هدایت شده از دریایافکار
امیرالمومنین علی علیهالسلام:
اما از دشمنت،
بعد از آنکه از درِ صلح و آشتى وارد شد؛
سخت بترس!
نهج البلاغه، نامه۵۳
امام حسین میبینی اشکمو؟ دیگه اصلا ازت توقع نداشتم که ببریم کربلا. میدونستم لایق نیستم. ولی دیگه هیئتتم که همه میرن رو هم باید ازم بگیری؟
نمیگی گناه دارم؟
کل سالو منتظر محرم بودم که بین هیئتها بچرخم و همهی غمهایی که توی سینهم نگه داشته بودم بیرون بریزم؛ ولی هیئتتم راهم ندادی...
دلم میخواست انقدر برات گریه کنم که چشمهام قرمز بشه. دلم میخواست انقدر برات سینه بزنم که ازش خون بیاد. میخواستم خودمو برات قربونی کنم. ولی راهم ندادی...