eitaa logo
گنبد فیروزه
59 دنبال‌کننده
547 عکس
161 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۳): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی رنگ‌های بی‌رنگ ک.م.) ۴۹ ک.م.: «ما از علما و روحانیت انتظار دیگری داریم»! ح.م.: «انتظار دیگر» شما از علماء و روحانیت، چیست؟! و چه ربطی به من دارد؟! و اگر همچنان اصرار داری که هویت مرا به «روحانی بودن»م منحصر کنی تا بزعم خودت، سکوت و مماشات و عدم قاطعیت در افشاگری و نوازش‌های روانی را بر بنده تحمیل کنی، باصطلاح بچه‌های جنوب‌شهری؛ «کور خوندید!». فراموش نکن؛ کف‌گرگی‌های خزانه‌ای‌ها کاری‌تر از کله‌های دروازه‌غاری‌ها و نازی‌آبادی‌های وصل به محله ۹ آبانی‌هاست! (این را از آنجهت گفتم که اخوی در جایی به من متلک انداخت که رقبای تو در اینجا عین خودت از لات‌های جنوب شهر هستند! اگه لازم بشه، نه تنها رفقای لات منتظر اشاره هم دارم که خودمم عنداللزوم لات می‌شم!) ولیکن حقیقت مطلب آنست که؛ وظیفه اصلی هر عالم روحانی، طبق بیان صریح قرآن؛ «لینذروا قومهم» است و «هشدار» دادن و حضرت امیر هم فرمودند: «ما أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِمٍ، و لا سَغَبِ مَظلومٍ»! «إذا رجعوا الیهم» (در آیه ۱۲۲ سوره توبه) که دنباله «لینذور قومهم» است، بسیار معنی‌دار است. عالم (طلبه و روحانی) ناچاراً مدتی از محل خود کوچ کرده و از مردمانش دور می‌شود تا بتواند «لیتفقهوا فی‌الدین» خود را تحقق بخشد. بدیهی‌ست که هنگام «نفر» (= هجرت علمی) قادر به «شرکت در امور عمرانی»، «مراسم در روستا» و امثال‌هم نیست و نباید هم باشد. ولیکن بالاخره باید روزی بسوی قوم خود بازگردد (تا «اذا رجعوا الیهم» واقع شود) و به تکلیف «لینذروا قومهم» بپردازد. بنابراین تکلیف اصلی روحانیت؛ «هشدار خطرات» دور و نزدیک به مردم خود است تا شاید «لعلّهم یحذرون» هم تجلی پیدا کند! و لازمه «هشدار و انذار» مخاطبین همزبانی قابل فهم آنهاست! (نکلم الناس علی قدر عقولهم) بعد از مراحل جدی «لیتفقهوا» و «لینذروا» که طلبه باید انجام بدهد، نوبت می‌رسد به اینکه مخاطبین وی چه ترتیب‌اثری به هشدارهای او می‌دهند؟ در این‌جا می‌فرماید: «لعلهم یحذرون»! یعنی؛ شاید بپرهیزند (و شاید هم - و معمولاً - نه تنها نپرهیزند بلکه ضدیت هم بورزند!) بنابراین نباید چندان امیدوار بود که ترتیب‌اثر مثبتی بعمل آید! که علل مختلفی می‌تواند داشته باشد که معمولاً جهالت، لجاجت، حسادت و حماقت است! نه رشادت، غیرت، دیانت و سیاست! در این روستا هم چیزی غیر از این نیست و اهالی آن هم تافته جدا بافته‌ای از انسان‌های همیشه تاریخ نیستند که اکثراً در خسران هستند. فلذا اگر گزارش رئیس شورای آن‌ها صحیح باشد (مبنی بر اینکه؛ اهالی این روستا مرا «ممد چرت» می‌نامند!) اصلاً چیز غیرمنتظره‌ای نبوده و نیست و نخواهد بود. اگرچه تمام گفته‌های امثال ح.شم.ش. و ک.ش. را هرچه آنالیز می‌کنم، می‌بینم متأسفانه چیزی بجز «یقولون بافواههم» (از دهن‌شان حرف می‌زنند، نه از عقل‌شان!) نیست! و مرحله آخر؛ «لا لومة لائمین» است و اینکه به بی‌ترتیب‌اثرها، ترتیب‌اثری داده نشود! و باکی از مخالفت‌های دشمنان و بی‌تربیت‌ها نباید داشت. حال بنده هم از ۱۳۶۲ (بعد از جانبازی در جبهه) «نَفَر» کرده و بسوی «تفقّه در دین خدا» رفتم و الحمدلله به تفقهات مطلوبی هم نائل گشتم و حال طبق فرمان الهی (و ا...رجعوا الیهم) باید بسوی قوم خود برگردم اما جنابعالی با این بهانه که من مدتی در زادگاهم نبوده‌ام و در مراسمات و انتخابات آن‌ها شرکت نکرده‌ام و در امور عمرانی پا پیش نگذاشته‌ام وو.. نباید برگردم!! قرآن صریحاً می‌گوید؛ برگرد و هشدار بده اما تو می‌گوئی؛ نه برگرد و نه هشدار بده! و اگر هم خواستی هشدار بدهی، کسی را به نانکلی و کفتارهای شروری که قصد جان دهیاران بومی را داشتند، بدبین نکن! و اگر اهالی را به کفتارها بدبین کنی ما آنرا «بدبین کردن همه به اسلام، روحانیت، نظام و..» جلوه می‌دهیم! آیا بنظرت؛ این رنگرزی و تقلیب تو جواب خواهد داد؟! و این حنای تو رنگی دارد؟! بنظر من که داری آب در هاون می‌کوبی و نمی‌توانی صدای افتادن طشت رسوائی‌تان از بام بلند رنگرزی‌هایتان را پنهان سازی و با این حرف‌های رنگین و ننگین، گوش اهالی پنبه نهی! فلذا بهتره که از این تلاش‌های مذبوحانه و نیز نقشه‌های احمقانه دست بکشید و به «عذرخواهی» و «توبه و جبران»، بیاندیشید و لاغیر. درنگی دگر! بخش اول دلنوشته سرگشاده ک.م. (که به نقادی بنده و کلی‌گوئی در باره پیام‌های بنده، پرداخته بود)، تقریباً نقادی شد ولیکن قبل از آغاز بخش دوم آن، لازمست با درنگی دگر بر آنچه رفت، بر این نکته تأکید کنم که قریب باتفاق تهمت‌های ک.م. بالکل رنگرزی، فرافکنی، تقلیب و اراجیف بودند ولیکن «عدم حضور دائمی بنده در روستا» اتهام قابل تأملی بود که ... ...ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۴): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی ن.سرگشاده ک.م.) ۵۰ ... نیازمند باز توضیح بیشتری است تا ببینیم توقع ک.م. از بنده از چه میزان، وجاهت واقع‌بینانه‌ای برخوردار است؟! وگرنه بی‌صداقتی وی باندازه لازم رسوا نمی‌شود! چنان می‌گویند؛ نبودی و نیستی که گویا همه اهالی، سالی ۱۲ ماه را در روستا بوده و هستند! با توجه به اینکه؛ فرضاً شماها سالی دو سه ماه حضور داشتید و من سالی دو سه روز، دعوای ما سر کمّیّت حضورمان در روستاست نه کیفیت آن! آیا بقیه اهالی هیچ‌گاه در مأموریت (از قبیل سربازی) نبوده‌اند؟! و هنگام مأموریت ملی یا اداری خود، آیا در مراسمات و انتخابات روستا هم بودند؟! حال اگر مدت و تنوع مأموریت‌های بنده، بیش از دیگران بوده و بالتبع مدت حضورم در روستا کمتر بوده است، آیا جرمی نابخشودنی است؟! و آیا می‌تواند، بهانه معقولی برای ممنوعیت اظهار نظر و افشاگری خائنین و مزدوران دشمنان، تلقی کرد؟! دعوا سر ۵ تا صفره!؟! قریب به اتفاق اهالی روستا، محورهای اصلی کار و زندگی خود را در طی پنج دهه گذشته (که اکثریت فعلی روستا را از کودکی به پیری رسانید) از روستا به تهران منتقل کردند و ساعت وضعیت جدید خود را با سیاست تهران‌نشینی کوک کردند ولیکن اکثراً هم از کار و زندگی حداقلی در روستا هم دست نکشیدند و سعی کردند با یکدست هر دو هندوانه را حفظ کنند که عده‌ای موفق شده و عده‌ای ناموفق بودند. بنده از زمره دومی‌ها بودم ولیکن هرگز بمفهوم قطع مطلق رابطه و علاقه و حساسیت و اهتمام نبود. از اوائل دهه ۱۳۵۰ کوچ اهالی از روستا به تهران، آغاز شد و تدریجاً روستا جنبه ییلاقی پیدا کرد. یعنی اکثریت اهالی، کار و زندگی خود را با کلانشهر تهران تنظیم کردند و عمدتا در فصل گرما راهی روستا شدند که به مرور زمان، «کار در روستا بمنظور تأمین مایحتاج زندگی» توجیه اقتصادی نداشت ولیکن ملاحظات نوستالژیکی و نیز تفریحاتی و ییلاقی تقریبا حرف اول را می‌زد! به همین علت هم نه می‌شد ادعا کرد این روستا متروکه است و رها و نه فعال چهارفصله و پویا. و در نتیجه همین حالت، گزارشات واصله (اما ناقصه) به اداره اوقاف، حاکی از هجرت اهالی بود و اوقاف را (با همکاری طمّاعان روستا) به طمع تصاحب شش‌دانگ روستا انداخته بود و برای وجاهت حقوقی آن، متوسل به وقف‌نامه‌های جعلی گشته بودند! و اهالی هم متقابلاً در صدد مقابله و اینکه ما هنوز هم در میدان هستیم! ولیکن واقعیت آنست که حضور حداکثری اهالی در تهران (ولو به صورت پراکنده در انواع محلات و مناطق آن) قابل انکار و کتمان نیست و نباید نسبت به این مسئله، بی‌تفاوت بود. در چنین وضعیتی بود که مرحوم ابوی (که امروز هم ۲۴مین سالگرد رحلت اوست) در راستای تکمیل آرمان‌های تعلیم و تربیتی و نیز حفظ وحدت معنوی و سیاسی اهالی، ایده مذهبی «هیئت اهالی مقیم مرکز» را دنبال می‌کرد و در حاشیه آن، ایده اقتصادی «صندوق تعاون» را که حامی نیازهای مالی اهالی مستضعفی باشد که از روستای کوچکی قدم به شهری مثل تهران می‌گذارند. با پیر شدن جوانان قدیم و فوت شدن پیران قدیم و عدم تعقیب و گریز جوانان جدید، آن ایده‌های ارزشمند هم تدریجاً به محاق رفت. ولیکن بین بنده و اخوی طبق قرار نانوشته‌ای، عملا تقسیم کاری صورت گرفت که او راه پدر را در روستا دنبال نماید که عمدتا محدود می‌شد به ایام قابل تاب‌آوری در روستا و بنده هم راه پدر را (بعد از آنکه حد نصاب لازم در تفقه دینی را بدست آوردم) حتی‌الامکان در تهران دنبال نمایم. در امتداد چنین ایده‌هائی بود که بنده اقدام به مطالعات و ارتباطاتی در موضوع «تعاونی» نمودم تا آن‌جا که برگزاری مراسم اصلی وزارت تعاون و امور اجتماعی بمناسبت هفته تعاون را بر عهده گرفتم که آنرا با محوریت تأسیس بزرگ‌ترین شرکت در سطح «اَبَر تعاونی» خاورمیانه در سالن اجلاس سران (با حضور مقاماتی از دولت، مجلس و اصحاب رسانه و تعاونی) برگزار کردم و تمبر اختصاصی با تصویر بنده هم به همان مناسبت، چاپ شد که نوعی تقدیر از موفقیت حقیر در آن امر بود. اگرچه آن حرکت عظیم بعلت کارشکنی کفتارهای دولت روحانی، ناتمام ماند و ۳۰۰ میلیون تومان ما هم هدر رفت و هنوز هم بدهکاریم و در دولت رئیسی هم مترصد طلیعه‌ای از همکاری دولت هستیم و البته بودجه‌ای معادل ۵ میلیارد تومان! (کاری که در آن سال با ۵۰۰ میلیون تومان قابل انجام بود اینک ۱۰ برابر آنرا می‌طلبد!) آری! آن‌زمانی که شماها دنبال رأی ۱۲۰ نفر از اهالی روستا در روستا بودید، بنده دنبال سهامداری ۱۲/۰۰۰/۰۰۰ نفر از اهالی روستا و غیرروستا در تهران بودم!! خلاصه مفهوم این حرفهای تو اینست که؛ بنده آنچنان که باید در محضر اهالی روستا (که صرفا دو سه ماه نیمه اول سال در روستا حضور عمدتاً تفریحی می‌یابند) نبوده‌ام! و حال آنکه ... ... ادامه دارد. ✍ سیدمحمدحسینی(منتظر) 1402/01/22
هدایت شده از گنبد فیروزه
حجت‌الاسلام و المسلمین؛ ابوترابی‌فرد؛ نماینده قزوین و نائب‌رئیس مجلس شورای اسلامی سالن اجلاس سران / همایش رونمائی از شرکت تعاونی توسعه و عمران تهران به دعوت حسینی منتظر / 1393
هدایت شده از گنبد فیروزه
حجت‌الاسلام و المسلمین؛ مصباحی مقدم؛ نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی و نماینده مجلس در شورای پول و اعتبار سالن اجلاس سران / همایش رونمائی از شرکت تعاونی توسعه و عمران تهران به دعوت حسینی منتظر / 1393
هدایت شده از کانال سید علاءالدین
«راه طی شده و باقیمانده»: بنده، تنها شخص روحانی و غیررسمی ایران هستم که هنگام چاپ تمبر اختصاصی برای وی، عکس او در کنار تصاویر مقامات رسمی کشور درج شده است که در هفته تعاون ۱۳۹۳ انجام یافت! لطفاً برای تفصیل مطلب، به پیام شماره ۷۸ از سلسله مقالات «راه طی شده و باقیمانده» بنده مراجعه کنید. ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) دی‌ماه ۱۴۰۱ لینک‌های دعوت اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین به؛ ۱) «کانال» سید علاءالدین (اطلاع‌رسانی حم در مسائل راهبردی فقط روستا) در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9 ۲) «گروه» سید علاءالدین (گفتگوهای ذی‌ربط با مسائل و مباحث روستا و دغدقه‌های مهم اهالی) در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
هدایت شده از Ms HSIN
برق روستا از ساعت ۲۲ روز چهار شنبه هفته گذشته ، بدلیل وزش باد بسیار شدید، قطع شد. من مدتی منتظر شدم تا بلکه از دهیار یا شورای روستا به اداره خبر بدن و مسئولین بیان و وصل کنند. دیدم خبری نشد. بناچار خودم تلفنی اطلاع دادم ، تا صبح فردا خبری نشد. مجددا اطلاع دادم ، باز خبری نشد. اجبارا نزدیک ظهر به رییس اداره اطلاع دادم. و نهایتا در ساعت ۱۵ آمده و برق خانه هارا وصل کردند. و یخچاهای خانه ها بکار افتاده و مواد غذایی داخلشان فاسد نشدند. و نور خانه های اهالی ساکن نیز به خانه ها رونق بخشید. ولی از همان روز تابحال کوچه ها را وصل نکرده و شدیدا ظلمات به کوچه ها حاکم است. و احدی که احساس مسئولیت داشته باشد وجود ندارد. این بی اعتنایی به مشکلات عدیده روستا، و عدم اقدام برای رفع این مشکلات، نشاندهنده این است که این روستا مسئول دلسوزی که متعهد به انجام وظیفه باشد، ندارد.
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۵): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی ن.سرگشاده ک.م.) ۵۱ ... اهالی عمدتاً (خیلی بیشتر از روستا) در تهران و حومه به کار و زندگی خود مشغول هستند. فلذا برای مرکزنشینی آن‌ها هم باید تدبیری اندیشید. ابوی و اخوی در قالب هیئت مذهبی جوانان (خرقانی‌های مقیم مرکز؟) در این اندیشه بودند که اوقات تهران‌نشینی اهالی را هماهنگ نمایند و حتی «صندوق تعاون» را راه‌اندازی کرده بودند تا حتی‌الامکان از لحاظ اقتصادی، اهالی مساعدت شوند. به همین دلیل بنده در صدد تداوم آن «حرکت مذهبی و اقتصادی موجّه» بودم تا بجای صرف اوقات خود در عرصه ییلاقی اهالی در روستا، خدمت خود را در قالب و عرصه‌ای دنبال کنم که آن‌ها در تهران در تکاپوی کار و زندگی هستند. چنین شد که از تأسیس «شرکت تعاونی توسعه و عمران تهران» سر در آوردم با این تمایز که ۱۲ میلیون تهرانی را هم بعنوان همسایه‌های جدیدمان، ضمیمه ۱۲۰ خانوار اهالی روستای خودم بکنم!!😂 آری! تفاوت ما فقط پنج تا صفر ناقابله! تازه اگر معنا و مفهوم آنرا دریابیم که ظاهراً بسی ثقیل است! علل عدم حضور محسوس بنده در ییلاق روستا: ۱) «نفر» (کوچیدن بدنبال تفقه دینی و سیاسی) ۲) حضور جانبازانه در جبهات رزم دفاع مقدس ۳) مأموریت‌های برون‌مرزی (.P.R.S) ۴) انواع فعالیت‌های ملی و فراملی ۵) توجه به حضور اهالی در تهران با همه این احوال، هیچ‌گاه از اوضاع اهالی روستا در روستا، غافل نبودم ولو اینکه؛ - بعد از زلزله، شخصاً موفق به احداث خانه‌ای در آن نشدم. - باغ و زمین‌های بنده خارج از محدوده محل منازعات از جمله شش‌دانگ امامزاده است. و حتی اگر کلیه اهالی هم مرا (به دستور رئیس شورای‌شان!)، «ممدچرت» بنامند و برای دفاع از حیثیت و منافع خودشان، اجازه «دانائی، دلسوزی و دلیری دین‌مدارانه» به بنده ندهند، من از دِینی که به حفظ و توسعه امام‌زاده علاءالدین دارم، نخواهم گذشت. و حال آنکه حداقل نیمی از اهالی، روشن گشته و اعتمادی به کفتارهای شرور روستا ندارند و نیم دیگر آن‌ها هم دیر یا زود، پرده‌های تردید را خواهند درید. فقط امیدوارم، بیداری آن‌ها نوشداروی پس از مرگ سهراب نباشد! زلزله مطلع دهه ۸۰ اگرچه موجب کم‌آبی روستا شد ولیکن نقطه عطفی هم برای توسعه روستا گردید. و پس از آن بود که شاهد همسایه‌های جدیدی شدیم و قاعدتاً در هر نوع برنامه‌ریزی برای روستا آن‌ها هم باید بحساب می‌آمدند و لزومی نداشت نادیده گرفته شوند. از طرفی اکثریت اهالی، از مطلع دهه ۵۰، تهران و حومه را محل اصلی کار و زندگی خود قرار داده بودند که روز به روز بر همسایه‌های جدیدشان افزوده می‌شد و لزومی به نادیده گرفتن آن‌ها هم نبود! حال این سؤال نیز مطرح می‌شود که؛ آهای اهالی امامزاده! شما برای اهالی ساکن تهران (خودتان و همسایه‌های جدیدتان در این کلان‌شهر) چه کردید؟! و سایر سؤالاتی که ک.م. در نامه سرگشاده خود از بنده پرسیده است! همانطور که اشاره کردم تعدادی از اهالی (با محوریت ابوی)، مصمم بودند که این سؤالات را در قالب هیئت مذهبی مقیم مرکز و صندوق تعاون، پاسخ بدهند و در امتداد تکاپوی آن‌ها بنده فعالیت اجتماعی خود را عمدتاً در این شهر بنا نهادم. آیا خطا کردم و اینک بایستی مورد شماتت امثال ک.ش. قرار بگیرم؟! قاعدتاً بنده در تهران به هر امری که می‌پرداختم، اهالی هجرت کرده به این شهر هم نصیبی از آن می‌بردند ولو بصورت قطره‌ای از اقیانوس! مضافاً که بنده سراغ ندارم در برنامه اهالی مقیم مرکز، حتی یک مورد شرکت نکرده باشم مگر آنکه بی‌خبر بوده‌ام و تنها موردی که نتوانستم حضور پیدا کنم، جلسه سال گذشته در شهر ری بود که البته امیدی هم به مفید بودن آن برای اهالی نبود! بنابراین تمرکز بنده عمدتاً معطوف به خدمت به اهالی تهران (با مشمولیت اکثریت اهالی روستا) بود که عجالتاً نقش «امّ‌القرآء اسلام» را دارد و برخی از فعالیت‌های بنده عبارت بودند از: ۱) فعالیتهای مذهبی و مبارزات انقلابی در قالب؛ ۱/۱- شرکت در هیئت خرقانی‌های مقیم مرکز ۱/۲- شرکت در هیئت محله خزانه بخارایی ۱/۳- تشکیل «گروه سلحشوران علوی» در محله خزانه شهید بخارایی (۱۳۵۶) بمنظور مشارکت در براندازی رژیم پلید پهلوی که فقط ۱۵ سال داشتم و محصل مقطع راهنمائی ۱/۴- تشکیل «انجمن توحیدی مستضعفین بازار» در محله بازار سنتی تهران (۱۳۵۷) که تظاهرات و تعطیلی اعتراضی بازار علیه رژیم شاه در اولویتم بودند. ۱/۵- شرکت در تظاهرات و راهپیمائی‌های انقلابی و دیوارنویسی‌ها و پخش اعلامیه‌ها و.. ۱/۶-مشارکت فعال فرهنگی و سیاسی در جنبش نرم‌افزاری علیه تبلیغات گروهک‌های ضدانقلاب (عمدتا در حوالی دانشگاه) که در صدد جذب سمپات و تروریست بودند. ۱/۷- عضویت در حزب جمهوری اسلامی و اردوهای جهادی آن ۱/۸- مشارکت فعال در انتخابات ریاست جمهوری و.. و همزمان؛ ۱/۹- دستفروشی و کارگری ...ادامه دارد. حم بهار ۱۴۰۲
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۶): آقای ک.م. (هماهنگ با گله کفتارهای روستا!) با این تصور که بنده در بین اهالی، چندان شناخته شده نیستم! لذا با شگرد «أنظر إلی من قال و لا تنظر إلی ما قال» و انحراف توجه اهالی از «گفته‌ها» به «گوینده» (و تحقیر گوینده)، گمان کرد؛ می‌تواند ننگ را با رنگ پاک کند! چنانکه داماد ایشان هم صریحاً گفت: من غریبه از وقتی که داماد این خانواده شده‌ام در این ۱۶ سال، همه اهالی این روستا را می‌شناسم اما عجیبه که از شما حتی اسم‌تان را هم تا حالا نشنیده‌ام!! حال اگر بعنوان یک روستائی در بین نسل جدید روستا ناشناخته بمانم اینها با تکیه به ناشناس بودن بنده و تأکید بر آن، یکه‌تازی کرده و حواس اهالی را از گفته‌های بنده دور می‌کنند تا از پاسخگوئی و شفاف‌سازی مسائل خیانت‌بار خود فرار نمایند و اگر بنده ناچار شوم که خلاء ناشناسی خود را اندکی پر کنم، فغان بر می‌دارند که فلانی در صدد خودستایی است!! واقعاً متحیرم که از کی تا حالا، اشاره به رزومه سوابق، علائق و ذوائق، خودستائی است!؟! در هر حال ضمن تأکید بر اینکه اصل توجه اهالی محترم باید «ترجیح گفته بر گوینده» باشد و روی گفته‌های بنده و سایر خادمین روستا تمرکز شود نه شخصیت فردی آنان، بخاطر فاصله شناختی نسل جدید روستا و نیز همسایه‌های جدیدی که هیچگونه شناختی از دوره قدیم آن ندارند و نه تنها خودم را قبلاً ندیده‌اند بلکه اسم مرا هم نشنیده‌اند، ناچارم در معرفی خیلی کوتاه خود، شمه‌ای از سوابق خویش را مورد اشاره قرار بدهم تا پاسخ این سؤال هم درآید که؛ «کجا بودی تا حالا؟»! پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی سرگشاده ک.م.) ۵۲ ادامه رزومه اجمالی حم؛ ۲) مطالعات مذهبی، سیاسی و سینمائی و تشکیل «انجمن سینمائی فجر» بمنظور «صدور هنری انقلاب اسلامی به تمام جهان» از طریق تولید فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی (۱۳۵۹) با حمایت شهید رجایی و شهید باهنر و.. و همزمان؛ ۲/۱- بلیط‌فروشی و نمایش فیلم در مساجد (و سالن تئآتر شهر!) ۲/۲- مبارزه با گروهک‌های چپ‌اندیش در عرصه هنر ۲/۳- مبارزه با تفاله‌های رژیم شاه در عرصه رسانه ۲/۴- خبرنگار افتخاری مجله هفتگی سروش (+درج گزارشی از روستای امامزاده) ۲/۵- تحریر مقالاتی برای روزنامه‌های انقلاب اسلامی (بنی‌صدر) و جمهوری اسلامی (حزب جمهوری اسلامی) و.. ۲/۶- انحلال انجمن مذکور (زمانی که کنترل آن بدست عوامل سازمان کمونیستی پیکار افتاد!) ۲/۷- ناکامی در همکاری با سازمان صدا و سیمای قطب‌زاده (معدوم) بجرم مکتبی بودن سناریوی پیشنهادیم! ۳) مشارکت فعال رزمی در جبهه‌های دفاع مقدس تا مرحله جانبازی (۶۲-۱۳۶۰) و همزمان؛ ۳/۱- همکاری با گروه تئاتر اداره‌کل ارشاد اسلامی کرمانشاه ۳/۲- همکاری با عقیدتی سیاسی پادگان ۲ لشگر ۸۱ زرهی ۳/۳- مدیریت آشپزخانه و هوشیاری در پیشگیری از عملیات مسموم‌سازی سربازان توسط منافقین بمنظور خلع سلاح پادگان ۳/۴- توزیع غذای مازاد بین جنگ‌زدگان و فقراء باختران ۴۴) تحصیلات حوزوی (۶۸-۱۳۶۲) و همزمان؛ ۴/۱- دریافت مقام استادی (بدلیل پیشرفت جهشی) ۱۳۶۳ ۴/۲- پاکسازی حوزه علمیه شرق تهران از نفوذی‌های انجمن حجتیه (انجلیزیه) ۴/۳- کسب رتبه اولین معمم حوزه علمیه آیةالله جلالی خمینی شرق تهران (۱۳۶۴) بدست آیةالله مهدوی کنی ۴/۴- لبخند رضایت امام خمینی بابت تدریس و مدیریت بنده حقیر در حوزه علمیه خمین ۴/۵- اعزامهای مکرر به جبهات دفاع مقدس بعنوان مبلغ (+ همکاری با اعزام مبلغ اهواز) ۴/۶- امامت جماعت قرارگاه مرکزی سپاه سوم قدس در اهواز (به فرماندهی سردار جعفری) ۴/۷- سرکشی به خطوط مقدم جبهه‌های دفاع مقدس سراسر جنوب (و ارزیابی‌های فرهنگی، دینی و روانی گردان‌های رزمی) ۴/۸- تأمین تدارکات تیپ طلاب رزمی و سایر تیپ‌های سپاه سوم قدس (+ تأمین ۶۰ دستگاه TV) ۵) تحصیلات حوزوی (۷۱-۱۳۶۴) و مأموریت‌های تبلیغی و حراستی در ناوگان دریایی بین‌المللی (به مقصدهای ژاپن، کره جنوبی، سنگاپور، ایتالیا، آلمان، یونان، هلند، بلژیک و اسکندریه) بعنوان افسر .p.r.s و همزمان؛ ۵/۱- مربی کمیته انقلاب اسلامی (قبل از ادغام) ۵/۲- تشکیل خانواده با سه فرزند ۵/۳- امام جماعت و تدریس در وزارت سپاه (قبل و بعد ادغام) ۵/۴- بازرس در «سازمان بازرسی ویژه فرمانده کل قوا» و دریافت لوح تقدیر از حاج علی فلاحیان ۵/۵- مشاور ژنرال شهید علی صیاد شیرازی در «معاونت بازرسی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح» و تقدیر آن‌شهید عالی‌مقام. ۶) همراهی هیئت اقتصادی بخش خصوصی به ترکیه (استانبول) جهت مذاکره و معاقده با یکی از شرکت‌های بزرگ ترکیه که شیعه بودند و مایل به سرمایه‌گذاری در ایران بعد از جنگ و همزمان؛ ۶/۱- دیدار از آنکارا و مذاکره با معاون اقتصادی سفارت ایران در ترکیه (۱۳۶۸) ۶/۲- دیدار از پروژه‌های عمرانی شرکت ترکیه‌ای در سواحل دریای مارمارا (مرمره) ...ادامه دارد. حسینی منتظر بهار ۱۴۰۲
سیدمحمدحسینی(منتظر)؛ مسئول فرهنگی لشگر ۷ ولیعصر(عج) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خوزستان (جبهه کرخه نور) ۱۳۶۴ ضمیمه پیام شماره 096 گنبد فیروزه: https://eitaa.com/GonbadeFirozeh/229
سیدمحمدحسینی(منتظر)؛ سخنران مدعو در مراکز فرهنگی، هنری شهرداری تهران و سایر ادارات (عید غدیر ۱۳۸۶)
⭕️جزئیات جدید از درگیری در روستای دانیال متل قو/ بازداشت اعضای شورا، دهیار روستا‌ و عوامل تیراندازی رئیس کل دادگستری مازندران: 🔹پس از منازعه‌‌ مسلحانه‌‌ منتهی به قتل‌ در روستای دانیال از توابع شهر سلمانشهر شهرستان عباس‌آباد، اعضای شورا اسلامی و دهیار روستای دانیال، با صدورِ قرارِ تامینِ کیفری، بازداشت و روانه‌‌ زندان شده و عوامل تیراندازی نیز در مرجع انتظامی، تحت‌نظر قرار دارند. 🔹این درگیری ناشی از وضعیت وقفیت زمین‌های روستای دانیال می‌باشد که قدمت وقف آن به حدود ۷۰ سال قبل برمی‌گردد. 🔹‌اداره‌‌ اوقاف مدعی است که حدود ۹۰ هکتار از زمین‌های روستای مذکور به عنوان عین موقوفه تلقی شده و باید تحت تولیت متولی خاص (موقوفه‌ی عام امام‌زاده دانیال) قرار گیرد. 💢کانال خبری @shohadayeiran57
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۹۷): تداوم سرقت‌ها!!! عطف به بند ۵ پیام ۰۴۲ اطلاع داده شد که؛ دزدی‌ها و سرقت‌ها به انحاء گوناگون متأسفانه کماکان در روستا تداوم یافته است و آخرین آن‌ها قبل از عید نوروز ۱۴۰۲ صورت گرفته است که سارق داخلی از غیبت صاحب مال سوءاستفاده کرده و بسته‌های کود او را از درب خانه‌اش به یغما برده است! صد البته بدیهی‌ست که نگهبان روستا (حتی اگر ۱۰ نفر باشد) نمی‌تواند بر در و دیوار همه خانه‌ها پایش مستمری داشته باشد ولیکن اگر کفتارهای شرور اجازه می‌دادند لااقل در معابر اصلی روستا دوربین‌های مداربسته، نصب شود، قاعدتاً این دزدی‌ها و حرام‌خوارگی‌ها به حداقل خود می‌رسید تا اهالی مجبور نباشند هم پول نگهبانی پرداخت کنند و هم مال و اموالشان دائما به غارت برود! (ضمناً در این رزومه‌نویسی اجمالی، صرفاً در صدد جواب این سؤالم که اغلب اهالی می‌پرسند: «تا حالا کجا بودید؟!» وگرنه بیان جواب این سؤال که «در آنجاها چه‌ها می‌کردم؟»، آسوده شبی خواهد و خوش‌مهتابی! و در قریب باتفاق این امور، تئوری‌سین (te'orisiyan) بودم. یعنی اشتغال و پیشه اصلی بنده تئوری‌پردازی‌های نوآورانه و سپس حرکت بر مدار آن‌ها بوده است. «نویسنده، رزمنده، جانباز، موجی، مبارز، انقلابی، شورشی، خبرنگار، بسیجی، پاسدار، روحانی، امام جماعت، مبلغ، مدرس، معلم، مفسر، مربی، مشاور، نخبه، استاد، پیشگو، ادیب، علامه، منتقد، نقاد، نقاش، مسئول، مدیر، مدیرعامل، مدیرمسئول، رئیس، دبیر، دبیرکل، کارشناس، شاعر، ساحر، فرمانده، کوهنورد، دریانورد، جهانگرد، افسر، روشنفکر، سناریست، گرافیست، هنرمند، بازیگر، کارگر، کارگردان، کارآفرین، کارمند، بانکدار، سیاح، سیاستمدار، بازجو، بازرس، بازرس ویژه، عزرائیل، خلاق، مخترع، مبتکر، بلاگر، افشاگر، نوآور، فنآور، آبادگر، خیّر، دکتر، مهندس، مقتصد، فقیه، حقوقدان، تاریخدان، سيدِخندان، سخنران و امثالهم»، معمولاً عناوین ناحق و بعضا بحقی بوده‌اند که توسط دیگران به بنده نسبت داده شده‌اند ولیکن همگی بنظرم ذیل «تئوریسین» بودن این «طلبه بسیجی» و صد البته «محقق و نظریه‌پرداز»، قابل ارزیابی هستند! و «ساده‌لوح، بازیچه، متوهم، ممدچرت، تلقین میت، بیکار، خط‌گیر و..» هم از آخرین عناوین اهدائی‌ست! هر کسی از ظن خود شد یار من!) و اما بعد؛ پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی سرگشاده ک.م.)۵۳ ادامه رزومه اجمالی حم: ۶/۳- تأسیس ۳ شرکت تعاونی رزمندگان (ناتمام مثل صدها شرکت مشابه بعلت شعاری بودن طرح هـ. رفسنجانی در حمایت از رزمندگان پس از جنگ!) ۷) تحصیلات حوزوی (۷۵-۱۳۷۲) و مأموریت‌های تبلیغی و تدریسی به مناطق محروم س. و ب. و همزمان؛ ۷/۱) ابداع روش سوادآموزی جهشی (سوادآموزی در ۲۴ ساعت!) ۷/۲- تشکیل مرکز اسلامی کوثر ۷/۳- تدریس علوم قدیمه و فنون جدیده در حوزه زابل ۷/۴- تدریس در مدارس دولتی و غیرانتفاعی (راهنمائی، دبیرستان و دانشسرا) زابل ۷/۵- مبارزه با عوامل انجمن حجتیه ۷/۶- مبارزه با دراویش و صوفیان ۷/۷- درگیری با فرماندار زابل تا برکناری وی ۷/۸- طراحی قوه خامسه (ارشادیه) نظام ج.ا.ا. (بمنظور جبران آسیب‌پذیری فرهنگی نظام) و ارائه به رئیس جمهور وقت؛ هاشمی (۱۳۷۴) که متأسفانه قبول نکرد! ۷/۹- مصاحبه با تلویزیون (پخش از انواع کانالها) ۱۳۷۵ در موضوع تهیه جامع‌ترین نرم‌افزار قرآنی (با کمک اخوی؛ آ.سیدعلی) آن‌هم در محرومترین استان کشور! ۸) ریاست «خانه آموزش هنر و ادبیات سوره» (۸۱-۱۳۷۵) در محله ۷چنار تهران و همزمان؛ ۸/۱- عضویت در هیئت مدیره کارخانجات کفش شادانپور (و نماینده کارگران در انجمن اسلامی) ۸/۲- تأسیس حزب وحدت و عدالت ۸/۳- عضویت در «تعاونی چندمنظوره صالحان» ۸/۴- تشکیل آموزشگاههای زنجیره‌ای «کوکب فیلم» با ۹ شعبه در سراسر تهران و نیز «کوکب رسانه» و «کوکب دانش» ۹) ریاست «خانه نوآوران سازمان فرهنگی هنری شهرداری» (۸۷-۱۳۸۱) و همزمان؛ ۹/۱- ابداع مبتکرانه ده‌ها وسیله فنی مهندسی ۹/۲- شرکت در جشنواره ایده‌های نو و کسب رتبه برتر نوآوری با ابداع دستگاه و استادیوم ورزشی-تبلیغی تاواتاو (بالابال) ۱۳۸۱ ۹/۳- تأسیس «انجمن نخبگان ایران» و تمهید دیدار نخبگان علمی با مقام معظم رهبری که هنوز هم هر سال تکرار می‌شود و با توصیه معظم‌له «بنیاد ملی نخبگان ریاست جمهوری» تشکیل گردید. (۸۵-۱۳۸۱) ۹/۴- کارشناس مسئول هویتی فرهنگسرای خاوران (۱۳۸۳) ۹/۵- کارشناس ارشد مذهبی و نوآوری ستاد قلمرو شرق سازمان فرهنگی شهرداری (۱۳۸۴) ۹/۶- کارشناس ستادی تلفیق بودجه و امکانات فرهنگسراها و مشاور مدیریتی معاونت هماهنگی سازمان فرهنگی (۱۳۸۵) ۹/۷- کارشناس فرهنگی مرکز فرهنگی نوجوانان تهران (۱۳۸۶) ۹/۸- ابداع تکنیک‌های ابزارمند نوآوری و خلاقیت (دستگاه‌های مهندسی برای مخترع‌سازی ایرانیان) ..ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) بهار ۱۴۰۲ https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a