40.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کفشهای سیاه من
با لکه های کهنه گی شان
با سوراخهایی که باران را به جورابهای من پیوند میدادند چه قدر دنبال تو آمدند
چه قدر صبورانه منتظر ماندند
برای شنیدن صدای کفشهایت
بر سنگ فرش پارک پرت کنار بزرگراه
چه قدر رج زدند آن خیابان خاطره خیز را
برای تلاقی کوتاه نگاه هامان
که همیشه ختم میشد به اخم تو
و من چه ظالمانه از یاد بردمشان
با خریدن کفشی نو
کفشی که قشنگ بود
اما نمیتوانست تازی وار ردت را بو بکشد
و گم شدم با کفشهای تازه ام
در خیابانهایی که به تو نمیرسیدند
بلکه هنوز در کنج انبار آن خانه ی قدیمی جفتی کفش سیاه کهنه مانده باشد
که نمکی ها هم
روی خوش به آنها نشان نمیدهند
باید دوباره بپوشمشان
شاید آن کفشها همچنان راه رسیدن به تو را بلد باشند
متن از #یغما_گلرویی
#گویندگی #کفش #نمکی #دکلمه #گوینده #خاطره_انگیز #راه
گوینده: سید علیرضا سید خلیلی