به دستانم برای بار صدم در امروز، نگاه کردم. این دستان لاغر و استخوانی من آنقدر نحیف بود که تحمل اینهمه درد را، نداشته باشد؟
سرم را در تیشرت مشکیام فرو کردم. این آخرین راهکار من، برای خوابیدن بود. این راهکار را سه هفته پیش پیدا کردم؛ دقیقا اولین شبی که مریم نبود.
قبل از مرگش فکر نمیکردم که انقدر زیاد، دوستش داشته باشم. فکر نمیکردم با رفتنش اینجوری تنها شوم.
سخت تر از اینکه کسی را نداشته باشی، این است که کسی را داشته باشی؛ ولی درکت نکند.
بابا درکم میکرد. حیف که مرده بود.
من نباید کسی را دوست داشته باشم؛ هرکس را دوست دارم یا میمیرد، یا آدم بدی میشود.
دیگر داشتم خفه میشدم؛ سرم را از تیشرتم درآوردم. روی تختم نشستهم.
امشب به اندازهی کافی دلگیر بود، دیگر چرا ماه پشت ابر بود؟
اگر مریم بود؛ الان داشتیم باهم حرف میزدیم. البته اگر مریم بود من اصلا بیخواب نمیشدم.
اگر مریم بود... هیچکس فکر نمیکرد انقدر زود چشم های درشت و مشکیاش، زیر خاک برود.
دلم برای خندههاش تنگ شده بود. آنقدر خوب بود، که دل همه، برایش تنگ شده بود.
مریم که خیلی مهربان بود، پس چجوری دلش آمد همهی ما را انقدر ناراحت کند؟ چرا رفت؟
انگار خدا میخواست همهی خوب ها را ببرد پیش خودش، بد ها هم توی این دنیا کنار هم عذاب بکشند. من هم بد بودم. اگر خوب بودم که زنده نبودم.
چشم هایم را بستم. خواب خیلی خوب بود. آدم چند ساعتی راحت میشد. شاید هم برای همیشه...
_اِلآی وصالی
مشکی عزیز:)🌑
#متن_سبز
هدایت شده از سلاطین دهه هشتادونود🇮🇷
زمان:
حجم:
129K
مثلا فک کن بگن گوش کردن این مداحی بخاطر غمی که داره ممنوعه:)❤️🩹
هدایت شده از سلاطین دهه هشتادونود🇮🇷
27.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روحیه رمانتیک رهبر ایران🥲:
نسمسحسستشهصنژاینصپ