متنِسبز!
دیوانهی عاشق خدایا؛ میشود دعایم را مستجاب کنی؟ میدانم که لیاقتش را ندارم. میدانم برایت بنده
دیوانهی عاشق
در این ۱۲ روز خیلیها شهید شدند و ما ماندیم. ما ماندیم و محرمِ امام حسین. شاید باید محرم ۱۴۰۴ را میدیدیم. شاید هم لیاقت شهادت را نداشتیم.
حالا جناب آقای امام حسین، من باز به محرمت رسیدهام و میگویم نگاهم کن. من عاشق را نگاه کن.
عاشق خودش را فراموش میکند و کل زندگیاش میشود معشوق. امام حسین، من وقتی که خودم را برای شما فراموش کردم، تازه فهمیدم که کیستم.
حالا که خودم را شناختم؛ میخواهم خودم را به شما معرفی کنم. من، دیوانهای هستم که کل زندگیاش شماست. درست است که شما خیلیها را دارید؛ ولی من فقط شما را دارم مولای من...
میدانم از من بهتر دور و برتان زیاد است. میدانم که بدون من هم هیئتهایتان برگزار میشود. میدانم که بهدرد شما نمیخورم؛ همهی اینها را میدانم. اما آمدهام که فقط یک کلام بگویم. مولای من؛ من میخوام شهید راه شما باشم. میخواهم بگویند او آنقدر عاشقی کرد که مولایش او را خرید. دوست دارم نهایت کاری که از دستم برایتان برمیآید را انجام دهم. آقای امام حسین، من میخواهم با شما معامله کنم. جانم را میدهم و نگاهتان را میخرم. بیشتر از این در بساطم نیست، وگرنه آن را میدادم. اصلا چیزهایی که ندارم هم فدایتان.
امام حسین، ببخشید که بلد نیستم درست با شما حرف بزنم.
الآی وصالی
#متن_سبز