eitaa logo
گنبد فیروزه
63 دنبال‌کننده
516 عکس
153 ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی پیام دریافتی؛ (۳۰۰ سال یا ۵ قرن بعد از مرگ ما):👇 بعد از مرگ، مغز انسان اولین بخشی است که از هم پاشیده می‌شود. درست چند دقیقه پس از مرگ، سلول‌های مغز شروع می‌کنند به در هم شکستن و آب از خود پس می‌دهند. بدن انسان بیش از ۲۰۰ استخوان، چندین تریلیون میکروب و ۳۷ تریلیون سلول دارد. مرگ شاید زندگی را تمام کند اما برای جسم، این امر تازه آغاز ماجراست. فقط چند دقیقه پس از رخت بربستن روح از بدن، مغز دست از کار می‌کشد. پس از آن هم، وقتی قلب از تپش می‌ایستد دیگر هیچ خونی به هیچ عضو از بدن نمی‌رسد و در نتیجه اکسیژنی هم وارد بافت‌ها نمی‌شود. بدون خون و اکسیژن، ارگان‌های فعال بدن سریعا از فعالیت بازمی‌ایستد. نتیجه این اتفاق‌ها هم چیزی نیست جز آب افتادن بدن! به این خاطر که تقریبا ۷۰ درصد اندام‌ها و بافت‌هایی که بلافاصله پس از مرگ از کار می‌افتند را آب تشکیل داده است. وقتی اکسیژنی به این اندام‌ها نرسد، آنها نمی‌توانند خود را زنده نگه دارند و اقدام به خودتخریبی می‌کنند. به همین دلیل است که از جنازه آب و مایعات جاری می‌شود. در نخستین شب پس از مرگ، بدترین بخش ماجرا از دل و روده انسان آغاز می‌شود. سیستم ایمنی بدن از کار افتاده و در نتیجه نمی‌تواند از بدن در برابر چندین تریلیون میکروب گرسنه‌ای محافظت کند که در شرایط عادی به هضم غذا به انسان کمک می‌کردند. این امر باعث فرار میکروب‌ها می‌شود. آنها مسافرت خود را از قسمت پایینی روده به سمت بافت‌ها، رگ‌ها و شریان‌ها آغاز می‌کنند. در عرض چند ساعت، به کبد و مثانه می‌رسند که حاوی کیسه صفراست؛ اندامی که در زمان حیات وظیفه گوارش چربی‌ها را به عهده دارد. وقتی میکروب‌ها در اولین مقصد خود در صفرا توقف و از آن تغذیه می‌کنند، صفرا که مایعی قلیایی است در همه بدن منتشر می‌شود و جسم را به رنگ زرد-سبز در می‌آورد. از روزهای دوم تا چهارم، میکروب‌ها را دیگر می‌توان در همه جای جنازه دید. آنها گازهای مسمومی همچون آمونیاک و سولفید هیدروژن از خود منتشر می‌کنند که در همه جای بدن پخش می‌شود و نه تنها باعث ورم کردن جسد می‌شوند بلکه باعث ایجاد بوی تعفن هم می‌شود. پس از ۳ تا ۴ ماه، پوست و گوشت گندیده‌ی سبز و زرد انسان به رنگ قهوه‌ای و سیاه تغییر می‌کند. دلیل این تغییر رنگ این است که در این مرحله، رگ‌های خونی به طور کامل از بین می‌روند و آهن موجود در آنها به بیرون تراوش می‌کند و همزمان با اکسیده شدن جنازه، رنگی قهوه‌ای متمایل به سیاه بر جا می‌گذارد. در همین حوالی زمانی، ساختارهای مولکولی که همچنان جسم را نگه‌داشته‌اند در هم می‌شکنند و نتیجه‌ی امر چیزی نیست جز یک ماده‌ی نرم و غلیظ آبکی!  پس از حدود یک سال پس از مرگ، کفن جنازه از بین می‌رود؛ مایعات اسیدی و سمومی که از جنازه دفع می‌شوند سبب پاره و تجزیه شدن پارچه می‌شوند. در جنازه غیر مسلمان‌ها که با لباس رسمی درون تابوت دفن می‌شوند، اجزایی همچون کمربند یا بخش‌های پلاستیکی لباس همچنان در این مرحله سالم باقی می‌مانند. پس از این مرحله، اتفاق ملموس خاصیِ برای جنازه روی نمی‌دهد. اما پس از ده سال، وجود رطوبت کافی در فضایی که اکسیژن بسیار کمی دارد باعث ایجاد واکنش‌های شیمایی می‌شود و چربی‌های باسن و ران پاها به ماده صابون مانندی تبدیل می‌شوند که به آن موم مرگ می‌گویند. این در حالیست که بخش‌های خشک و بدون چربی بدن به طور طبیعی مومیایی می‌شوند. بله درست خواندید، بدن انسان به صورت طبیعی مومیایی می‌شود و به هیچ وسیله، ابزار یا ماده‌ای برای این امر نیاز نیست. به این خاطر که در طول در هم پاشیده‌شدن جنازه، آب پوست‌های نازک بدن همچون گوش‌ها، بینی و پشت پلک‌ها تبخیر و باعث می‌شود این اندام‌ها خشک و سیاه شوند، همچون مومیایی. ۵۰ سال پس از مرگ همه بافت‌ها به مایع تبدیل شده و محو می‌شوند و فقط پوست و تاندون‌های مومیایی شده بر جا می‌مانند. ۸۰ سال پس از مرگ، استخوان‌های جسد با از بین رفتن ساختار کلاژن‌ها، تَرَک می‌خورند و چیزی جز تکه‌های معدنی شکننده بر جا نمی‌گذارند. اما این تکه‌ها هم برای همیشه دوام نخواهند داشت. یکصد سال پس از مرگ، آخرین تکه‌های باقی مانده از اسکلت بدن انسان نیز به پودر و خاکستر تبدیل می‌شود و تنها عضوی که همچنان باقی می‌ماند، دندان‌هاست. یکصد سال پس از مرگ فقط مقداری موم و دندان از انسان باقی می‌ماند و بس! (از مقالات خبرگزاری خبرآنلاین ۱۳۹۸) و پس از ۳۰۰ سال، نه تنها تمام پیکر انسان با خاک یکسان می‌شود (گویا که از اول چیزی نبوده است!) بلکه بعید نیست که حتی هیچ سنگ قبری هم از او در جای خود استوار بماند! تا چه برسد به ۵ قرن دیگر!! هیچی به هیچی! بجز اعمالی که در آخرت رسیدگی خواهد شد و احیاناً اسمی که (بشرطها و شروطها) شاید باقی بماند!
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت 088): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) 45 ک.م.: «با جوانی که خانواده‌اش از طرف اهالی و نزدیکان طرد شده‌ است هم مسلک میشوی و یا اشخاصی که زمین مردم را به بهانه‌ ای سد می کنند و نزاع» ۱) جوان مطرود اهالی ۲) هم‌مسلکی ...! ۳) سد و نزاع اشخاص ح.م.: نمی‌دانم منظورت از جوان مذکور کیست؟! ولیکن حدس می‌زنم (با توجه به شدت حسادت احمقانه‌ای که نسبت به عموزاده خود داری!) منظورت جناب آقای سید سعید موسوی است! اگر حدسم درست باشد، باید بگویم که؛ اولاً) «هم‌مسلک شدن با ایشان» برای من باعث افتخار و مایه امید و حتی انگیزه است. ثانیاً) تیزهوشی و قانونمندی ایشان بمراتب بهتر از بنده و اخوی و کل اهالی امامزاده علاءالدین است. ثالثا) در عین‌حال؛ معتقد نیستم که ایشان معصوم هستند و لذا ممکن‌ست مرتکب خبط و خطا هم شده باشد ولیکن در مسئله مد نظر شما (سد کردن زمین مردم و نزاع) بنده چون اطلاع و اشرافیتی به قضیه ندارم، نمی‌توانم قضاوتی بکنم ولیکن مطمئنم که جنابعالی هم (با توجه به همین دلنوشته گشاده خودت!) قاضی بدردبخوری در این مسائل نیستی و حتی گزارشگر قابل اعتمادی هم نیستی زیرا هنری بجز رنگرزی و فریبکاری و تحمیق و استحمار مخاطبین خود نداری. رابعاً) ادعای «طرد شدن ایشان توسط خانواده‌اش و نزدیکان و حتی اهالی» اگر همانند سایر ادعاهای جنابعالی در نامه سرگشاده‌ات به بنده است که معلوم می‌شود ۱۰۰٪ دروغ و نیرنگ و تهمت است. وانگهی اگر هم درصدی واقعیت داشته باشد از کجا معلوم که طردکنندگان خطاکار نباشند؟! و بجای قدردانی از او به وی حسادت می‌ورزند؟! مضافا که اگر این طردشدگی جدیدا حادث شده، شک ندارم که از طرف گله کفتارهای روستاست نه اهالی. و اما منظورت از هم‌مسلکی بنده چیست؟! مسلک دینی و مذهبی؟ مسلک سیاسی؟ مسلک اقتصادی؟ مسلک اجتماعی؟ مسلک ...؟ کدام مسلک مراد توست؟ احتمال می‌دهم منظورت از هم‌مسلکی، «هم‌اندیشی و هم‌گرائی در امور راهبردی روستا» باشد که در اینصورت چرا از کلمه «جوانی» استفاده کردی؟! باید می‌گفتی «جوانانی که» (و نیز پیرانی که) با بنده هم‌اندیشی و هم‌گرائی دارند ولیکن تا جائی که من می‌دانم، عمومأ سابقه‌ای از طرد شدن فراگیری که تو از آن دم می‌زنی ندارند و زمین کسی را هم سد و نزاع نکرده‌اند. اگر منظورت آ.میرشجاع است که هم سابقه نزاع با همسایه دارد و هم در مسئله لوله‌کشی سد شد؟! همه می‌دانند که نزاع در حد قتال بر او تحمیل شد که جنابعالی هم در آن شراکت داشتی و سد شدن وی را در همان تماس تلفنی که در زمان ریاست خودت گرفتی برایت توضیح دادم که حق با برادر من است نه با خواهر من که جاهلانه از یوسف (حامی قاتلین) حمایت می‌کند! (ضمناً وقتی که او را «جوان» می‌نامی، مایه امیدواری امثال من است که گمان می‌کنیم دیگر پیر شده‌ایم! مضافاً که اگر او طرد شده بود که توصیه وی به اهالی برای رأی دادن به تو، جواب نمی‌داد. اگرچه بعد از آن که خرتان از پل گذشت در تضعیف و تخریب ناجوانمردانه او کم نگذاشتید! بویژه خودت که با جعل افتراء و ترویج اراجیفی از قبیل؛ «کنتورهای شجاعی!» بر آتش اختلافات و کینه‌های شتری دمیدی!! وانگهی تا جائی که من می‌دانم، وی همان‌قدر که مطرود و منفور کفتارهای روستا (که اقلیتی هوچی‌گر بیش نیستند!) است، بمراتب بیشتر هنوز هم محبوب و مطلوب اهالی بویژه سادات است و کور باد هر آنکه نتواند دید! و اما «اشخاص» (جمع شخص) که ادعا می‌کنی «به بهانه‌ای» (لابد واهی) دنبال «سد و نزاع» هستند! این «اشخاص» کیستند؟! چند نفرشان را نام ببر اگر راستگو هستی. و سد و نزاعشان چه بوده؟! توضیح بده تا شفاف شود و کینه و کدورتی در بین اهالی و «اشخاص» باقی نماند. و همچنین «بهانه» واهی آنها را تبیین کن تا اگر واقعا ناحق هستند، در بین اهالی، رسوا شوند. همان کاری که بنده علیه گله کفتارها انجام دادم! وگرنه چرک و کثافتی که زیرپوست شهر می‌ماند، هرگز علاج نشده و مرگ و تباهی جامعه را رقم می‌زند. با همه این احوال با شناختی که از این سرگشاده تو متوجه شدم، تمام حرفهایت وارونه است و خلاف واقع و حنای تو حداقل پیش من هیچ رنگی ندارد! برو این دام بر مرغی دگر نه که عنقاء را بلندست آشیانه از همه اینها گذشته؛ قبلا توضیح دادم که فی‌مانحن‌فیه بجای گوینده (و یاران و هم‌مسلکان گوینده) دنبال سنجش و جواب و شفاف‌سازی گفته‌ها باشید؛ «أنظر إلی ما قال و لا تنظر إلی من قال»! اصلا تصور کنید که تمام این پیامها را (بقول م.ش.) «یک دختربچه با سواد اول ابتدائی» نوشته است! جواب منطقی شما بدسگال‌ها به سؤالات و ابهامات و اتهامات این «دخترک اول ابتدائی» چیست؟!!! ...ادامه دارد. حسینی منتظر بهار۱۴۰۲ ک. سید علاءالدین: https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9 ک. گنبد فیروزه: https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
از پیام‌های دریافتی؛ (تکنیک «این همانی!» یا اهریمن‌سازی): 👇 یک سطل ماست و این همه ظرفیت! کسی گوسفندی کشته بود و علاوه بر گوشت و پوست و کله پاچه‌ش، از فضولاتش هم برای کود دادن به باغچه‌ش استفاده کرده بود و داشت به این فکر می‌کرد که این گوسفند دیگه چی داره که ازش استفاده کنه!! کله بریده گوسفنده به صدا درآمد و گفت: «چند تا "بع بع" می‌کنم اونو بزار آهنگ موبایلت!» حتما کلیپ ماست پاشی را همه‌ی شما دیدید. کاری که پیش از همه توسط اقشار مذهبی تقبیح شد. (بماند که برانداز اگه آمر به معروف را چاقو چاقو هم بکنه اسمش میشه خرابکاری شرافتمندانه!) اما مگه دشمن از این کِیس عالی دست بر می‌دارد؟ از همه‌ی ظرفیتش برای دشمنی استفاده می‌کند. اول گفتند: «ماست پاش اسید پاش می‌شود» بعد گفتند: «وقتی از ماست استفاده صلح آمیز نمی‌کنید چطور مطمئن باشیم از انرژی هسته‌ای استفاده صلح آمیز می‌کنید؟» اما چیزی دیدم از همه عجیب‌تر! یه استوری که با درج عکسی از یک مداح نوشته بود: «فردی که ماست ریخته بود شناسایی شد؛ مداحی که قبلاً مسئول ستاد نماز جمعه بوده است!!!» آنچه در همه‌ی این موارد مشترک است، استفاده از برای (یا اهریمن سازی) می‌باشد. با توجه به اینکه اقدام به ریختن ماست بر سر دیگری (به هر انگیزه که باشد) عمل منفوری است، ارتباط دادن آن به هیأت و عزاداری و نماز جمعه و انرژی هسته‌ای و... موجب می‌شود تا قبح عمل، به این مقوله ها نیز سرایت کند و آنها نیز منفور گردند. (تکنیک تداعی) البته این پایان کار نیست! منفور کردن یک فرد یا نهاد یا هر مقوله دیگری، در حقیقت مشروعیت بخشیدن به هرگونه اقدام خشونت‌بار بر علیه آن مقوله است. برای نمونه باید بدانید پس از بمباران اتمی ژاپن توسط آمریکا که به نابودی صدهزار ژاپنی از جمله زن و کودک بیگانه و محیط زیست آنها انجامید، بیش از ۹۵ درصد آمریکاییان از آن حمایت کردند!! چرا؟ چون قبلاً رسانه‌های آمریکایی وظیفه خود را در جهت اهریمن سازی ژاپن به خوبی انجام داده بودند! ✍دکتر قربانی مقدم ✅ اطلاع از اخبار و تحلیل های از سراسر کشور:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3832938513C10428c852e
در روستاهای مجاور و سایر دهات آوج چه خبر است؟ روستای امامزاده علاءالدین در کجای ماجراست؟! چرا از این‌گونه طرح‌های آبی و عمرانی در روستای ما خبری نیست؟! و صد البته تا قطع ید از امثال نانکلی و مزدوران آنها نشود، نه تنها در روستای ما از این‌گونه امور، خبری نخواهد بود! بلکه سیاست شوم نانکلی‌ها و خائنین و پفیوزها و کفتارها مبنی بر «خالی‌سازی روستا از سکنه» و «فراری دادن اهالی»، نهایتاً آنرا متروکه و مخروبه خواهد کرد تا گشتن بدنبال دفینه‌ها در ویرانه‌های محصور آسان‌تر دنبال گردد! سیدمحمدحسینی(منتظر) 🎲 https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۸۹): سؤال شده؛ آیا کار درستیه که شما در پیام‌های مسلسل خود برخی از اهالی روستا را به حیواناتی از قبیل؛ «عشّک، الاغ، غودوغ، جوجوغ، خرس، کفتار و...» تشبیه می‌کنید؟ جواب: تأسّی به قرآن، چه اشکالی دارد؟ «تشبیه انسان‌ها به حیوانات» و «عِشَّک (الاغ و غودوغ و...) در قرآن» سرفصل قابل توجهی است! اسامی برخی از حیوانات که در قرآن به کار رفته است: - حمار (الاغ) - کلب (سگ) - ذئب (گرگ) - عنکبوت - قرده (میمون) - فراش (پروانه/ملخ) - بقره (گاو) - فیل - هدهد (شانه‌به‌سر) - نحل (زنبور) - نمل (مورچه) - ابل (شتر) - ابابیل (پرستو؟) - خنازیر (خوک) - بعوضه (پشه) - غراب (کلاغ) - ذباب (مگس) - قسوره (شیر درنده) - مار - سلوی (پرنده بهشتی) انسان‌هائی که به چارپایان تشبیه شده‌اند: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (آیه ۱۷۹ سوره اعراف) و محققا بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم، چه آنکه آنها را دل‌هایی است بی‌ادراک و معرفت، و دیده‌هایی بی‌ نور و بصیرت، و گوشهایی ناشنوای حقیقت، آنها مانند چهارپایان هستند بلکه بسی گمراه‌ترند، آنها همان مردمی هستند که غافل‌اند!! آدمى‌زاده طرفه معجونى است‌ از فرشته سرشته و ز حيوان‌ گر رود سوى اين، شود به از اين‌ ور رود سوى آن، شود پس از آن‌ قرآن چه کسانی را «عِشَّک» نامیده است؟ منظور از «حمیر» را «جاهلان از انسان‌ها» دانسته‌اند که به «الاغ» تشبیه شده‌اند. در آیه ۵ جمعه براساس نقل مفسران، عالمان یهود را به «الاغ» تشبیه می‌کند و علم آنان به کتاب را بار خر! اینان کسانی بودند که با «علم به حقانیت پیامبر» به آن اعتراف نمی‌کردند و آن را نمی‌پذیرفتند: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التَّورةَ ثُمَّ لَم یَحمِلوها کَمَثَلِ الحِمارِ یَحمِلُ اَسفارًا»! حمير: الاغها. مفرد آن حمار است. حمار به معنی خر بوده و جمع آن در قرآن حمر بر وزن عنق و حمیر آمده است، مثل «و الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها» (نحل/س۱۶/آیه۸) واژه «حمار» در عربى به هر دو گونه اهلى و وحشى اين حيوان اطلاق مى‌شود؛ اما واژه «الاغ» در فارسى تنها به گونه اهلى آن و «گورخر» به گونه وحشى آن گفته مى‌شود. در قرآن ۴ بار (در سوره‌هاى جمعه/۶۲ ، ۵ + بقره/۲، ۲۵۹ + لقمان/۳۱، ۱۹ + نحل/۱۶، ۸) از اين حيوان ياد شده است، افزون بر اين در برخى روايات در ذيل آيات ۱۷۵ اعراف/۷ و ۴۱ هود/۱۱ در ارتباط با ماجراى بلعم باعورا و طوفان حضرت نوح(ع) حكاياتى درباره اين حيوان به چشم مى‌خورد. واژه «عیر» را نیز مفسّران به معنای قافله‌ای که مرکب‌های آن «الاغ» (عشّک) باشد دانسته‌اند که در مطلق قافله تعمیم یافته است، بنابراین، آیات «... اَیَّتُهَا العیرُ اِنَّکُم لَسرِقون»، «و سَلِ القَریَةَ الَّتی کُنّا فیها و العیر...» و «لَمّا فَصَلَتِ العیرُ قالَ اَبوهُم...» که همگی مربوط به ماجرای یوسف و ملاقات برادران با وی است، نیز می‌تواند به موضوع این مقاله مربوط باشد. گورخرهای رمیده از شیر دلیر و درنده! سوره المدثر: «کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ (۵۰) فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةِ (۵۱)» (آنهایی که از حق و تذکر به حق گریزانند) گویى «گورخرانى» رمیده‌اند، که از (مقابل) شیرى درنده فرار کرده‌اند! از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده که فرمود: عبادت‌کارى که عبادتش نه از روى «دانش و فهم» باشد، به «خر آسیاب» مى‌ماند که به دور خود مى‌چرخد و به جائى نمى‌رسد. بنابراین؛ قرآن عده خاصی از مردم را به عِشّک و سگ و میمون و... تشبیه کرده است. فلذا استفاده از چنین تشبیهاتی، قابل تخطئه نیست ولیکن مصداق‌یابی آن‌ها می‌تواند قابل بحث باشد. حال که ما شاهد «حملات درندگان» (مدیر متخلف اوقاف و غیره به این روستا) هستیم و در این معرکه عده‌ای نقش «کفتارها» را بر عهده گرفته‌اند و عده‌ای که توقع می‌رود به مقابله با درندگان و کفتارهای شرور بروند، با آن‌ها هماهنگی می‌ورزند و لگد به حیثیت و منافع خود می‌زنند که «خریّت محض» است، آیا نباید آن‌ها را حمار و الاغ و کرّه‌خر (به ترکی؛ «عِشّک» و غودوغ) بنامیم؟! وقتی که این وجه‌تسمیه‌ها با مسمّیٰ باشند (که هستند) بالتبع قابل إشکال و ایراد نیستند. نکته آخر: بنده با توجه به حجم درخواست‌هائی که از طرف اکثریت اهالی دریافت می‌کنم، روز به روز قاطع‌تر می‌شوم که بساط این شورا باید هرچه زودتر جمع شود و اگر داوطلبانه استعفاء ندهند، بدانند که انحلال قانونی آن، موجب سوءپیشینه برای‌ هر سه نفرشان خواهد شد. پیشاپیش گفتم تا بعداً بجز خودتان کسی را ملامت نکنید! ...ادامه دارد. حسینی م. بهار۱۴۰۲ 🆔 @GonbadeFirozeh
دیدار دو نفر از سادات حسینی و موسوی روستای امامزاده علاءالدین با بخشدار مرکزی آوج اگر کسی از اهداف و محتوای این مذاکرات، اطلاعاتی دارد، لطفاً به اشتراک بگذارد.
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۰): تذکر داده شد: متون مقالات، بلند و طویل است، لطفا کوتاهتر کنید! جواب: شانس آورده‌اید که گنجایش هر پیام ایتا حداکثر ۸۰۰ کلمه است وگرنه ..! ضمناً اگر مطالعه هر کدام از پیام‌های صلواتی بنده حداکثر ۵ دقیقه وقت می‌برد، نوشتن آن‌ها حداقل ۲۰۰ دقیقه از من وقت می‌گیرد. لطفاً اندکی انصاف! اگر برای تحقیق و تحریر هر کدام از این پیام‌ها حداقل یک میلیون تومان می‌گرفتم، آیا باز هم برای مطالعه آن‌ها غرولند می‌کردید؟! یا آنرا چندبار چندبار مطالعه می‌کردید؟! حالا که صلواتی و باصطلاح مفته، آیا باید مطلب را ناچیز و سرسری بگیرید؟! البته قبول دارم که متن‌های نوشتاریم طولانیه و بعضا هم توضیح واضحاته ولیکن بنده ناچارم کلیه مخاطبین را در نظر بگیرم که سطح گیرائی و تحلیلی متفاوتی از همدیگر دارند و بعضی در سطح «العاقل تکفیه الاشارة» و برخی محتاج ۱۰ قبضه کردن حرفها هستند! و من ناچارم حد وسط را در نظر بگیرم. این مشکل، مختص به مقالاتم نیست و شامل سخنرانی‌ها و تدریسم هم می‌شود! همین دیشب در جشن میلاد امام حسن(ع) در تهرانسر (که حاج محمد داودی (فرزند مرحوم حاج مرادعلی) هم حضور داشتند لطفا از ایشان بپرسید) از بنده خواسته شد بعد از مراسم و افطار ۱۰ دقیقه سخنرانی کنم ولیکن صحبت بنده با عنوان «جیزّه» تا یکساعت و ۱۰ دقیقه طول کشید بدون آنکه کسی اعتراضی کند یا مجلس را ترک کند و یا پلک به هم بزند! بنده سخنرانی‌های چند ساعته هم داشته‌ام! در یک مورد ۶ ساعت و نیم یک‌ضرب سخنرانی کردم و اذان مغرب اگر نبود تا پاسی از شب هم امتداد پیدا می‌کرد! با اینکه یادم نرفته عموی مرحومم حاج سیدموسی همیشه می‌گفت: «کم گوی و گزیده گوی چون دُر»! پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۶ ک.م.: «کمی درنگ کن اخوی دور و برت را نگاه کن کدام حرکت برای روستا انجام دادی»؟! ح.م.: ۱) من سالهاست که درنگ می‌کنم و اساساً چرا باید «کمی درنگ» بکنم؟! که چی بشود؟! که بتوانید با رنگرزی‌های جدید خود، غافلگیر شدن‌تان را جبران کنید؟! یا اینکه درنگ کنم تا تیر خلاصی را به روستا بزنید؟! درنگ من موجب رنگ کردن بیشتر اهالی توسط شما رنگرزهاست! ۲) «درنگ کنم» تا «دور و برم را نگاه کنم»؟! این چه تقاضای بی‌ربطی‌ست که مطرح می‌کنی؟! همه فهمیده‌اند که هیچکس باندازه من دور و برش را نگاه نکرده است. بعیده خودت هم تا حالا (حداقل تا همان ۱۰۰ تا پیامی که دیدی و در رفتی!) نفهمیده باشی! پس چرا داری چنین حرفی را از خودت در می‌کنی؟! آیا برای این نیست تا به مشتری‌های هپروتی خودت القاء کنی که من جاهلانه، عجولانه و بی‌گدار به آب زده‌ام؟! باز هم دنبال رنگرزی هستی تا اهالی را رنگ کنی؟! تو دیگه کی هستی بابا؟! کسی که باید دور و برش را نگاه کند، شماها هستید که عین کبک سرتان را زیر برف کرده‌اید و نمی‌بینید که روی برف‌های بهمن‌ماه چه کسانی با چکمه سفید، مشغول حماسه‌آفرینی هستند؟! یا اینکه خودتان شریک ماجرا هستید و لذا معمولاً آنچه که اتفاق افتاده و می‌افتد را یا نشان نمی‌دهید یا وارونه نشان می‌دهید و لذا آنچه که نشان می‌دهید خلاف واقع است! همان سیاست رنگرزی همیشگی‌تان! ۳) بنده برای روستا حرکت‌های مختلفی را انجام داده‌ام که شاید در کمّیت انگشت‌شمار باشند ولیکن در کیفیت کم‌نظیر و بعضا بی‌نظیر هستند. بهترین حرکتی که من برای روستا انجام داده‌ام، خنثی‌سازی نقشه‌های شوم کسانی بوده که همدست شیاطینی مثل نانکلی شده‌اند تا بخاطر دفینه‌های روستا آنرا تبدیل به متروکه و مخروبه سازند. خدمتی از این ارزشمندتر و ضروری‌تر اگر سراغ داری نشان بده! بقیه خدماتم به اهالی و روستا را لزومی ندارد که جار بزنم یا به کسانی مثل تو آمار بدهم. اما آخرین آن‌ها را به تو می‌گویم؛ نوشتن سلسله مقالاتی در کانال‌های اطلاع‌رسانی خودم که هر کدام حکم یک لایحه را دارد. حق‌التحریر هر لایحه‌ای از این جنس، با تخفیفات ویژه حداقل سه میلیون تومان است. ظرف چند ماه گذشته بنده بمنظور روشنگری و جهاد تبیین حدود ۲۵۰ لایحه نوشته و روانه محکمه عمومی اهالی روستا نموده‌ام که اگر چرتکه بندازیم می‌شود حدود ۷۰۰ الی ۸۰۰ میلیون تومان، یعنی ماهی ۱۰۰ میلیون تومان برای اهالی محترم، کار صلواتی و جهادی انجام داده‌ام. تعدادی از اهالی هم که مبالغ بسیار ناچیزی کمک کرده‌اند (در حد هزینه‌های پرینت و کپی نامه‌ها و جزوه‌ها که البته از ایشان سپاسگزارم) فی‌المجلس همه آن‌ها را به فقرای دم‌دست بخشیده‌ام تا در اخلاص حرکت خودم برای امام‌زاده علاءالدین، ریالی مرهون کسی نباشم. حال کدامیک از اهالی توانسته ماهی ۱۰۰ میلیون بنفع اهالی خدمت کرده باشد؟! اصلاً گیریم که من به هر علتی، برای روستا هیچ‌کاری نکرده‌ام، چه ربطی دارد که شماها هر غلطی خواستید برای قلع و قمع اهالی و نابودی روستا بکنید؟! ..ادامه دارد. حم بهار ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۱): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۷ ... ضمنا از زمانی که بعلت جوجوق بودن با من و بچه‌های روستا هم‌بازی نشدی تا در جلسه پارسال ۱۳ آبان که اجازه صحبت به من نمی‌دادی و تا این سرگشاده‌نویسی اخیرت، اساساً اخوتی بین ما شکل نگرفت که حالا مرا «اخوی» می‌نامی! هرگز مایل نیستم کسی مثل تو اخوی من باشد که با گله کفتارها، هم‌مسلک، هم‌گام‌ و هم‌مسیر شده است! خدا نکند من برادری مثل شماها داشته باشم! برادری که ۱۰٪ هم نباید به او اعتماد کرد، تو او را برادر ندان و‌ نخوانش اخی! بین من و تو فاصله‌هاست! مگر آنکه «صداقت» پیشه کنید و از کفتارها فاصله بگیرید. ک.م.: «در مسیرت با چه کسانی همگام شدی در کدام امر عمرانی پا پیش گذاشتی»؟! ح.م.: سؤالت تکراری است! مگر همین چند جمله بالاتر خودت «هم‌مسلک»های مرا مورد اشاره و توصیف قرار ندادی؟!! (ظاهرا در نظرت، هم‌مسلک با هم‌گام متفاوتند! در حالیکه مسلک و سلوک عربی همان گام و رهنوردی و رفتار فارسی است.) و اما اینکه «با چه کسانی همگام شده‌ام؟»؛ از اسرار مملکتی‌ست و گفتن که به جوجوغ‌ها نگید! ولی اگر قول بدی که جایی نگی و ناراحتم نشی و...، یواشکی بهت میگم که من با هیشکی همگام نشدم اما تا حالا حداقل ۱۰۰ نفر از حداکثر ۳۰۰ نفر روستا با بنده همگام شده‌اند! (که البته انتظارم بیش از این‌ها بود!) ضمناً یک تار موی تک تک این‌ها به ۱۰۰ تا نانکلی و مزدوران وی می‌ارزد. خیلی سعی می‌کنید؛ «هم‌مسلکان» و «هم‌گامان» مرا به دو سه نفر تقلیل بدهید!! خیالتان را راحت کنم؛ من تنهای تنها هستم و هیچ هم‌مسلک و هم‌گام‌ی در این روستا ندارم و اگر کسانی از اهالی (که البته کم هم نیستند خوشبختانه!) مطلبی، خبری و چیزی به من می‌رسانند، صرفاً بخاطر منافع و حیثیت خودشان است نه هم‌هم‌ی با من! و اما «کدام امر عمرانی؟» را باید کسانی بپرسند که خودشان، حداقل یک کار عمرانی خوب را بخوبی انجام داده باشند. کدامیک از شما مدعیان جفت‌پوچ پرطمطراق، سابقه‌ای از خدمت عمرانی برای روستا داشته‌اید که حالا جرأت بکنید، دست پیش را بگیرید؟! هر کسی را برای کاری ساخته‌اند. قرار نیست بنده بیایم فرضاً با حمل سنگ و آجر یا کیسه گچ و سیمان و یا تیرهای چوبی و فلزی، نمایشی از خود ارائه بدهم وگرنه که متهم شوم به عدم خدمت! اتفاقاً خدمتی که بنده از جنس «جنبش نرم‌افزاری» تاکنون انجام داده‌ام، کمتر کسی از چنین توفیقی برخوردار بوده است! چنانچه بین خدمات سخت‌افزاری و خدمات نرم‌افزاری تفاوتی قائل نیستی، اول باید بروی کلاس أکابر آنگاه شاید بتوانی شبحی از استنطاق را پیشه کنی! وگرنه که این‌گونه تیکه‌پرانی‌های تو چیزی بجز رنگرزی نیست. همان حکایت نوشتن کلمه و رسم شکل مار برای بی‌سوادهاست! نه اینکه بنده از کارهای سخت‌افزاری و بدنی، ناتوان یا گریزان باشم که عنداللزوم هیچ إبائی ندارم. بعنوان نمونه، آن‌زمانی که شماها در تکاپوی چگونه غارت کردن روستا بودید، بنده در چله تابستان و زیر آفتاب سوزان تهران، حدود دو تُن (=۲۰۰۰ کیلو) آهن‌آلات جابجا و جوشکاری می‌کردم! (برای نمونه‌سازی دستگاه ورزشی عظیم‌السازه‌ای که اختراع کرده و رتبه اول جشنواره ایده‌های نو را به خود اختصاص داده بودم و مشهور شد به فوتبال دخترها!) هیچگاه فراموش نکن بنده تقریباً «همه‌فن حریف» هستم! و این ادعا بمفهوم «از همه داناتر پنداشتن خود» نیست. و اما شما لاف‌زن‌ها بجز هروله برای پر کردن جیب‌های گشادتان کدامتان باندازه اخوی من در این روستا کار عمرانی عام‌المنفعه انجام داده‌اید؟! بجای فرار به جلو، مستندات خود را ارائه بدهید تا بنده هم بدانم و همه را به اشتراک بگذارم. ضمناً بنظرت؛ آیا هروله بنده در سالهای ۵۸و۵۹ برای استدعای احداث جاده مناسب برای روستا، «پا پیش گذاشتن برای امر عمرانی» نبوده؟ شما از چه سالی، پا پیش گذاشتید؟! با چه انگیزه و هدفی؟! و عمران چهل‌ساله و حداقل چهارساله شورای شما (غیر از مفسده ۱۸۹ میلیون تومانی روستا و... که مایه ننگ ابدی توست) چه بود؟! ک.م.: «در کدام مراسم در روستا شرکت کردی،»؟! ح.م.: من به اندازه موهای سرت در انواع مراسمات شرکت کرده‌ام. اصلا کارم عمدتاً همین بوده و اما «مراسمات در روستا»؛ لیست آنرا به ترتیب برگزاری، اعلام کنید تا قابل پاسخ باشد. ک.م.: «در همیاری و همراهی چه مالی و چه جانی کی و کجا شریک بودی، کجا بار از دوش کسی برداشتی»؟! ح.م.: هرگاه همین سؤالات را از خودت پرسیدی و جواب دادی، من هم جواب خواهم داد. اگر با این سؤالات دنبال رزومه من هستی، مطمئنم حوصله خواندن حتی عناوین فعالیت‌های مرا نخواهی داشت! فقط تیتر آن‌ها را که تایپ کردم (هر فعالیت در یک سطر) حدود ۱۴ صفحه A4 را پر کرد! هر وقت دوست داشتی بیا تا نشانت بدهم. فقط باید مواظب باشی که از حیرت، شاخ در نیاوری!! ..ادامه دارد. حم بهار ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۲): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۸ ک.م.: «تورابه جدت کمی تامل کن با این مسیر که میروی همه را بدبین می کنید، به اسلام، روحانیت، نظام و...» ح.م.: جل‌الخالق!! حالا دیگه تو یکی نگران «اسلام، روحانیت، نظام و...» شده‌ای؟! یاللعجب!! صد البته پیامهای مسلسل بنده، باعث رسوائی نانکلی و مزدوران پفیوز وی گشته و حداقل آنکه موجب «بدبین»ی اهالی به گله «کفتارها» شده است. (ولو با ادبیات خاصی که خودم هم آنرا نمی‌پسندم! زیرا این شعار من‌ست که؛ «اول با زبان خودم با مخاطبینم صحبت می‌کنم و اگر مؤثر نبود ناچاراً به زبان خودشان با آنها حرف می‌زنم» و این «زبان خودشان» (جدل حَسن) ای‌بسا «جدل أحسن» نباشد و بلکه ناخوشایند همگان بویژه خودم باشد ولیکن اجتناب‌ناپذیر است. سوره یاسین بر گوش خر کی جواب داده؟! آنچه عشّک می‌فهمد هُشّه و هِنّه است و لاغیر! کفتارها را چه به اخلاق که «الفاظ غیراخلاقی» آن‌ها را نشاید و نباید؟! خلایق هر چه لایق! از کی تا حالا «بدبین کردن اهالی به کفتارها»؛ معادل «بدبین کردن آن‌ها به اسلام، روحانیت و نظام» گشته است؟! «تأمل» و «درنگ» در این «مسیر» و «راه طی شده و باقیمانده» هیچ نتیجه‌ای بجز افزایش و تشدید خیانت‌های شرارت‌‌آمیز کفتارها ندارد. بعد از حمایت آ.میرشجاع از تو و دو سید دیگر در انتخابات ۹۶ (متأثر از جوّی که شیاطین بعد از مراسم ۹۵ علیه بنده و اخوی، مهندسی کردند و واکنش سادات که اعتمادشان به غیرسادات، سلب شد و فقط به سادات از جمله خودت که موج‌سواری کردی، رأی دادند) که در مسیر تهران تا بوئین، وی با توجه به حرف‌های شماها در داخل ماشین، متوجه خبط بزرگ خود شد و لذا گرفتار «درنگ و تأمل» گردید و نتیجه چه شد؟! ترور شخصیتی وی با جوسازی نامردهائی مثل تو در قالب «کنتورهای شجاعی» وو.. و نهایتا اقدام به قتل او و پسر برومندش که تنها دهیاران بومی روستا بودند! و چنان گندی زدید و آبروئی از سادات بردید که اهالی از جمله سادات، مجدداً غیرسادات را در انتخابات ۱۴۰۰ ترجیح دادند که خیانت قابل تأمل و درنگی است! بنابراین تو یکی باید بشینی سر جات و کِریخیت‌و بکشی و ذره‌ای هم وانمود نکنی که دلسوز اسلام، روحانیت، نظام، اخلاق و سادات هستی! درنگ و تأمل کنیم که شش‌دانگ روستا را دو دستی تقدیم اربابان رذل و بدعهد خود بکنید؟! هیهات منا الذلة! ک.م.: «با این مسیر که میروی همه را بدبین می کنید»! ح.م.: مسیری را که بنده در «راه طی شده و باقیمانده» و نیز در «علاءالدین در افق آینده» رفته و می‌روم، مسیر روشنگری و هشدار است تا اهالی را به «واقع‌بینی» سوق بدهم نه آنکه «همه را بدبین» بسازم. اهالی محترم بویژه سادات معزز باید دریابند که «کفتارهای شرور روستا» از چه واقعیتی برخوردارند و آن‌ها را به کجا می‌برند؟! و صد البته که اگر بنده بتوانم با همین مسلسل‌درمانی خودم، اهالی را به «واقع‌بینی» بکشانم تا خودشان را از چنبره شیطانی و نفسانی شماها رها سازند، مأموریت بنده تمام‌یافته است. و صد البته اهالی به کفتارها نه تنها بدبینی که دشمنی خواهند ورزید و لذا تمام رشته‌های شماها پنبه خواهد شد. تو داری مرا متهم به بدبین‌سازی می‌کنی و: - انتظار داری، ارتکاب انواع تخلفات و جرائم اداره اوقاف و زنگوله‌های آنرا ببینم و دم نزنم؟! - انتظار داری از خیانت‌های شرارت‌‌آمیز عده‌ای کفتارصفت، چشم‌پوشی کنم و به اهالی هم چیزی نگویم؟! - انتظار داری از «اقدام به قتل تنها دهیاران بومی روستا» را با «شتر دیدی ندیدی» عبور کنم و با شما بی‌غیرت‌ها و پفیوزها هم‌آواز شوم که «همه چی آرومه، من چقدرخوشحالم»؟! - انتظار داری، از رنگ‌رزی‌های بی‌پایان شما برای رنگارنگ کردن اهالی، به ستوه نیایم و دم خروس‌های شما را که آشکارا بیرون زده است، به اهالی نشان ندهم؟! - انتظار داری که فرضاً بنده (۱۸۹= ۲۵+۲۶+۱۳۸ میلیون تومان از بودجه روستا) را بشنوم و به اختلاس و حداقل اتلاف جنابعالی در آن، لبخند بزنم؟! و به اهالی هم نگویم که در حق روستا مرتکب چه خیانتی شدید؟! «حسینی عزرائیل» و این حرف‌ها؟! محاله! (عنوان «حسینی عزرائیل» را حاج‌آقا اکرمی؛ رئیس نهاد فرهنگی ریاست جمهوری روحانی - دبیر سابق جامعه وعاظ که نماینده مجلس هم بود - به من نسبت داد! زیرا که بنده از استنطاق هیچ مقامی از چپ و راست دریغ نداشتم فلذا در بین دولتمردان مشهور شدم به حسینی عزرائیل!) بنابراین منظور جنابعالی از «بدبین شدن همه به اسلام، روحانیت، نظام و...» چیزی بجز «واقع‌بین شدن اهالی به خیانت‌های شرارت‌‌آمیز کفتارهای هماهنگ با نان‌کلی» بیش نیست که سنگ آن‌ها را به سینه می‌زنی! و البته حق هم داری!!! ...ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار ۱۴۰۲ https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۳): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی رنگ‌های بی‌رنگ ک.م.) ۴۹ ک.م.: «ما از علما و روحانیت انتظار دیگری داریم»! ح.م.: «انتظار دیگر» شما از علماء و روحانیت، چیست؟! و چه ربطی به من دارد؟! و اگر همچنان اصرار داری که هویت مرا به «روحانی بودن»م منحصر کنی تا بزعم خودت، سکوت و مماشات و عدم قاطعیت در افشاگری و نوازش‌های روانی را بر بنده تحمیل کنی، باصطلاح بچه‌های جنوب‌شهری؛ «کور خوندید!». فراموش نکن؛ کف‌گرگی‌های خزانه‌ای‌ها کاری‌تر از کله‌های دروازه‌غاری‌ها و نازی‌آبادی‌های وصل به محله ۹ آبانی‌هاست! (این را از آنجهت گفتم که اخوی در جایی به من متلک انداخت که رقبای تو در اینجا عین خودت از لات‌های جنوب شهر هستند! اگه لازم بشه، نه تنها رفقای لات منتظر اشاره هم دارم که خودمم عنداللزوم لات می‌شم!) ولیکن حقیقت مطلب آنست که؛ وظیفه اصلی هر عالم روحانی، طبق بیان صریح قرآن؛ «لینذروا قومهم» است و «هشدار» دادن و حضرت امیر هم فرمودند: «ما أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِمٍ، و لا سَغَبِ مَظلومٍ»! «إذا رجعوا الیهم» (در آیه ۱۲۲ سوره توبه) که دنباله «لینذور قومهم» است، بسیار معنی‌دار است. عالم (طلبه و روحانی) ناچاراً مدتی از محل خود کوچ کرده و از مردمانش دور می‌شود تا بتواند «لیتفقهوا فی‌الدین» خود را تحقق بخشد. بدیهی‌ست که هنگام «نفر» (= هجرت علمی) قادر به «شرکت در امور عمرانی»، «مراسم در روستا» و امثال‌هم نیست و نباید هم باشد. ولیکن بالاخره باید روزی بسوی قوم خود بازگردد (تا «اذا رجعوا الیهم» واقع شود) و به تکلیف «لینذروا قومهم» بپردازد. بنابراین تکلیف اصلی روحانیت؛ «هشدار خطرات» دور و نزدیک به مردم خود است تا شاید «لعلّهم یحذرون» هم تجلی پیدا کند! و لازمه «هشدار و انذار» مخاطبین همزبانی قابل فهم آنهاست! (نکلم الناس علی قدر عقولهم) بعد از مراحل جدی «لیتفقهوا» و «لینذروا» که طلبه باید انجام بدهد، نوبت می‌رسد به اینکه مخاطبین وی چه ترتیب‌اثری به هشدارهای او می‌دهند؟ در این‌جا می‌فرماید: «لعلهم یحذرون»! یعنی؛ شاید بپرهیزند (و شاید هم - و معمولاً - نه تنها نپرهیزند بلکه ضدیت هم بورزند!) بنابراین نباید چندان امیدوار بود که ترتیب‌اثر مثبتی بعمل آید! که علل مختلفی می‌تواند داشته باشد که معمولاً جهالت، لجاجت، حسادت و حماقت است! نه رشادت، غیرت، دیانت و سیاست! در این روستا هم چیزی غیر از این نیست و اهالی آن هم تافته جدا بافته‌ای از انسان‌های همیشه تاریخ نیستند که اکثراً در خسران هستند. فلذا اگر گزارش رئیس شورای آن‌ها صحیح باشد (مبنی بر اینکه؛ اهالی این روستا مرا «ممد چرت» می‌نامند!) اصلاً چیز غیرمنتظره‌ای نبوده و نیست و نخواهد بود. اگرچه تمام گفته‌های امثال ح.شم.ش. و ک.ش. را هرچه آنالیز می‌کنم، می‌بینم متأسفانه چیزی بجز «یقولون بافواههم» (از دهن‌شان حرف می‌زنند، نه از عقل‌شان!) نیست! و مرحله آخر؛ «لا لومة لائمین» است و اینکه به بی‌ترتیب‌اثرها، ترتیب‌اثری داده نشود! و باکی از مخالفت‌های دشمنان و بی‌تربیت‌ها نباید داشت. حال بنده هم از ۱۳۶۲ (بعد از جانبازی در جبهه) «نَفَر» کرده و بسوی «تفقّه در دین خدا» رفتم و الحمدلله به تفقهات مطلوبی هم نائل گشتم و حال طبق فرمان الهی (و ا...رجعوا الیهم) باید بسوی قوم خود برگردم اما جنابعالی با این بهانه که من مدتی در زادگاهم نبوده‌ام و در مراسمات و انتخابات آن‌ها شرکت نکرده‌ام و در امور عمرانی پا پیش نگذاشته‌ام وو.. نباید برگردم!! قرآن صریحاً می‌گوید؛ برگرد و هشدار بده اما تو می‌گوئی؛ نه برگرد و نه هشدار بده! و اگر هم خواستی هشدار بدهی، کسی را به نانکلی و کفتارهای شروری که قصد جان دهیاران بومی را داشتند، بدبین نکن! و اگر اهالی را به کفتارها بدبین کنی ما آنرا «بدبین کردن همه به اسلام، روحانیت، نظام و..» جلوه می‌دهیم! آیا بنظرت؛ این رنگرزی و تقلیب تو جواب خواهد داد؟! و این حنای تو رنگی دارد؟! بنظر من که داری آب در هاون می‌کوبی و نمی‌توانی صدای افتادن طشت رسوائی‌تان از بام بلند رنگرزی‌هایتان را پنهان سازی و با این حرف‌های رنگین و ننگین، گوش اهالی پنبه نهی! فلذا بهتره که از این تلاش‌های مذبوحانه و نیز نقشه‌های احمقانه دست بکشید و به «عذرخواهی» و «توبه و جبران»، بیاندیشید و لاغیر. درنگی دگر! بخش اول دلنوشته سرگشاده ک.م. (که به نقادی بنده و کلی‌گوئی در باره پیام‌های بنده، پرداخته بود)، تقریباً نقادی شد ولیکن قبل از آغاز بخش دوم آن، لازمست با درنگی دگر بر آنچه رفت، بر این نکته تأکید کنم که قریب باتفاق تهمت‌های ک.م. بالکل رنگرزی، فرافکنی، تقلیب و اراجیف بودند ولیکن «عدم حضور دائمی بنده در روستا» اتهام قابل تأملی بود که ... ...ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۴): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی ن.سرگشاده ک.م.) ۵۰ ... نیازمند باز توضیح بیشتری است تا ببینیم توقع ک.م. از بنده از چه میزان، وجاهت واقع‌بینانه‌ای برخوردار است؟! وگرنه بی‌صداقتی وی باندازه لازم رسوا نمی‌شود! چنان می‌گویند؛ نبودی و نیستی که گویا همه اهالی، سالی ۱۲ ماه را در روستا بوده و هستند! با توجه به اینکه؛ فرضاً شماها سالی دو سه ماه حضور داشتید و من سالی دو سه روز، دعوای ما سر کمّیّت حضورمان در روستاست نه کیفیت آن! آیا بقیه اهالی هیچ‌گاه در مأموریت (از قبیل سربازی) نبوده‌اند؟! و هنگام مأموریت ملی یا اداری خود، آیا در مراسمات و انتخابات روستا هم بودند؟! حال اگر مدت و تنوع مأموریت‌های بنده، بیش از دیگران بوده و بالتبع مدت حضورم در روستا کمتر بوده است، آیا جرمی نابخشودنی است؟! و آیا می‌تواند، بهانه معقولی برای ممنوعیت اظهار نظر و افشاگری خائنین و مزدوران دشمنان، تلقی کرد؟! دعوا سر ۵ تا صفره!؟! قریب به اتفاق اهالی روستا، محورهای اصلی کار و زندگی خود را در طی پنج دهه گذشته (که اکثریت فعلی روستا را از کودکی به پیری رسانید) از روستا به تهران منتقل کردند و ساعت وضعیت جدید خود را با سیاست تهران‌نشینی کوک کردند ولیکن اکثراً هم از کار و زندگی حداقلی در روستا هم دست نکشیدند و سعی کردند با یکدست هر دو هندوانه را حفظ کنند که عده‌ای موفق شده و عده‌ای ناموفق بودند. بنده از زمره دومی‌ها بودم ولیکن هرگز بمفهوم قطع مطلق رابطه و علاقه و حساسیت و اهتمام نبود. از اوائل دهه ۱۳۵۰ کوچ اهالی از روستا به تهران، آغاز شد و تدریجاً روستا جنبه ییلاقی پیدا کرد. یعنی اکثریت اهالی، کار و زندگی خود را با کلانشهر تهران تنظیم کردند و عمدتا در فصل گرما راهی روستا شدند که به مرور زمان، «کار در روستا بمنظور تأمین مایحتاج زندگی» توجیه اقتصادی نداشت ولیکن ملاحظات نوستالژیکی و نیز تفریحاتی و ییلاقی تقریبا حرف اول را می‌زد! به همین علت هم نه می‌شد ادعا کرد این روستا متروکه است و رها و نه فعال چهارفصله و پویا. و در نتیجه همین حالت، گزارشات واصله (اما ناقصه) به اداره اوقاف، حاکی از هجرت اهالی بود و اوقاف را (با همکاری طمّاعان روستا) به طمع تصاحب شش‌دانگ روستا انداخته بود و برای وجاهت حقوقی آن، متوسل به وقف‌نامه‌های جعلی گشته بودند! و اهالی هم متقابلاً در صدد مقابله و اینکه ما هنوز هم در میدان هستیم! ولیکن واقعیت آنست که حضور حداکثری اهالی در تهران (ولو به صورت پراکنده در انواع محلات و مناطق آن) قابل انکار و کتمان نیست و نباید نسبت به این مسئله، بی‌تفاوت بود. در چنین وضعیتی بود که مرحوم ابوی (که امروز هم ۲۴مین سالگرد رحلت اوست) در راستای تکمیل آرمان‌های تعلیم و تربیتی و نیز حفظ وحدت معنوی و سیاسی اهالی، ایده مذهبی «هیئت اهالی مقیم مرکز» را دنبال می‌کرد و در حاشیه آن، ایده اقتصادی «صندوق تعاون» را که حامی نیازهای مالی اهالی مستضعفی باشد که از روستای کوچکی قدم به شهری مثل تهران می‌گذارند. با پیر شدن جوانان قدیم و فوت شدن پیران قدیم و عدم تعقیب و گریز جوانان جدید، آن ایده‌های ارزشمند هم تدریجاً به محاق رفت. ولیکن بین بنده و اخوی طبق قرار نانوشته‌ای، عملا تقسیم کاری صورت گرفت که او راه پدر را در روستا دنبال نماید که عمدتا محدود می‌شد به ایام قابل تاب‌آوری در روستا و بنده هم راه پدر را (بعد از آنکه حد نصاب لازم در تفقه دینی را بدست آوردم) حتی‌الامکان در تهران دنبال نمایم. در امتداد چنین ایده‌هائی بود که بنده اقدام به مطالعات و ارتباطاتی در موضوع «تعاونی» نمودم تا آن‌جا که برگزاری مراسم اصلی وزارت تعاون و امور اجتماعی بمناسبت هفته تعاون را بر عهده گرفتم که آنرا با محوریت تأسیس بزرگ‌ترین شرکت در سطح «اَبَر تعاونی» خاورمیانه در سالن اجلاس سران (با حضور مقاماتی از دولت، مجلس و اصحاب رسانه و تعاونی) برگزار کردم و تمبر اختصاصی با تصویر بنده هم به همان مناسبت، چاپ شد که نوعی تقدیر از موفقیت حقیر در آن امر بود. اگرچه آن حرکت عظیم بعلت کارشکنی کفتارهای دولت روحانی، ناتمام ماند و ۳۰۰ میلیون تومان ما هم هدر رفت و هنوز هم بدهکاریم و در دولت رئیسی هم مترصد طلیعه‌ای از همکاری دولت هستیم و البته بودجه‌ای معادل ۵ میلیارد تومان! (کاری که در آن سال با ۵۰۰ میلیون تومان قابل انجام بود اینک ۱۰ برابر آنرا می‌طلبد!) آری! آن‌زمانی که شماها دنبال رأی ۱۲۰ نفر از اهالی روستا در روستا بودید، بنده دنبال سهامداری ۱۲/۰۰۰/۰۰۰ نفر از اهالی روستا و غیرروستا در تهران بودم!! خلاصه مفهوم این حرفهای تو اینست که؛ بنده آنچنان که باید در محضر اهالی روستا (که صرفا دو سه ماه نیمه اول سال در روستا حضور عمدتاً تفریحی می‌یابند) نبوده‌ام! و حال آنکه ... ... ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) 1402/01/22
هدایت شده از گنبد فیروزه
حجت‌الاسلام و المسلمین؛ ابوترابی‌فرد؛ نماینده قزوین و نائب‌رئیس مجلس شورای اسلامی سالن اجلاس سران / همایش رونمائی از شرکت تعاونی توسعه و عمران تهران به دعوت حسینی منتظر / 1393
هدایت شده از گنبد فیروزه
حجت‌الاسلام و المسلمین؛ مصباحی مقدم؛ نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی و نماینده مجلس در شورای پول و اعتبار سالن اجلاس سران / همایش رونمائی از شرکت تعاونی توسعه و عمران تهران به دعوت حسینی منتظر / 1393
هدایت شده از کانال سید علاءالدین
«راه طی شده و باقیمانده»: بنده، تنها شخص روحانی و غیررسمی ایران هستم که هنگام چاپ تمبر اختصاصی برای وی، عکس او در کنار تصاویر مقامات رسمی کشور درج شده است که در هفته تعاون ۱۳۹۳ انجام یافت! لطفاً برای تفصیل مطلب، به پیام شماره ۷۸ از سلسله مقالات «راه طی شده و باقیمانده» بنده مراجعه کنید. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) دی‌ماه ۱۴۰۱ لینک‌های دعوت اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین به؛ ۱) «کانال» سید علاءالدین (اطلاع‌رسانی حم در مسائل راهبردی فقط روستا) در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9 ۲) «گروه» سید علاءالدین (گفتگوهای ذی‌ربط با مسائل و مباحث روستا و دغدقه‌های مهم اهالی) در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
هدایت شده از Ms HSIN
برق روستا از ساعت ۲۲ روز چهار شنبه هفته گذشته ، بدلیل وزش باد بسیار شدید، قطع شد. من مدتی منتظر شدم تا بلکه از دهیار یا شورای روستا به اداره خبر بدن و مسئولین بیان و وصل کنند. دیدم خبری نشد. بناچار خودم تلفنی اطلاع دادم ، تا صبح فردا خبری نشد. مجددا اطلاع دادم ، باز خبری نشد. اجبارا نزدیک ظهر به رییس اداره اطلاع دادم. و نهایتا در ساعت ۱۵ آمده و برق خانه هارا وصل کردند. و یخچاهای خانه ها بکار افتاده و مواد غذایی داخلشان فاسد نشدند. و نور خانه های اهالی ساکن نیز به خانه ها رونق بخشید. ولی از همان روز تابحال کوچه ها را وصل نکرده و شدیدا ظلمات به کوچه ها حاکم است. و احدی که احساس مسئولیت داشته باشد وجود ندارد. این بی اعتنایی به مشکلات عدیده روستا، و عدم اقدام برای رفع این مشکلات، نشاندهنده این است که این روستا مسئول دلسوزی که متعهد به انجام وظیفه باشد، ندارد.
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۵): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی ن.سرگشاده ک.م.) ۵۱ ... اهالی عمدتاً (خیلی بیشتر از روستا) در تهران و حومه به کار و زندگی خود مشغول هستند. فلذا برای مرکزنشینی آن‌ها هم باید تدبیری اندیشید. ابوی و اخوی در قالب هیئت مذهبی جوانان (خرقانی‌های مقیم مرکز؟) در این اندیشه بودند که اوقات تهران‌نشینی اهالی را هماهنگ نمایند و حتی «صندوق تعاون» را راه‌اندازی کرده بودند تا حتی‌الامکان از لحاظ اقتصادی، اهالی مساعدت شوند. به همین دلیل بنده در صدد تداوم آن «حرکت مذهبی و اقتصادی موجّه» بودم تا بجای صرف اوقات خود در عرصه ییلاقی اهالی در روستا، خدمت خود را در قالب و عرصه‌ای دنبال کنم که آن‌ها در تهران در تکاپوی کار و زندگی هستند. چنین شد که از تأسیس «شرکت تعاونی توسعه و عمران تهران» سر در آوردم با این تمایز که ۱۲ میلیون تهرانی را هم بعنوان همسایه‌های جدیدمان، ضمیمه ۱۲۰ خانوار اهالی روستای خودم بکنم!!😂 آری! تفاوت ما فقط پنج تا صفر ناقابله! تازه اگر معنا و مفهوم آنرا دریابیم که ظاهراً بسی ثقیل است! علل عدم حضور محسوس بنده در ییلاق روستا: ۱) «نفر» (کوچیدن بدنبال تفقه دینی و سیاسی) ۲) حضور جانبازانه در جبهات رزم دفاع مقدس ۳) مأموریت‌های برون‌مرزی (.P.R.S) ۴) انواع فعالیت‌های ملی و فراملی ۵) توجه به حضور اهالی در تهران با همه این احوال، هیچ‌گاه از اوضاع اهالی روستا در روستا، غافل نبودم ولو اینکه؛ - بعد از زلزله، شخصاً موفق به احداث خانه‌ای در آن نشدم. - باغ و زمین‌های بنده خارج از محدوده محل منازعات از جمله شش‌دانگ امامزاده است. و حتی اگر کلیه اهالی هم مرا (به دستور رئیس شورای‌شان!)، «ممدچرت» بنامند و برای دفاع از حیثیت و منافع خودشان، اجازه «دانائی، دلسوزی و دلیری دین‌مدارانه» به بنده ندهند، من از دِینی که به حفظ و توسعه امام‌زاده علاءالدین دارم، نخواهم گذشت. و حال آنکه حداقل نیمی از اهالی، روشن گشته و اعتمادی به کفتارهای شرور روستا ندارند و نیم دیگر آن‌ها هم دیر یا زود، پرده‌های تردید را خواهند درید. فقط امیدوارم، بیداری آن‌ها نوشداروی پس از مرگ سهراب نباشد! زلزله مطلع دهه ۸۰ اگرچه موجب کم‌آبی روستا شد ولیکن نقطه عطفی هم برای توسعه روستا گردید. و پس از آن بود که شاهد همسایه‌های جدیدی شدیم و قاعدتاً در هر نوع برنامه‌ریزی برای روستا آن‌ها هم باید بحساب می‌آمدند و لزومی نداشت نادیده گرفته شوند. از طرفی اکثریت اهالی، از مطلع دهه ۵۰، تهران و حومه را محل اصلی کار و زندگی خود قرار داده بودند که روز به روز بر همسایه‌های جدیدشان افزوده می‌شد و لزومی به نادیده گرفتن آن‌ها هم نبود! حال این سؤال نیز مطرح می‌شود که؛ آهای اهالی امامزاده! شما برای اهالی ساکن تهران (خودتان و همسایه‌های جدیدتان در این کلان‌شهر) چه کردید؟! و سایر سؤالاتی که ک.م. در نامه سرگشاده خود از بنده پرسیده است! همانطور که اشاره کردم تعدادی از اهالی (با محوریت ابوی)، مصمم بودند که این سؤالات را در قالب هیئت مذهبی مقیم مرکز و صندوق تعاون، پاسخ بدهند و در امتداد تکاپوی آن‌ها بنده فعالیت اجتماعی خود را عمدتاً در این شهر بنا نهادم. آیا خطا کردم و اینک بایستی مورد شماتت امثال ک.ش. قرار بگیرم؟! قاعدتاً بنده در تهران به هر امری که می‌پرداختم، اهالی هجرت کرده به این شهر هم نصیبی از آن می‌بردند ولو بصورت قطره‌ای از اقیانوس! مضافاً که بنده سراغ ندارم در برنامه اهالی مقیم مرکز، حتی یک مورد شرکت نکرده باشم مگر آنکه بی‌خبر بوده‌ام و تنها موردی که نتوانستم حضور پیدا کنم، جلسه سال گذشته در شهر ری بود که البته امیدی هم به مفید بودن آن برای اهالی نبود! بنابراین تمرکز بنده عمدتاً معطوف به خدمت به اهالی تهران (با مشمولیت اکثریت اهالی روستا) بود که عجالتاً نقش «امّ‌القرآء اسلام» را دارد و برخی از فعالیت‌های بنده عبارت بودند از: ۱) فعالیتهای مذهبی و مبارزات انقلابی در قالب؛ ۱/۱- شرکت در هیئت خرقانی‌های مقیم مرکز ۱/۲- شرکت در هیئت محله خزانه بخارایی ۱/۳- تشکیل «گروه سلحشوران علوی» در محله خزانه شهید بخارایی (۱۳۵۶) بمنظور مشارکت در براندازی رژیم پلید پهلوی که فقط ۱۵ سال داشتم و محصل مقطع راهنمائی ۱/۴- تشکیل «انجمن توحیدی مستضعفین بازار» در محله بازار سنتی تهران (۱۳۵۷) که تظاهرات و تعطیلی اعتراضی بازار علیه رژیم شاه در اولویتم بودند. ۱/۵- شرکت در تظاهرات و راهپیمائی‌های انقلابی و دیوارنویسی‌ها و پخش اعلامیه‌ها و.. ۱/۶-مشارکت فعال فرهنگی و سیاسی در جنبش نرم‌افزاری علیه تبلیغات گروهک‌های ضدانقلاب (عمدتا در حوالی دانشگاه) که در صدد جذب سمپات و تروریست بودند. ۱/۷- عضویت در حزب جمهوری اسلامی و اردوهای جهادی آن ۱/۸- مشارکت فعال در انتخابات ریاست جمهوری و.. و همزمان؛ ۱/۹- دستفروشی و کارگری ...ادامه دارد. حم بهار ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۶): آقای ک.م. (هماهنگ با گله کفتارهای روستا!) با این تصور که بنده در بین اهالی، چندان شناخته شده نیستم! لذا با شگرد «أنظر إلی من قال و لا تنظر إلی ما قال» و انحراف توجه اهالی از «گفته‌ها» به «گوینده» (و تحقیر گوینده)، گمان کرد؛ می‌تواند ننگ را با رنگ پاک کند! چنانکه داماد ایشان هم صریحاً گفت: من غریبه از وقتی که داماد این خانواده شده‌ام در این ۱۶ سال، همه اهالی این روستا را می‌شناسم اما عجیبه که از شما حتی اسم‌تان را هم تا حالا نشنیده‌ام!! حال اگر بعنوان یک روستائی در بین نسل جدید روستا ناشناخته بمانم اینها با تکیه به ناشناس بودن بنده و تأکید بر آن، یکه‌تازی کرده و حواس اهالی را از گفته‌های بنده دور می‌کنند تا از پاسخگوئی و شفاف‌سازی مسائل خیانت‌بار خود فرار نمایند و اگر بنده ناچار شوم که خلاء ناشناسی خود را اندکی پر کنم، فغان بر می‌دارند که فلانی در صدد خودستایی است!! واقعاً متحیرم که از کی تا حالا، اشاره به رزومه سوابق، علائق و ذوائق، خودستائی است!؟! در هر حال ضمن تأکید بر اینکه اصل توجه اهالی محترم باید «ترجیح گفته بر گوینده» باشد و روی گفته‌های بنده و سایر خادمین روستا تمرکز شود نه شخصیت فردی آنان، بخاطر فاصله شناختی نسل جدید روستا و نیز همسایه‌های جدیدی که هیچگونه شناختی از دوره قدیم آن ندارند و نه تنها خودم را قبلاً ندیده‌اند بلکه اسم مرا هم نشنیده‌اند، ناچارم در معرفی خیلی کوتاه خود، شمه‌ای از سوابق خویش را مورد اشاره قرار بدهم تا پاسخ این سؤال هم درآید که؛ «کجا بودی تا حالا؟»! پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی سرگشاده ک.م.) ۵۲ ادامه رزومه اجمالی حم؛ ۲) مطالعات مذهبی، سیاسی و سینمائی و تشکیل «انجمن سینمائی فجر» بمنظور «صدور هنری انقلاب اسلامی به تمام جهان» از طریق تولید فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی (۱۳۵۹) با حمایت شهید رجایی و شهید باهنر و.. و همزمان؛ ۲/۱- بلیط‌فروشی و نمایش فیلم در مساجد (و سالن تئآتر شهر!) ۲/۲- مبارزه با گروهک‌های چپ‌اندیش در عرصه هنر ۲/۳- مبارزه با تفاله‌های رژیم شاه در عرصه رسانه ۲/۴- خبرنگار افتخاری مجله هفتگی سروش (+درج گزارشی از روستای امامزاده) ۲/۵- تحریر مقالاتی برای روزنامه‌های انقلاب اسلامی (بنی‌صدر) و جمهوری اسلامی (حزب جمهوری اسلامی) و.. ۲/۶- انحلال انجمن مذکور (زمانی که کنترل آن بدست عوامل سازمان کمونیستی پیکار افتاد!) ۲/۷- ناکامی در همکاری با سازمان صدا و سیمای قطب‌زاده (معدوم) بجرم مکتبی بودن سناریوی پیشنهادیم! ۳) مشارکت فعال رزمی در جبهه‌های دفاع مقدس تا مرحله جانبازی (۶۲-۱۳۶۰) و همزمان؛ ۳/۱- همکاری با گروه تئاتر اداره‌کل ارشاد اسلامی کرمانشاه ۳/۲- همکاری با عقیدتی سیاسی پادگان ۲ لشگر ۸۱ زرهی ۳/۳- مدیریت آشپزخانه و هوشیاری در پیشگیری از عملیات مسموم‌سازی سربازان توسط منافقین بمنظور خلع سلاح پادگان ۳/۴- توزیع غذای مازاد بین جنگ‌زدگان و فقراء باختران ۴۴) تحصیلات حوزوی (۶۸-۱۳۶۲) و همزمان؛ ۴/۱- دریافت مقام استادی (بدلیل پیشرفت جهشی) ۱۳۶۳ ۴/۲- پاکسازی حوزه علمیه شرق تهران از نفوذی‌های انجمن حجتیه (انجلیزیه) ۴/۳- کسب رتبه اولین معمم حوزه علمیه آیةالله جلالی خمینی شرق تهران (۱۳۶۴) بدست آیةالله مهدوی کنی ۴/۴- لبخند رضایت امام خمینی بابت تدریس و مدیریت بنده حقیر در حوزه علمیه خمین ۴/۵- اعزامهای مکرر به جبهات دفاع مقدس بعنوان مبلغ (+ همکاری با اعزام مبلغ اهواز) ۴/۶- امامت جماعت قرارگاه مرکزی سپاه سوم قدس در اهواز (به فرماندهی سردار جعفری) ۴/۷- سرکشی به خطوط مقدم جبهه‌های دفاع مقدس سراسر جنوب (و ارزیابی‌های فرهنگی، دینی و روانی گردان‌های رزمی) ۴/۸- تأمین تدارکات تیپ طلاب رزمی و سایر تیپ‌های سپاه سوم قدس (+ تأمین ۶۰ دستگاه TV) ۵) تحصیلات حوزوی (۷۱-۱۳۶۴) و مأموریت‌های تبلیغی و حراستی در ناوگان دریایی بین‌المللی (به مقصدهای ژاپن، کره جنوبی، سنگاپور، ایتالیا، آلمان، یونان، هلند، بلژیک و اسکندریه) بعنوان افسر .p.r.s و همزمان؛ ۵/۱- مربی کمیته انقلاب اسلامی (قبل از ادغام) ۵/۲- تشکیل خانواده با سه فرزند ۵/۳- امام جماعت و تدریس در وزارت سپاه (قبل و بعد ادغام) ۵/۴- بازرس در «سازمان بازرسی ویژه فرمانده کل قوا» و دریافت لوح تقدیر از حاج علی فلاحیان ۵/۵- مشاور ژنرال شهید علی صیاد شیرازی در «معاونت بازرسی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح» و تقدیر آن‌شهید عالی‌مقام. ۶) همراهی هیئت اقتصادی بخش خصوصی به ترکیه (استانبول) جهت مذاکره و معاقده با یکی از شرکت‌های بزرگ ترکیه که شیعه بودند و مایل به سرمایه‌گذاری در ایران بعد از جنگ و همزمان؛ ۶/۱- دیدار از آنکارا و مذاکره با معاون اقتصادی سفارت ایران در ترکیه (۱۳۶۸) ۶/۲- دیدار از پروژه‌های عمرانی شرکت ترکیه‌ای در سواحل دریای مارمارا (مرمره) ...ادامه دارد. حسینی منتظر بهار ۱۴۰۲
سیدمحمدحسینی(منتظر)؛ مسئول فرهنگی لشگر ۷ ولیعصر(عج) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خوزستان (جبهه کرخه نور) ۱۳۶۴ ضمیمه پیام شماره 096 گنبد فیروزه: https://eitaa.com/GonbadeFirozeh/229
سیدمحمدحسینی(منتظر)؛ سخنران مدعو در مراکز فرهنگی، هنری شهرداری تهران و سایر ادارات (عید غدیر ۱۳۸۶)
⭕️جزئیات جدید از درگیری در روستای دانیال متل قو/ بازداشت اعضای شورا، دهیار روستا‌ و عوامل تیراندازی رئیس کل دادگستری مازندران: 🔹پس از منازعه‌‌ مسلحانه‌‌ منتهی به قتل‌ در روستای دانیال از توابع شهر سلمانشهر شهرستان عباس‌آباد، اعضای شورا اسلامی و دهیار روستای دانیال، با صدورِ قرارِ تامینِ کیفری، بازداشت و روانه‌‌ زندان شده و عوامل تیراندازی نیز در مرجع انتظامی، تحت‌نظر قرار دارند. 🔹این درگیری ناشی از وضعیت وقفیت زمین‌های روستای دانیال می‌باشد که قدمت وقف آن به حدود ۷۰ سال قبل برمی‌گردد. 🔹‌اداره‌‌ اوقاف مدعی است که حدود ۹۰ هکتار از زمین‌های روستای مذکور به عنوان عین موقوفه تلقی شده و باید تحت تولیت متولی خاص (موقوفه‌ی عام امام‌زاده دانیال) قرار گیرد. 💢کانال خبری @shohadayeiran57
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۷): تداوم سرقت‌ها!!! عطف به بند ۵ پیام ۰۴۲ اطلاع داده شد که؛ دزدی‌ها و سرقت‌ها به انحاء گوناگون متأسفانه کماکان در روستا تداوم یافته است و آخرین آن‌ها قبل از عید نوروز ۱۴۰۲ صورت گرفته است که سارق داخلی از غیبت صاحب مال سوءاستفاده کرده و بسته‌های کود او را از درب خانه‌اش به یغما برده است! صد البته بدیهی‌ست که نگهبان روستا (حتی اگر ۱۰ نفر باشد) نمی‌تواند بر در و دیوار همه خانه‌ها پایش مستمری داشته باشد ولیکن اگر کفتارهای شرور اجازه می‌دادند لااقل در معابر اصلی روستا دوربین‌های مداربسته، نصب شود، قاعدتاً این دزدی‌ها و حرام‌خوارگی‌ها به حداقل خود می‌رسید تا اهالی مجبور نباشند هم پول نگهبانی پرداخت کنند و هم مال و اموالشان دائما به غارت برود! (ضمناً در این رزومه‌نویسی اجمالی، صرفاً در صدد جواب این سؤالم که اغلب اهالی می‌پرسند: «تا حالا کجا بودید؟!» وگرنه بیان جواب این سؤال که «در آنجاها چه‌ها می‌کردم؟»، آسوده شبی خواهد و خوش‌مهتابی! و در قریب باتفاق این امور، تئوری‌سین (te'orisiyan) بودم. یعنی اشتغال و پیشه اصلی بنده تئوری‌پردازی‌های نوآورانه و سپس حرکت بر مدار آن‌ها بوده است. «نویسنده، رزمنده، جانباز، موجی، مبارز، انقلابی، شورشی، خبرنگار، بسیجی، پاسدار، روحانی، امام جماعت، مبلغ، مدرس، معلم، مفسر، مربی، مشاور، نخبه، استاد، پیشگو، ادیب، علامه، منتقد، نقاد، نقاش، مسئول، مدیر، مدیرعامل، مدیرمسئول، رئیس، دبیر، دبیرکل، کارشناس، شاعر، ساحر، فرمانده، کوهنورد، دریانورد، جهانگرد، افسر، روشنفکر، سناریست، گرافیست، هنرمند، بازیگر، کارگر، کارگردان، کارآفرین، کارمند، بانکدار، سیاح، سیاستمدار، بازجو، بازرس، بازرس ویژه، عزرائیل، خلاق، مخترع، مبتکر، بلاگر، افشاگر، نوآور، فنآور، آبادگر، خیّر، دکتر، مهندس، مقتصد، فقیه، حقوقدان، تاریخدان، سيدِخندان، سخنران و امثالهم»، معمولاً عناوین ناحق و بعضا بحقی بوده‌اند که توسط دیگران به بنده نسبت داده شده‌اند ولیکن همگی بنظرم ذیل «تئوریسین» بودن این «طلبه بسیجی» و صد البته «محقق و نظریه‌پرداز»، قابل ارزیابی هستند! و «ساده‌لوح، بازیچه، متوهم، ممدچرت، تلقین میت، بیکار، خط‌گیر و..» هم از آخرین عناوین اهدائی‌ست! هر کسی از ظن خود شد یار من!) و اما بعد؛ پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی سرگشاده ک.م.)۵۳ ادامه رزومه اجمالی حم: ۶/۳- تأسیس ۳ شرکت تعاونی رزمندگان (ناتمام مثل صدها شرکت مشابه بعلت شعاری بودن طرح هـ. رفسنجانی در حمایت از رزمندگان پس از جنگ!) ۷) تحصیلات حوزوی (۷۵-۱۳۷۲) و مأموریت‌های تبلیغی و تدریسی به مناطق محروم س. و ب. و همزمان؛ ۷/۱) ابداع روش سوادآموزی جهشی (سوادآموزی در ۲۴ ساعت!) ۷/۲- تشکیل مرکز اسلامی کوثر ۷/۳- تدریس علوم قدیمه و فنون جدیده در حوزه زابل ۷/۴- تدریس در مدارس دولتی و غیرانتفاعی (راهنمائی، دبیرستان و دانشسرا) زابل ۷/۵- مبارزه با عوامل انجمن حجتیه ۷/۶- مبارزه با دراویش و صوفیان ۷/۷- درگیری با فرماندار زابل تا برکناری وی ۷/۸- طراحی قوه خامسه (ارشادیه) نظام ج.ا.ا. (بمنظور جبران آسیب‌پذیری فرهنگی نظام) و ارائه به رئیس جمهور وقت؛ هاشمی (۱۳۷۴) که متأسفانه قبول نکرد! ۷/۹- مصاحبه با تلویزیون (پخش از انواع کانالها) ۱۳۷۵ در موضوع تهیه جامع‌ترین نرم‌افزار قرآنی (با کمک اخوی؛ آ.سیدعلی) آن‌هم در محرومترین استان کشور! ۸) ریاست «خانه آموزش هنر و ادبیات سوره» (۸۱-۱۳۷۵) در محله ۷چنار تهران و همزمان؛ ۸/۱- عضویت در هیئت مدیره کارخانجات کفش شادانپور (و نماینده کارگران در انجمن اسلامی) ۸/۲- تأسیس حزب وحدت و عدالت ۸/۳- عضویت در «تعاونی چندمنظوره صالحان» ۸/۴- تشکیل آموزشگاههای زنجیره‌ای «کوکب فیلم» با ۹ شعبه در سراسر تهران و نیز «کوکب رسانه» و «کوکب دانش» ۹) ریاست «خانه نوآوران سازمان فرهنگی هنری شهرداری» (۸۷-۱۳۸۱) و همزمان؛ ۹/۱- ابداع مبتکرانه ده‌ها وسیله فنی مهندسی ۹/۲- شرکت در جشنواره ایده‌های نو و کسب رتبه برتر نوآوری با ابداع دستگاه و استادیوم ورزشی-تبلیغی تاواتاو (بالابال) ۱۳۸۱ ۹/۳- تأسیس «انجمن نخبگان ایران» و تمهید دیدار نخبگان علمی با مقام معظم رهبری که هنوز هم هر سال تکرار می‌شود و با توصیه معظم‌له «بنیاد ملی نخبگان ریاست جمهوری» تشکیل گردید. (۸۵-۱۳۸۱) ۹/۴- کارشناس مسئول هویتی فرهنگسرای خاوران (۱۳۸۳) ۹/۵- کارشناس ارشد مذهبی و نوآوری ستاد قلمرو شرق سازمان فرهنگی شهرداری (۱۳۸۴) ۹/۶- کارشناس ستادی تلفیق بودجه و امکانات فرهنگسراها و مشاور مدیریتی معاونت هماهنگی سازمان فرهنگی (۱۳۸۵) ۹/۷- کارشناس فرهنگی مرکز فرهنگی نوجوانان تهران (۱۳۸۶) ۹/۸- ابداع تکنیک‌های ابزارمند نوآوری و خلاقیت (دستگاه‌های مهندسی برای مخترع‌سازی ایرانیان) ..ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار ۱۴۰۲ https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a