🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
#پارت_صد_پنجاه_یک
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت ✨
#سعید
به خاطر تشیع جنازه مجبور شدیم پرواز مون رو عقب بندازیم...
در عین حال حق حضور در تشیع جنازه رو نداشتیم چون کاملا از سمت سفارت انگلیس زیر نظر بودیم ...
زینب خیلی پریشان بود
زهرا این چند وقت تبدیل به بهترین رفیقش شده بود و بعد این همه خاطره قرار بود از هم جدا بشن ...
الان چهار روز گذشته و ساعت پنج صبحه ...
نمیدونم چرا ... باید تک تک آدم های خوب این دنیا مارو قال بزارن و برن؟؟؟
سجادم رو جمع کردم و وارد آشپز خونه شدم ...
زینب خیلی تو این چند روز تغییر کرده ...
بعد از خودن صبحانه بدون حرف راهی سایت شدیم و بعد خدا حافظی با بچه ها به سمت فرودگاه حرکت کردیم ...
دلشوره شدیدی داشتم ...
هرچی هم باشه قراره توی کشوری زندگی کنم که یه عمر بهش ضربه زدم ... بزرگ ترین دشمنی که تا حالا تو ذهنم ساختم ...
قراره توی کشوی زندگی کنم که عمرمو پای دستگیر کردن جاسوساش داخل ایران گذاشتم
من هر جای دیگه رو به عنوان محل زندگی میتونستم انتخاب کنم جز انگلیس ...
اونجا اشغال دونی بیش نیست...
ادامه دارد...🖇🌻
نویسنده:آ.م