عجیبترین اتفاقی که میتونست بیفته افتاد و معلم ریاضیم رو توی حرم دیدم. آخه زن چرا همون روزی که من از تهراااان اومدم مشهههد تو هم از تهراااان اومدی مشهههههد و همدیگه رو دیدیم؟
دیدی اینم مثل بقیه بود؟ دیدی اینم صدای شکستن قلبتو نشنید؟ دیدی اینم سرتاپات رو قهوهای کرد؟ دیدی همش دروغ بود؟ دیدی...؟
چیزایی که خدا برات میخواد همیشه بهتر از چیزاییه که خودت میخوای. مثلا شما شاهد بودین من چقدر برای اینکه محرم نتونستم تهران هیئت برم غُر زدم؛ ولی خدا برام هیئتای صحن قدس رو کنار گذاشته بود...