eitaa logo
💓 آشتی با خدا 💓
466 دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
17 فایل
انجام رسالت شرعی و انسانی خودمان نسبت به اطلاع رسانی به جامعه ی جهانی بخصوص جامعه ی اسلامی ۱- زنده نگاهداشتن یاد شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊 خواب دیدم برای شادی روح شهدا مجلس گرفته‌اند. همه جا پر از عطر و گلاب بود.🌹 محمدرضا همراه چند نفر در یکی از اتاق‌ها بود. همه خوشحال بودند.😊 پرسیدم: «اینها دوستاتن؟» گفت: «آره!» اسم تک تک آنها را گفت. فهمیدم همه شهید شده‌اند.🥀 گفت: «بیا! همه جا رو نشونت بدم.» با هم راه افتادیم. دور تا دور اتاق‌ها را رحل قرآن گذاشته بودند. روی هر یک از رحل‌ها، یک قرآن باز بود. گفتم: «چرا قرآن‌ها باز هستند؟» گفت: «صدای قرائت قرآن رو نمی‌شنوی؟» چند لحظه‌ای گوش کردم و گفتم: «آره! می‌شنوم! عجب صوت قشنگیه!» 😍 گفت: «اینجا جشن ماست. آرامش مملکت‌مون هم از اینجاست.» نگاهش کردم. یک لحظه اخم‌هایش رفت توی هم و گفت: «بعضی‌ها احترام ما رو نگه نمی‌دارن!» گفتم: «چرا؟» گفت: «حجاب‌شون رو حفظ نمی‌کنن!»😔 (به نقل از بستگان شهید) 💖 @H2oNaCl
🌷🕊 ماجرای شگفت انگیز شهید اهل : .....ناگهان جوان زیبا رو و نورانی كه نشانی سبز بر گردن داشت را دیدم كه بر بالینم ایستاده و می گفت: علی جان نگران نباش تو شفا پیدا كردی در كمال صحت و سلامتی زندگی خواهی كرد از او سوال كردم شما كیستید ؟ با مهربانی پاسخ داد من سید جواد موسوی هستم ... و برای شفایت آمده ام اما هنگامی كه چشمهایم را باز كردم در كنارم نبود او مرا شفا داد مادر »   ماجرا از آنجا شروع شد که فیلم شفا دیدن کودکی که به بیماری لا علاجی مبتلا شده بود در شهرهای استان گیلان پخش شد و به سرعت این خبر در همه جا پیچید. علی بر تخت اتاق عمل آرام گرفته بود و او تنها پسر خانواده بود كه بر اثر سانحه تصادف پس از عملی سخت پزشكان از سلامتی وی قطع امیدكرده بودند او ساكن قزوین بود و خانواده اش پس از صحبت با یكی از پرستاران اتاق عمل از زنده ماندن وی نا امید شده و قرار بود پس از پزشك قانونی ... اما... اما ساعتی چند نگذشت كه پرستاری با تعجب فریاد زد آقای دكتر بیاید مریض به هوش آمد . چند پزشك همراه پرستاران داخل اتاق شدند با تعجب به او اكسیژن وصل كرده و یقین حاصل كردند كه او تا لحظاتی پیش نفس نمی كشید و ... علی را به بخش منتقل كردند پس از دقایقی چشم باز كرد گویا می خواهد سخنی بگوید اطرافیان به او سفارش می كنند آرام باشد ولی او نمی تواند و زبان به سخن گفتن باز می كند و رو به مادر می گوید :« مادر جان وقتی از هوش رفتم حس كردم روحم قصد جدا شدن از بدنم دارد . بسیار پریشان و مضطرب شدم كه ناگهان جوان زیبا رو و نورانی كه نشانی سبز بر گردن داشت را دیدم كه بر بالینم ایستاده و می گفت: علی جان نگران نباش و من از دردم و پریشانیم با او می گفتم و مرا دلداری داده و می گفت علی جان نگران نباش تو شفا پیدا كردی در كمال صحت و سلامتی زندگی خواهی كرد از او سوال كردم شما كیستید ؟ با مهربانی پاسخ داد من سید جواد موسوی هستم ... و برای شفایت آمده ام اما هنگامی كه چشمهایم را باز كردم در كنارم نبود او مرا شفا داد مادر » پس از ترخیص علی از بیمارستان وی همراه خانواده اش با زحمات فراوان آدرس محل این شهید را یافته و برای قدردانی از مقام والای این شهید به منزل ایشان و مزار شهید حاضر شدند و پس از آن واقعه هر سال در مراسم یاد بود شهید حضور دارند . از آنجا كه سید جواد به مقام والای معنویت و عرفان دست یافته و فرزند صالح حضرت زهرا (س) نیز بود و مگر نه اینكه « ولا تحسن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیای ربهم یرزقون » . از این رو هر دلی كه از سر ، درد به درگاهش روی آورد نا امید نخواهد گشت و همین است سر عشق ... و این گونه است كه اگر چه شانزده سال از وداع خونینش می گذرد اما هر ساله بیش از صدها نفر جمعیت در مراسم بزرگداشت این شهید و الا مقام از سراسر گیلان و حتی خارج از استان حضور پیدا می كنند و اهالی روستای شنبه بازار نیز روز شماری می كنند برای فرا رسیدن روز مراسم این شهید و چند روز قبل نذورات خویش اعم از نقدی و غیر نقدی را جهت برپایی مراسم سید جواددرمسجدومنزل شهید هدیه می كنند. أللَّھُمَ‌صَلِّ‌؏َلی‌مُحَمَّد‌وَآلِ‌مُحَمَّدوَ؏َـجِّلْ‌فَرَجھُمَ 💖 @H2oNaCl