eitaa logo
در حال رشد | رضـا مَـلِکی
846 دنبال‌کننده
1هزار عکس
585 ویدیو
30 فایل
تاسیس: ۱۴۰۲/۱/۱۸ یک #طلبه دهه هشتادی که میخواد در کنار شما رشد کنه و مطالبی که یاد میگیره رو با شما به اشتراک بذاره! گروه تعاملی:https://eitaa.com/joinchat/937755129Ca6e01c987d خادم: @Reza_Malekigh
مشاهده در ایتا
دانلود
1️⃣ از 2️⃣ جمهوری اسلامی در ذهن من، جامعه ای حول است. اما ایده مقاومت چه چیزی نیست و چه چیزی هست؟ در این یادداشت سعی می کنم این ایده را در قالب شخصیت پردازی یک شخصیت خیالی به اسم به تصویر بکشم. تصویر من از آقای جمهوری اسلامی یک دانشمند همه چیز دان، یک پیشگوی آینده، قمارباز همیشه برنده، یک سوپرمن شنل به دوش، با انواع اقسام قوای مادیِ در مرز دانش و یا خیالی، یک پدرخوانده با یک لشکر قاچاق فروش و یک لشکر جایزه بگیر و یا حتی یک عارف مثل پوریای ولی در کارتون پهلوانان نیست. آقای جمهوری اسلامی زورو نیست که دو رو باشد، بلکه یک رو دارد! یک مبارز زنده و در صحنه است که هر آن و هر لحظه باید خودش از ابزار مبارزه بسازد! یعنی با سر نترس، با امید، با ذخیره هوش و معدود امکاناتی که در اختیار دارد، در شهرسوخته و برهوت شده ای که گرد مرگ به روی آن پاشیده اند، امان نیروهای شر را ببرد و جمع آنها را بپاشد و جمعیت آنها را بتراشد. آقای جمهوری اسلامی برای من شبیه یک چریک یکه به میدانِ قد بلند و با کتف های پهن و عضلات ورزیده و ریش های پرپشت سیاه و سفید است که حالا بیشتر محاسنش به سفیدی گرایش پیدا کرده و در آستانه سن 60 سالگی، با صورت آفتاب سوخته اش، 45 سال است که حتی اگر تنها هم باشد، اما مبارزه برای زنده بودن است. آقای جمهوری اسلامی هر چه نیاز ضروری دارد در کوله اش است و آن را همیشه به کول می کشد. موقع راه رفتن، سلاح انفرادی دوربین دارش، را روی شانه می گذارد و قنداقش را در دست نگه می دارد و خیلی استوار، از کنار جاده ها – و نه بیراه ها که هیچ وقت دیده نشود!- به دنبال میدان مبارزه هاست. همه جایزه بگیرهای مدعی هم دنبال زدن او هستند. وقتی سر ظهر از کنار خیابان آفتاب سوخته شهر عبور می کند، همه زنان رنج کشیده با بچه های کر و کثیف پایین شهری شان، از پنجره آپارتمان های مشرف به خیابان، در سکوت محض او را نگاه می کنند، در حالی که نگرانی از چشمهایشان پیداست که نکند جایزه بگیرها این بار و در محله آنها، او را از دور یا نزدیک بزنن و این آخرین امید و آخرین مبارزی که مردم قیافه اش را می شناسند را زمین گیر کنند! ولی او هنوز قصد کشته شدن ندارد و برق این امید در چشم همه زنان و بچه های ساکتی که از پنجره ها او را نگاه می کنند و امید ندارند که دفعه بعد هم او را زنده ببینند پیداست! آقای جمهوری اسلامی از جنس پدرخوانده ها نیست که از بدبختی مردم ارتزاق کند! یک چریک تا دندان مسلح و پلیس آهنین و هواپیمای جنگنده رباتیک نیست. بلکه توی صورتش حتی جای چاقو هم هست و روی جمجمه اش، اثر تیری که جمجمه را سوراخ کرده اما او جان سالم بدر برده هم پیداست. مردم شهر و حتی شهرهای دیگر، آزادند که دوست او باشند یا دشمنش. اما در این سالها دوستان زیادی پیدا کرده که هر کس به اندازه خودش، یک گوشه ای از کار او را بر می دارد. حتی بعضی ها مثل او مبارز شده اند! درست است که هیچ کسی غیر از او نمی تواند در محله ها و در بین مردم آفتابی بشود، اما در بین مردم تکثیر شده است. رویای آینده خیلی از بچه های رنج کشیده است! پشت سرش شایعات عجیب و غریب هم زیاد است، لباسهایش همشیه کثیف است، با چشمش از هیچ کس دلبری نمی کند و رد نگاه هیچ کسی را دنبال نمی کند و همین آدمهایی که قصه های او را تحسین می کنند و برایش دعا می کنند و شبها برای بچه هایشان تعریف می کنند، گاهی دلشان نمی خواهد که حتی یک پیاله چایی با او بخورند!
2️⃣ از 2️⃣ رنج کشیده تر ها، به کسانی که به او کمک می کنند تا در این جنگ فرسایشی و کشدار، دور پدرخوانده ها را بتراشد، کمک می کنند! با اینکه هر کس که با او صنمی داشته باشد، شکنجه می شود و زن و بچه اش در امان نخواهد بود، اما همین مردم، او هستند! شبکه نامرئی ایمان به او، هر ازگاهی جایزه بگیرها را به تیر غیب دچار می کند. شاید هم خود او از دوربین تفنگش و از چند کیلومتر دورتر آنها را می زند! کسی چه میداند! و همین ها هم او را مدام افسانه ای تر می کند! روی صورت پدرخوانده شهر اثر زخمی از مواجهه ناغافل با او هست! زنی که به جرم کمک به آقای جمهوری اسلامی، مورد تجاوز قرار گرفته، گوش رئیس جایزه بگیرها را کنده و پای حسابدار آقای پدرخوانده هم از همان تیر غیب هایی خورده که معلوم نیست چه کسی آن را زده، و حالا پای مصنوعی دارد و می لنگد! آقای جمهوری اسلامی همه چیز دان نیست! او نوک یک پیکان است و همه این مردم و این داستانها، کمان و چوبه تیر او هستند. به هیچ کس دستور نمی دهد. از هیچ کس نمی خواهد که جان او را نجات دهد یا غذا و جای استراحتی برای او مهیا کند! از هیچ کسی برای کمک، مزدی دریافت نمی کند، اما همه عقل او هستند، در خانه همه رنج کشیده ها به روی او باز است و در گوشه حیاط برای او اتاقی ساخته اند که همیشه درب آن باز است تا اگر شبی سرد بود یا او زخمی شده بود، بی هماهنگی بیاید و تا صبح بماند و صبح بدون اینکه حتی صاحب خانه خبردار بشود، برود... همه این 45 سال، دور آقای جمهوری اسلامی هم همیشه کلی آدم خاکستری هم بوده. جاسوس های ترسو و طمع کار، ریاکارها و کاسبهای فرصت طلب، قداره کش هایی که به اسم مبارزه او، آدمهای رنج کشیده را تلکه می کنند، دور افسانه او وول می خورند! و مگر میشود که چنین نباشد؟! به همین خاطر است که گاهی افسانه های حول او خاموش می شوند و قصه های تاریک جای آن را می گیرند و همه فکر می کنند که نکند او هم با اقای پدرخوانده هم پیاله است و همه این رویاها، خواب و خیال بود و هیچ خبری نیست؟ گاهی آدمهایی که به او دلبسته اند به خیال راه میان بر و از سر رنج ظلم ها، خسته می شوند و قیام می کنند، به این امید که او بیاید و آنها را مثل زورو یا سوپرمن و یا فیلم های هندی، قبل از اینکه شکنجه بشوند و هزینه جانکاهی بدهند، نجات بدهد، اما او پیدایش نمی شود! چرا که سبک مبارزه او، ترکیب شجاعت و هوش و است! پدرخوانده ها مدام زورو و سوپرمن و فیلم هندی سفارش می دهند که ساخته شود، اما مراقب هستند که کسی فیلم او را نسازد. تا مردم مدام اشتباه کنند و به این ترتیب نیروی دوستان او تحلیل برود. آقای جمهوری اسلامی اما حتما می آید! اما به سبک خودش! جوری که هر کسی که می خواهد مبارزه کند، مجبور باشد خودش هم بزرگ بشود و بزرگ باشد، اما روی کمک او هم حساب باز کند. اقای جمهوری اسلامی بیشتر دوستانش را خرج همین مبارزه های ناغافل کرده است. شاید اگر این مبارزه های ناغافل نبود، او اینقدر تنها نبود. خلاصه آقای جمهوری اسلامی، به جای عالم نکرده، بلکه مقاومتی است که تا همه گیر نشود، دنیا همین است و او معنای اینکه چقدر باید هزینه داد تا کم کم مبارزه همه گیر شود را می فهمد و به تعادل می جنگد تا مردم از مبارزه خسته نشوند. او برای به حرکت در آوردن همین مردم می جنگد، نه برای خالص های دل کنده از این دنیای سیاه... ✍🏻 حجت الاسلام حسین مهدیزاده 🇵🇸@Growing_iir