در روستاهای مجاور و سایر دهات آوج چه خبر است؟
روستای امامزاده علاءالدین در کجای ماجراست؟!
چرا از اینگونه طرحهای آبی و عمرانی در روستای ما خبری نیست؟!
و صد البته تا قطع ید از امثال نانکلی و مزدوران آنها نشود، نه تنها در روستای ما از اینگونه امور، خبری نخواهد بود! بلکه سیاست شوم نانکلیها و خائنین و پفیوزها و کفتارها مبنی بر «خالیسازی روستا از سکنه» و «فراری دادن اهالی»، نهایتاً آنرا متروکه و مخروبه خواهد کرد تا گشتن بدنبال دفینهها در ویرانههای محصور آسانتر دنبال گردد!
سیدمحمدحسینی(منتظر)
🎲
https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۸۹):
سؤال شده؛ آیا کار درستیه که شما در پیامهای مسلسل خود برخی از اهالی روستا را به حیواناتی از قبیل؛ «عشّک، الاغ، غودوغ، جوجوغ، خرس، کفتار و...» تشبیه میکنید؟
جواب: تأسّی به قرآن، چه اشکالی دارد؟
«تشبیه انسانها به حیوانات» و «عِشَّک (الاغ و غودوغ و...) در قرآن» سرفصل قابل توجهی است!
اسامی برخی از حیوانات که در قرآن به کار رفته است:
- حمار (الاغ)
- کلب (سگ)
- ذئب (گرگ)
- عنکبوت
- قرده (میمون)
- فراش (پروانه/ملخ)
- بقره (گاو)
- فیل
- هدهد (شانهبهسر)
- نحل (زنبور)
- نمل (مورچه)
- ابل (شتر)
- ابابیل (پرستو؟)
- خنازیر (خوک)
- بعوضه (پشه)
- غراب (کلاغ)
- ذباب (مگس)
- قسوره (شیر درنده)
- مار
- سلوی (پرنده بهشتی)
انسانهائی که به چارپایان تشبیه شدهاند:
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ
لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَ
لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ
لَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ
أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ
بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ
أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»
(آیه ۱۷۹ سوره اعراف)
و محققا بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم، چه آنکه آنها را دلهایی است بیادراک و معرفت، و دیدههایی بی نور و بصیرت، و گوشهایی ناشنوای حقیقت، آنها مانند چهارپایان هستند بلکه بسی گمراهترند، آنها همان مردمی هستند که غافلاند!!
آدمىزاده طرفه معجونى است
از فرشته سرشته و ز حيوان
گر رود سوى اين، شود به از اين
ور رود سوى آن، شود پس از آن
قرآن چه کسانی را «عِشَّک» نامیده است؟
منظور از «حمیر» را «جاهلان از انسانها» دانستهاند که به «الاغ» تشبیه شدهاند. در آیه ۵ جمعه براساس نقل مفسران، عالمان یهود را به «الاغ» تشبیه میکند و علم آنان به کتاب را بار خر! اینان کسانی بودند که با «علم به حقانیت پیامبر» به آن اعتراف نمیکردند و آن را نمیپذیرفتند: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلوا التَّورةَ ثُمَّ لَم یَحمِلوها کَمَثَلِ الحِمارِ یَحمِلُ اَسفارًا»!
حمير: الاغها. مفرد آن حمار است.
حمار به معنی خر بوده و جمع آن در قرآن حمر بر وزن عنق و حمیر آمده است، مثل «و الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها» (نحل/س۱۶/آیه۸)
واژه «حمار» در عربى به هر دو گونه اهلى و وحشى اين حيوان اطلاق مىشود؛ اما واژه «الاغ» در فارسى تنها به گونه اهلى آن و «گورخر» به گونه وحشى آن گفته مىشود.
در قرآن ۴ بار (در سورههاى جمعه/۶۲ ، ۵ + بقره/۲، ۲۵۹ + لقمان/۳۱، ۱۹ + نحل/۱۶، ۸) از اين حيوان ياد شده است، افزون بر اين در برخى روايات در ذيل آيات ۱۷۵ اعراف/۷ و ۴۱ هود/۱۱ در ارتباط با ماجراى بلعم باعورا و طوفان حضرت نوح(ع) حكاياتى درباره اين حيوان به چشم مىخورد.
واژه «عیر» را نیز مفسّران به معنای قافلهای که مرکبهای آن «الاغ» (عشّک) باشد دانستهاند که در مطلق قافله تعمیم یافته است، بنابراین، آیات «... اَیَّتُهَا العیرُ اِنَّکُم لَسرِقون»، «و سَلِ القَریَةَ الَّتی کُنّا فیها و العیر...» و «لَمّا فَصَلَتِ العیرُ قالَ اَبوهُم...» که همگی مربوط به ماجرای یوسف و ملاقات برادران با وی است، نیز میتواند به موضوع این مقاله مربوط باشد.
گورخرهای رمیده از شیر دلیر و درنده!
سوره المدثر: «کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ (۵۰) فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةِ (۵۱)»
(آنهایی که از حق و تذکر به حق گریزانند) گویى «گورخرانى» رمیدهاند، که از (مقابل) شیرى درنده فرار کردهاند!
از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده که فرمود: عبادتکارى که عبادتش نه از روى «دانش و فهم» باشد، به «خر آسیاب» مىماند که به دور خود مىچرخد و به جائى نمىرسد.
بنابراین؛ قرآن عده خاصی از مردم را به عِشّک و سگ و میمون و... تشبیه کرده است. فلذا استفاده از چنین تشبیهاتی، قابل تخطئه نیست ولیکن مصداقیابی آنها میتواند قابل بحث باشد.
حال که ما شاهد «حملات درندگان» (مدیر متخلف اوقاف و غیره به این روستا) هستیم و در این معرکه عدهای نقش «کفتارها» را بر عهده گرفتهاند و عدهای که توقع میرود به مقابله با درندگان و کفتارهای شرور بروند، با آنها هماهنگی میورزند و لگد به حیثیت و منافع خود میزنند که «خریّت محض» است، آیا نباید آنها را حمار و الاغ و کرّهخر (به ترکی؛ «عِشّک» و غودوغ) بنامیم؟!
وقتی که این وجهتسمیهها با مسمّیٰ باشند (که هستند) بالتبع قابل إشکال و ایراد نیستند.
نکته آخر:
بنده با توجه به حجم درخواستهائی که از طرف اکثریت اهالی دریافت میکنم، روز به روز قاطعتر میشوم که بساط این شورا باید هرچه زودتر جمع شود و اگر داوطلبانه استعفاء ندهند، بدانند که انحلال قانونی آن، موجب سوءپیشینه برای هر سه نفرشان خواهد شد. پیشاپیش گفتم تا بعداً بجز خودتان کسی را ملامت نکنید!
...ادامه دارد.
حسینی م.
بهار۱۴۰۲
🆔 @GonbadeFirozeh
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۹۰):
تذکر داده شد: متون مقالات، بلند و طویل است، لطفا کوتاهتر کنید!
جواب: شانس آوردهاید که گنجایش هر پیام ایتا حداکثر ۸۰۰ کلمه است وگرنه ..!
ضمناً اگر مطالعه هر کدام از پیامهای صلواتی بنده حداکثر ۵ دقیقه وقت میبرد، نوشتن آنها حداقل ۲۰۰ دقیقه از من وقت میگیرد. لطفاً اندکی انصاف!
اگر برای تحقیق و تحریر هر کدام از این پیامها حداقل یک میلیون تومان میگرفتم، آیا باز هم برای مطالعه آنها غرولند میکردید؟! یا آنرا چندبار چندبار مطالعه میکردید؟! حالا که صلواتی و باصطلاح مفته، آیا باید مطلب را ناچیز و سرسری بگیرید؟!
البته قبول دارم که متنهای نوشتاریم طولانیه و بعضا هم توضیح واضحاته ولیکن بنده ناچارم کلیه مخاطبین را در نظر بگیرم که سطح گیرائی و تحلیلی متفاوتی از همدیگر دارند و بعضی در سطح «العاقل تکفیه الاشارة» و برخی محتاج ۱۰ قبضه کردن حرفها هستند! و من ناچارم حد وسط را در نظر بگیرم.
این مشکل، مختص به مقالاتم نیست و شامل سخنرانیها و تدریسم هم میشود! همین دیشب در جشن میلاد امام حسن(ع) در تهرانسر (که حاج محمد داودی (فرزند مرحوم حاج مرادعلی) هم حضور داشتند لطفا از ایشان بپرسید) از بنده خواسته شد بعد از مراسم و افطار ۱۰ دقیقه سخنرانی کنم ولیکن صحبت بنده با عنوان «جیزّه» تا یکساعت و ۱۰ دقیقه طول کشید بدون آنکه کسی اعتراضی کند یا مجلس را ترک کند و یا پلک به هم بزند!
بنده سخنرانیهای چند ساعته هم داشتهام! در یک مورد ۶ ساعت و نیم یکضرب سخنرانی کردم و اذان مغرب اگر نبود تا پاسی از شب هم امتداد پیدا میکرد!
با اینکه یادم نرفته عموی مرحومم حاج سیدموسی همیشه میگفت: «کم گوی و گزیده گوی چون دُر»!
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۶
ک.م.:
«کمی درنگ کن
اخوی
دور و برت را نگاه کن
کدام حرکت برای روستا انجام دادی»؟!
ح.م.:
۱) من سالهاست که درنگ میکنم و اساساً چرا باید «کمی درنگ» بکنم؟! که چی بشود؟! که بتوانید با رنگرزیهای جدید خود، غافلگیر شدنتان را جبران کنید؟! یا اینکه درنگ کنم تا تیر خلاصی را به روستا بزنید؟!
درنگ من موجب رنگ کردن بیشتر اهالی توسط شما رنگرزهاست!
۲) «درنگ کنم» تا «دور و برم را نگاه کنم»؟! این چه تقاضای بیربطیست که مطرح میکنی؟! همه فهمیدهاند که هیچکس باندازه من دور و برش را نگاه نکرده است. بعیده خودت هم تا حالا (حداقل تا همان ۱۰۰ تا پیامی که دیدی و در رفتی!) نفهمیده باشی! پس چرا داری چنین حرفی را از خودت در میکنی؟! آیا برای این نیست تا به مشتریهای هپروتی خودت القاء کنی که من جاهلانه، عجولانه و بیگدار به آب زدهام؟!
باز هم دنبال رنگرزی هستی تا اهالی را رنگ کنی؟! تو دیگه کی هستی بابا؟!
کسی که باید دور و برش را نگاه کند، شماها هستید که عین کبک سرتان را زیر برف کردهاید و نمیبینید که روی برفهای بهمنماه چه کسانی با چکمه سفید، مشغول حماسهآفرینی هستند؟! یا اینکه خودتان شریک ماجرا هستید و لذا معمولاً آنچه که اتفاق افتاده و میافتد را یا نشان نمیدهید یا وارونه نشان میدهید و لذا آنچه که نشان میدهید خلاف واقع است! همان سیاست رنگرزی همیشگیتان!
۳) بنده برای روستا حرکتهای مختلفی را انجام دادهام که شاید در کمّیت انگشتشمار باشند ولیکن در کیفیت کمنظیر و بعضا بینظیر هستند.
بهترین حرکتی که من برای روستا انجام دادهام، خنثیسازی نقشههای شوم کسانی بوده که همدست شیاطینی مثل نانکلی شدهاند تا بخاطر دفینههای روستا آنرا تبدیل به متروکه و مخروبه سازند. خدمتی از این ارزشمندتر و ضروریتر اگر سراغ داری نشان بده! بقیه خدماتم به اهالی و روستا را لزومی ندارد که جار بزنم یا به کسانی مثل تو آمار بدهم.
اما آخرین آنها را به تو میگویم؛ نوشتن سلسله مقالاتی در کانالهای اطلاعرسانی خودم که هر کدام حکم یک لایحه را دارد. حقالتحریر هر لایحهای از این جنس، با تخفیفات ویژه حداقل سه میلیون تومان است. ظرف چند ماه گذشته بنده بمنظور روشنگری و جهاد تبیین حدود ۲۵۰ لایحه نوشته و روانه محکمه عمومی اهالی روستا نمودهام که اگر چرتکه بندازیم میشود حدود ۷۰۰ الی ۸۰۰ میلیون تومان، یعنی ماهی ۱۰۰ میلیون تومان برای اهالی محترم، کار صلواتی و جهادی انجام دادهام. تعدادی از اهالی هم که مبالغ بسیار ناچیزی کمک کردهاند (در حد هزینههای پرینت و کپی نامهها و جزوهها که البته از ایشان سپاسگزارم) فیالمجلس همه آنها را به فقرای دمدست بخشیدهام تا در اخلاص حرکت خودم برای امامزاده علاءالدین، ریالی مرهون کسی نباشم. حال کدامیک از اهالی توانسته ماهی ۱۰۰ میلیون بنفع اهالی خدمت کرده باشد؟!
اصلاً گیریم که من به هر علتی، برای روستا هیچکاری نکردهام، چه ربطی دارد که شماها هر غلطی خواستید برای قلع و قمع اهالی و نابودی روستا بکنید؟!
..ادامه دارد.
حم
بهار ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۹۱):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۷
... ضمنا از زمانی که بعلت جوجوق بودن با من و بچههای روستا همبازی نشدی تا در جلسه پارسال ۱۳ آبان که اجازه صحبت به من نمیدادی و تا این سرگشادهنویسی اخیرت، اساساً اخوتی بین ما شکل نگرفت که حالا مرا «اخوی» مینامی! هرگز مایل نیستم کسی مثل تو اخوی من باشد که با گله کفتارها، هممسلک، همگام و هممسیر شده است! خدا نکند من برادری مثل شماها داشته باشم!
برادری که ۱۰٪ هم نباید به او اعتماد کرد، تو او را برادر ندان و نخوانش اخی!
بین من و تو فاصلههاست! مگر آنکه «صداقت» پیشه کنید و از کفتارها فاصله بگیرید.
ک.م.: «در مسیرت با چه کسانی همگام شدی
در کدام امر عمرانی پا پیش گذاشتی»؟!
ح.م.: سؤالت تکراری است! مگر همین چند جمله بالاتر خودت «هممسلک»های مرا مورد اشاره و توصیف قرار ندادی؟!! (ظاهرا در نظرت، هممسلک با همگام متفاوتند! در حالیکه مسلک و سلوک عربی همان گام و رهنوردی و رفتار فارسی است.) و اما اینکه «با چه کسانی همگام شدهام؟»؛ از اسرار مملکتیست و گفتن که به جوجوغها نگید!
ولی اگر قول بدی که جایی نگی و ناراحتم نشی و...، یواشکی بهت میگم که من با هیشکی همگام نشدم اما تا حالا حداقل ۱۰۰ نفر از حداکثر ۳۰۰ نفر روستا با بنده همگام شدهاند! (که البته انتظارم بیش از اینها بود!)
ضمناً یک تار موی تک تک اینها به ۱۰۰ تا نانکلی و مزدوران وی میارزد.
خیلی سعی میکنید؛ «هممسلکان» و «همگامان» مرا به دو سه نفر تقلیل بدهید!! خیالتان را راحت کنم؛ من تنهای تنها هستم و هیچ هممسلک و همگامی در این روستا ندارم و اگر کسانی از اهالی (که البته کم هم نیستند خوشبختانه!) مطلبی، خبری و چیزی به من میرسانند، صرفاً بخاطر منافع و حیثیت خودشان است نه همهمی با من!
و اما «کدام امر عمرانی؟» را باید کسانی بپرسند که خودشان، حداقل یک کار عمرانی خوب را بخوبی انجام داده باشند. کدامیک از شما مدعیان جفتپوچ پرطمطراق، سابقهای از خدمت عمرانی برای روستا داشتهاید که حالا جرأت بکنید، دست پیش را بگیرید؟! هر کسی را برای کاری ساختهاند. قرار نیست بنده بیایم فرضاً با حمل سنگ و آجر یا کیسه گچ و سیمان و یا تیرهای چوبی و فلزی، نمایشی از خود ارائه بدهم وگرنه که متهم شوم به عدم خدمت! اتفاقاً خدمتی که بنده از جنس «جنبش نرمافزاری» تاکنون انجام دادهام، کمتر کسی از چنین توفیقی برخوردار بوده است!
چنانچه بین خدمات سختافزاری و خدمات نرمافزاری تفاوتی قائل نیستی، اول باید بروی کلاس أکابر آنگاه شاید بتوانی شبحی از استنطاق را پیشه کنی! وگرنه که اینگونه تیکهپرانیهای تو چیزی بجز رنگرزی نیست. همان حکایت نوشتن کلمه و رسم شکل مار برای بیسوادهاست!
نه اینکه بنده از کارهای سختافزاری و بدنی، ناتوان یا گریزان باشم که عنداللزوم هیچ إبائی ندارم. بعنوان نمونه، آنزمانی که شماها در تکاپوی چگونه غارت کردن روستا بودید، بنده در چله تابستان و زیر آفتاب سوزان تهران، حدود دو تُن (=۲۰۰۰ کیلو) آهنآلات جابجا و جوشکاری میکردم! (برای نمونهسازی دستگاه ورزشی عظیمالسازهای که اختراع کرده و رتبه اول جشنواره ایدههای نو را به خود اختصاص داده بودم و مشهور شد به فوتبال دخترها!)
هیچگاه فراموش نکن بنده تقریباً «همهفن حریف» هستم! و این ادعا بمفهوم «از همه داناتر پنداشتن خود» نیست.
و اما شما لافزنها بجز هروله برای پر کردن جیبهای گشادتان کدامتان باندازه اخوی من در این روستا کار عمرانی عامالمنفعه انجام دادهاید؟!
بجای فرار به جلو، مستندات خود را ارائه بدهید تا بنده هم بدانم و همه را به اشتراک بگذارم.
ضمناً بنظرت؛ آیا هروله بنده در سالهای ۵۸و۵۹ برای استدعای احداث جاده مناسب برای روستا، «پا پیش گذاشتن برای امر عمرانی» نبوده؟ شما از چه سالی، پا پیش گذاشتید؟! با چه انگیزه و هدفی؟! و عمران چهلساله و حداقل چهارساله شورای شما (غیر از مفسده ۱۸۹ میلیون تومانی روستا و... که مایه ننگ ابدی توست) چه بود؟!
ک.م.: «در کدام مراسم در روستا شرکت کردی،»؟!
ح.م.: من به اندازه موهای سرت در انواع مراسمات شرکت کردهام. اصلا کارم عمدتاً همین بوده و اما «مراسمات در روستا»؛ لیست آنرا به ترتیب برگزاری، اعلام کنید تا قابل پاسخ باشد.
ک.م.: «در همیاری و همراهی چه مالی و چه جانی کی و کجا شریک بودی،
کجا بار از دوش کسی برداشتی»؟!
ح.م.: هرگاه همین سؤالات را از خودت پرسیدی و جواب دادی، من هم جواب خواهم داد.
اگر با این سؤالات دنبال رزومه من هستی، مطمئنم حوصله خواندن حتی عناوین فعالیتهای مرا نخواهی داشت! فقط تیتر آنها را که تایپ کردم (هر فعالیت در یک سطر) حدود ۱۴ صفحه A4 را پر کرد! هر وقت دوست داشتی بیا تا نشانت بدهم. فقط باید مواظب باشی که از حیرت، شاخ در نیاوری!!
..ادامه دارد.
حم
بهار ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۹۲):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(نقادی سرگشاده ک.م.) ۴۸
ک.م.: «تورابه جدت کمی تامل کن با این مسیر که میروی همه را بدبین می کنید، به اسلام، روحانیت، نظام و...»
ح.م.: جلالخالق!!
حالا دیگه تو یکی نگران «اسلام، روحانیت، نظام و...» شدهای؟! یاللعجب!!
صد البته پیامهای مسلسل بنده، باعث رسوائی نانکلی و مزدوران پفیوز وی گشته و حداقل آنکه موجب «بدبین»ی اهالی به گله «کفتارها» شده است. (ولو با ادبیات خاصی که خودم هم آنرا نمیپسندم! زیرا این شعار منست که؛ «اول با زبان خودم با مخاطبینم صحبت میکنم و اگر مؤثر نبود ناچاراً به زبان خودشان با آنها حرف میزنم» و این «زبان خودشان» (جدل حَسن) ایبسا «جدل أحسن» نباشد و بلکه ناخوشایند همگان بویژه خودم باشد ولیکن اجتنابناپذیر است. سوره یاسین بر گوش خر کی جواب داده؟! آنچه عشّک میفهمد هُشّه و هِنّه است و لاغیر!
کفتارها را چه به اخلاق که «الفاظ غیراخلاقی» آنها را نشاید و نباید؟! خلایق هر چه لایق!
از کی تا حالا «بدبین کردن اهالی به کفتارها»؛ معادل «بدبین کردن آنها به اسلام، روحانیت و نظام» گشته است؟!
«تأمل» و «درنگ» در این «مسیر» و «راه طی شده و باقیمانده» هیچ نتیجهای بجز افزایش و تشدید خیانتهای شرارتآمیز کفتارها ندارد.
بعد از حمایت آ.میرشجاع از تو و دو سید دیگر در انتخابات ۹۶ (متأثر از جوّی که شیاطین بعد از مراسم ۹۵ علیه بنده و اخوی، مهندسی کردند و واکنش سادات که اعتمادشان به غیرسادات، سلب شد و فقط به سادات از جمله خودت که موجسواری کردی، رأی دادند) که در مسیر تهران تا بوئین، وی با توجه به حرفهای شماها در داخل ماشین، متوجه خبط بزرگ خود شد و لذا گرفتار «درنگ و تأمل» گردید و نتیجه چه شد؟! ترور شخصیتی وی با جوسازی نامردهائی مثل تو در قالب «کنتورهای شجاعی» وو.. و نهایتا اقدام به قتل او و پسر برومندش که تنها دهیاران بومی روستا بودند!
و چنان گندی زدید و آبروئی از سادات بردید که اهالی از جمله سادات، مجدداً غیرسادات را در انتخابات ۱۴۰۰ ترجیح دادند که خیانت قابل تأمل و درنگی است!
بنابراین تو یکی باید بشینی سر جات و کِریخیتو بکشی و ذرهای هم وانمود نکنی که دلسوز اسلام، روحانیت، نظام، اخلاق و سادات هستی!
درنگ و تأمل کنیم که ششدانگ روستا را دو دستی تقدیم اربابان رذل و بدعهد خود بکنید؟!
هیهات منا الذلة!
ک.م.: «با این مسیر که میروی همه را بدبین می کنید»!
ح.م.: مسیری را که بنده در «راه طی شده و باقیمانده» و نیز در «علاءالدین در افق آینده» رفته و میروم، مسیر روشنگری و هشدار است تا اهالی را به «واقعبینی» سوق بدهم نه آنکه «همه را بدبین» بسازم.
اهالی محترم بویژه سادات معزز باید دریابند که «کفتارهای شرور روستا» از چه واقعیتی برخوردارند و آنها را به کجا میبرند؟! و صد البته که اگر بنده بتوانم با همین مسلسلدرمانی خودم، اهالی را به «واقعبینی» بکشانم تا خودشان را از چنبره شیطانی و نفسانی شماها رها سازند، مأموریت بنده تمامیافته است. و صد البته اهالی به کفتارها نه تنها بدبینی که دشمنی خواهند ورزید و لذا تمام رشتههای شماها پنبه خواهد شد.
تو داری مرا متهم به بدبینسازی میکنی و:
- انتظار داری، ارتکاب انواع تخلفات و جرائم اداره اوقاف و زنگولههای آنرا ببینم و دم نزنم؟!
- انتظار داری از خیانتهای شرارتآمیز عدهای کفتارصفت، چشمپوشی کنم و به اهالی هم چیزی نگویم؟!
- انتظار داری از «اقدام به قتل تنها دهیاران بومی روستا» را با «شتر دیدی ندیدی» عبور کنم و با شما بیغیرتها و پفیوزها همآواز شوم که «همه چی آرومه، من چقدرخوشحالم»؟!
- انتظار داری، از رنگرزیهای بیپایان شما برای رنگارنگ کردن اهالی، به ستوه نیایم و دم خروسهای شما را که آشکارا بیرون زده است، به اهالی نشان ندهم؟!
- انتظار داری که فرضاً بنده (۱۸۹= ۲۵+۲۶+۱۳۸ میلیون تومان از بودجه روستا) را بشنوم و به اختلاس و حداقل اتلاف جنابعالی در آن، لبخند بزنم؟! و به اهالی هم نگویم که در حق روستا مرتکب چه خیانتی شدید؟!
«حسینی عزرائیل» و این حرفها؟! محاله!
(عنوان «حسینی عزرائیل» را حاجآقا اکرمی؛ رئیس نهاد فرهنگی ریاست جمهوری روحانی - دبیر سابق جامعه وعاظ که نماینده مجلس هم بود - به من نسبت داد! زیرا که بنده از استنطاق هیچ مقامی از چپ و راست دریغ نداشتم فلذا در بین دولتمردان مشهور شدم به حسینی عزرائیل!)
بنابراین منظور جنابعالی از «بدبین شدن همه به اسلام، روحانیت، نظام و...» چیزی بجز «واقعبین شدن اهالی به خیانتهای شرارتآمیز کفتارهای هماهنگ با نانکلی» بیش نیست که سنگ آنها را به سینه میزنی! و البته حق هم داری!!!
...ادامه دارد.
سیدمحمدحسینی(منتظر)
بهار ۱۴۰۲
https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۹۳):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(نقادی رنگهای بیرنگ ک.م.) ۴۹
ک.م.: «ما از علما و روحانیت انتظار دیگری داریم»!
ح.م.: «انتظار دیگر» شما از علماء و روحانیت، چیست؟! و چه ربطی به من دارد؟! و اگر همچنان اصرار داری که هویت مرا به «روحانی بودن»م منحصر کنی تا بزعم خودت، سکوت و مماشات و عدم قاطعیت در افشاگری و نوازشهای روانی را بر بنده تحمیل کنی، باصطلاح بچههای جنوبشهری؛ «کور خوندید!». فراموش نکن؛ کفگرگیهای خزانهایها کاریتر از کلههای دروازهغاریها و نازیآبادیهای وصل به محله ۹ آبانیهاست! (این را از آنجهت گفتم که اخوی در جایی به من متلک انداخت که رقبای تو در اینجا عین خودت از لاتهای جنوب شهر هستند! اگه لازم بشه، نه تنها رفقای لات منتظر اشاره هم دارم که خودمم عنداللزوم لات میشم!)
ولیکن حقیقت مطلب آنست که؛ وظیفه اصلی هر عالم روحانی، طبق بیان صریح قرآن؛ «لینذروا قومهم» است و «هشدار» دادن و حضرت امیر هم فرمودند: «ما أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِمٍ، و لا سَغَبِ مَظلومٍ»!
«إذا رجعوا الیهم» (در آیه ۱۲۲ سوره توبه) که دنباله «لینذور قومهم» است، بسیار معنیدار است.
عالم (طلبه و روحانی) ناچاراً مدتی از محل خود کوچ کرده و از مردمانش دور میشود تا بتواند «لیتفقهوا فیالدین» خود را تحقق بخشد.
بدیهیست که هنگام «نفر» (= هجرت علمی) قادر به «شرکت در امور عمرانی»، «مراسم در روستا» و امثالهم نیست و نباید هم باشد. ولیکن بالاخره باید روزی بسوی قوم خود بازگردد (تا «اذا رجعوا الیهم» واقع شود) و به تکلیف «لینذروا قومهم» بپردازد.
بنابراین تکلیف اصلی روحانیت؛ «هشدار خطرات» دور و نزدیک به مردم خود است تا شاید «لعلّهم یحذرون» هم تجلی پیدا کند!
و لازمه «هشدار و انذار» مخاطبین همزبانی قابل فهم آنهاست! (نکلم الناس علی قدر عقولهم)
بعد از مراحل جدی «لیتفقهوا» و «لینذروا» که طلبه باید انجام بدهد، نوبت میرسد به اینکه مخاطبین وی چه ترتیباثری به هشدارهای او میدهند؟ در اینجا میفرماید: «لعلهم یحذرون»!
یعنی؛ شاید بپرهیزند (و شاید هم - و معمولاً - نه تنها نپرهیزند بلکه ضدیت هم بورزند!) بنابراین نباید چندان امیدوار بود که ترتیباثر مثبتی بعمل آید! که علل مختلفی میتواند داشته باشد که معمولاً جهالت، لجاجت، حسادت و حماقت است! نه رشادت، غیرت، دیانت و سیاست!
در این روستا هم چیزی غیر از این نیست و اهالی آن هم تافته جدا بافتهای از انسانهای همیشه تاریخ نیستند که اکثراً در خسران هستند. فلذا اگر گزارش رئیس شورای آنها صحیح باشد (مبنی بر اینکه؛ اهالی این روستا مرا «ممد چرت» مینامند!) اصلاً چیز غیرمنتظرهای نبوده و نیست و نخواهد بود.
اگرچه تمام گفتههای امثال ح.ش.، م.ش. و ک.ش. را هرچه آنالیز میکنم، میبینم متأسفانه چیزی بجز «یقولون بافواههم» (از دهنشان حرف میزنند، نه از عقلشان!) نیست!
و مرحله آخر؛ «لا لومة لائمین» است و اینکه به بیترتیباثرها، ترتیباثری داده نشود! و باکی از مخالفتهای دشمنان و بیتربیتها نباید داشت.
حال بنده هم از ۱۳۶۲ (بعد از جانبازی در جبهه) «نَفَر» کرده و بسوی «تفقّه در دین خدا» رفتم و الحمدلله به تفقهات مطلوبی هم نائل گشتم و حال طبق فرمان الهی (و ا...رجعوا الیهم) باید بسوی قوم خود برگردم اما جنابعالی با این بهانه که من مدتی در زادگاهم نبودهام و در مراسمات و انتخابات آنها شرکت نکردهام و در امور عمرانی پا پیش نگذاشتهام وو.. نباید برگردم!!
قرآن صریحاً میگوید؛ برگرد و هشدار بده اما تو میگوئی؛ نه برگرد و نه هشدار بده! و اگر هم خواستی هشدار بدهی، کسی را به نانکلی و کفتارهای شروری که قصد جان دهیاران بومی را داشتند، بدبین نکن! و اگر اهالی را به کفتارها بدبین کنی ما آنرا «بدبین کردن همه به اسلام، روحانیت، نظام و..» جلوه میدهیم!
آیا بنظرت؛ این رنگرزی و تقلیب تو جواب خواهد داد؟! و این حنای تو رنگی دارد؟!
بنظر من که داری آب در هاون میکوبی و نمیتوانی صدای افتادن طشت رسوائیتان از بام بلند رنگرزیهایتان را پنهان سازی و با این حرفهای رنگین و ننگین، گوش اهالی پنبه نهی! فلذا بهتره که از این تلاشهای مذبوحانه و نیز نقشههای احمقانه دست بکشید و به «عذرخواهی» و «توبه و جبران»، بیاندیشید و لاغیر.
درنگی دگر!
بخش اول دلنوشته سرگشاده ک.م. (که به نقادی بنده و کلیگوئی در باره پیامهای بنده، پرداخته بود)، تقریباً نقادی شد ولیکن قبل از آغاز بخش دوم آن، لازمست با درنگی دگر بر آنچه رفت، بر این نکته تأکید کنم که قریب باتفاق تهمتهای ک.م. بالکل رنگرزی، فرافکنی، تقلیب و اراجیف بودند ولیکن «عدم حضور دائمی بنده در روستا» اتهام قابل تأملی بود که ...
...ادامه دارد.
✍ سیدمحمدحسینی(منتظر)
بهار ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۹۴):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(نقادی ن.سرگشاده ک.م.) ۵۰
... نیازمند باز توضیح بیشتری است تا ببینیم توقع ک.م. از بنده از چه میزان، وجاهت واقعبینانهای برخوردار است؟! وگرنه بیصداقتی وی باندازه لازم رسوا نمیشود!
چنان میگویند؛ نبودی و نیستی که گویا همه اهالی، سالی ۱۲ ماه را در روستا بوده و هستند!
با توجه به اینکه؛ فرضاً شماها سالی دو سه ماه حضور داشتید و من سالی دو سه روز، دعوای ما سر کمّیّت حضورمان در روستاست نه کیفیت آن!
آیا بقیه اهالی هیچگاه در مأموریت (از قبیل سربازی) نبودهاند؟! و هنگام مأموریت ملی یا اداری خود، آیا در مراسمات و انتخابات روستا هم بودند؟!
حال اگر مدت و تنوع مأموریتهای بنده، بیش از دیگران بوده و بالتبع مدت حضورم در روستا کمتر بوده است، آیا جرمی نابخشودنی است؟! و آیا میتواند، بهانه معقولی برای ممنوعیت اظهار نظر و افشاگری خائنین و مزدوران دشمنان، تلقی کرد؟!
دعوا سر ۵ تا صفره!؟!
قریب به اتفاق اهالی روستا، محورهای اصلی کار و زندگی خود را در طی پنج دهه گذشته (که اکثریت فعلی روستا را از کودکی به پیری رسانید) از روستا به تهران منتقل کردند و ساعت وضعیت جدید خود را با سیاست تهراننشینی کوک کردند ولیکن اکثراً هم از کار و زندگی حداقلی در روستا هم دست نکشیدند و سعی کردند با یکدست هر دو هندوانه را حفظ کنند که عدهای موفق شده و عدهای ناموفق بودند. بنده از زمره دومیها بودم ولیکن هرگز بمفهوم قطع مطلق رابطه و علاقه و حساسیت و اهتمام نبود.
از اوائل دهه ۱۳۵۰ کوچ اهالی از روستا به تهران، آغاز شد و تدریجاً روستا جنبه ییلاقی پیدا کرد. یعنی اکثریت اهالی، کار و زندگی خود را با کلانشهر تهران تنظیم کردند و عمدتا در فصل گرما راهی روستا شدند که به مرور زمان، «کار در روستا بمنظور تأمین مایحتاج زندگی» توجیه اقتصادی نداشت ولیکن ملاحظات نوستالژیکی و نیز تفریحاتی و ییلاقی تقریبا حرف اول را میزد!
به همین علت هم نه میشد ادعا کرد این روستا متروکه است و رها و نه فعال چهارفصله و پویا. و در نتیجه همین حالت، گزارشات واصله (اما ناقصه) به اداره اوقاف، حاکی از هجرت اهالی بود و اوقاف را (با همکاری طمّاعان روستا) به طمع تصاحب ششدانگ روستا انداخته بود و برای وجاهت حقوقی آن، متوسل به وقفنامههای جعلی گشته بودند! و اهالی هم متقابلاً در صدد مقابله و اینکه ما هنوز هم در میدان هستیم! ولیکن واقعیت آنست که حضور حداکثری اهالی در تهران (ولو به صورت پراکنده در انواع محلات و مناطق آن) قابل انکار و کتمان نیست و نباید نسبت به این مسئله، بیتفاوت بود.
در چنین وضعیتی بود که مرحوم ابوی (که امروز هم ۲۴مین سالگرد رحلت اوست) در راستای تکمیل آرمانهای تعلیم و تربیتی و نیز حفظ وحدت معنوی و سیاسی اهالی، ایده مذهبی «هیئت اهالی مقیم مرکز» را دنبال میکرد و در حاشیه آن، ایده اقتصادی «صندوق تعاون» را که حامی نیازهای مالی اهالی مستضعفی باشد که از روستای کوچکی قدم به شهری مثل تهران میگذارند.
با پیر شدن جوانان قدیم و فوت شدن پیران قدیم و عدم تعقیب و گریز جوانان جدید، آن ایدههای ارزشمند هم تدریجاً به محاق رفت.
ولیکن بین بنده و اخوی طبق قرار نانوشتهای، عملا تقسیم کاری صورت گرفت که او راه پدر را در روستا دنبال نماید که عمدتا محدود میشد به ایام قابل تابآوری در روستا و بنده هم راه پدر را (بعد از آنکه حد نصاب لازم در تفقه دینی را بدست آوردم) حتیالامکان در تهران دنبال نمایم.
در امتداد چنین ایدههائی بود که بنده اقدام به مطالعات و ارتباطاتی در موضوع «تعاونی» نمودم تا آنجا که برگزاری مراسم اصلی وزارت تعاون و امور اجتماعی بمناسبت هفته تعاون را بر عهده گرفتم که آنرا با محوریت تأسیس بزرگترین شرکت در سطح «اَبَر تعاونی» خاورمیانه در سالن اجلاس سران (با حضور مقاماتی از دولت، مجلس و اصحاب رسانه و تعاونی) برگزار کردم و تمبر اختصاصی با تصویر بنده هم به همان مناسبت، چاپ شد که نوعی تقدیر از موفقیت حقیر در آن امر بود. اگرچه آن حرکت عظیم بعلت کارشکنی کفتارهای دولت روحانی، ناتمام ماند و ۳۰۰ میلیون تومان ما هم هدر رفت و هنوز هم بدهکاریم و در دولت رئیسی هم مترصد طلیعهای از همکاری دولت هستیم و البته بودجهای معادل ۵ میلیارد تومان!
(کاری که در آن سال با ۵۰۰ میلیون تومان قابل انجام بود اینک ۱۰ برابر آنرا میطلبد!)
آری! آنزمانی که شماها دنبال رأی ۱۲۰ نفر از اهالی روستا در روستا بودید، بنده دنبال سهامداری ۱۲/۰۰۰/۰۰۰ نفر از اهالی روستا و غیرروستا در تهران بودم!!
خلاصه مفهوم این حرفهای تو اینست که؛ بنده آنچنان که باید در محضر اهالی روستا (که صرفا دو سه ماه نیمه اول سال در روستا حضور عمدتاً تفریحی مییابند) نبودهام!
و حال آنکه ...
... ادامه دارد.
✍ سیدمحمدحسینی(منتظر)
1402/01/22