به وقفیه ۴ و ۲ دانگ و تحدید جغرافیائی آنها از روی «سجل مرحوم محمدحسینخان» رونویسی شده است.
۵) علت تنظیم صورتجلسه مذکور، حل اختلافی بوده است که بین «مالک» و «وقف» دیگر نباید تکرار شود.
۶) نسخهای از این صورتجلسه حل اختلاف ۱۲۹۹ قمری با عنوان «سواد وقفنامچه» در اختیار پسر ارشد محمدحسینخان قرار میگیرد تا عنداللزوم مورد استناد قرار بگیرد.
۷) در این صورتجلسه هیچگونه شرط و شروطی از قبیل؛ «حضور و حیات» برای بهرهمندی سادات حسینی و موسوی خاص از چهاردانگ مایملک خود، قید نشده است.
اکثریت سادات امامزاده علاءالدین (از جمله بنده حقیر) با مفاد این صورتجلسه (مشهور به وقفنامه اصلی) مشکل و زاویه چندانی ندارند. اما اداره اوقاف، بنای برتافتن آنرا ندارد و (علیرغم ص.ج. ۱۴۰۰/۱۰/۲۳) ترجیح میدهد به ص.ج. ۱۲۹۷ق. (که چیزی بجز «اختلاسنامه خطرناک» نیست!) بچسبد!!
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند۱۴۰۱
متن تایپ شده وقفنامه اصلی که در پرونده اوقاف مفقود است! این «صورتجلسه حل اختلافات» دو سال بعد از «صورتجلسه عقد اختلاسات» توسط ملاعبدالجواد یعنی در سال ۱۲۹۹ قمری (مقارن ۱۲۶۰ هجری شمسی) تحریر شده است و علیمحمدخان (پسر یکی از واقفین مرحومان مغفوران اصلی) هم در سجلات آن، تأییدیه نوشته و کلمات «مالک» و «وقف» را به کار برده است.
در مورخه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ ریاست وقت اداره اوقاف بوئینزهرا طی صورتجلسهای با اهالی روستا، پذیرفته است که این متن را ملاک عمل و تفاهم قرار دهد ولیکن در عمل (نامهها و بخشنامههای بعدی) آن را کاملاً نادیده گرفته است!
که نشان از حیله و نیرنگ وی دارد و علت فریب و دغل وی را باید (از مداقه در ماجرای چکمه سفید) یافت و افشاء کرد!
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۶):
تذکر مهم؛
در پیام شماره ۰۴۳ (در کانال گنبد فیروزه) اشاره کردم که در خلاء همت اهالی برای تشکیل رسمی شورای روستا، حکم دهیاری برای آ.سیدمیرشجاع صادر شد و در این حکم بخشداری آوج، ظاهراً مراجعهای به اهالی و پذیرش آنها نداشت فلذا نوشتم که اهالی در نصب ایشان به دهیاری نقشی نداشتند ولیکن این ادعای بنده نباید سبب این گمان گردد که دهیاری ایشان به اهالی، تحمیل گردید. زیرا باید حواشی امر را هم در نظر گرفت.
منظورم «پیشبرد مقتدرانه امور روستا» (که قاعدتاً با مشارکت اهالی تحقق یافت)، دارای ریشههای فرهنگی و تاریخی هم بود.
اگر به سالهای قبل از انقلاب برگردیم، جایگاه رسمی «بزرگی بر روستا»، کدخدای روستا بود که از طرف مقامات دولتی تعیین و تحمیل میگردید ولیکن اهالی روستای ما، مرکز قدرت غیررسمی هم برای خود داشتند که اقتدار باطنی آن بسیار بالاتر از قدرت ظاهری کدخدا بود.
«حجتالاسلام والمسلمین حاج سیدمیربابا حسینی» که بعلت چند صباحی «طلبه امام خمینی» بودن (قبل از تبعید آنحضرت از ایران)، دارای روحیه انقلابی و ضد رژیمی هم گشته بود و علیه شاهنشاهی موضعگیری بعضاً آشکاری داشت (و به همین علت هم از طرف یکی از اهالی که به مزدوری ساواک جنایتکار شاه در آمده بود، تهدید میشد!) در جایگاه امام جماعت روستا و پایگاه مسجد نقش بسزائی در حفظ وحدت، معنویت و همگرائی در امور ذیربط روستا ایفاء میکرد.
نشان به آن نشان که بعد از هجرت آقامیرشجاع به تهران در سن ۱۷ سالگی (که من ۵ ساله بودم و چگونگی آن بخاطرم نمیآید!) اهالی روستا فقط دو بچه از بچههای روستا را با کلمه «آقا» توصیف میکردند. چرا اهالی فقط مرا «محمدآقا» (و اخوی کوچکترم را «علیآقا») صدا میکردند؟! مگر بقیه بچههای روستا «آقازاده» نبودند؟! علت چنین استثنائی چه بود؟! دلیلش آن بود که ابوی را که «عالم» و روحانی روستا بود بعنوان «آقا» (بمفهوم مکتبخانهای آن) میشناختند و مینامیدند. فلذا آقامیرشجاع هم تحتالشعاع این وضعیت معنوی ابوی بود.
ابوی بعد از مهاجرت قریب باتفاق اهالی به تهران (که عمدتا نتیجه سیاستهای غلط رژیم خائن شاهنشاهی بود) در مرکز هم تلاش وافری داشت تا از رهبری معنوی و اجتماعی در قالب «هیئت جوانان امامزاده علاءالدین مقیم مرکز» غافل نگردد که بعد از انقلاب هیئت مذکور تدریجاً مورد کم لطفی اهالی قرار گرفت و نهایتاً هم در حد یک خاطره در اذهان اهالی باقی ماند.
الغرض؛
مقبولیت آقاسیدمیرشجاع وامدار مقبولیت و اقتدار کاریزماتیک حاجسیدمیربابا نیز بود وگرنه اهالی شاید وارد آنهمه پذیرش و همکاری با او نمیشدند و او هم قادر به إعمال آنهمه اقتدار نمیشد. فلذا بنظر بنده توفیق و پیشرفت و موفقیت آ.میرشجاع حداکثر ۵۰٪ رهین شخصیت خود او بود و حداقل ۵۰٪ هم متأثر از بنوّت ابوی. و شاید یکی از خطاهای اخوی همین باشد که گمان میکرده همگرائی اهالی بویژه سادات با او ۱۰۰٪ بخاطر خود او بوده است!
بنابراین نهضت اجتماعی، عمرانی و خدمترسانی آ.سیدمیرشجاع از منظر اهالی محترم، تداوم نهضت فرهنگی و تعلیم و تربیتی آقاسیدمیربابا بود. و مگر میشد که جوانان قدیم از «استادزاده» خود حمایت نکنند؟!
ولیکن باید پذیرفت که سال به سال آن حس و حال تحلیل برود و برای نسل جدید خاطرات والدینشان چندان معنا و مفهومی نداشته باشد و این گسست نسلی، امری کاملاً طبیعی و عادی است.
و اما بعد؛
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارش م.ش.) ۴
ممدشورا علیرغم آنکه ادعا میکند بررسی صحت و سقم وقفنامهها امری تخصصی است، پایبند این توصیه خود نمانده و «صورتجلسه اختلاسنامه منسوخ» را هم «وقفنامه اصلی» قلمداد میکند!! و اساساً منکر وجود وقفنامه جعلی است و لذا مدعی است که هرچه بنام وقفنامه وجود دارد، اصلی است!! چرا؟! زیرا که ارباب وی (نانکلی) چنین اراده فرموده است!
کسی که قادر به تشخیص «وقفنامه» و «صورتجلسه گزارش وقفنامه» از همدیگر نیست و «صورتجلسات» را «وقفنامه» میپندارد، براستی چه صلاحیتی برای «امین موقوفه» بودن دارد؟!!
نکته بعدی؛
بنده هنوز هم در نیافتهام که «صورتجلسه عقد اختلاس منسوب به ملاعبدالجواد» در چه زمانی تهیه شده و چگونه به دست اوقاف رسیده است و اساساً اداره اوقاف قزوین (زمانی که زیرمجموعه ادارهکل اوقاف زنجان بوده) با استناد و مستمسک به کدام وقفنامه، با فرزندان مرحوم آقامحمودعلی داودی و بقیه مستأجرین امامزاده، قرارداد استیجاری بسته است ولیکن بعد از مکاتبات اولیه رحمانی با آ.میرشجاع و جوابیههای ۳ و ۵ صفحهای ایشان بعنوان دهیار روستا، نامه سومی هم در ۲ صفحه شخصاً تسلیم رحمانی میکند که کپی صورتجلسه ۱۲۹۹ قمری موسوم به وقفنامه اصلی، ضمیمه آن بوده است و همه این مدارک را بنده در کانال سیدعلاءالدین به اشتراک گذاشتم.
رحمانی ...
...ادامه دارد.
ح.م.
اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۷):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارش م.ش.) ۵
... رحمانی رئیس وقت اداره اوقاف بوئینزهرا در هامش صفحه اول آخرین نامه دهیار وقت نوشته است: «باسمه تعالی. جناب علیزاده. مراتب از آرشیو سازمان در خصوص صحت سقم وقفنامهها استعلام گردد.»
همین نوشته رحمانی در حاشیه نامه دهیار وقت به تاریخ ۹۶/۵/۳ به وضوح نشان میدهد که اولین کپی از وقفنامه (مثلاً اصلی) پنج سال قبل تحویل اداره اوقاف شده است (نه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ که ممدشورا آنرا تلقین میکند!!)
ولیکن نانکلی که به ریاست اداره اوقاف رسید، آنرا نادیده گرفت و مجدداً در مکاتبات و تعاملات خود با روستا به اختلاسنامه مشکوک، استناد کرد!
در نتیجه ضرورت یافت که به نانکلی هم گوشزد شود که بجای وقفنامه جعلی و منسوخ ۱۲۹۷ قمری، صورتجلسه حل اختلاف ۱۲۹۹ قمری را معیار تفاهم و عمل خود قرار بدهد. در جلسه مورخه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ نانکلی آنرا پذیرفته و حتی صورتجلسه آنرا هم امضاءومهر میکند و در اینجاست که آ.میرشجاع کپی دومی از وقفنامه را تحویل نانکلی میدهد تا احیانا اگر کپی قبلی مورد دستبرد شیاطین قرار گرفته باشد، رئیس اوقاف ادعا نکند که چیزی در پرونده نیست.
بنابراین کپی وقفنامه اصلی دو بار به رؤسای سابق و لاحق اوقاف تحویل شده است و هر دو مورد هم عیناً توسط آ.میرشجاع صورت گرفته است؛ اولی در ۱۳۹۵/۵/۳ و دومی در ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ که هر دو بار هم با هدف مقابله با سوءاستفاده رؤسای اوقاف بوئینزهرا از وقفنامه جعلی و مخالفت با دخالتهای نامشروع و نامتعارف و قانونشکنانه نانکلی بوده است.
علیرغم همه اینها نانکلی بعد از ۴۱ روز از امضای صورتجلسه مذکور، بخشنامهای برای شورای روستا مینویسد و با کمال وقاحت مجددا به وقفنامه جعلی، استناد میکند! و به آن بسنده نکرده و ظرف چند ماه بعد طی دادخواست مکارانه و فریبکارانهای، خواستار ابطال اظهارنامههای ثبتی اجداد اهالی میگردد که در دادگاه بدوی آوج، حکم به بطلان دعوا میشود.
نانکلی در تقاضای ابطال اظهارنامههای ثبتی ۱۸ تن از اجداد اهالی، بدون هیچ اشارهای به وقفنامه اصلی، صرفاً وقفنامه جعلی را ضمیمه شکوائیه خود کرده است! تا شاید بتواند دادگاه را فریب داده و قانون را دور بزند!!
همه این عجایب یکطرف و اصرار شگفتانگیز ممدشورای کذّاب بر اینکه اوقاف قبل از جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ هیچ وقفنامهای در اختیار نداشته است یکطرف!! و حتی پای از این هم فراتر گذاشته و رذیلانه ادعا میکند که دخالت اوقاف در امور روستا متأثر از همان وقفنامه (دومین کپی از صورتجلسه حل اختلاف) تحویلی حاجمیرشجاع بوده است!!!
این القائات واهی وی قبل از روشنگریهای بنده را، شاید بشود حمل بر جهالت و نادانی و بیدقتی وی کرد ولیکن بعد از پیامهای مسلسل و توضیحات مستند بنده، چه علتی دارد؟! آیا غیر از لجاجت عنودانه و احمقانه و مزدوری وی میتوان ارزیابی دیگری از آن داشت؟!
با این توضیحات (که از بابت تکراری بودن آنها عذرخواهی میکنم) کاملا آشکار است که ممدشورا برای پیشبرد نقشههای رذیلانه نانکلی متوسل به چندین دروغ شاخدار شده است:
«وقفنامه جعلی وجود نداره یک وقفنامه اصلی هست( که تا روز جلسه در اوقاف) اداره اوقاف نداشت
و یک برگه ایی هست که طبق گفته امام جمعه آوج و خود اداره اوقاف تایید نامه وقفنامه اصلی است که وارث و کاتب بعد از فوت وقف کنندگان با این برگه وقفنامه اصلی را تآئید کرده اند
و چون تا یک سال پیش اداره اوقاف وقفنامه اصلی را نداشت به هر دلیلی این برگه تآئیدیه را برای اداره اوقاف مستند کرده بود
که بعد از به دست آوردن وقفنامه اصلی(کپی) که در جسله اتفاق افتاد
عزیزانی که در جلسه شرف حضور داشتند مشاهده کردند که مدیر اداره بیان کرد که ما هم همینو که شما قبول دارید منم قبول دارم بعد از آن هم متکی شده اداره اوقاف به وقفنامه اصلی و صورت جلسه..»!!!
ممدشورا چرا جعلی بودن صورتجلسه عقد اختلاس منسوب به ملاعبدالجواد (موسوم به وقفنامه ۱۲۹۷ قمری) را مورد انکار قرار داده است؟!
و چرا اصرار دارد که تحویل وقفنامه اصلی (صورتجلسه حل اختلاف ۱۲۹۹ قمری) را به جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ منحصر کند؟!
و اصلی نامیدن وقفنامه جعلی را از عبارت «طبق گفته امام جمعه آوج و خود اداره اوقاف» عاریه میگیرد! و حال آنکه امام جمعه محترم آوج وقفنامه جعلی را هرگز وقفنامه اصلی، تلقی نکرده است و ممدشورا به ایشان هم افتراء میبندد!
و اما «خود اداره اوقاف» را درست نوشته است و اساسا تمام دعوای ما هم با اوقاف همین است که «خود اداره اوقاف» غلط کرده است و نباید به غلط خود ادامه بدهد.
ادعای «بعد از آن هم متکی شده اداره اوقاف به وقفنامه اصلی و صورت جلسه» هم از دیگر دروغهای شاخدار ممدشوراست. زیرا اگر چنین بود، نانکلی کپی آنها را ضمیمه شکایت خود میکرد که نکرد!!
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند۱۴۰۱