eitaa logo
گنبد فیروزه
63 دنبال‌کننده
516 عکس
153 ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۷۷): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۴ ... اصلا گیریم که بنده بعنوان مدیر و دبیرکل یا خلاق و نوآور و یا مشاور و استاد حوزه و دانشگاه و سپاه و دولت و...، «داناتر از همه» باشم (که هرگز چنین ادعای احمقانه‌ای را نداشته‌ام) ولیکن «دانائی» بدون «دلسوزی» و «دلیری»، در تولیت امور عمومی، مفت گرونه و «ارزش میدانی» چندانی ندارد! مضافاً که مثلث طلائی «دانائی + دلسوزی + دلیری» زمانی ارزشمند است که «دین‌مدارانه» باشد. یعنی اگر داناتر هم که باشم، باید دید که آیا دلسوزتر و دلیرتر هم هستم یا نه؟ که اگر هم باشم تازه باید دید که آیا همه آن‌ها دین‌مداری هم دارند یا خیر؟! بنابراین ارزیابی دقیق این فرمول پیچیده (معطوف به دانائی) به این سادگی‌ها نیست که جنابعالی به خودت اجازه بدهی که اراجیف ببافی و تهمت بزنی و هتک حرمت کنی! مگر آنکه در صدد فرافکنی باشی که ظاهراً رسم همیشگی‌تان است! و نکته آخر این فراز؛ «تیزهوشی و تیزبینی» و «خلاقیت و نوآوری» هم؛ شعباتی از دانائی هستند که بنده حتی در این حوزه‌ها هم خود را برتر از دیگران نمی‌دانم ولو اینکه ... مضافاً که ارزش‌مندی تصلیح به الماس مدیریتی «دانائی/دلسوزی/دلیری دین‌مدارانه» نیز رهین «قلب سلیم» است که بدون «تقوای الهی» هر لحظه در معرض هتک و فناست. فلذاست که «إنّ أکرمکم عندالله أتقیٰکُم». بنابراین ادعای دانائی کامل و بلکه اکمل، بدون «تقوی القلوب»، چیزی نیست! در قرآن، «علم» و دانش و دانائی (حدود ۷۰ بار) بدون «تقوا» به کار نرفته است! زیرا دانائی بدون تقوا هیچ ارزشی ندارد. «تحصیل دانائی» رهین صرف بسی «زمان و هزینه» است ولیکن کسی که نتواند از «راه میان‌بر» بهره بگیرد، صرف هر میزان از زمان و ‌هزینه او را به اوج دانائی نمی‌رساند که بتواند خود را «داناتر از همه» بپندارد. «تحصیل تقوی» از تحصیل دانائی هم سخت‌تر است! طبق بیان قرآن در ابتدای سوره بقره؛ حفظ تقوا محصول نهضت یائیه (پنج «یُ» ابتدائیه) است: ۱) یُــؤمنون بالغیب ۲) یُــقیمون الصلوة ۳) یُــنفقون مما رزقناهم ۴) یُــؤمنون بما أنزل ... ۵) بالآخرة هم یُــوقنون بنابراین برای «عالم متقی» گشتن، باید گفت: «کار هر بز نیست خرمن کوفتن/گاو نر می‌خواهد و مرد کهن»! بسیار سفر باید تا ... آری! «ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل»! و شگفت‌انگیزتر آنکه مدعی «علم و تقوی»، تازه در ابتدای راه است! چنانکه حافظ روشن‌ضمیر شیرازی نیکو سرود: تکیه بر تقواودانش در طریقت کافری‌ست راهرو گر صد هنر دارد، «تـوکـّـل» بایدش رندِ عالم‌سوز را با مصلحت بینی چه کار کار مُلْک است آن که تدبیر و تأمل بایدش اما نگفت که؛ «توکل» هم خود در پیشگاه «تفویض» (أفَوِّضُ أمری إلی الله) که «اندر وصف» نیاید، چیزی نیست! تا چه رسد به «تَدَلّیٰ» که (تفویض هم به گرد پای آن نرسد و) اساساً «اندر وهم» نآید! خلاصه مطلب: ۱) اگر کسی گفت: عالم هستم و داناترین‌م! بپرسیدش: تقوی هم داری؟ اگر گفت: هر دو را دارم!! بپرسیدش: آیا توکل هم داری؟ اگر گفت: هر سه را دارم!!! بپرسیدش: آیا تفویض هم داری؟ اگر گفت: آنرا هم دارم!!!! بپرسیدش: آیا تدلّی هم داری؟ اگر گفت: آنرا هم دارم!!!!! لابد او تالی‌تلو محمد مصطفی‌ست که بر اوست صلوات. «تا بدانجا رسید دانش من، که بدانم همی که؛ نادارم»! آری! همی نادارم و همی نادان! «ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است»!! بگذارم و بگذرم که این مبحث، تمامی ندارد! ک.م.: «بر چه اصولی انحلال شورا را جار میزنی با کدام پشتوانه مردمی»؟ ۱) اصول مقتضی جار زدن انحلال شورا ۲) پشتوانه مردمی تعقیب انحلال شورا ح.م.: اولین‌باری که با چنین سؤالی مواجه شدم در سال ۱۳۵۶ در مدرسه راهنمائی شهاب (بعثت فعلی در بزرگراه بعثت جنوب تهران) بود که «دو یا سه نفر را دور خود جمع کردم»! و «گروه سلحشوران علوی» را تشکیل دادم. ۱۵ ساله بودم و در اندیشه سرنگونی رژیم شاهنشاهی با شعار «مرگ بر شاه» (مرگ بر همون پفیوزی که بعضی مزدورهای ساواک عاری از شعور و تهی از اندکی فهم، ابلهانه ادعا می‌کردند خدماتش به بشریت بیشتر از خدمت پیغمبر اکرم ص است!) و یکی از دانش‌آموزها که گمان می‌کردم می‌تواند همراهم باشد، پرسید: «بر چه اصولی انحلال سلطنت شاه را جار میزنی با کدام پشتوانه مردمی»؟! یاللعجب که زمان چقدر زود می‌گذرد و مسائل چقدر مکررا تکرار می‌گردند؟! در هر حال اگر واقعاً دنبال جواب قانع‌کننده‌ای برای لزوم انحلال شورای خائن هستی باید زحمت بکشی و ده‌ها پیام مسلسل مرا در کانال‌های اطلاع‌رسانی بنده با دقت مطالعه کنی و اگر بعنوان «وکیل وصی شورا» صرفا می‌خواهی از شورای پفیوز، حمایت کنی تا نوبت به نقادی شورای قبلی به ریاست خودت نرسد، احتمالاً گرفتار تلاشی مذبوحانه هستی! اگر لازم باشد نوبت به بررسی عملکرد خودت هم خواهد رسید! ..ادامه دارد حم نوروز۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۷۸): کشف معدنی از سنگ‌پای قزوین در امامزاده! سال‌ها پیش شاهد ماجرای عجیبی در روستا بودم. تعدادی نوجوان با همدیگر کشتی می‌گرفتند و یکی از آن‌ها که از تک تک بچه‌ها شکست می‌خورد، هر دفعه بلافاصله بعد از باختن، بلند می‌شد و با اعتماد به نفس باورناپذیری، وضعیت قهرمان پیروز میدان را به خودش می‌گرفت و خیلی قاطع می‌پرسید: روت کم شد؟!! لج همه را در آورده بود! او بلااستثناء از همه بچه‌ها شکست خورد اما در پایان که دیگر رمقی برایش نمانده بود، باز هم به زور بلند شد و خیلی حق‌بجانب گفت: خوب روی همه‌تون رو کم کردم!!! حال حکایت برخی از اعضای ناخور روستا است که بعد از افشاگری هر کدام از تخلفات و جرائم‌شان، برای بنده پیام پسغام می‌فرستد که؛ روت کم شد؟! اینهمه نوشتی اما ما که کک‌مان هم نگزید! ما همان هستیم که بودیم! آیا اتخاذ روش مرسوم هرزه‌های خیابانی برای شما افتخارآمیز است؟! که بدون هیچ‌گونه خجالت و شرمساری از اهالی، راست راست راه می‌روید و وجود نحس‌تان را به رخ همگان می‌کشید؟! اینهمه وقاحت و دریدگی هیچ معنا و مفهومی بجز «بی‌شخصیتی» و «پفیوزی» ندارد. صد رحمت به سنگ پای قزوین! و اما بعد؛ پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۵ ک.م.: «تهمت به بردن دفینه میزنی و بر افراد انگ میزنی» ح.م.: این فراز از صرافت‌بافی تو هم بعنوان «وکیل وصی حفارها» دو تیکه‌ای است: ۱) تهمت بردن دفینه ۲) زدن انگ به افراد این هردوانه تو هم قابل نقد و بررسی است تا سیه‌روی شود هر که در او غش باشد. ظاهراً گرفتار مرض لاعلاجی هستی که مکرراً مرتکب این پلیدی می‌شوی که از خودت عبارت‌پردازی کرده و آنرا به دیگران نسبت بدهی! شنیدم که «دروغ‌تراشی»، عادت دیرینه توست! ٪۵۰ پیروزی تو در شورای ۹۶ رهین حمایت آ.میرشجاع بود (به همین علت هم اخوی خیلی خوش‌خیالانه خوشحال بود تا اینکه در حدفاصل تهران تا بوئین، حرفهای‌تان را شنید و متوجه خبطی شد که حکم تف سربالا را برایش داشت! فلذا فقط به همین بسنده کرد که دیگر از شما ناسپاس‌ها حمایت نکند!) تو شدی رئیس شورا و یکی از اولویت‌های اهالی تکمیل طرح کنتورهای آب بود. در مسجد روستا عنوان کردی که این مشکل از قبل رخ داده و ادامه دارد و این مسئله حتی در آوج هم مشهور شده به «کنتورهای شجاعی»!!! فی‌المجلس شجاع هم که حضور داشته، خطاب به تو می‌گوید: دروغ گفتی! زیرا در شهرستان آوج اساسا کسی مرا بنام «شجاع» نمی‌شناسد و فقط با عنوان «آقای حسینی» می‌شناسند. فلذا «کنتورهای شجاعی» عبارتی نیست که در ادارات آوج، شایع باشد و... آری! معلوم شد که عبارت غیرواقعی و موهوم «کنتورهای شجاعی» را تو خودت ابداع کرده بودی اما طی دروغی آشکار بمنظور رنگ کردن اهالی و فریب آنها عبارت من‌درآوردی خود را بنام ادارات آوج، جا زده بودی! که نشان از رذالت اخلاقی تو دارد و ریشه در آن نانی دارد که از بچگی خورده‌ای! (ضمناً اگر کسی در باره کنتورهائی که ظاهراً بعنوان پیراهن عثمانی علیه آ.میرشجاع مورد سوءاستفاده ناخور روستا به کار رفته و می‌رود، حرف شفافی برای گفتن دارد، لطفاً به بنده منعکس نماید تا مورد بررسی و پیگیری قرار بدهم. از آنجا که بنده با اخوی خود هم هیچ تعارف و ملاحظه‌ای ندارم، نتیجه را هرچه باشد، به اشتراک خواهم گذاشت) حال در مقابله با من هم انواع کلمات و عبارات را از خودت صادر می‌کنی و فریبکارانه آن‌ها را به بنده نسبت می‌دهی! عبارت «بردن دفینه» را من در کدام پیام خود به کار برده‌ام که خود خبر ندارم؟! عادت کرده‌ای که حرف تو دهن دیگران بگذاری و این اعتیاد تو سرانجام موجب رسوائی و هلاکت تو خواهد شد. آخر چگونه به این‌جا رسیده‌ای که عین آب خوردن، از خودت دروغ و دونگ و جفنگ ببافی؟! صد البته که حفار دفینه، دفینه را می‌برد (مگر قراره مجدداً در همانجا دفن کنه؟! کنده و در آورده که ببره و حتما هم برده) ولیکن بنده در پیام‌های مسلسل خود عبارت «بردن دفینه» را به کار نبرده‌ام و ک.م. که به تحریف مسائل معتاد است، آنرا به من نسبت داده است. این مسئله از آنجا حائز اهمیت است که در نقل‌قول‌ها و نسبت‌دادن‌ها باید دقت شود که تحریفی و تعویضی صورت نگیرد وگرنه سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. ..ادامه دارد حسینی منتظر نوروز۱۴۰۲ کانال‌های اطلاع‌رسانی مسلسل حم (ویژه امور راهبردی روستای امامزاده علاءالدین واقع در حوزه کشوری فرمانداری آوج قزوین)؛ «سید علاءالدین»: https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9 «گنبد فیروزه»: https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a گروه‌های هم‌اندیشی پیرامون پیام‌های کانال‌های اطلاع‌رسانی حم و سایر مسائل راهبردی روستای امامزاده؛ «سید علاءالدین»: https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4 «هم‌اندیشی سادات میدان»: https://eitaa.com/joinchat/1424556326Cd51a6f2d0a
هدایت شده از کانال سید علاءالدین
گزارش حفاری غیرمجاز در روستای امامزاده علاءالدین به فرمانداری آوج با امضاء حسن‌آبادی‌های شورای وقت و فعلی مضافاً که این گزارش علاوه بر چهار امضاء با دو مهر دهیاری و شورا هم ممهور شده است. مهر شورا در اختیار رئیس شورا بوده که در آن مقطع حسن حسن‌آبادی بود. حال چگونه است که پرداختن به مسئله دفینه را تکذیب و تخطئه می‌کنند؟!!! کانال سیدعلاءالدین: https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۷۹): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۶ ⁉️ چرا انکار می‌کنی⁉️ آنچه که تاکنون بنده بدان پرداخته‌ام، حفاری‌های غیرمجازی بوده است که حداقل چندین مورد آن بر من مسجل شده است ولیکن پیگیری هیچ‌کدام در اولویت بنده قرار نداشته است. اما از وقتی که ماجرای چکمه سفید نانکلی را شنیدم، به دفینه‌های روستا حساس شدم. ⁉️ آیا تو می‌توانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ مرحوم آ.سیدابراهیم موسوی (عضو هیئت امناء وقت امامزاده) دومین حفاری را به اهالی گزارش داده است؟! ⁉️ آیا می‌توانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ سومین یا چهارمین حفاری توسط دهیار وقت در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۳ به بخشداری آوج و سایر ادارات ذی‌ربط رسماً گزارش شده است و ذیل آنرا اعضای شورای وقت مهر و امضاء کرده‌اند که اتفاقاً دو نفر از آن‌ها هم‌اکنون نیز عضو شورا هستند؟! (مگر عین تصویر نامه آن‌ها را در کانال و گروه سیدعلاءالدین ندیدی؟!!) ⁉️ آیا می‌توانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ پیامد گزارش مکتوب مذکور، از طرف میراث فرهنگی، برخی از صحنه‌های جرم مورد بازرسی قرار گرفته و گفته شده که حفاری‌ها کار خود اهالی بوده است؟! ⁉️ آیا می‌توانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ معرف نگهبان غیربومی روستا در سال حفاری، یکی از اعضای شورا بوده و است؟! ⁉️ آیا می‌توانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ پیامد گزارش مکتوب آنها، ظرف ۱۰۰روز سروکله نانکلی اوقاف در برف و بوران زمستانه روستا پیدا شده و منزل به منزل و خانه به خانه اهالی، به بهانه متراژ خانه‌ها مورد هدف کاملاً مخفیانه او و میزبان خائن وی قرار می‌گیرد؟! ⁉️ آیا می‌توانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ کسانی که متهمین ردیف اول حفاری‌های غیرمجاز هستند با نصب دوربین‌های مداربسته در روستا و حتی در ورودی‌های آن، شدیداً مخالفت کردند؟! ⁉️ آیا می‌توانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ تعدادی از اهالی که معمولاً از روی بی‌سوادی و بی‌پولی، کارگر روزمزد کف بازار تهران بودند، پس از حفاری‌های غیرمجاز ناگهان پولدار شدند و احساس خان و خان‌بازی پیدا کردند؟! ⁉️ آیا می‌توانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ حسن‌شورا با رأی علی‌شورا، ریاست شورا را از ممدشورا غصب کرده است؟! (و هزار نکته باریکتر از موی در اینجاست!) و شاید هم م.ش. جایگاه خود را به ح.ش. باج داده است تا نانکلی عنوان امین اوقاف را از وی نگیرد! (اگرچه بعضی‌ها معتقدند که جنابعالی این عناوین را بین آن‌ها توزیع کرده‌ای! زیرا عنوان امینی اوقاف در زمان ریاست تو به م.ش. اهداء شد!) ⁉️ آیا می‌توانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ نانکلی دهها روستا و هزاران رقبه موقوفه را رها کرده و بدون برخورداری از حتی یک‌ورق‌پاره معتبر بعنوان وقفنامه یا سند ثبت‌شده رسمی، قصد تصاحب کل شش‌دانگ روستا را دارد؟! (از لحاظ اقتصادی آیا این روستا غیر از دفینه‌های آن، ارزش قابل توجهی نسبت به همه موقوفات بوئین‌زهرا دارد؟!) ⁉️ آیا می‌توانی (و چرا باید!) انکار کنی که؛ دادخواست نانکلی مبنی بر ابطال اظهارنامه‌های ثبتی اجداد اهالی، بدون ارائه هیچ‌گونه سند و مدرک معتبری صورت گرفت؟! و چرا صرفاً با توسل به دروغ‌های شاخ‌دار؟! و چرا در دادگاه حکم به بطلان دعوا داده شد؟! ⁉️ آیا تو می‌توانی ...؟! آری! تو می‌توانی همه آن اتفاقات را کاملاً انکار کنی ولیکن فقط مشکوک بودن خودت را جار زده‌ای! گویا که رفیق قافله هستی و شریک دزد! و اگر غیر از این باشد، در باره تو چه قضاوتی باید کرد؟!!! و اما «انگ زدن به افراد»! تو بعد از ملاحظه ۱۰۰ پیام مسلسل بنده، ادعا کردی که طی آن‌ها در مسئله دفینه‌ها به «افراد» انگ زده‌ام! بسیار خب! تو اگر به اندازه یک حبه عدس، صداقت و شجاعت داری، بگو تا همه بدانند که من به کدام «افراد» انگ زده‌ام؟! آیا از کسی اسم برده بودم؟! در غیر اینصورت کذّاب و رنگرزی بیش نیستی که از خجالت باید تا ابد سر به زیر اندازی و نُطُق نکشی! بنده افشاگری‌های خود را با ملاحظات خیلی فراوان و بسیار سربسته شروع کردم تا شاید مجرمین و متخلفین به خود آمده و بسوی «توبه و جبران» حرکت کنند ولیکن بجز حماقت و وقاحت هیچ نپیمودند و مجبور شدم تدریجاً واضح‌تر آدرس بدهم ولیکن در ۱۰۰ پیام اولیه بنده، اساسا از افراد نامی نبرده بودم. بله افشاگری علیه ناخور و شورای پفیوز را (که تدریجاً و متناسب با پرروئی و هتاکی و فحاشی و توهین‌های مذبوحانه آن‌ها صورت گرفت و در صورت لزوم با مدارک و اطلاعات دقیق‌تری تداوم خواهد یافت) تو می‌توانی «انگ زدن» قلمداد کنی و با این اراجیف و توهین‌ها و اهانت‌های ناجوانمردانه، فرضاً مرا وادار به سکوت کنی، آنگاه چه خواهید کرد با این‌همه از اهالی که بزعم شما خبرچین بنده بودند و کارکردی همچون پهباد و جن مسخر داشتند؟! همه می‌دانند. با آن‌ها چه خواهید کرد؟! ..ادامه دارد حم نوروز۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۸۰): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۷ ک.م.: «دل مردم را خالی می کنی که روستای آبا و اجدادی خودتان را از دست می‌دهید و هر آنچه در هر کجا دارید بر باد خواهد رفت» ۱) خالی کردن دل اهالی ۲) بر باد رفتن مایملک اهالی ح.م.: ظاهراً خرفتی بعضی‌ها هیچ حد و مرزی ندارد! در این فراز هم دوگانه‌ای را مطرح کرده که هر دو مورد قابل نقد و بررسی است: با «نادیده‌انگاری»، واقعیت جاری را مورد انکار خود قرار داده تا آینده را أمن و بی‌خطر نشان دهد! در پاسخ به چنین ولنگاری (که بعید است صرفاً از روی جهالت باشد!)، بنده در پیام ۱۱۳ (کانال سید علاءالدین) خود پیشنهاد کردم که؛ «در هر حال وظیفه بنده هشدار دادن به اهالی برای جدی گرفتن مقابله با شکایت اوقاف علیه اموات بود و حالا اهالی مختارند که برای خالی نشدن دلشان، هشدار مرا پشم خود هم حساب نکنند! و اگر خدای ناکرده، خواسته ناحق نانکلی به کرسی نشست، لابد جناب آ.سیدکاظم، جوابگوی مشکلات آتی اهالی خواهند بود و به تنهایی قادر به جبران خسارات مربوطه هستند! و لابد اهل چرتکه و حساب و کتاب بوده و (همچنانکه ۸% را درآورده‌اند!)، «جریمه موقوفه‌خواری موهوم ۳۰۰ ساله» را هم می‌توانند در آورند! در اینصورت توصیه می‌کنم اهالی از ایشان تضمین اساسی بگیرند که «پرداخت خسارات» را وی رسماً تقبل می‌کند. در غیر اینصورت بهتر است همچنان جوجوق بمانند و حتی‌الامکان از قودوق‌ها هم فاصله بگیرند! سایر ایرادات ایشان را طی پیامهای بعدی خود، متعاقباً مورد حلاجی و روشنگری قرار خواهم داد. ان‌شآءالله.» (حالا هم بر همان توصیه استوارم. آ.سیدکاظم یک توک‌پا برود دادگاه آوج و تعهد رسمی بدهد که؛ «اگر نانکلی در شکایت خود علیه اجداد اهالی، پیروز شد، کلیه خسارات درخواستی اوقاف از کلیه بازماندگان ۱۸ متهم پرونده را شخصاً می‌پردازد.» و این تعهد را در وصیت‌نامه محضری خود نیز بگنجاند. بنابراین هنوز هم معتقدم که از سیدکاظم موسوی (فرزند سیداسماعیل) تعهد و تضمین اساسی گرفته شود (دار و ندار خود را گرو بگذارد) که هیچ خطری از جانب اوقاف متوجه اهالی نیست و مایملک بازماندگان ۱۸ نفری که مورد حمله حقوقی نان‌کلی قرار گرفته‌اند مورد تهدید «درخواست رسمی اوقاف نانکلی مبنی بر پرداخت خسارات» نیست. اگر از سپردن وثیقه و تضمین محکمی، طفره رفت، شک نکنید که در دل‌نوشته سراسر تحریف‌آمیز خود، ذره‌ای صداقت نداشته و با این یاوه‌گویی‌ها دنبال چیز دیگری است که اصلا به نفع اهالی نیست.) ولیکن لازمست در اینجا علاوه بر تأکید بر توصیه مندرج در «مجادله کلامی» مذکور به ابعاد علمی قضیه هم اشارتی بکنم تا روشن گردد که هشدار بنده، از مؤلفه‌های علمی بخردانه برخوردار است یا اینکه العیاذ بالله صرفاً یک شانتاژ سیاسی نابخردانه به شمار می‌رود؟! در حوزه «رهبری و مدیریت» (از «حکمرانی جهانی» گرفته تا «کدخدائی دهکده»ای دورافتاده از مراکز تمدنی؛ «برنامه‌ریزی» یکی از مؤلفه‌های اصلی مدیریت است که بدون ترسیم امتدادی از «وضع موجود» لغایت «وضع موعود» هیچ‌گونه «راهکار مطلوب»ی قابل استخراج و استفاده نیست. در «جامعه هدفمند»، برای نیل به «وضع مطلوب آتی»، باید به «گَپ رشد»ی پرداخت که متناظر به «وضع موجود جاری» است. این فرمول در دانش مدیریت، SWOT نامیده شده است که بنده در تدریس «مدیریت اسلامی در سطح DBA» (و mba) با ملاحظات دینی و ملی به «قاعده توان در بستر زمان» ارتقاء داده‌ام. همچنان که «قاعده آواج» را وارد این حوزه کردم. (تعریف اجمالی اصطلاحات: - «گپ» gap در اینجا بمعنای chat و گفتگو نیست بلکه بمعنای فاصله و خلائی‌ست که باید طی یا پر شود. فلذا مراد از اصطلاح «گپ رشد»، فاصله‌ای است که باید از مبدء تا مقصد پیمود که بنده در دروس اسلامیزه! خود، معمولاً آنرا به «پیمایش طریقت» توسع می‌دهم! - اصطلاح swot برای بیان چهار مفهوم؛ «فرصت، تهدید، قوت و ضعف» سازمانی به کار می‌رود که الفبای مدیریت (و عضویت در شوراهای تقنینی و اجرایی) است. - اصطلاح dba اگرچه به دوره «دکترای مدیریت حرفه‌ای کسب‌وکار» (Doctorate Of Business Administration) اطلاق می‌شود، ولیکن عمدتا به دوره‌ عالی سطح مدیریت که با هدف ارتقا سطح علمی مدیران و آموزش علم روز مدیریت به مدیران ارشد سازمان‌ها برگزار می‌گرد‌د که بنده در مقطعی دپارتمان «مدیریت اسلامی» دوره‌ای از آن‌را در پودمان مؤسسه آموزش عالی گفتگوی تمدن‌ها بر عهده داشتم که آموزش تکمیلی همان مفاد را پارسال - همزمان با درگیری با مسائل روستا - در تعلیم «حکمرانی قرآنی» برای مدیران میانی دولتی در تهران داشتم. - «آ.و.ا.ج.» نیز مخفف چهار عبارت بنیادی؛ «آینده‌نگری، واقعیت‌بینی، ارزش‌گرائی و جامعیت‌یابی» است که بنده در تدریس خود swot را معمولاً ذیل این قاعده تعریف می‌کنم.) ..ادامه دارد حسینی منتظر نوروز۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی مکرم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۸۱): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۸ ... با عنایت به همه «قواعد و ملاحظات میدانی قضایا»، به سهولت می‌توان نتیجه گرفت که خطر غیرقابل اغماضی، اهالی را تهدید (و حداقل تحدید) می‌کند. کافیست امتدادی از وقایع را در یک ترکیب خطی مورد توجه قرار داد: (تحدید یعنی محدودسازی که از حد و حدود گرفته شده ولیکن تهدید یعنی ترسانیدن و زهر چشم گرفتن که از ریشه «هد» بمعنی آرامش و سکون (هدایت و هدیه!؟) اخذ شده ولیکن وقتی به باب تفعیل برود؛ تهدید معنی عکس می‌دهد یعنی ناآرامی، بی‌قراری، آشفتگی، خروج از مسیر و..): امتداد خطی وقایع اتفاقیه: (چه چیزی این دانه‌های تسبیح را به همدیگر ربط می‌دهد؟) ۱) در سال‌های قبل از ۱۳۷۵ اداره اوقاف قزوین بنابر گزارشات دروغین برخی از اهالی روستا (و مأمور مرتشی یا گیج‌منگول‌ش!)، بر این تصور بوده است که، امامزاده علاءالدین، یک «روستای متروکه» است و فاقد «ارزش اقتصادی»! و به همین علت هم در اخذ و افزایش بهره‌های وقفیه از باقیمانده اهالی، اهتمام چندانی نداشته است! ۲) در سال ۷۵ اوقاف در صدد تمهیدات حقوقی برای تملک شش‌دانگ روستا بوده است که ناگهان مصادف می‌شود با مراجعه آ.سیدمیرشجاع‌الدین حسینی به اوقاف که با توجه به گزارش ایشان از واقعیت جاری روستا، ناچاراً طرح تملک روستا را متوقف می‌سازد. (مشارالیه بعنوان رئیس هیئت امناء روستا بمنظور اخذ مدارکی از اوقاف - که بانک عامل وام برای سد خاکی خواسته بود - به آن اداره مراجعه کرده و در ضمن دریافت مدارک مورد نیاز بانک، زرنگی کرده و از کلیه مدارک موجود در پرونده امامزاده علاءالدین در اداره اوقاف نیز، کپی گرفته و بعد از تکثیر در اختیار سایر سادات هم قرار می‌دهد! که بعدها بطرز مشکوکی اصل آن مدارک از پرونده اوقاف مفقود می‌شوند!) ۳) مرحوم آ.سید ابراهیم موسوی (متوفی ۱۳۹۱/۳/۵) بعنوان یکی از اعضای هیئت امناء امامزاده، اولین حفاری غیرمجاز با جابجائی ضریح را به اهالی اطلاع می‌دهد. (اگر کسی از تاریخ دقیق آن اطلاع‌رسانی و نیز واکنش اهالی، اطلاعی دارد، لطفاً اطلاع دهد و اینکه کلید قفل عمارت در اختیار چه کسانی بوده است؟ یا اینکه چه کسانی به آن دسترسی داشته‌اند؟) بنابراین در زمان حیات آن‌مرحوم، اولین «حفاری غیرمجاز» صورت گرفته است که البته معلوم نیست چندمین حفاری در روستا بوده است. زیرا ظاهراً در برخی از خانه‌های حوالی عمارت امامزاده هم حفاری‌هائی انجام گرفته است و هنوز معلوم نیست که آیا آن حفاری‌های خانگی بصورت تونلی زیرزمینی بسوی بقعه هم امتداد داشته یا نه؟! که البته با خاکبرداری اصولی از کوچه جنوبی عمارت، قابل کشف است. (آیا کسی بخاطر دارد که کوچه مذکور طی دهه‌های ۸۰ یا ۷۰ و یا ۶۰ نشستی ولو ناچیز در سراسر سطح خود بویژه بعد از بارندگی‌ها داشته باشد؟) ۴) در متن دومین گزارش دهیاری به فرمانداری آوج (۱۳۹۴/۹/۳)، اشاره شده است که حفاری غیرمجاز (داخل بقعه؟) در خرداد ۹۴ به بخشداری آوج گزارش شده است. ۵) حفاری غیرمجاز چشمگیری در گوشه جنوبشرقی بقعه مبارکه، موضوع گزارش دهیاری به فرمانداری آوج است که اولین شورای روستا هم آنرا مهر و امضاء کرده است. (تصویر آنرا در هر دو کانال خود به اشتراک گذاشته‌ام) ۶) همزمان با حفاری‌های مذکور، در ماه‌های خلوتی روستا، سرقت‌هائی هم از خانه‌های اهالی صورت می‌گیرد که آن‌ها به فکر چاره‌جوئی می‌افتند. (سارقین آیا صرفاً دنبال وسایل اهالی بوده‌اند؟ یا دنبال حفاری در منازل اهالی؟ و یا هر دو؟ نکته‌ای است که هنوز بر بنده نامکشوف است!) ۷) در جلسه ماهیانه اهالی در تهران و‌ چاره‌جوئی مسئله، با پیشنهاد بنده (نصب دوربین‌های مداربسته در معابر اصلی روستا) به بهانه‌های واهی و کاملاً مضحکی، مخالفت می‌شود و جمع به این نتیجه می‌رسد که برای روستا نگهبان (گشتی؟) استخدام شود! ۸) یکی از اعضای شورا (۹۶-۱۳۹۲) نگهبان غیربومی خود را پیشنهاد می‌کند که بدون تحقیق توسط اهالی، ساده‌لوحانه پذیرفته می‌شود! (به من خبر رسیده که آن نگهبان و کمکی او در بازار تهران، صاحبان حجره تجاری و پولدار شده‌اند یا بوده‌اند!) ولیکن آن نگهبانان! نه تنها مانع حفاری غیرمجاز نمی‌شوند بلکه احتمالاً شریک دزدها بوده‌اند! فلذا در صورت لزوم، قابل تعقیب قضائی هستند. دهیار و اعضای شورای وقت نیز در این بی‌مبالاتی‌ها، قابل پیگردند. ۹) برای رد گم کردن و مختومه نمودن ماجرا، شایعه‌ای در بین اهالی پخش می‌شود که سارقین امامزاده در جاده تصادف کرده و کشته شده‌اند! (اگر کسی از شایعه مذکور اطلاعاتی دارد لطفا به اشتراک بگذارد. چه کسانی آن شایعه را ساختند؟! چگونه پخش کردند؟! اگر واقعا چنین اتفاقی افتاده، مستندات دستگاههای رسمی منطقه از آن تصادف و ربطش به حفارهای امامزاده کجاست؟! لطفاً اطلاع دهید) ..ادامه دارد. حسینی م. نوروز۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۸۲): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی ن.سرگشاده ک.م.) ۳۹ ادامه امتداد خطی وقایع اتفاقیه: (چه چیزی این سلسله وقایع را به همدیگر ربط می‌دهد؟) ۱۰) یکی از اهالی که کارگر روزمزد بازار تهران بود، هنگام خروج از شعبه بانکی در بازار، که مقدار چشمگیری از اسکناس‌ها را در بغل داشته، تصادفا ابوی را می‌بیند و می‌گوید: «آ.سیدمیربابا! با این پول من می‌تونم کل روستای شما را بخرم»!! (ابوی متوفی به سال ۱۳۷۷ در آنزمان دارای مغازه پارچه‌فروشی بود و لذا برای خرید پارچه در حال گشتن در بازار بوده است. قضیه مذکور احتمالاً در نیمه اول دهه ۷۰ روی داده است.) و آن فرد شنیده‌ام که بعداً یک پاساژ خریده است! (البته این قضیه ممکنست هیچگونه ربطی به حفاری‌های غیرمجاز نداشته باشد ولو اینکه ..! ولیکن هنگام تحلیل قضایا نباید نادیده گرفته شود. زیرا می‌تواند سرنخ مرتبطی باشد که در صورت لزوم - بررسی دقیق‌تر توسط متخصصین اداره آگاهی - مطرح باشد) ۱۱) یکی از اهالی، یکی از خانه‌های مجاور امامزاده را خریده و در داخل آن اقدام به حفاری کرده و بعد از آن، باصطلاح از کارگری روزمزد کف بازار به سرعت پله‌های پولدار شدن را طی می‌کند! یکی از نشانه‌های پولدار شدن وی، خرید ۸ دستگاه کامیونت بوده است! و همچنین ..! ۱۲) دو نفر از اهالی (ح.ش. و ا.د.) اقدام به ارتباطات مشکوک با اوقاف می‌کنند که از دل آن حماسه چکمه سفید و مراسم گرامیداشت امامزادگان در می‌آید که طی پیامهای قبلی مفصلاً توضیح داده‌ام و اینکه «بعد از حفاری‌ها و گزارشات ذی‌ربط»، سر و کله نانکلی در این روستا پیدا می‌شود اما کاملا مخفیانه و آنهم در سرمای یخبندان ۹۴ که من اتفاقی عجیب‌تر از این در روستا سراغ ندارم (البته بعد از اقدام به قتل تنها دهیاران بومی روستا که عجیب‌ترین ماجرای این روستاست!)! اگر جوابیه اخوی و سخنرانی بنده در ۹۵ نبود، در طی این چند سال، مدیران چاقال اوقاف با نقشه نسبتاً پیچیده‌ای که داشتند و با کمک مزدوران خود در حال انجام آن بودند، قطعاً شش‌دانگ روستا را تا حالا بالا کشیده بودند! البته بنده هم قضیه را خیلی جدی نگرفته بودم (و در زمان سخنرانی به عمق فاجعه پی نبرده بودم بجز در حد حدس و گمان!) اما وقتی که پارسال یک فراخوان ساده برای طرح‌های مورد نیاز اهالی را به اشتراک گذاشتم، بدون آنکه کسی حتی یک طرح پیزولی ارائه بدهد، ناگهان با هجوم گفتاری کاملاً وحشیانه و هدایت‌شده و سازمان‌یافته‌ای مواجه شدم که کم و کیف آن، واقعاً غیرمنتظره بود! اگر سکوت می‌کردند شاید من هم بی‌خیال می‌شدم و می‌رفتم پی کارام که کم نیستند ولیکن «عرعرها و عربده‌های گله کفتارها» مرا متقاعد کرد که قضیه خیلی جدی‌تر از آنست که گمان می‌کردم! فلذا مجبور شدم روزی دو سه ساعت از وقتم را به روستائی اختصاص بدهم که از شش‌دانگ آن هیچ بهره ظاهری ندارم! قطعا بر اهل نظر پوشیده نیست که تکاپوی بنده در این امر، نشانگر اوج دلسوزی بنده برای اهالی بویژه سادات معزز است و اگر هر حرفی می‌زنم یا اقدامی می‌کنم برای منافع شخصی خودم نیست. و البته برای آنکه هیچ منتی بر اهالی هم نباشد باید عرض کنم بخاطر خود امامزاده است. زیرا در این عرصه، جانورهایی را می‌بینم که بمحض تصاحب شش‌دانگ روستا (و استخراج دفینه‌های آن)، امامزاده را چنان بحال خود رها خواهند کرد که بجز تخریب این مرقد، فرجامی برای آن قابل تصور نباشد! ۱۳) پیامد جوابیه‌های اخوی به نامه‌های اوقاف که پوچ بودن وقفنامه جعلی را نشانه رفته بودند و نیز سخنرانی افشاگرانه بنده در مراسم ۹۵ سادات تا حدودی متوجه تهدیداتی شدند که لازم بود برای آن تدبیری اندیشید. احساس خطر و تدبیر سادات در این حد خلاصه شد که در انتخابات ۹۶ فقط به سادات رأی دادند و لذا ک.م. به ریاست شورا رسید! (یک اعتماد تقریبا غلط!) ۱۴) اعضای شورای جدید در هنگام عزیمت به آوج (جهت معرفی آ.سیدمحمود برای دهیاری) مراجعه‌ای به اداره اوقاف بوئین می‌کنند که با «برخورد زننده و تهمت رحمانی» مواجه می‌شوند! ولیکن هیچکدام از اعضای شورا (و دهیار ظاهراً مطلوب آن‌ها)، برخورد و تهمت مذکور را جدی نگرفته و نه تنها به اهالی (موکلین خود) گزارش نمی‌کنند بلکه در همان سفر به آ.میرشجاع هم چیزی نمی‌گویند! و بقیه سفر به سرکوفت آ.سیداحمد می‌گذرد که با حاضرجوابی و مثال «سوزن و تخم چشم» خود رئیس اوقاف را عصبانی کرده است! (اخوی هم که با دقت در صحبتهای منافقانه تهران تا بوئین اعضای شورا متوجه خبط بزرگ خود در حمایت از اعضای پیروز شده مصمم می‌شود که منبعد به حمایت خود ادامه ندهد فلذا آن‌ها را در مراجعه به رحمانی، همراهی نمی‌کند و بعد از بازگشت آن‌ها به ماشین، از شدت ناراحتی، حتی نمی‌پرسد که چه گذشت؟! این اهمال اخوی هم از نظر بنده قابل گذشت و توجیه نیست!) ..ادامه دارد. حم نوروز ۱۴۰۲ 👇👇 🆔 @GonbadeFirozeh
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۸۳): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۰ ادامه امتداد خطی وقایع اتفاقیه: (چه چیزی این سلسله وقایع را به همدیگر ربط می‌دهد؟) ۱۵) دوره شورای سادات به ریاست سیدکاظم، دوره غفلت عجیب سادات از اموری است که آینده آن‌ها و بلکه کل اهالی را تهدید می‌کند! علت اصلی آن شاید به موفقیت اساتید مسلم رنگرزی روستا برمی‌گردد که به اهالی القاء می‌کنند؛ همه‌چیز آرومه، ما چقدر خوشحالیم!!! تا آنجا که واقعه اقدام به قتل دهیاران بومی روستا هم در اهالی ایجاد حساسیت نمی‌کند تا متوجه خطرناکی اوضاع خود شوند! دوره شورای ک.م. را باید دوره «کودتای خزنده» تلقی کرد که خروجی آن، رأی مجدد اهالی به کسانی است که بجای خدمت به اهالی بجز خیانت در حق آن‌ها به چیزی نمی‌اندیشند! در این دوره، نانکلی به ریاست اوقاف بوئین رسیده و مکرراً راهی روستای ما می‌شود. وی مورد استقبال و پذیرائی حسن‌شورا، ممدشورا و احمد داودی قرار می‌گیرد! وی حتی در تهران هم میهمان گوشواره‌های خود می‌شود! بنظر می‌رسد که ایندفعه دیگر کار سادات تمام است. لذا مجدداً وقفنامه جعلی را وارد معرکه می‌کنند! در این دوره، تنها دهیاران بومی (که بعلت ترور شخصیتی شدن توسط گله کفتارها بویژه شورای خائن و خرس‌خاله‌ها و صد البته شیاطین قدیمی روستا) در خلاء حساسیت و یاری اهالی مورد هجمه وحشیانه تروریستی مشتی احمق تحریک‌شده چاقوکش قرار می‌گیرند و اهالی هم آن‌دو را مخذول می‌گذارند! ولیکن جان سالم به در برده و مشغول معالجات و شکایات خود هستند. در این دوره، سادات حسینی و موسوی، چنان مسخ می‌شوند که علیرغم ملاحظه کارکرد منفی دهیاران غیربومی، شورا را به زنگوله‌های نانکلی می‌سپارند که نقش «جاده‌صاف‌کن» نانکلی باشد برای تصاحب شش‌دانگ روستا! بخشنامه‌های نانکلی و عاملیت تحقق تحکمات آن‌ها توسط شورای ظاهراً منفعل (باطناً خائن و پفیوز) در روستا و انفعال ادارات آوج در سرویس‌دهی خدمات موظف و قانونی به اهالی، یکه‌تازی می‌کند! با همه این احوال، آ.میرشجاع عده‌ای را جمع کرده و برای مهار نانکلی عازم بوئین‌ می‌گردد و صورت‌جلسه‌ای را به کرسی می‌نشاند که در قالب آن، وقف‌نامه اصلی، معیار تفاهم و عمل قرار گیرد! غافل از اینکه «نانکلی منافق» بجز «بدعهدی» هیچ مرامی ندارد. صورتجلسه مذکور نه تنها مورد امضاء امین اوقاف قرار نمی‌گیرد بلکه تبدیل می‌شود به پیراهن عثمان جدیدی علیه آقاسیدمیرشجاع‌الدین تا ترور شخصیتی او هر روز تجدید و تقویت شود تا لابد زمینه‌های ترور موفق‌تری را علیه او رقم زنند! ۱۶) نانکلی علیرغم صورتجلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ خود با اهالی، طی بخشنامه مورخه ۱۴۰۰/۱۲/۳ خود به شورای روستا، بدعهدی خود را (ظرف ۴۰ روز) جار زده و مجدداً به وقفنامه جعلی برمی‌گردد و می‌نویسد: «روستای امامزاده اعلا الدین به پلاک ۱۱۷ اصلی بخش ۱۰ قزوین برابر اسناد و مدارک و جریان ثبتی به میزان ۶ دانگ تحت تملک موقوفه می‌باشد»! (شرح این مسئله را در پیام شماره ۳۱ کانال سیدعلاءالدین آورده‌ام. علیکم بالرجوع) ۱۷) بنده که قضایا را خیلی جدی نگرفته بودم یا اینکه مایل نبودم خیلی خود را درگیر مسائل روستا بکنم، هیچ رونوشتی هم از صورتجلسه همآیش زمستانی اهالی در حسینیه ۱۳ آبان تهران برنداشتم و حتی مفاد آن‌را هم بخاطر نسپردم و اصلا نمی‌دانم دست کیست! مضافاً که اشرافیت چندانی هم به ابعاد حقوقی قضیه نداشتم و حتی دقتی در اصالت یا جعلی بودن صورتجلساتی مشهور به وقفنامه‌های جعلی و اصلی هم نداشتم! حتی صورتجلسه استمهال یکساله و بخشنامه ناقض آن را هم ندیده بودم! ولیکن همانطور که در همایش مذکور گفته بودم که اقدامات اساسی خود را باید از اداره ثبت آوج شروع کنیم، مصمم شدم که سری به آوج بزنم و از آنجا که به شورای روستا بدبین نبودم، پذیرفتم تا با هماهنگی آن‌ها عازم آوج بشوم که آن اعتماد خطا بود! ۱۸) با هماهنگی و معیت دو تن از اعضای شورا در وعده مقرر راهی اداره ثبت آوج شدم تا از صدور بخشنامه نانکلی به اداره ثبت، شخصاً مطمئن شده و اگر واقعیت دارد، یک کپی یا شماره‌ای از آن را جهت مراودات خود با نهادهای حاکمیتی بدست آورم ولیکن بعلت عدم حضور رئیس اداره ثبت و پاسخگو نبودن معاون وی(!)، اولین اقدام مشترک ما تقریباً پوچ از آب در آمد! (اگرچه معاون ثبت شفاهاً اذعان کرد که بله چنین بخشنامه‌ای از اوقاف بوئین‌زهرا به اداره ثبت آوج رسیده است ولیکن وی اجازه ندارد تصویر آنرا به ما نشان بدهد!!! و حال آنکه طبق بخشنامه رئیس جدید قوه قضائیه، هیچ اداره‌ای به هیچ بهانه‌ای حق ندارد، مدارک مرتبط با ارباب رجوع را به آن‌ها ارائه ندهد.) این تخلف ... ...ادامه دارد. حسینی منتظر بهار ۱۴۰۲ 🆔@GonbadeFirozeh اطلاع‌رسانی حم (ویژه امور راهبردی امامزاده) در کانال گنبد فیروزه: https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۸۴): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۱ ادامه امتداد خطی وقایع اتفاقیه: (چه چیزی این سلسله وقایع را به همدیگر ربط می‌دهد؟) .. این تخلف اداره ثبت (طفره رفتن از ارائه یک بخشنامه عادی و مرتبط به دو تن از شورای رسمی روستا و جمعی از اهالی و بنده که امام جماعت مفروض آن‌ها بودم)، نشانه مشکوک بودن بخشنامه و تعاملات ادارات آوج بود! در آن جلسه تعدادی از اهالی (از جمله اخوی) هم قبل از رسیدن ما به آوج حضور یافته بودند. عدم حضور رئیس اداره ثبت در محل کار خود، علیرغم مثلاً هماهنگی شورای روستا و قرار قبلی، مسئله مشکوکی بود که در هر حال ابتر شد! تنها دستاورد آن اقدام گروهی، مراجعه اخوی و آ.سیدرضا به اداره جهاد بود و اینکه اراضی روستای امامزاده علاءالدین بعلت خرده‌مالکی، مشمول اصلاحات ارضی شاهنشاهی نبوده فلذا از شمولیت قانونی که به اوقاف اجازه دخل و تصرف در آن می‌دهد خارج است و اعتبار اسناد صادره برای اهالی امامزاده علاءالدین، مخدوش نیست و کماکان به قوت قانونی خود باقیست. ۱۹) در آوج مصمم شدم که این مسئله را هنگام بازگشت به تهران در قزوین توقفی کرده و از طریق نماینده ولی‌فقیه در استان حل نمایم. ولیکن اخوی اصرار کرد که ملاقات با امام جمعه قزوین اگر با هماهنگی امام جمعه محترم آوج باشد، مؤثرتر است! تسلیم شدم و لذا دیداری هم با حاج‌آقا موسوی بعمل آوردیم ولیکن ایشان وساطت خود را موکول کردند به اینکه اول با خود مسئولین اوقاف محل نشستی داشته باشیم تا شاید فی‌المجلس فیصله پیدا کند و دیگر نیازی به مزاحمت برای بزرگان قزوین نباشد! بنده هم تسلیم خوش‌بینی امام جمعه آوج شدم و لذا منتظر هماهنگی ایشان ماندیم که خیلی طول کشید! ⁉️ علت تطویل جلسه اوقاف چه بود؟! (متعاقباً توضیح خواهم داد. ان‌شاءالله) ۲۰) قریب باتفاق اهالی گمان می‌کردند که این مشکل با مراجعه مسالمت‌آمیز به نانکلی در بوئین‌زهرا قابل حل است ولیکن حس ششم بنده زیر بار نرفت که نرفت!! و اینکه اگر قرار باشد با مراجعه به مسئولین اوقاف بشود حل مشکل کرد، من چرا آنرا در مذاکره با دون‌پایه‌ای مثل نانکلی دنبال کنم؟! آیا بهتر نیست که به نزد رئیس سازمان (و یادآوری روابط قبلی!) بروم؟! فلذا طی تعطیلات نوروزی مجالی یافتم تا نامه مفصلی برای ریاست سازمان اوقاف و...! بنویسم که آنرا در نخستین روز کاری پارسال (۱۴۰۱/۱/۱۵) تحویل دادم ولیکن آ.سیدمهدی خاموشی بر خلاف قوانین مقرره و قواعد تکریم ارباب رجوع (که باید ظرف یکماه جواب مکتوب بدهند)، از ارائه هرگونه پاسخی، امتناع ورزید! همچنانکه قبلا هم اداره اوقاف محل به نامه‌های دهیار جواب نداده بود و لذا بر مشکوک بودن قضیه دخالت اوقاف در امور روستا افزود! ۲۱) از آنجا که در آن مقطع، اخوی در قضایای اوقاف و روستا، حکم «عقل منفصل» مرا داشت (خودم در مدارک مربوطه تعمق و تحلیلی نداشته و صرفا تابع گفته‌های بسیار خوشبینانه اخوی در مسائل مدارک و اهالی بودم!!)، نامه محتاطانه دیگری نوشتم که لحن نسبتا تند و تحریک‌آمیزی داشت و علیرغم مخالفت اخوی، آنرا هم در تهران تحویل سازمان دادم ولیکن به آنهم جوابی داده نشد که از دو حال خارج نبود: ۱- اوقاف در سطوح مختلف خود، پایبند قوانین و مقررات کشوری نیست و کماکان در سلطه قانون‌گریزها و لوطی‌خورهاست! (ولو اینکه رئیس آن در مقطعی رئیس سازمان دیگری بود که من هم از مدیران آن بودم! و گمان می‌کردم بصورت رفاقتی هم که شده به نامه‌های من ترتیب‌اثری خواهد داد! اما فهمیدم که وی هم کاملاً منفعل فرآیندهای شرارت‌‌آمیز زیرمجموعه خود است!) ۲- اوقاف هیچ‌گونه مدرک معتبر و محکمه‌پسندی در اختیار ندارد و خواسته‌های خود را صرفا از طریق فریب و نیرنگ و قلدری دنبال می‌کند. در اینجا بود که بنده به اصالت وقفنامه‌ها مشکوک شدم و تصمیم گرفتم بدون اعتناء به ذهنیت اخوی، شخصاً مدارک ذی‌ربط را مورد بررسی فنی قرار بدهم. ۲۲) در مذاکره با حقوق‌دانی که از قانون‌نویسان و بازنشستگان سازمان اوقاف بوده، متوجه شدم که اساساً برخی از قوانین این سازمان، فاقد وجاهت‌های شرعی و عقلائی و متعارف است و لذا مشکلات آن محدود به مجریان خلافکار آن نیست! و این سازمان از بنیادش باید پیرایش شود! همچنین پیامد مذاکره‌ای که با یکی از دوستان حقوق‌دان خود داشتم و از اخوی مدرک وقفنامه اصلی را خواستم، تازه متوجه شدم که اساساً وقف‌نامه معتبری وجود خارجی ندارد و هر آنچه در اختیار ایشان و اوقاف است، کپی ورق‌پاره‌هائی است که باید آن‌ها را صورتجلسه حل اختلاف یا عقد اختلاس نامید! فلذا دچار حیرت و تردید عجیبی شدم که ایزد منّان، آ.سیدسعید موسوی را رسانید! هیچ‌گونه شناختی از او نداشتم و حتی نمی‌دانستم که وجود خارجی دارد! اسمش را هم قبلاً نشنیده بودم! اولین‌باری که .. ...ادامه دارد. حم بهار ۱۴۰۲ 🆔 @GonbadeFirozeh
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۸۵): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۲ ادامه امتداد خطی وقایع اتفاقیه: (چه چیزی این سلسله وقایع را به همدیگر ربط می‌دهد؟) ...اولین‌باری که قرار شد همدیگر را ببینیم در ملاقاتی بود که باتفاق آ.سیدمحمود با یکی از دوستانم داشتیم (که مؤسسه حقوقی و وکلای متعدد دارد). آقاسعید سعی می‌کرد تمام جملاتش عین عباراتی باشد که بین قضات، وکلاء، حقوقدان‌ها و بازپرس‌ها و... مرسوم است! فلذا حرفهایش مغلق و گیج‌کننده بنظر می‌رسید! (ظاهراً به همین علت هم اخوی حوصله صحبت‌های او را نداشته و برای آنکه از سر خودش باز کند وی را حواله من کرده بود!!) ولیکن بنده با حوصله و دقتی که بخرج دادم، متوجه شدم که چه گوهر گران‌بهائی‌ست این پسر! (ولو اینکه آمده نحوه حرف زدن متخصصانه قاضی‌ها را یاد بگیرد حرف زدن عامیانه خودش را هم گم کرده است!😂) فهمیدم که او نه تنها به وقف‌نامه‌های مطروحه کاملاً واقف است بلکه پیش از من به جعلی بودن آن‌ها پی برده است و حتی وقف‌نامه نسبتاً اصلی را هم قبول ندارد! و مکرراً در صدد تفهیم منظور خود به آ.میرشجاع بوده که نهایتاً حوصله او را سر می‌برد! ولیکن وی مرا از حیرت مذکور خارج کرد و مطمئن شدم که دست‌آویزهای اداره اوقاف، واقعاً هیچ و پوچ است! حال، ضرورت داشت که دیگران را هم هشیار سازیم ولیکن بین ما اختلاف پیش آمد! زیرا سیدسعید معتقد بود که اهداف خود را بی‌سروصدا و صرفاً در دادگاه‌ها دنبال کنیم و حریف اصلا خبردار نشود که از کجا خورده است! و‌ ما چه کردیم! اما بنده معتقد بودم و هستم که ضمن تعقیب مطلب از طریق مجاری قانونی و حاکمیتی، از «دیپلماسی عمومی» (روشنگری اهالی) هم نباید غفلت کنیم! او معتقد بود که در لابلای روشنگری‌های عمومی، حریف دست ما را خوانده و خنثی می‌کند و بنده معتقد بودم که وقتی روشنگری ما موجب شفافیت و حساسیت اهالی بشود، خودشان قادر به حل مشکلاتشان خواهند شد و دیگر نیازی به درگیری مستقیم خود ما با دادرسی‌ها و اطاله آن‌ها نخواهد بود و لذا بر می‌گردیم به کارهای مهمتری که در پیش داریم! «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها»!! ۲۳) از طرفی دنبال مذاکرات مفصلی با برخی بنیادهای خیریه بودم تا برای احداث زائرسرای مناسبی برای امام‌زاده ما، سرمایه‌گذاری کنند. این روابط و مذاکرات را از زمانی که آ.سیدمحمدحسن ابوترابی‌فرد (امام جمعه تهران)، که آن‌زمان، نماینده قزوین در مجلس و نائب‌رئیس مجلس و دبیر جامعه وعاظ بود دنبال می‌کردم. و حتی از خود حاجی هم نامه‌ای گرفتم که از اوقاف خواسته بود مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان صرف احداث زائرسرا در روستای ما بکنند اما اخوی (که متاسفانه بنظرم بعلت زاویه سیاسی با بنده و ایشان در موضوع مشانژاد!)، آنرا به خوبی دنبال نکرد و به نتیجه مطلوب نرسانید! نتیجه آن مذاکرات و پیگیری‌های چند ساله و خصوصا در مقطع هجوم اوقاف به روستا به نتایج امیدوارکننده‌ای رسید و لازم شد که بنده طرح‌های قابل اجراء در روستا را تهیه و جهت بررسی به آن‌ها بدهم. این مطلب هم بنوبه خود باعث شد که بنده به پای کار آمدن اهالی، بیش از پیش اصرار بورزم. فلذا طی «فراخوان طرح و ایده» به روشنگری و «افشاگری علیه نان‌کلی» هم پرداختم، غافل از اینکه «خروش گله کفتارها» را بدنبال خواهد داشت! آری! در چنین اوضاع آشفته و غبارآلودی بنده مجدداً (و این‌بار بدون دعوت اخوی!) وارد معرکه شدم. در جلسه چاره‌جوئی اهالی که در حسینیه ۱۳ آبان به مدیریت ک.م. برگزار شد، سعی کردم به اهالی، «امید موفقیت» بدهم، غافل از اینکه امیدبخشی بنده موجب ناراحتی و ناامیدی گله کفتارهای نانکلی از تحقق اهداف شوم آنهاست! از قضا سرکنگبین صفرا فزود! در حسینیه ۱۳ آبان اتفاق عجیبی افتاد بسی تأمل‌برانگیز: بانی و ریاست جلسه را ک.م. بر عهده داشت و هر بار که من خواستم صحبت کنم، تعمداً حرف مرا برید و اجازه نداد حتی اولین جمله بنده منعقد شود! و همین باعث شد که احساس کنم، کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است! بخوبی متوجه شدم که مدیریت و مهندسی جلسه بر این مبناست که اهالی را وادار به تسلیم نمایند تا همگی تن به خواسته اوقاف داده و بسوی قرارداد استیجاری بشتابند! حمله نامعقول آ.س.ص.م. به آ.میرشجاع بابت استمهال یکساله، بر شدت تعجب بنده افزود! احساس کردم کاری را که ا.د. نتوانست به ثمر برساند، حالا ک.م. تولیت آنرا بر عهده گرفته است! با این تفاوت که ا.د. در مراسم خود با سخنرانی بنده غافلگیر شد و نقشه‌اش نقش بر آب شد و اینجا ک.م. حواسش جمع بود تا به من میدان ندهد!! ولیکن صبوری کردم تا همه حرفهایشان را بزنند و وقتی مذاکرات مغلوبه شد، وارد صحبت شدم که برای اکثریت قانع‌کننده بود و اقلیتی هم البته در نماز جماعت به بنده اقتداء نکردند! در... ..ادامه دارد. س.م. حسینی(منتظر) بهار۱۴۰۲ https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۸۶): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۳ ادامه امتداد خطی وقایع اتفاقیه: (چه چیزی این سلسله وقایع را به همدیگر ربط می‌دهد؟) .. بنابراین نقشه مکارانه و برجام «ک.م. و یارانش» در همان حسینیه، با وعده مقاومت پیرزمندانه و موفقیت‌آمیزی که بنده دادم، ترک بزرگی برداشت و بازخورد خشم و عصبانیت آنها بعداً بدجوری در فضای مجازی، پیچید! در فضای مجازی همچنین بطرز عجیبی، متوجه شدم که حسن‌شورا نانکلی را مخفیانه به عضویت گروه واتساپی شورا در آورده و سایر اعضای شورا نیز با عدم افشای آن به اهالی خیانت می‌کنند! اصرار من برای عذرخواهی آنها از اهالی (حداقل بابت خیانت مذکور)، نتیجه‌ای بجز هتک‌حرمت و اهانت‌های مکرر به خود بنده و سکوت اهالی ندارد! فلذا در فضای مجازی، شمشیر کشیدم علیه کسانی که باید نواخته می‌شدند و بعد از ۱۰۰ ضربه کاری، ناگهان ناله ک.م. درآمد که نشان داد کارد به استخوان‌شان رسیده! ۲۴) نانکلی طی اقدامی کاملاً غیرمتعارف و قانون‌شکنانه و نامشروع از دادگاه آوج خواستار ابطال اسناد اجداد اهالی می‌شود و علیرغم آنکه مخفیانه بود (فلذا من تا روز صدور رأی دادگاه از آن بی‌خبر بودم!) بنده طی پیامی همان‌روز آنرا افشاء کردم. واکنش شورای خائن و پفیوز و حامیان مریض یا مغرض آن، افزودن حملاتشان علیه بنده بود! اگر نانکلی در دادگاه بدوی، پیروز شده بود، اینک اسناد مالکیت اهالی، از ریشه ابطال شده و همه بازماندگان، تحت تعقیب او بابت پرداخت خسارات موقوفه‌خواری خود و پدرانشان بودند! در شکست نانکلی در دادگاه بدوی، جناب آقای مهندس سیدسعیدموسوی، نقش مؤثری داشت که من حق ندارم خدمت عظمای ایشان را به اطلاع نرسانم ولو اینکه تا روز صدور رأی هیچ اطلاعی به من نداد! اگرچه ممکن‌ست با این حرفم، جان او به خطر بیافتد ولیکن صریحاً هشدار می‌دهم که اگر یک تار مو از سر وی کم شود، ناچار خواهم شد، تبری کاملا قانونی چنان بر فرق‌تان بکوبم که مرغان هوا هم به حالتان گریه کنند و نانکلی‌تان هم دنبال سوراخ موشی برای پنهان شدن ابدی برای خودش بگردد! ۲۵) نان‌کلی در ۱۴۰۱/۵/۱۲ دادخواست خود مبنی بر تقاضای ابطال اظهارنامه‌های ثبتی اجداد اهالی را در دادسرای آوج به ثبت رسانید و زان‌پس بود که به امام جمعه آوج، اعلام آمادگی نمود تا با نمایندگان سادات جلسه تفاهم‌جویانه‌ای بعمل آورد! لذا جلسه مذکور ۱۰ روز بعد از طرح شکایت مخفیانه نانکلی برگزار شد و از آنجا که بنده حدس می‌زدم بی‌نتیجه باشد، شرکت نکردم (که هم نخواستم و هم نتوانستم!! و البته اخوی هم دلخور شد!) حضور بدون دعوت زنگوله‌های نانکلی (که متاسفانه عنوان نمایندگی اهالی در شورا را یدک می‌کشند!) در جلسه غیررسمی مذکور طبق دستور فقط نانکلی صورت گرفت! تا در جاده‌صاف‌کنی برای پیشبرد نقشه‌های شوم نانکلی، احاطه لازم را داشته باشند! که البته بیشتر مفتضح شدند! نتیجه جلسه همان بود که امام جمعه به نمایندگان سادات توصیه کردند که تنها راه خلاصی شما از شرّ اوقاف، شکایت رسمی است! که البته اگر نانکلی در شکایت پیش‌دستی نکرده بود، بنده همچنان دنبال حل مسالمت‌آمیز مسئله بودم و هنوز هم هستم! وگرنه مجبوریم تا انحلال شورای خائن و خودفروخته و عزل نانکلی و مجازات آن‌ها پیش برویم! علت تطویل جلسه مذکور هم، درگیری نانکلی برای جمع‌آوری مدارک پوچی بود که به دادگاه ارائه داد ولیکن نهایتاً شکست خورد. ۲۶) نان‌کلی هنوز کوتاه نیامده و تجدیدنظرخواهی خود را دنبال می‌کند و عجالتاً تنها کسی که رسماً به پرونده مفتوح در آوج، ورود کرده (علاوه بر مشارکت با اخوی در شکایت کیفری مفتوح در قزوین علیه نانکلی)، بنده هستم! آن‌ها که شعار می‌دادند، «در عمل ثابت کن»، بسم‌الله! خودشان الآن کجا هستند؟! دادگاه تجدیدنظر، سوم خرداد برگزار خواهد شد و تنها خواسته بنده از بازماندگان اجداد مورد حمله نانکلی، ارائه گواهی فوت ۱۸ نفر به دادگاه است نه بیشتر! اهمیت شکست یا پیروزی بنده در این دادگاه هر کدام ۵۰٪ است! یعنی موفقیت و ناکامی برای بنده یکسان است. اگر چیزی بدست نیاورم، چیزی هم از دست نمی‌دهم ولیکن روسیاهی برای آن‌ها می‌ماند که مرا تنها گذاشتند! و اگر نانکلی فائق شد، این بنده نیستم که دل‌تان را خالی کرده‌ام بلکه خود اوست که هست و نیست شما را خالی خواهد کرد. حال انتخاب با خود شماست: ⭕️ توجه به هشدار دلسوزانه بنده و.. ⭕️ اعتماد به ک.م. و کفتارهای شرور انکار این‌همه واقعیت چه علتی دارد؟! ۱) تو مزدور نان‌کلی هستی و نمی‌خواهی اهالی بیدار شده و حساسیتی برای دفاع از منافع و حقوق مسلم خود بخرج بدهند. ۲) چنان در اوهام و توهمات و هپروت به سر می‌بری که منتظری با لگدهای مستقیم نان‌کلی (که برای راندن تو از روستا به درب خانه‌ات آمده!)، به خود آئی! ...ادامه دارد. حسینی منتظر بهار ۱۴۰۲ 🆔 @GonbadeFirozeh
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۸۷): پاسخ حرافی‌های مَلاء روستا؛ (نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۴ سؤال شده: مگه مجبوری هرچیزی را بنویسی؟! جواب: بمنظور یادگاری برای اهالی ۳۰۰ سال آینده روستا می‌نویسم که بدانند اجدادشان چه اوضاعی داشته‌اند! ضمناً نگران هیچ‌چیزی هم نباشید! زیرا آن‌ها نه قبرهای ما را سراغ می‌گیرند و نه اسمی از ماها به زبان می‌آورند و نه حتی به ماها فکر می‌کنند! چیزی نخواهیم بود بجز «هبائاً منبثاً»! یعنی استخوان‌های‌مان هم پوسیده و با خاک یکسان شده‌ایم. هیچ‌کسی در روی زمین نیست که ما را بشناسد یا میراث ما را بخاطر آورد! همچنان‌که ماها چندان درکی از اجداد ۳۰۰ سال قبل خود نداریم مگر اسمی از بعضی‌ از آن‌ها که در شجره‌نامه‌های خانوادگی ذکر شده تا چه رسد به...! و اما قسمت دوم این فراز که ادعا می‌کنی؛ مایملک اهالی در معرض خطر نیست! من هم دعا می‌کنم شرّ نانکلی و اعوان و انصارش هرچه زودتر به خودشان برگردد ولیکن تو اگر ۱۰۰٪ مطمئنی که اگر با آن‌ها مقابله نکنیم، هیچ خطری در بین نیست، بهتره که از خودت هم مایه بگذاری و تضمین اساسی و رسمی بدهی که متعهد به «پرداخت خسارات» مورد مطالبه نانکلی هستی! وگرنه بهتره که اگر همراهی نمی‌کنی، سد راه هم نشوی. بنده علیرغم آنکه در همایش حسینیه متوجه مکر و حیله تو شدم ولیکن سعی کردم نادیده بگیرم تا اگر از روی جهالت در وادی ضلالت می‌تازی، با پیام‌های مسلسل بنده شاید به خودت آئی و حتی به دیدارت آمدم ولیکن با این دلنوشته مسخره خودت، متاسفانه دیگر هیچ حرمت و حیثیتی برای خود باقی نگذاشتی! با همه این احوال باز هم دیر نیست و این جوابیه تفصیلی را بعنوان تلنگرهای بیدارباش بحساب آور وگرنه مطمئن باش که شرایط بدتری را تجربه خواهی کرد! ک.م.: «با بد ترین الفاظ و ادبیات از مسئول اوقاف، ثبت ،اداره جات نگارش می‌کنید آیا این راه حل است» ۱) بدترین الفاظ ۲) راه‌حل غلط ح.م.: از نظر جنابعالی، «بدترین الفاظ» است ولیکن از نظر من، «مناسب‌ترین» الفاظ است. از نظر شما عنوان «مسئول اوقاف، ثبت و اداره‌جات»، خیلی چشم‌پرکن است ولیکن از نظر بنده (که بعللی بین مقامات خیلی خیلی بالاتر بعنوان «حسینی عزرائیل» شناخته می‌شوم و در جای خود قابل شرح است!) جوجوغ بیشتر نیستند. نانکلی در ذهن و دهن بنده اگر پست‌تر از ک.م. و م.ش. و ح.ش. نباشد، بهتر و بالاتر هم نیست وقتی که خیانت پیشه کنند (نه صرفاً خیانت به اهالی که خیانت به نظام) گیریم که بنده با بدترین الفاظ و بدترین راه‌حل به مقابله اوقاف و ثبت و اداره‌جات رفته‌ام! و اصلا بیراهه رفته‌ام! (صرف‌نظر از اینکه مستندات شما برای این ادعای چند وجهی، ناقص است) و فرضاً تمام نامه‌نگاریهای من برای ریاست سازمان اوقاف، روشنگری‌های بنده در فضای مجازی و برخی جلسات علنی و محفلی و بالاخره اقدامات رسمی قضائی علیه نانکلی وو.. تماماً غلط و بد بوده‌اند!! شماها بفرمائید که بعد از جلسه حسینیه ۱۳آبان برای مقابله با چنگ‌اندازی اوقاف به شش‌دانگ روستا، چه اقدامی بعمل آورده‌اید؟! آیا غیر از تضعیف و تحقیر و کارشکنی در برابر بنده، اقدام قابل گزارشی دارید؟! یک مروری به «گروه‌های شورا» بیفکن ببین چقدر در حق من جسارت و توهین و تحقیر کردند! آیا آن‌ها بهترین الفاظ بودند؟! «ممدچرت» نامیدن بنده توسط تیسنائی که ظاهر و باطن و بلکه تمام اعمالش سیاه است، لابد بهترین الفاظ شماست! بنظرت آیا می‌توان پذیرفت که یک «چرت»نویس، بعنوان نویسنده برتر و مربی نمونه سپاه تهران انتخاب شود؟! و دهها سال به انواع سخنرانی‌ها، تدریس‌ها، مدیریت‌ها و مصاحبه‌ها در انواع مراکز و اماکن و.. دعوت شود؟! فاین تذهبون؟! بهترین راه‌حل شما تاکنون چه بوده؟! و بهترین الفاظ شما چه بوده است؟! غیر از گشاده‌نویسی‌های غلط اندر غلط برای فریب اهالی (که پاسخگوئی فراز به فراز آن به احترام اهالی، اوقات گران مرا گرفته) آیا تاکنون هنر دیگری هم بخرج داده‌اید؟! حال بجای بدهکار بودن، طلبکار شده‌اید؟! صد رحمت به سنگ پای قزوین! ضمنا به محضر «وکیل وصی اوقاف، ثبت و اداره‌جات» باید برسانم که؛ الگوی بنده حقیر در «نگارش» نامه اولم به ریاست سازمان، همان نگارش محترمانه و مؤدبانه اخوی گرامم بود که در زمان مسئولیت رسمی خود بعنوان دهیار با اوقاف انجام داده بود ولیکن نه به وی جوابی دادند و نه به بنده! و بقول ممدشورا «مضامین نامه قابل جواب دادن نبوده»!! لحن بنده صدالبته بعلتی از نامه دومم به بعد، تندوتیز شد! و اما در مواجهه با ناخور روستا؛ بنده تا ۱۰ سالگی در روستا بودم و چوپانی هم کرده‌ام. حتی یکبار که کل گله اهالی را تا فراتر از سویوت‌لو هم بردیم، وردست آ.سیدعباس بودم که چوپان اصلی بود. فلذا در همان مقطع با زبان ناخور آشنا شدم و اینکه در هدایت ناخور در کوه‌ها و دره‌ها و.. چه الفاظی باید به کار ببرم و...! ...ادامه دارد. حم بهار۱۴۰۲
بسمه تعالی پیام دریافتی؛ (۳۰۰ سال یا ۵ قرن بعد از مرگ ما):👇 بعد از مرگ، مغز انسان اولین بخشی است که از هم پاشیده می‌شود. درست چند دقیقه پس از مرگ، سلول‌های مغز شروع می‌کنند به در هم شکستن و آب از خود پس می‌دهند. بدن انسان بیش از ۲۰۰ استخوان، چندین تریلیون میکروب و ۳۷ تریلیون سلول دارد. مرگ شاید زندگی را تمام کند اما برای جسم، این امر تازه آغاز ماجراست. فقط چند دقیقه پس از رخت بربستن روح از بدن، مغز دست از کار می‌کشد. پس از آن هم، وقتی قلب از تپش می‌ایستد دیگر هیچ خونی به هیچ عضو از بدن نمی‌رسد و در نتیجه اکسیژنی هم وارد بافت‌ها نمی‌شود. بدون خون و اکسیژن، ارگان‌های فعال بدن سریعا از فعالیت بازمی‌ایستد. نتیجه این اتفاق‌ها هم چیزی نیست جز آب افتادن بدن! به این خاطر که تقریبا ۷۰ درصد اندام‌ها و بافت‌هایی که بلافاصله پس از مرگ از کار می‌افتند را آب تشکیل داده است. وقتی اکسیژنی به این اندام‌ها نرسد، آنها نمی‌توانند خود را زنده نگه دارند و اقدام به خودتخریبی می‌کنند. به همین دلیل است که از جنازه آب و مایعات جاری می‌شود. در نخستین شب پس از مرگ، بدترین بخش ماجرا از دل و روده انسان آغاز می‌شود. سیستم ایمنی بدن از کار افتاده و در نتیجه نمی‌تواند از بدن در برابر چندین تریلیون میکروب گرسنه‌ای محافظت کند که در شرایط عادی به هضم غذا به انسان کمک می‌کردند. این امر باعث فرار میکروب‌ها می‌شود. آنها مسافرت خود را از قسمت پایینی روده به سمت بافت‌ها، رگ‌ها و شریان‌ها آغاز می‌کنند. در عرض چند ساعت، به کبد و مثانه می‌رسند که حاوی کیسه صفراست؛ اندامی که در زمان حیات وظیفه گوارش چربی‌ها را به عهده دارد. وقتی میکروب‌ها در اولین مقصد خود در صفرا توقف و از آن تغذیه می‌کنند، صفرا که مایعی قلیایی است در همه بدن منتشر می‌شود و جسم را به رنگ زرد-سبز در می‌آورد. از روزهای دوم تا چهارم، میکروب‌ها را دیگر می‌توان در همه جای جنازه دید. آنها گازهای مسمومی همچون آمونیاک و سولفید هیدروژن از خود منتشر می‌کنند که در همه جای بدن پخش می‌شود و نه تنها باعث ورم کردن جسد می‌شوند بلکه باعث ایجاد بوی تعفن هم می‌شود. پس از ۳ تا ۴ ماه، پوست و گوشت گندیده‌ی سبز و زرد انسان به رنگ قهوه‌ای و سیاه تغییر می‌کند. دلیل این تغییر رنگ این است که در این مرحله، رگ‌های خونی به طور کامل از بین می‌روند و آهن موجود در آنها به بیرون تراوش می‌کند و همزمان با اکسیده شدن جنازه، رنگی قهوه‌ای متمایل به سیاه بر جا می‌گذارد. در همین حوالی زمانی، ساختارهای مولکولی که همچنان جسم را نگه‌داشته‌اند در هم می‌شکنند و نتیجه‌ی امر چیزی نیست جز یک ماده‌ی نرم و غلیظ آبکی!  پس از حدود یک سال پس از مرگ، کفن جنازه از بین می‌رود؛ مایعات اسیدی و سمومی که از جنازه دفع می‌شوند سبب پاره و تجزیه شدن پارچه می‌شوند. در جنازه غیر مسلمان‌ها که با لباس رسمی درون تابوت دفن می‌شوند، اجزایی همچون کمربند یا بخش‌های پلاستیکی لباس همچنان در این مرحله سالم باقی می‌مانند. پس از این مرحله، اتفاق ملموس خاصیِ برای جنازه روی نمی‌دهد. اما پس از ده سال، وجود رطوبت کافی در فضایی که اکسیژن بسیار کمی دارد باعث ایجاد واکنش‌های شیمایی می‌شود و چربی‌های باسن و ران پاها به ماده صابون مانندی تبدیل می‌شوند که به آن موم مرگ می‌گویند. این در حالیست که بخش‌های خشک و بدون چربی بدن به طور طبیعی مومیایی می‌شوند. بله درست خواندید، بدن انسان به صورت طبیعی مومیایی می‌شود و به هیچ وسیله، ابزار یا ماده‌ای برای این امر نیاز نیست. به این خاطر که در طول در هم پاشیده‌شدن جنازه، آب پوست‌های نازک بدن همچون گوش‌ها، بینی و پشت پلک‌ها تبخیر و باعث می‌شود این اندام‌ها خشک و سیاه شوند، همچون مومیایی. ۵۰ سال پس از مرگ همه بافت‌ها به مایع تبدیل شده و محو می‌شوند و فقط پوست و تاندون‌های مومیایی شده بر جا می‌مانند. ۸۰ سال پس از مرگ، استخوان‌های جسد با از بین رفتن ساختار کلاژن‌ها، تَرَک می‌خورند و چیزی جز تکه‌های معدنی شکننده بر جا نمی‌گذارند. اما این تکه‌ها هم برای همیشه دوام نخواهند داشت. یکصد سال پس از مرگ، آخرین تکه‌های باقی مانده از اسکلت بدن انسان نیز به پودر و خاکستر تبدیل می‌شود و تنها عضوی که همچنان باقی می‌ماند، دندان‌هاست. یکصد سال پس از مرگ فقط مقداری موم و دندان از انسان باقی می‌ماند و بس! (از مقالات خبرگزاری خبرآنلاین ۱۳۹۸) و پس از ۳۰۰ سال، نه تنها تمام پیکر انسان با خاک یکسان می‌شود (گویا که از اول چیزی نبوده است!) بلکه بعید نیست که حتی هیچ سنگ قبری هم از او در جای خود استوار بماند! تا چه برسد به ۵ قرن دیگر!! هیچی به هیچی! بجز اعمالی که در آخرت رسیدگی خواهد شد و احیاناً اسمی که (بشرطها و شروطها) شاید باقی بماند!
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت 088): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) 45 ک.م.: «با جوانی که خانواده‌اش از طرف اهالی و نزدیکان طرد شده‌ است هم مسلک میشوی و یا اشخاصی که زمین مردم را به بهانه‌ ای سد می کنند و نزاع» ۱) جوان مطرود اهالی ۲) هم‌مسلکی ...! ۳) سد و نزاع اشخاص ح.م.: نمی‌دانم منظورت از جوان مذکور کیست؟! ولیکن حدس می‌زنم (با توجه به شدت حسادت احمقانه‌ای که نسبت به عموزاده خود داری!) منظورت جناب آقای سید سعید موسوی است! اگر حدسم درست باشد، باید بگویم که؛ اولاً) «هم‌مسلک شدن با ایشان» برای من باعث افتخار و مایه امید و حتی انگیزه است. ثانیاً) تیزهوشی و قانونمندی ایشان بمراتب بهتر از بنده و اخوی و کل اهالی امامزاده علاءالدین است. ثالثا) در عین‌حال؛ معتقد نیستم که ایشان معصوم هستند و لذا ممکن‌ست مرتکب خبط و خطا هم شده باشد ولیکن در مسئله مد نظر شما (سد کردن زمین مردم و نزاع) بنده چون اطلاع و اشرافیتی به قضیه ندارم، نمی‌توانم قضاوتی بکنم ولیکن مطمئنم که جنابعالی هم (با توجه به همین دلنوشته گشاده خودت!) قاضی بدردبخوری در این مسائل نیستی و حتی گزارشگر قابل اعتمادی هم نیستی زیرا هنری بجز رنگرزی و فریبکاری و تحمیق و استحمار مخاطبین خود نداری. رابعاً) ادعای «طرد شدن ایشان توسط خانواده‌اش و نزدیکان و حتی اهالی» اگر همانند سایر ادعاهای جنابعالی در نامه سرگشاده‌ات به بنده است که معلوم می‌شود ۱۰۰٪ دروغ و نیرنگ و تهمت است. وانگهی اگر هم درصدی واقعیت داشته باشد از کجا معلوم که طردکنندگان خطاکار نباشند؟! و بجای قدردانی از او به وی حسادت می‌ورزند؟! مضافا که اگر این طردشدگی جدیدا حادث شده، شک ندارم که از طرف گله کفتارهای روستاست نه اهالی. و اما منظورت از هم‌مسلکی بنده چیست؟! مسلک دینی و مذهبی؟ مسلک سیاسی؟ مسلک اقتصادی؟ مسلک اجتماعی؟ مسلک ...؟ کدام مسلک مراد توست؟ احتمال می‌دهم منظورت از هم‌مسلکی، «هم‌اندیشی و هم‌گرائی در امور راهبردی روستا» باشد که در اینصورت چرا از کلمه «جوانی» استفاده کردی؟! باید می‌گفتی «جوانانی که» (و نیز پیرانی که) با بنده هم‌اندیشی و هم‌گرائی دارند ولیکن تا جائی که من می‌دانم، عمومأ سابقه‌ای از طرد شدن فراگیری که تو از آن دم می‌زنی ندارند و زمین کسی را هم سد و نزاع نکرده‌اند. اگر منظورت آ.میرشجاع است که هم سابقه نزاع با همسایه دارد و هم در مسئله لوله‌کشی سد شد؟! همه می‌دانند که نزاع در حد قتال بر او تحمیل شد که جنابعالی هم در آن شراکت داشتی و سد شدن وی را در همان تماس تلفنی که در زمان ریاست خودت گرفتی برایت توضیح دادم که حق با برادر من است نه با خواهر من که جاهلانه از یوسف (حامی قاتلین) حمایت می‌کند! (ضمناً وقتی که او را «جوان» می‌نامی، مایه امیدواری امثال من است که گمان می‌کنیم دیگر پیر شده‌ایم! مضافاً که اگر او طرد شده بود که توصیه وی به اهالی برای رأی دادن به تو، جواب نمی‌داد. اگرچه بعد از آن که خرتان از پل گذشت در تضعیف و تخریب ناجوانمردانه او کم نگذاشتید! بویژه خودت که با جعل افتراء و ترویج اراجیفی از قبیل؛ «کنتورهای شجاعی!» بر آتش اختلافات و کینه‌های شتری دمیدی!! وانگهی تا جائی که من می‌دانم، وی همان‌قدر که مطرود و منفور کفتارهای روستا (که اقلیتی هوچی‌گر بیش نیستند!) است، بمراتب بیشتر هنوز هم محبوب و مطلوب اهالی بویژه سادات است و کور باد هر آنکه نتواند دید! و اما «اشخاص» (جمع شخص) که ادعا می‌کنی «به بهانه‌ای» (لابد واهی) دنبال «سد و نزاع» هستند! این «اشخاص» کیستند؟! چند نفرشان را نام ببر اگر راستگو هستی. و سد و نزاعشان چه بوده؟! توضیح بده تا شفاف شود و کینه و کدورتی در بین اهالی و «اشخاص» باقی نماند. و همچنین «بهانه» واهی آنها را تبیین کن تا اگر واقعا ناحق هستند، در بین اهالی، رسوا شوند. همان کاری که بنده علیه گله کفتارها انجام دادم! وگرنه چرک و کثافتی که زیرپوست شهر می‌ماند، هرگز علاج نشده و مرگ و تباهی جامعه را رقم می‌زند. با همه این احوال با شناختی که از این سرگشاده تو متوجه شدم، تمام حرفهایت وارونه است و خلاف واقع و حنای تو حداقل پیش من هیچ رنگی ندارد! برو این دام بر مرغی دگر نه که عنقاء را بلندست آشیانه از همه اینها گذشته؛ قبلا توضیح دادم که فی‌مانحن‌فیه بجای گوینده (و یاران و هم‌مسلکان گوینده) دنبال سنجش و جواب و شفاف‌سازی گفته‌ها باشید؛ «أنظر إلی ما قال و لا تنظر إلی من قال»! اصلا تصور کنید که تمام این پیامها را (بقول م.ش.) «یک دختربچه با سواد اول ابتدائی» نوشته است! جواب منطقی شما بدسگال‌ها به سؤالات و ابهامات و اتهامات این «دخترک اول ابتدائی» چیست؟!!! ...ادامه دارد. حسینی منتظر بهار۱۴۰۲ ک. سید علاءالدین: https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9 ک. گنبد فیروزه: https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
از پیام‌های دریافتی؛ (تکنیک «این همانی!» یا اهریمن‌سازی): 👇 یک سطل ماست و این همه ظرفیت! کسی گوسفندی کشته بود و علاوه بر گوشت و پوست و کله پاچه‌ش، از فضولاتش هم برای کود دادن به باغچه‌ش استفاده کرده بود و داشت به این فکر می‌کرد که این گوسفند دیگه چی داره که ازش استفاده کنه!! کله بریده گوسفنده به صدا درآمد و گفت: «چند تا "بع بع" می‌کنم اونو بزار آهنگ موبایلت!» حتما کلیپ ماست پاشی را همه‌ی شما دیدید. کاری که پیش از همه توسط اقشار مذهبی تقبیح شد. (بماند که برانداز اگه آمر به معروف را چاقو چاقو هم بکنه اسمش میشه خرابکاری شرافتمندانه!) اما مگه دشمن از این کِیس عالی دست بر می‌دارد؟ از همه‌ی ظرفیتش برای دشمنی استفاده می‌کند. اول گفتند: «ماست پاش اسید پاش می‌شود» بعد گفتند: «وقتی از ماست استفاده صلح آمیز نمی‌کنید چطور مطمئن باشیم از انرژی هسته‌ای استفاده صلح آمیز می‌کنید؟» اما چیزی دیدم از همه عجیب‌تر! یه استوری که با درج عکسی از یک مداح نوشته بود: «فردی که ماست ریخته بود شناسایی شد؛ مداحی که قبلاً مسئول ستاد نماز جمعه بوده است!!!» آنچه در همه‌ی این موارد مشترک است، استفاده از برای (یا اهریمن سازی) می‌باشد. با توجه به اینکه اقدام به ریختن ماست بر سر دیگری (به هر انگیزه که باشد) عمل منفوری است، ارتباط دادن آن به هیأت و عزاداری و نماز جمعه و انرژی هسته‌ای و... موجب می‌شود تا قبح عمل، به این مقوله ها نیز سرایت کند و آنها نیز منفور گردند. (تکنیک تداعی) البته این پایان کار نیست! منفور کردن یک فرد یا نهاد یا هر مقوله دیگری، در حقیقت مشروعیت بخشیدن به هرگونه اقدام خشونت‌بار بر علیه آن مقوله است. برای نمونه باید بدانید پس از بمباران اتمی ژاپن توسط آمریکا که به نابودی صدهزار ژاپنی از جمله زن و کودک بیگانه و محیط زیست آنها انجامید، بیش از ۹۵ درصد آمریکاییان از آن حمایت کردند!! چرا؟ چون قبلاً رسانه‌های آمریکایی وظیفه خود را در جهت اهریمن سازی ژاپن به خوبی انجام داده بودند! ✍دکتر قربانی مقدم ✅ اطلاع از اخبار و تحلیل های از سراسر کشور:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3832938513C10428c852e
در روستاهای مجاور و سایر دهات آوج چه خبر است؟ روستای امامزاده علاءالدین در کجای ماجراست؟! چرا از این‌گونه طرح‌های آبی و عمرانی در روستای ما خبری نیست؟! و صد البته تا قطع ید از امثال نانکلی و مزدوران آنها نشود، نه تنها در روستای ما از این‌گونه امور، خبری نخواهد بود! بلکه سیاست شوم نانکلی‌ها و خائنین و پفیوزها و کفتارها مبنی بر «خالی‌سازی روستا از سکنه» و «فراری دادن اهالی»، نهایتاً آنرا متروکه و مخروبه خواهد کرد تا گشتن بدنبال دفینه‌ها در ویرانه‌های محصور آسان‌تر دنبال گردد! سیدمحمدحسینی(منتظر) 🎲 https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۸۹): سؤال شده؛ آیا کار درستیه که شما در پیام‌های مسلسل خود برخی از اهالی روستا را به حیواناتی از قبیل؛ «عشّک، الاغ، غودوغ، جوجوغ، خرس، کفتار و...» تشبیه می‌کنید؟ جواب: تأسّی به قرآن، چه اشکالی دارد؟ «تشبیه انسان‌ها به حیوانات» و «عِشَّک (الاغ و غودوغ و...) در قرآن» سرفصل قابل توجهی است! اسامی برخی از حیوانات که در قرآن به کار رفته است: - حمار (الاغ) - کلب (سگ) - ذئب (گرگ) - عنکبوت - قرده (میمون) - فراش (پروانه/ملخ) - بقره (گاو) - فیل - هدهد (شانه‌به‌سر) - نحل (زنبور) - نمل (مورچه) - ابل (شتر) - ابابیل (پرستو؟) - خنازیر (خوک) - بعوضه (پشه) - غراب (کلاغ) - ذباب (مگس) - قسوره (شیر درنده) - مار - سلوی (پرنده بهشتی) انسان‌هائی که به چارپایان تشبیه شده‌اند: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (آیه ۱۷۹ سوره اعراف) و محققا بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم، چه آنکه آنها را دل‌هایی است بی‌ادراک و معرفت، و دیده‌هایی بی‌ نور و بصیرت، و گوشهایی ناشنوای حقیقت، آنها مانند چهارپایان هستند بلکه بسی گمراه‌ترند، آنها همان مردمی هستند که غافل‌اند!! آدمى‌زاده طرفه معجونى است‌ از فرشته سرشته و ز حيوان‌ گر رود سوى اين، شود به از اين‌ ور رود سوى آن، شود پس از آن‌ قرآن چه کسانی را «عِشَّک» نامیده است؟ منظور از «حمیر» را «جاهلان از انسان‌ها» دانسته‌اند که به «الاغ» تشبیه شده‌اند. در آیه ۵ جمعه براساس نقل مفسران، عالمان یهود را به «الاغ» تشبیه می‌کند و علم آنان به کتاب را بار خر! اینان کسانی بودند که با «علم به حقانیت پیامبر» به آن اعتراف نمی‌کردند و آن را نمی‌پذیرفتند: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التَّورةَ ثُمَّ لَم یَحمِلوها کَمَثَلِ الحِمارِ یَحمِلُ اَسفارًا»! حمير: الاغها. مفرد آن حمار است. حمار به معنی خر بوده و جمع آن در قرآن حمر بر وزن عنق و حمیر آمده است، مثل «و الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها» (نحل/س۱۶/آیه۸) واژه «حمار» در عربى به هر دو گونه اهلى و وحشى اين حيوان اطلاق مى‌شود؛ اما واژه «الاغ» در فارسى تنها به گونه اهلى آن و «گورخر» به گونه وحشى آن گفته مى‌شود. در قرآن ۴ بار (در سوره‌هاى جمعه/۶۲ ، ۵ + بقره/۲، ۲۵۹ + لقمان/۳۱، ۱۹ + نحل/۱۶، ۸) از اين حيوان ياد شده است، افزون بر اين در برخى روايات در ذيل آيات ۱۷۵ اعراف/۷ و ۴۱ هود/۱۱ در ارتباط با ماجراى بلعم باعورا و طوفان حضرت نوح(ع) حكاياتى درباره اين حيوان به چشم مى‌خورد. واژه «عیر» را نیز مفسّران به معنای قافله‌ای که مرکب‌های آن «الاغ» (عشّک) باشد دانسته‌اند که در مطلق قافله تعمیم یافته است، بنابراین، آیات «... اَیَّتُهَا العیرُ اِنَّکُم لَسرِقون»، «و سَلِ القَریَةَ الَّتی کُنّا فیها و العیر...» و «لَمّا فَصَلَتِ العیرُ قالَ اَبوهُم...» که همگی مربوط به ماجرای یوسف و ملاقات برادران با وی است، نیز می‌تواند به موضوع این مقاله مربوط باشد. گورخرهای رمیده از شیر دلیر و درنده! سوره المدثر: «کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ (۵۰) فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةِ (۵۱)» (آنهایی که از حق و تذکر به حق گریزانند) گویى «گورخرانى» رمیده‌اند، که از (مقابل) شیرى درنده فرار کرده‌اند! از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده که فرمود: عبادت‌کارى که عبادتش نه از روى «دانش و فهم» باشد، به «خر آسیاب» مى‌ماند که به دور خود مى‌چرخد و به جائى نمى‌رسد. بنابراین؛ قرآن عده خاصی از مردم را به عِشّک و سگ و میمون و... تشبیه کرده است. فلذا استفاده از چنین تشبیهاتی، قابل تخطئه نیست ولیکن مصداق‌یابی آن‌ها می‌تواند قابل بحث باشد. حال که ما شاهد «حملات درندگان» (مدیر متخلف اوقاف و غیره به این روستا) هستیم و در این معرکه عده‌ای نقش «کفتارها» را بر عهده گرفته‌اند و عده‌ای که توقع می‌رود به مقابله با درندگان و کفتارهای شرور بروند، با آن‌ها هماهنگی می‌ورزند و لگد به حیثیت و منافع خود می‌زنند که «خریّت محض» است، آیا نباید آن‌ها را حمار و الاغ و کرّه‌خر (به ترکی؛ «عِشّک» و غودوغ) بنامیم؟! وقتی که این وجه‌تسمیه‌ها با مسمّیٰ باشند (که هستند) بالتبع قابل إشکال و ایراد نیستند. نکته آخر: بنده با توجه به حجم درخواست‌هائی که از طرف اکثریت اهالی دریافت می‌کنم، روز به روز قاطع‌تر می‌شوم که بساط این شورا باید هرچه زودتر جمع شود و اگر داوطلبانه استعفاء ندهند، بدانند که انحلال قانونی آن، موجب سوءپیشینه برای‌ هر سه نفرشان خواهد شد. پیشاپیش گفتم تا بعداً بجز خودتان کسی را ملامت نکنید! ...ادامه دارد. حسینی م. بهار۱۴۰۲ 🆔 @GonbadeFirozeh
دیدار دو نفر از سادات حسینی و موسوی روستای امامزاده علاءالدین با بخشدار مرکزی آوج اگر کسی از اهداف و محتوای این مذاکرات، اطلاعاتی دارد، لطفاً به اشتراک بگذارد.
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۰): تذکر داده شد: متون مقالات، بلند و طویل است، لطفا کوتاهتر کنید! جواب: شانس آورده‌اید که گنجایش هر پیام ایتا حداکثر ۸۰۰ کلمه است وگرنه ..! ضمناً اگر مطالعه هر کدام از پیام‌های صلواتی بنده حداکثر ۵ دقیقه وقت می‌برد، نوشتن آن‌ها حداقل ۲۰۰ دقیقه از من وقت می‌گیرد. لطفاً اندکی انصاف! اگر برای تحقیق و تحریر هر کدام از این پیام‌ها حداقل یک میلیون تومان می‌گرفتم، آیا باز هم برای مطالعه آن‌ها غرولند می‌کردید؟! یا آنرا چندبار چندبار مطالعه می‌کردید؟! حالا که صلواتی و باصطلاح مفته، آیا باید مطلب را ناچیز و سرسری بگیرید؟! البته قبول دارم که متن‌های نوشتاریم طولانیه و بعضا هم توضیح واضحاته ولیکن بنده ناچارم کلیه مخاطبین را در نظر بگیرم که سطح گیرائی و تحلیلی متفاوتی از همدیگر دارند و بعضی در سطح «العاقل تکفیه الاشارة» و برخی محتاج ۱۰ قبضه کردن حرفها هستند! و من ناچارم حد وسط را در نظر بگیرم. این مشکل، مختص به مقالاتم نیست و شامل سخنرانی‌ها و تدریسم هم می‌شود! همین دیشب در جشن میلاد امام حسن(ع) در تهرانسر (که حاج محمد داودی (فرزند مرحوم حاج مرادعلی) هم حضور داشتند لطفا از ایشان بپرسید) از بنده خواسته شد بعد از مراسم و افطار ۱۰ دقیقه سخنرانی کنم ولیکن صحبت بنده با عنوان «جیزّه» تا یکساعت و ۱۰ دقیقه طول کشید بدون آنکه کسی اعتراضی کند یا مجلس را ترک کند و یا پلک به هم بزند! بنده سخنرانی‌های چند ساعته هم داشته‌ام! در یک مورد ۶ ساعت و نیم یک‌ضرب سخنرانی کردم و اذان مغرب اگر نبود تا پاسی از شب هم امتداد پیدا می‌کرد! با اینکه یادم نرفته عموی مرحومم حاج سیدموسی همیشه می‌گفت: «کم گوی و گزیده گوی چون دُر»! پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۶ ک.م.: «کمی درنگ کن اخوی دور و برت را نگاه کن کدام حرکت برای روستا انجام دادی»؟! ح.م.: ۱) من سالهاست که درنگ می‌کنم و اساساً چرا باید «کمی درنگ» بکنم؟! که چی بشود؟! که بتوانید با رنگرزی‌های جدید خود، غافلگیر شدن‌تان را جبران کنید؟! یا اینکه درنگ کنم تا تیر خلاصی را به روستا بزنید؟! درنگ من موجب رنگ کردن بیشتر اهالی توسط شما رنگرزهاست! ۲) «درنگ کنم» تا «دور و برم را نگاه کنم»؟! این چه تقاضای بی‌ربطی‌ست که مطرح می‌کنی؟! همه فهمیده‌اند که هیچکس باندازه من دور و برش را نگاه نکرده است. بعیده خودت هم تا حالا (حداقل تا همان ۱۰۰ تا پیامی که دیدی و در رفتی!) نفهمیده باشی! پس چرا داری چنین حرفی را از خودت در می‌کنی؟! آیا برای این نیست تا به مشتری‌های هپروتی خودت القاء کنی که من جاهلانه، عجولانه و بی‌گدار به آب زده‌ام؟! باز هم دنبال رنگرزی هستی تا اهالی را رنگ کنی؟! تو دیگه کی هستی بابا؟! کسی که باید دور و برش را نگاه کند، شماها هستید که عین کبک سرتان را زیر برف کرده‌اید و نمی‌بینید که روی برف‌های بهمن‌ماه چه کسانی با چکمه سفید، مشغول حماسه‌آفرینی هستند؟! یا اینکه خودتان شریک ماجرا هستید و لذا معمولاً آنچه که اتفاق افتاده و می‌افتد را یا نشان نمی‌دهید یا وارونه نشان می‌دهید و لذا آنچه که نشان می‌دهید خلاف واقع است! همان سیاست رنگرزی همیشگی‌تان! ۳) بنده برای روستا حرکت‌های مختلفی را انجام داده‌ام که شاید در کمّیت انگشت‌شمار باشند ولیکن در کیفیت کم‌نظیر و بعضا بی‌نظیر هستند. بهترین حرکتی که من برای روستا انجام داده‌ام، خنثی‌سازی نقشه‌های شوم کسانی بوده که همدست شیاطینی مثل نانکلی شده‌اند تا بخاطر دفینه‌های روستا آنرا تبدیل به متروکه و مخروبه سازند. خدمتی از این ارزشمندتر و ضروری‌تر اگر سراغ داری نشان بده! بقیه خدماتم به اهالی و روستا را لزومی ندارد که جار بزنم یا به کسانی مثل تو آمار بدهم. اما آخرین آن‌ها را به تو می‌گویم؛ نوشتن سلسله مقالاتی در کانال‌های اطلاع‌رسانی خودم که هر کدام حکم یک لایحه را دارد. حق‌التحریر هر لایحه‌ای از این جنس، با تخفیفات ویژه حداقل سه میلیون تومان است. ظرف چند ماه گذشته بنده بمنظور روشنگری و جهاد تبیین حدود ۲۵۰ لایحه نوشته و روانه محکمه عمومی اهالی روستا نموده‌ام که اگر چرتکه بندازیم می‌شود حدود ۷۰۰ الی ۸۰۰ میلیون تومان، یعنی ماهی ۱۰۰ میلیون تومان برای اهالی محترم، کار صلواتی و جهادی انجام داده‌ام. تعدادی از اهالی هم که مبالغ بسیار ناچیزی کمک کرده‌اند (در حد هزینه‌های پرینت و کپی نامه‌ها و جزوه‌ها که البته از ایشان سپاسگزارم) فی‌المجلس همه آن‌ها را به فقرای دم‌دست بخشیده‌ام تا در اخلاص حرکت خودم برای امام‌زاده علاءالدین، ریالی مرهون کسی نباشم. حال کدامیک از اهالی توانسته ماهی ۱۰۰ میلیون بنفع اهالی خدمت کرده باشد؟! اصلاً گیریم که من به هر علتی، برای روستا هیچ‌کاری نکرده‌ام، چه ربطی دارد که شماها هر غلطی خواستید برای قلع و قمع اهالی و نابودی روستا بکنید؟! ..ادامه دارد. حم بهار ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۱): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۷ ... ضمنا از زمانی که بعلت جوجوق بودن با من و بچه‌های روستا هم‌بازی نشدی تا در جلسه پارسال ۱۳ آبان که اجازه صحبت به من نمی‌دادی و تا این سرگشاده‌نویسی اخیرت، اساساً اخوتی بین ما شکل نگرفت که حالا مرا «اخوی» می‌نامی! هرگز مایل نیستم کسی مثل تو اخوی من باشد که با گله کفتارها، هم‌مسلک، هم‌گام‌ و هم‌مسیر شده است! خدا نکند من برادری مثل شماها داشته باشم! برادری که ۱۰٪ هم نباید به او اعتماد کرد، تو او را برادر ندان و‌ نخوانش اخی! بین من و تو فاصله‌هاست! مگر آنکه «صداقت» پیشه کنید و از کفتارها فاصله بگیرید. ک.م.: «در مسیرت با چه کسانی همگام شدی در کدام امر عمرانی پا پیش گذاشتی»؟! ح.م.: سؤالت تکراری است! مگر همین چند جمله بالاتر خودت «هم‌مسلک»های مرا مورد اشاره و توصیف قرار ندادی؟!! (ظاهرا در نظرت، هم‌مسلک با هم‌گام متفاوتند! در حالیکه مسلک و سلوک عربی همان گام و رهنوردی و رفتار فارسی است.) و اما اینکه «با چه کسانی همگام شده‌ام؟»؛ از اسرار مملکتی‌ست و گفتن که به جوجوغ‌ها نگید! ولی اگر قول بدی که جایی نگی و ناراحتم نشی و...، یواشکی بهت میگم که من با هیشکی همگام نشدم اما تا حالا حداقل ۱۰۰ نفر از حداکثر ۳۰۰ نفر روستا با بنده همگام شده‌اند! (که البته انتظارم بیش از این‌ها بود!) ضمناً یک تار موی تک تک این‌ها به ۱۰۰ تا نانکلی و مزدوران وی می‌ارزد. خیلی سعی می‌کنید؛ «هم‌مسلکان» و «هم‌گامان» مرا به دو سه نفر تقلیل بدهید!! خیالتان را راحت کنم؛ من تنهای تنها هستم و هیچ هم‌مسلک و هم‌گام‌ی در این روستا ندارم و اگر کسانی از اهالی (که البته کم هم نیستند خوشبختانه!) مطلبی، خبری و چیزی به من می‌رسانند، صرفاً بخاطر منافع و حیثیت خودشان است نه هم‌هم‌ی با من! و اما «کدام امر عمرانی؟» را باید کسانی بپرسند که خودشان، حداقل یک کار عمرانی خوب را بخوبی انجام داده باشند. کدامیک از شما مدعیان جفت‌پوچ پرطمطراق، سابقه‌ای از خدمت عمرانی برای روستا داشته‌اید که حالا جرأت بکنید، دست پیش را بگیرید؟! هر کسی را برای کاری ساخته‌اند. قرار نیست بنده بیایم فرضاً با حمل سنگ و آجر یا کیسه گچ و سیمان و یا تیرهای چوبی و فلزی، نمایشی از خود ارائه بدهم وگرنه که متهم شوم به عدم خدمت! اتفاقاً خدمتی که بنده از جنس «جنبش نرم‌افزاری» تاکنون انجام داده‌ام، کمتر کسی از چنین توفیقی برخوردار بوده است! چنانچه بین خدمات سخت‌افزاری و خدمات نرم‌افزاری تفاوتی قائل نیستی، اول باید بروی کلاس أکابر آنگاه شاید بتوانی شبحی از استنطاق را پیشه کنی! وگرنه که این‌گونه تیکه‌پرانی‌های تو چیزی بجز رنگرزی نیست. همان حکایت نوشتن کلمه و رسم شکل مار برای بی‌سوادهاست! نه اینکه بنده از کارهای سخت‌افزاری و بدنی، ناتوان یا گریزان باشم که عنداللزوم هیچ إبائی ندارم. بعنوان نمونه، آن‌زمانی که شماها در تکاپوی چگونه غارت کردن روستا بودید، بنده در چله تابستان و زیر آفتاب سوزان تهران، حدود دو تُن (=۲۰۰۰ کیلو) آهن‌آلات جابجا و جوشکاری می‌کردم! (برای نمونه‌سازی دستگاه ورزشی عظیم‌السازه‌ای که اختراع کرده و رتبه اول جشنواره ایده‌های نو را به خود اختصاص داده بودم و مشهور شد به فوتبال دخترها!) هیچگاه فراموش نکن بنده تقریباً «همه‌فن حریف» هستم! و این ادعا بمفهوم «از همه داناتر پنداشتن خود» نیست. و اما شما لاف‌زن‌ها بجز هروله برای پر کردن جیب‌های گشادتان کدامتان باندازه اخوی من در این روستا کار عمرانی عام‌المنفعه انجام داده‌اید؟! بجای فرار به جلو، مستندات خود را ارائه بدهید تا بنده هم بدانم و همه را به اشتراک بگذارم. ضمناً بنظرت؛ آیا هروله بنده در سالهای ۵۸و۵۹ برای استدعای احداث جاده مناسب برای روستا، «پا پیش گذاشتن برای امر عمرانی» نبوده؟ شما از چه سالی، پا پیش گذاشتید؟! با چه انگیزه و هدفی؟! و عمران چهل‌ساله و حداقل چهارساله شورای شما (غیر از مفسده ۱۸۹ میلیون تومانی روستا و... که مایه ننگ ابدی توست) چه بود؟! ک.م.: «در کدام مراسم در روستا شرکت کردی،»؟! ح.م.: من به اندازه موهای سرت در انواع مراسمات شرکت کرده‌ام. اصلا کارم عمدتاً همین بوده و اما «مراسمات در روستا»؛ لیست آنرا به ترتیب برگزاری، اعلام کنید تا قابل پاسخ باشد. ک.م.: «در همیاری و همراهی چه مالی و چه جانی کی و کجا شریک بودی، کجا بار از دوش کسی برداشتی»؟! ح.م.: هرگاه همین سؤالات را از خودت پرسیدی و جواب دادی، من هم جواب خواهم داد. اگر با این سؤالات دنبال رزومه من هستی، مطمئنم حوصله خواندن حتی عناوین فعالیت‌های مرا نخواهی داشت! فقط تیتر آن‌ها را که تایپ کردم (هر فعالیت در یک سطر) حدود ۱۴ صفحه A4 را پر کرد! هر وقت دوست داشتی بیا تا نشانت بدهم. فقط باید مواظب باشی که از حیرت، شاخ در نیاوری!! ..ادامه دارد. حم بهار ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۲): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۸ ک.م.: «تورابه جدت کمی تامل کن با این مسیر که میروی همه را بدبین می کنید، به اسلام، روحانیت، نظام و...» ح.م.: جل‌الخالق!! حالا دیگه تو یکی نگران «اسلام، روحانیت، نظام و...» شده‌ای؟! یاللعجب!! صد البته پیامهای مسلسل بنده، باعث رسوائی نانکلی و مزدوران پفیوز وی گشته و حداقل آنکه موجب «بدبین»ی اهالی به گله «کفتارها» شده است. (ولو با ادبیات خاصی که خودم هم آنرا نمی‌پسندم! زیرا این شعار من‌ست که؛ «اول با زبان خودم با مخاطبینم صحبت می‌کنم و اگر مؤثر نبود ناچاراً به زبان خودشان با آنها حرف می‌زنم» و این «زبان خودشان» (جدل حَسن) ای‌بسا «جدل أحسن» نباشد و بلکه ناخوشایند همگان بویژه خودم باشد ولیکن اجتناب‌ناپذیر است. سوره یاسین بر گوش خر کی جواب داده؟! آنچه عشّک می‌فهمد هُشّه و هِنّه است و لاغیر! کفتارها را چه به اخلاق که «الفاظ غیراخلاقی» آن‌ها را نشاید و نباید؟! خلایق هر چه لایق! از کی تا حالا «بدبین کردن اهالی به کفتارها»؛ معادل «بدبین کردن آن‌ها به اسلام، روحانیت و نظام» گشته است؟! «تأمل» و «درنگ» در این «مسیر» و «راه طی شده و باقیمانده» هیچ نتیجه‌ای بجز افزایش و تشدید خیانت‌های شرارت‌‌آمیز کفتارها ندارد. بعد از حمایت آ.میرشجاع از تو و دو سید دیگر در انتخابات ۹۶ (متأثر از جوّی که شیاطین بعد از مراسم ۹۵ علیه بنده و اخوی، مهندسی کردند و واکنش سادات که اعتمادشان به غیرسادات، سلب شد و فقط به سادات از جمله خودت که موج‌سواری کردی، رأی دادند) که در مسیر تهران تا بوئین، وی با توجه به حرف‌های شماها در داخل ماشین، متوجه خبط بزرگ خود شد و لذا گرفتار «درنگ و تأمل» گردید و نتیجه چه شد؟! ترور شخصیتی وی با جوسازی نامردهائی مثل تو در قالب «کنتورهای شجاعی» وو.. و نهایتا اقدام به قتل او و پسر برومندش که تنها دهیاران بومی روستا بودند! و چنان گندی زدید و آبروئی از سادات بردید که اهالی از جمله سادات، مجدداً غیرسادات را در انتخابات ۱۴۰۰ ترجیح دادند که خیانت قابل تأمل و درنگی است! بنابراین تو یکی باید بشینی سر جات و کِریخیت‌و بکشی و ذره‌ای هم وانمود نکنی که دلسوز اسلام، روحانیت، نظام، اخلاق و سادات هستی! درنگ و تأمل کنیم که شش‌دانگ روستا را دو دستی تقدیم اربابان رذل و بدعهد خود بکنید؟! هیهات منا الذلة! ک.م.: «با این مسیر که میروی همه را بدبین می کنید»! ح.م.: مسیری را که بنده در «راه طی شده و باقیمانده» و نیز در «علاءالدین در افق آینده» رفته و می‌روم، مسیر روشنگری و هشدار است تا اهالی را به «واقع‌بینی» سوق بدهم نه آنکه «همه را بدبین» بسازم. اهالی محترم بویژه سادات معزز باید دریابند که «کفتارهای شرور روستا» از چه واقعیتی برخوردارند و آن‌ها را به کجا می‌برند؟! و صد البته که اگر بنده بتوانم با همین مسلسل‌درمانی خودم، اهالی را به «واقع‌بینی» بکشانم تا خودشان را از چنبره شیطانی و نفسانی شماها رها سازند، مأموریت بنده تمام‌یافته است. و صد البته اهالی به کفتارها نه تنها بدبینی که دشمنی خواهند ورزید و لذا تمام رشته‌های شماها پنبه خواهد شد. تو داری مرا متهم به بدبین‌سازی می‌کنی و: - انتظار داری، ارتکاب انواع تخلفات و جرائم اداره اوقاف و زنگوله‌های آنرا ببینم و دم نزنم؟! - انتظار داری از خیانت‌های شرارت‌‌آمیز عده‌ای کفتارصفت، چشم‌پوشی کنم و به اهالی هم چیزی نگویم؟! - انتظار داری از «اقدام به قتل تنها دهیاران بومی روستا» را با «شتر دیدی ندیدی» عبور کنم و با شما بی‌غیرت‌ها و پفیوزها هم‌آواز شوم که «همه چی آرومه، من چقدرخوشحالم»؟! - انتظار داری، از رنگ‌رزی‌های بی‌پایان شما برای رنگارنگ کردن اهالی، به ستوه نیایم و دم خروس‌های شما را که آشکارا بیرون زده است، به اهالی نشان ندهم؟! - انتظار داری که فرضاً بنده (۱۸۹= ۲۵+۲۶+۱۳۸ میلیون تومان از بودجه روستا) را بشنوم و به اختلاس و حداقل اتلاف جنابعالی در آن، لبخند بزنم؟! و به اهالی هم نگویم که در حق روستا مرتکب چه خیانتی شدید؟! «حسینی عزرائیل» و این حرف‌ها؟! محاله! (عنوان «حسینی عزرائیل» را حاج‌آقا اکرمی؛ رئیس نهاد فرهنگی ریاست جمهوری روحانی - دبیر سابق جامعه وعاظ که نماینده مجلس هم بود - به من نسبت داد! زیرا که بنده از استنطاق هیچ مقامی از چپ و راست دریغ نداشتم فلذا در بین دولتمردان مشهور شدم به حسینی عزرائیل!) بنابراین منظور جنابعالی از «بدبین شدن همه به اسلام، روحانیت، نظام و...» چیزی بجز «واقع‌بین شدن اهالی به خیانت‌های شرارت‌‌آمیز کفتارهای هماهنگ با نان‌کلی» بیش نیست که سنگ آن‌ها را به سینه می‌زنی! و البته حق هم داری!!! ...ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار ۱۴۰۲ https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4